تحلیل از چپ و راست؛

درس‌های جنگ

کد خبر: 1133634

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

درس‌های جنگ

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

جنگ درون‌تمدنی و تنظیمات‌ما

عبدالله گنجی، مدیرمسئول همشهری امروز در یادداشتی نوشت: «وقتی آمریکا از برجام خارج شد، طی سرمقاله‌ای در روزنامه جوان از روحانی تشکر کردم و نوشتم که گرچه شما به دستاوردهای مدنظر در 2سال مذاکره و چند سال علافی دست پیدا نکردید، اما دستاورد بزرگی را رقم زدید. دستاورد شما این بود که برای نسل‌های متاخر انقلاب اسلامی که امام، جنگ و انقلاب را ندیده بودند یک نمایشگاه یا کارگاه آمریکاشناسی برگزار کردید. آنان که ما را متهم به فرار از مذاکره می‌کردند، بعد از توافق و خروج آمریکا زمینگیر شدند و چهره آمریکا که عده‌ای در تلاش برای تطهیر آن بودند، مجددا به تنظیمات کارخانه برگشت.

در داستان اوکراین نیز همین است. جنگ اوکراین به جز ابعاد انسانی آن که قلب هر انسانی را آزرده می‌کند، برای ما نفع و ضرر جدی ندارد. بی‌طرفی بهترین گزینه‌ای بود که انتخاب کردیم و این بی‌طرفی دقیقا مبتنی بر منافع ملی است. حتی منطبق بر آن منافعی است که مدعیان ایدئولوژیک‌بودن سیاست خارجی جمهوری اسلامی می‌خواهند. بدون تردید حمله به یک کشور مستقل در قرن‌21 امری چندش‌آور، بی‌حاصل و غیرانسانی است و ما نیز همراه جهانیان در این‌باره آهنگ موزون زدیم. اما برخی در ایران جنگ را محکوم کردند ولی حاضر نیستند به علل و زمینه‌های آن بپردازند. گویی موضع و جهت‌گیری‌شان بر این اساس تنظیم شده که چیزی بگویند که مخالف گفته نظام باشد و تمام.

1-نخستین دستاورد این جنگ تنظیم نگرش نخبگان و روشنفکران ایرانی به مقولات غیرنظامی و غیرجنگی است، ورزش، رسانه‌ها، نرم‌افزارهای جهانی و حتی مسابقه گربه‌های روسی حذف شد بنابراین فهمیدیم که همه‌‌چیز در جهان سیاسی است و شعار قشنگ «سیاست را همه جا وارد نکنید» دروغی بیش نیست.

2- بحران اوکراین ذهنیت قبلی ما را تکمیل می‌کند که هیچ نزاع و بحرانی در جهان وجود ندارد که غرب در آن دیده نشود. این پدیده‌ای است که کمتر بدان پرداخته می‌شود. از شرق آسیا تا عمق آفریقا تا لیبی، عراق، سوریه، جنوب روسیه، افغانستان، یمن و... غیرممکن است بحرانی باشد که غرب از آن دور باشد.

بنابر‌این محور، زمینه یا محرک همه جنگ‌ها و تنش‌ها در جهان، غرب است.

3- ثابت شد که تکیه بر غرب در دقیقه‌90 موجب تنهایی خواهد شد. غرب بهره می‌برد اما هزینه نمی‌کند. از شاه ایران تا اشرف‌غنی تا مبارک و بن‌علی و ده‌ها دیکتاتور در این قاعده قابل جاسازی هستند.

4- ثابت شد باید قوی باشیم، امنیت عاریتی، وارداتی، التماسی نمی‌شود و خوشبختانه در همه سال‌های پس از امام ما این راه را پیموده‌ایم و امثال قضایای اوکراین باعث مصمم‌تر‌شدن و ارزشگذاری ما را بیشتر خواهد کرد.

5-جنگ اوکراین، جنگ روسیه – اوکراین نیست و این موضوع کاملا در سخنرانی رئیس‌جمهور روسیه (قبل از شروع جنگ) ملموس است. از منظر جهان‌بینی ما، این جنگ بین

باطل- باطل است. جنگ ماتریالیست‌ها و ‌زیاده‌خواهان با همدیگر است، اما آنچه قابل کتمان نیست، اینکه جنگ مذکور حاصل «انباشت تحقیر» روسیه و قبل از آن تحقیر شوروی سابق در پایان جنگ سرد است. میدان‌ندادن غربی‌ها به روسیه در لیبی، عراق، صربستان  و بی‌توجهی به‌نظرات امنیتی این کشور در شرق اروپا – به قول پوتین «گفت‌وگو در این زمینه با ما را ضروری نمی‌دانند»- باعث شد خرس تحقیر شده، خود را بیابد و میدان‌داری کند. قطعا این جنگ برای دو طرف خسارت‌بار خواهد بود و چهره اروپای به‌اصطلاح متمدن را خدشه‌دار می‌کند. از نظر مسلمانان، این جنگ بین غربی‌هاست و روسیه از نظر فرهنگ، دین و صنعتی یک کشور غربی است و ما باید آن را جنگ «درون‌تمدنی» بدانیم. جنگ اوکراین و همچنین برجام درستی نگرش جمهوری اسلامی به پدیده‌های جهانی را اثبات می‌کند و موضع اصولی ایران را به رخ دوستان و دشمنان می‌کشد. آنچه مهم است، تبیین درست این موضع اصولی در جهاد تبیین است.هر بحرانی که در جهان به‌وجود می‌آید، غرب محور آن است و دریچه‌ای به سوی اثبات حقانیت منطق ما همانجا باز می‌شود.»

 

اوکراین ؛ نگاهی به ریشه‌های جنگ

 سعدالله زارعی، در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «تحلیل تحولات اوکراین را نباید از لحظه ورود یگان‌های نظامی روسیه به خاک اوکراین تحلیل کرد. چنین تحلیلی واقع‌گرایانه نیست. اوکراین به سمت درگیری نظامی می‌رفت و به همین دلیل مقامات ارشد آمریکایی از قطعی بودن حمله روسیه به اوکراین خبر می‌دادند تا جایی که بعضی گمان کردند حمله ارتش سرخ به کی‌یف توطئه‌ای غربی برای وارد کردن روسیه به باتلاق است. بنابراین اول یک سلسله رخدادهایی به وقوع پیوستند بعد نقطه نهایی، حمله نظامی به اوکراین بود به همین جهت این سؤال را باید مطرح کرد که آمریکایی‌ها که از قطعی بودن حمله صحبت می‌کردند، چرا در مقام از میان برداشتن علت حمله و یا برای آسیب‌ناپذیر کردن اوکراین قدمی برنداشتند؟ درخصوص تحولات اوکراین توجه به نکات زیر اهمیت دارند:

1... موقعیت تاریخی و فرهنگی اوکراین برای روسیه بسیار متفاوت از فدراسیون‌های دیگر دوران اتحاد جماهیر شوروی است چرا که از یک‌سو قرابت مشترک و توأمان نژادی و مذهبی میان روسیه و اوکراین در جمهوری‌های دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر اوکراین با مساحت بیش از 600 کیلومتر مربع، مهم‌ترین اتصال‌‌دهنده اروپای شرقی - که روسیه بخشی از آن است - به اروپای غربی به حساب می‌آید. بنابراین وقتی با ورود ناتو، محیط روسیه در نزدیک‌ترین نقطه به آن ناامن شود، محیط داخلی روسیه ناامن شده است. بر این اساس باید گفت اگر آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها خود را خالق ادبیات «بازدارندگی» و «پیش‌دستانه» به حساب آورده و برای خود «حق عملیات‌های بدون مجوز» قایل هستند، نمی‌توانند روسیه را به دلیل اقدام بازدارنده و عملیات بدون مجوز شماتت نمایند.

2ـ ... آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها این دو کشور - که سابقاً دو عضو مهم و اصلی اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده و از سال 1922 جزئی از آن محسوب می‌شدند - را به ضمیمه ناتو درمی‌آوردند، روسیه با تهدید جدی و قطعی مواجه می‌شد. کما اینکه مقامات آمریکایی پنهان نمی‌کردند که پس از الحاق اوکراین و گرجستان، قصد دارند روسیه را که ترکیب نزدیک به 160 قوم و فرهنگ است را چندپاره و در واقع آن را از صفحه جغرافیا حذف نمایند.

3- آمریکایی‌ها با کمک اروپایی‌ها پیش از ناتوئیزه کردن شرق اروپا، یک سلسله اقدامات سیاسی را با هدف تغییر در ژئوپولیتیک سیاسی بلوک شرق سابق انجام دادند که موسوم به انقلاب‌های رنگی بود. ... این انقلاب‌ها همه علیه دموکراسی‌های نوپای اروپای شرقی ساماندهی شدند و مهم‌ترین مظهر آن لغو نتایج انتخابات و به قدرت رساندن عوامل غرب از طریق فضا‌سازی سیاسی و خانه‌نشین کردن مردم صورت گرفت. همین روش علیه روسیه، علیه آذربایجان و علیه قزاقستان هم به اجرا گذاشته شد اما به نتیجه نرسید و با شکست انقلاب رنگی جمهوری آذربایجان، پروژه انقلاب‌های رنگی مخصوصاً پس از شکست آن در ایران (فتنه 88) متوقف گردید. بنابراین غربی‌هایی که امروز اقدامات روسیه را محکوم می‌کنند، خوب است اولاً درباره اقدامات خود ضدحکومت‌های مورد اشاره و در واقع اقدامات براندازانه علیه دولت‌های مستقل در سال‌های 2000 تا 2005 توضیح بدهند و ثانیاً توضیحی درباره نقض توافق 1996 ناظر به عدم توسعه ناتو و به عضویت درآوردن 14 کشور اروپای شرقی و تلاش برای عضو‌سازی دو کشور دیگر بدهند تا معلوم شود در ماجرای حمله نظامی به اوکراین - که حتماً محکوم است - چه کسی باید مسئولیت بپذیرد و چه کسی باید سرزنش شود. ...

4- ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه در اولین نطق تلویزیونی خود پس از حمله به اوکراین، خطاب به مردم روسیه گفت برای «پیشگیری از یک خطر» دست به عملیات دفاعی زده است... ما بدون شک با هر جنگی که مردم در آن کشته می‌شوند، مخالفیم و فرقی نمی‌کند این مردم شهروندان اوکراین باشند یا شهروند هر نقطه دیگر در دنیا. اما آنچه پوتین گفت یک تصویر خیالی از آنچه در سر داشت نبود؛ اتهامات او علیه اروپا و آمریکا واقعاً روی داده بود و وضع امنیتی روسیه در غرب سرزمین خود به هم ریخته بود و تهدید آمریکا علیه یکپارچگی روسیه واقعیت دارد؛ کما اینکه در سند راهبردی 25 ساله آمریکا - یعنی سند امنیتی سال‌های 2000 تا 2025 - با صراحت از فروپاشی فدراسیون روسیه سخن به میان آمده است. با این وصف اگر پوتین از بازدارندگی سخن می‌گوید و یا اگر از پیشگیری از یک خطر امنیتی جدی با مردمش صحبت می‌کند، اسناد آن وجود دارد.

5- از این منظر تحولات اوکراین را طبعاً نمی‌توان «آغاز تهاجمی شدن روسیه» نام نهاد یا آن‌طور که بعضی تصور کرده‌اند، بحران اوکراین آغاز دوران جدیدی در نظام بین‌الملل نیست و این تقسیم تاریخ به پیش و پس از حمله نظامی به اوکراین نیست؛ اما البته می‌تواند باشد و این وابسته به اقدامات دیگران در این صحنه است. اگر اروپا و آمریکا بخواهند این بحران را نقطه آغاز تنش‌های بزرگ امنیتی قرار دهند، آنگاه می‌توان از معارضه نظامی قدرت‌های هسته‌ای، به عنوان «دوره جدید» یاد کرد. ما هم البته می‌توانیم در این صحنه، نقشی آسیامحورانه ایفا کرده و قاره کهن خود را یک قدم دیگر به سمت ایفای نقش اول بین‌المللی حرکت دهیم.»

 

ماهیت رژیم مافیایی امریکا

محمد جواد اخوان در سرمقاله امروز جوان نوشت: «این جنون جنگ‌طلبی و بحران‌سازی از کجاست؟ چه چیز سبب می‌شود که جان انسان‌های بی‌گناه برای یک رژیم سیاسی تا این حد بی‌ارزش باشد؟ چه عواملی در اذهان ساکنان کاخ‌سفید بر همان حقوق بشر ادعایی‌شان رجحان دارد که این‌چنین در دنیا آتش‌افروزی می‌کنند؟

پاسخ را در ماهیت نظام سیاسی امریکا باید جست‌وجو کرد. ... این جریان قدرتمند که ذی‌نفع اصلی بحران‌سازی در دنیا و مداخلات امریکا و ناتو در اطراف و اکناف عالم است، چیست و شامل چه شرکت‌هایی است؟ طیفی از مجتمع‌های صنعتی نظامی قدرتمند امریکا گرفته تا شرکت‌های لجستیک و بازسازی و پیمانکاران امنیتی بدنام، ذی‌نفعان اصلی این بازی کثیف هستند. حدود یک‌سوم قرارداد‌های پنتاگون در سال‌های اخیر تنها به پنج پیمانکار بزرگ تسلیحاتی امریکایی اختصاص‌یافته است؛ لاکهید مارتین، بوئینگ، جنرال داینامیکس، ریتون و نورث‌روپ گرومن. البته شرکت‌های لجستیک و بازسازی مانند کلوگ (Kellogg)، براون‌اند روت (Brown and Root) و بکتل (Bechtel) و پیمانکاران امنیتی همچون بلک‌واتر (Blackwater) و دین‌کورپ (DynCorp) هم بر سر این سفره خونین نشسته‌اند. تعداد قابل‌توجهی از مالکان و سهامداران عمده این شرکت‌ها و کارتل‌ها، یهودیان صهیونیست هستند. ... قدرت لابی مافیای بحران‌ساز و جنگ‌افروز در همان ابتدای تهاجم امریکا به افغانستان چنان آشکار بود که هری استونسایفر، معاون وقت بوئینگ از اعتراف به آن ابایی نداشت و با وقاحت تمام در اکتبر ۲۰۰۱ به وال‌استریت‌ژورنال گفت: «کیف پول اکنون باز است... هر عضوی از کنگره که به بودجه مورد نیاز ما برای دفاع از این کشور رأی ندهد، بعد از نوامبر آینده باید به دنبال شغل جدیدی برای خود باشد.» واقعیت چیزی جز این نیست؛ برای مافیای جنگ‌طلب واشنگتن بودجه دولت بسان قلک شخصی و دولتمردان و اعضای کنگره مترسکانی بی‌اختیار هستند. ... مافیای کثیف بحران‌ساز در امریکا برای پیشبرد اهداف خود از همه ابزار‌های ممکن استفاده می‌کند. ده‌ها هزار اندیشمند، متفکر، استراتژیست و تحلیلگر در خدمت این مافیا هستند تا صحنه تحولات را به‌گونه‌ای برای مردم امریکا و جهان ترسیم کنند که جنگ‌سالاری واشنگتن اجتناب‌ناپذیر تلقی شود. همه دولت‌ها و ملت‌های مستقل، تروریست معرفی شوند و با همکاری غول‌های رسانه‌ای و هالیوود جنگ‌طلبی امریکا موجه و مشروع جلوه کند. ... یکی از مهم‌ترین ابزار‌های مافیای بحران‌ساز در امریکا، «الگوی در‌های گَردان» است. در این الگو بسیاری از افراد تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز در دولت و مجلس امریکا در حوزه نظامی و بودجه در دوره خدمت خود جذب مافیای تسلیحاتی و نظامی شده و بعد از بازنشستگی و پایان دوره فعالیت، رسماً به استخدام این شرکت‌ها درمی‌آیند. بر اساس یک مطالعه موردی از سوی یک اندیشکده امریکایی فقط در سال ۲۰۱۸، ۶۴۵ نفر از «مقامات ارشد دولتی، افسران نظامی، اعضا و کارمندان ارشد کنگره به‌عنوان لابی‌گر، اعضای هیئت‌مدیره یا مدیران ارشد» ۲۰ پیمانکار بزرگ نظامی امنیتی استخدام شده‌اند. ... البته ماهیت مافیایی رژیم امریکا فقط به حوزه نفوذ صنایع نظامی منتهی نمی‌شود و در ابعاد گوناگون اقتصاد، سیاست و فرهنگ این کشور قابل مشاهده است. اما نفوذ این شبکه مافیایی در سیاست خارجی تهاجمی امریکا، سرنوشت میلیون‌ها نفر از شهروندان کشور‌های دیگر را تحت تأثیر قرار داده است. این‌چنین است که اریک آلترمن، روزنامه‌نگار معروف امریکایی تلویحاً به سود کلان مافیای بحران‌ساز اشاره می‌کند و در پاسخ به این پرسش که چه کسی در جنگ به‌اصطلاح علیه تروریسم پیروز شد، می‌گوید: «ژنرال‌ها و دریاسالاران سابق و سایر پیمانکاران دفاعی که میلیون‌ها نفر از آن سود برده‌اند.»

 

درس‌های جنگ اوکراین

فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی برای «اعتماد« نوشت: « جنگ روسیه علیه دولت و مردم اوکراین، یک درس بزرگ به همه دولت‌ها و ملت‌ها داد. اینکه لزوما آن دولتی که دارای زرادخانه‌های بزرگ‌تر و ارتش قدرتمندتری است لزوما برنده جنگ‌ها نخواهد بود ...  روسیه می‌توانست با تدبیر و تبیین مواضع خود جهت افکار عمومی مردم خود و اوکراین و انجام مذاکرات هدفمند و بهره‌وری از قدرت نرم خویش -با توجه به طرفداران قابل ملاحظه نژادی در اوکراین- و پیوندهای تاریخی از ورود ناتو و پیشروی به حریم‌های امنیتی خود جلوگیری کند، اما روسیه فریب دامی را خورد که امریکا و غرب برایش تدارک دیده بودند. حال مسلم است که فارغ از هر نتیجه‌ای دیگر کشورهای مجاور از جمله فنلاند و سوئد محال است به روسیه اعتماد کنند. شاید در یک ملاحظه امنیتی و آتش‌بس ضروری اوکراین به ناتو نپیوندد که دیگر بسیار بعید است، اما از اینک می‌توان به این نکته تاکید کرد که سوئد و فنلاند به ناتو خواهند پیوست و روسیه دیگر نمی‌تواند داعیه ملاحظات خود را بیش از اوکراین گسترش دهد.

چه امریکا از عمد و از قبل روسیه را به این دام انداخته باشد و چه در نتیجه فرصت‌طلبی، پس از خطای محاسباتی از اقدام روسیه بهره برده باشد، این دولت امریکا است که مجددا محور امریکا و اروپای کهن را زیر یک سقف و درون یک سامان سیاسی و امنیتی-نظامی متحد کرده است. شاید برخی بر این باور باشند که اگر ترامپ بر قدرت بود، روسیه دست به چنین اقدامی نمی‌زد. شاید این تحلیل درست باشد، اما ترامپ خواسته و ناخواسته در جهت اهداف پوتین رفتار می‌کرد. او ناتو را تضعیف و سیاست‌های نامشخصی در اعتلای سیاست غرب در پیش گرفته بود. بایدن با همه تصویری که از ضعف او و دولتش به جهان مخابره شد، در بالاترین سطح همکاری و پیوندهای مشترک با اروپا قرار دارد. اینک این روسیه است که به طعمه‌ای نوک زده که خسارات وحشتناکی بر اقتصاد و چهره روسیه وارد کرده است. پس از این جنگ، رسانه‌ها و مدیای غرب، تصویر دلخواه خود را از روسیه و پوتین در جهان جا خواهند انداخت. پس از جنگ جهانی دوم هیچ شخصیت سیاسی و هیچ کشوری به پلشتی و پلیدی روسیه و رهبرانش به نمایش درنیامده‌اند. به راستی روسیه چقدر و چند سال باید هزینه کند تا این تصویر دهشتناک را از اذهان بزداید. به تصویری که ایرانیان از زمان جنگ‌های اول و دوم ایران و روسیه دارند بنگرید. چند سال از آن جنگ‌ها گذشته است؟ به جز اندکی سیاستمداران کم‌مایه، هیچ شخصیت قابل ملاحظه و سیاستمدار زیرک و وطن‌پرستی دلش با سیاست‌های روسیه صاف نشده است. روسیه با این اقدام خسارت‌های زیانباری به چهره خود وارد کرد. ... نیازهای استراتژیک روسیه در حوزه تکنولوژی و نیاز به سرمایه‌گذاری به‌ شدت تضعیف و اقتصاد روسیه را به‌ شدت فقیر خواهد کرد. این امر اثرات بسیار زیادی بر قدرت روسیه خواهد گذاشت. ...  یکی از برندگان این منازعه چین است. اگر مدل رفتاری روسیه با توفیق همراه شود، چین می‌تواند از این الگو در تعامل با تایوان بهره ببرد. اگرچنین نشود، روسیه در نتیجه تحریم‌ها برای جبران عقب‌ماندگی اقتصادی و تکنولوژیک خود بیش از گذشته مرهون و محتاج چین خواهد بود. چین حجم نیازمندی‌های خود به انرژی را به شکل ارزان‌تر و در شرایط تحریمی از روسیه تامین خواهد کرد این امر منافع ایران در تعامل استرتژیک در بخش انرژی را به خطر خواهد انداخت. چون روسیه به رقیب اصلی ایران در فروش نفت در شرایط تحریمی بدل خواهد شد. با هر محاسبه‌ای دولت چین همکاری با روسیه را بر همکاری با ایران ترجیح خواهد داد. در نتیجه این وضعیت نقطه ثقل مناسبات چین و روسیه هم تغییر پیدا خواهد کرد. روزی روزگاری این روسیه بود که برادر بزرگ چین کمونیست بود، اینک این چین است که پیشگام خواهد بود و روسیه دنباله‌روی سیاست‌های چینی خواهد بود.

اگر ایران به سیاست نه شرقی نه غربی خود بازگردد و از نفرت و تعارض غیرضروری با همه بلوک قدرت جهانی دست بردارد و به سوی روابط متوازن بازگردد و از یک حکومت در اردوگاه بی‌اجر و مواجب روسیه به وضعیتی منطقی نقل مکان کند، بهترین فرصت برای تامین منافع ایران در بخش تکنولوژی و انرژی خواهد بود. ایران می‌تواند از مزیت دریایی خود برای تامین نیازمندی‌های روسیه بهره ببرد. در این راه باید همان روشی را در پیش بگیرد که روسیه به وقت عسرت با ما رفتار کرد. ... اگر از این موقعیت تاریخی استفاده نکنیم، تاریخ ایران ما را نخواهد بخشید.»

 

گذر از فرودستی

احمد غلامی . سردبیر «شرق» در سرمقاله امروز نوشته: « آنچه ما امروز بیش از هر چیز در جامعه شاهدیم، نوعی فرودست‌سازی در آحاد جامعه است. این فرودست‌سازی جماعتی گسترده را دربر می‌گیرد که از گروه‌ها و طیف‌های متفاوتی شکل گرفته است. این تنوع جمعیتی، فرودستان را از فرودستان قبل از انقلاب و حتی دوره‌های آغازین دولت‌های انقلاب متفاوت کرده است. پیش از انقلاب، دهقانان بدون زمین و مهاجران حاشیه شهرها فرودستان را نمایندگی می‌کردند. در ابتدای دولت‌های انقلاب، فرودستان اقشار فقیر به‌جامانده از وضعیت نابسامان دوره پهلوی بودند که نیازی عاجل به کمک داشتند و از این‌رو توجه به دهقانان و روستاها با سرعتی بسیار در دستور کار دولت‌های انقلاب قرار گرفت و برق‌رسانی و لوله‌کشی آب و جاده‌سازی در معنای ظاهری، تغییری اساسی در وضعیت فرودستان به وجود آورد. بی‌تردید وضعیت نابسامان روستاها و اوضاع فلاکت‌بار روستاییان در قبل از انقلاب و بعد از آن قابل مقایسه نیست، اما با این‌همه تغییرات جدی‌ در از‌بین‌بردن فرودستی اتفاق نیفتاد. امروز تعبیر فرودستان بسیاری از گروه‌های اجتماعی را دربر می‌گیرد که به شکل پراکنده توده‌هایی از مردم را شکل داده‌اند که قادر نیستند در برابر دولت‌ها تبدیل به جمعیتی هژمونیک شوند؛ چراکه در میان این جماعت، طیف‌های گوناگونی از مردم با سطح دانش و درآمدی متفاوت با جهان‌نگری متفاوت وجود دارد که فقط در یک نکته با هم اشتراک نظر دارند و آن چیزی نیست جز «فهم رایج» از شرایط. اینک فرودستان بیش از آنکه دهقانان، مهاجران حاشیه شهرها و دست‌فروشان خیابانی باشند، جمع کثیری از بازنشستگان، کارمندان، دانشجویان و پرستاران هستند. فرودستان یعنی گروه‌هایی که قادر نیستند از شرایط فهم رایج به «فهم درست» عبور کنند. ماندن فرودستان در موقعیت «فهم رایج»، امکان هرگونه کنش سیاسی را از آنان سلب کرده و آنان را در حیطه پایین‌دستی نگه می‌دارد. درواقع فرودستی بیش از آنکه جنبه اقتصادی داشته باشد که دارد، جنبه فرهنگی، اجتماعی و منزلتی پیدا کرده است. فرودست‌شدن، فرودست‌‌ماندن و فرودست‌کردن جامعه نتیجه یکسانی دارد و آن نتیجه، چیزی نیست جز ناتوانی از کنش سیاسی. اگر بخواهیم از این منظر انتخابات 1400 را تحلیل کنیم، در کنار همه عوامل باید عامل فرودست‌سازی توسط دولت‌های گذشته را هم به حساب بیاوریم. فرودستان نمی‌توانند جامعه مدنی تشکیل بدهند و چون قادر به این کار نیستند، ظرفیت دولت‌سازی هم ندارند. با آغاز دولت احمدی‌نژاد فرودست‌سازی سرعت گرفت و در دولت روحانی نه‌تنها این کار ادامه پیدا کرد، بلکه عمق بیشتری یافت و آحاد مردم از سیاست به معنای واقعی و حتی روزمره آن کنار گذاشته شدند. بازگشت به وضعیت سیاست، یعنی بازگشت به جامعه‌ای پویا که قادر است در معادلات قدرت مؤثر باشد. 

اما این کار دیگر کار دشواری است؛ چراکه در این وضعیت مردم دچار فهم رایج هستند و این وضعیت یعنی ماندن در وضعیت پیشاانتقادی یا غیرانتقادی، یعنی باور به گستره وسیعی از هر آنچه در بین عموم شایع است. فهم درست، غلبه انتقادی بر چنین پیش‌داوری‌هایی است. با آگاهی انتقادی می‌توان به فهم درست رسید. این آگاهی انتقادی هم نیاز به تئوری دارد و هم عمل (پراکسیس). اگر بخواهیم با این صورت‌بندی به تاریخ فرودستان بازگردیم و آنان را در موقعیت تاریخی‌شان بررسی کنیم، بیش از پیش به اهمیت دولت اصلاحات پی خواهیم برد؛ دولتی که توانست جامعه مدنی را هرچند موقت و مستعجل شکل بدهد تا اهمیت فرودستان را برای رسیدن به یک هژمونی دولت‌ساز یادآوری کند. اگرچه جامعه مدنی دولت خاتمی از طبقه متوسط شکل گرفته بود که نماینده فرودستان و حافظ منافع آنان نبود، اما در گذر فرودستان از فهم رایج به فهم درست نقشی کلیدی داشت. از این‌رو شاید مخالفان دولت اصلاحات، عملکردهای سیاسی و اجتماعی آن را تاب نمی‌آوردند و درصدد برآمدند تا دولتی برکشند به نام فرودستان و به کام فرادستان. این‌گونه بود که دولت احمدی‌‌نژاد شکل گرفت. دولت او بیش از هر زمان دیگری فرودست‌سازی را آغاز کرد. فهم پوپولیسم یعنی فهم رایج از سیاست، اجتماع، اقتصاد و دانش. احمدی‌نژاد فهم رایج از سیاست را نهادینه کرد و تمام اشکال جامعه مدنی را از بین برد؛ خاصه نیروهای آلترناتیو جامعه مدنی، روشنفکران که قادر بودند با اینکه منافع مشترکی با فرودستان نداشتند، منافع اقتصادی آنان را راهبردی کنند و آنان را در مسیر فهم درست قرار بدهند؛ یعنی دادن آگاهی و فرادست‌سازی سیاسی فرودستان. از همین منظر است که دموکراسی و برابری در این دوره کارکردی ایدئولوژیک پیدا کرد. در اینجا ایدئولوژی به معنای منفی آن به کار گرفته نشده است. ایدئولوژی در اینجا به معنای عصاره جهان‌بینی گروه مسلط است که تلاش می‌کنند این جهان‌بینی را به دیگر گروه‌ها تسری بدهند تا به قدرتی هژمونیک تبدیل شود. بی‌دلیل نیست احمدی‌نژاد و عموم پوپولیست‌ها با روشنفکران سر عناد دارند و در تحقیر آنان هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهند. دولت روحانی با ناآگاهی از توان روشنفکران، قشر بوروکرات میان‌مایه‌ای را بر سر کار آورد که بیش از پوپولیسم در خدمت فهم رایج بود. در دولت رئیسی نه چیزی به نام جامعه مدنی دولت خاتمی وجود دارد، نه از پوپولیسم احمدی‌نژاد خبری است. بوروکرات‌های میان‌مایه دولت روحانی نیز جملگی بازنشسته شده‌اند و در پی حفظ منافع خود‌ هستند. دولت سیزدهم عصاره فهم رایج از پیوند دولت و ملت است؛ البته اگر چیزی به نام دولت و ملت هنوز وجود داشته باشد.»

 

آنچه پوتین‌ها دوست دارند بشنوند!

جعفر گلابی روزنامه‌نگار در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «کسانی که ویدئوی چند دقیقه‌ای جلسه شورای امنیت روسیه به ریاست پوتین، پیرامون به رسمیت شناختن استقلال دو منطقه جدایی‌طلب دونتسک و لوهانسک را دیده‌اند تا حدودی به مشکلات و چالش‌های روزافزون روسیه در حمله به اوکراین پی خواهند برد. دراین جلسه آقای رئیس‌جمهور از رئیس اطلاعات خارجی سوالاتی می‌کند و پاسخ‌هایی می‌شنود که برای او جالب نیست. گفت‌وگوی مذکور به‌قدری آمرانه است که گویی یک معلم تندخو از دانش‌آموز تنبل کلاس پرسش می‌کند و چون محصل بینوا پاسخ درست را نمی‌دهد امر به نشستن را می‌شنود! این تازه جلسه‌ای است که ظاهرا از تلویزیون آن کشور پخش شده است و لابد جلسات خصوصی‌تر از این هم آمرانه و یکجانبه‌ترند. با این اوصاف باید احتمال قوی داد که آقای پوتین شخصا محاسباتی کرده است و نظرش به حمله استوار شده و مشاوران باید برای تمایل او دلایل و مستندات و تاییدهایی فراهم کنند! اکنون 10روز از جنگ در اوکراین می‌گذرد و روسیه با آن همه قدرت نظامی نه تنها نتوانسته این کشور را به اشغال خود درآورد یا سبب سقوط دولت شود بلکه چالش‌هایش از داخل و خارج، از میدان نبرد تا میادین اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک را به ازدیاد شاهد است. تا اینجای کار به نظر می‌رسد که روسیه در محاسبات خود خیلی چیزها را در نظر نگرفته است، محاسباتی که نقص‌شان روشن‌تر از آن است که یک ابرقدرت باسابقه با آن همه امکانات اطلاعاتی و تجارب ممتد تاریخی قادر نباشد آنها را در نظر بگیرد و حرکاتش برای خود و جهان فاجعه بار نباشد. - چین از حمله نظامی به اوکراین حمایت نکرد و معلوم نیست درعمل خصوصا در موضوع تحریم‌ها علیه روسیه چه رفتاری درپیش بگیرد؟ ناظران سیاسی می‌دانند که این موضوع تا چه حد مهم و در رویارویی کنونی سرنوشت‌ساز است. آیا روسیه نتوانست عدم حمایت سیاسی و سریع چین را حدس بزند؟ - درست است که غرب و هیچ کشور دیگری نمی‌توانند و نمی‌خواهند مستقیما وارد جنگ با روسیه شوند و اوکراین از این نظر تنها خواهد ماند ولی تحریم‌های همه جانبه اقتصادی قطعا اولین گزینه‌هایی بودند که غرب به آنها متوسل می‌شد ولی روسیه ظاهرا حتی در این مورد هم محاسبات درستی نداشته است و حداقل از هنگامی که تصمیم به جنگ گرفته است می‌توانست تا جایی که ممکن است ذخایر ارزی خود را از بانک‌های غربی بیرون بکشد تا بر زمان مقاومت خود در برابر تحریم‌ها بیفزاید. - برای هر ناظر تازه کار سیاسی هم روشن بود که پس از تجاوز روسیه غرب با انواع ابزارهای گسترده تبلیغاتی خود علیه مسکو قیام و افکار عمومی دنیا را علیه رهبران کرملین بسیج خواهد کرد ولی گویا آقای پوتین برای این حمله همه جانبه و موثر هم پیش‌بینی‌های لازم را نکرده و جز چند سخنرانی او و وزیرخارجه‌اش تحرک خاصی صورت نگرفت و امواج محکومیت روسیه از هر سو خصوصا نهادهای مدنی بین‌المللی روان شده‌اند و غرب‌ رندانه رهبری این تهاجم روانی را در دست گرفته است. (به یاد بیاوریم که آمریکا برای حمله به عراق و افغانستان حداقل چند ماه کار تبلیغی و رسانه‌ای کرد و کشورهای متعددی را با خود همراه ساخت درحالی که آن حمله‌ها حساسیت حمله کنونی روسیه به اوکراین را نداشت) –افکار عمومی جهان یک سو، افکارعمومی روسیه و اوکراین هم گویی در محاسبات کرملین چندان دیده نشده‌اند، در روسیه تظاهرات گسترده‌ای در مخالفت با جنگ صورت گرفت و در اوکراین مردم تنفرخود از تجاوز روسیه را تا مقاومت در برابر اشغال نشان می‌دهند و این معنا قطعا پیروزی برق‌آسا را دور از دسترس آقای پوتین قرار خواهد داد. - از نظر سیاسی اگرچه حق وتوی روسیه، شورای امنیت سازمان ملل را برای هرگونه تصمیم گیری متوقف کرد ولی رای 141 کشور مجمع عمومی در محکومیت اقدام روسیه و مخالفت تنها 4 کشور با این محکومیت نشان داد که آقای پوتین احتمالا به این هجمه غربی هم توجه چندانی نداشته و در محاسباتش گنجانده نشده‌اند! امروزه با افزایش آگاهی‌ها حتی افراد عادی برای تصمیم‌های زندگی خود همه جوانب امر را در نظر می‌گیرند اکنون چگونه است که یک ابرقدرت نتوانسته است انواع واکنش‌ها و تبعات اقدام خود را ارزیابی کند و برای آنها برنامه داشته باشد؟ تبعات و عوارضی که ممکن است روسیه را سال‌ها به عقب ببرد یا استحکام داخلیش را با چالش جدی مواجه کند و حتی او را برای همیشه از دایره قدرت‌های درجه یک جهان فروافکند. آیا جز این است که استبداد رای قدرتمندان را از دیدن واقعیت‌ها دور می‌کند؟ آیا غیر از این است که مشاوران آگاه و عاقل از اطراف خودشیفتگان دور می‌شوند و بله قربان‌گوها دور آنها را می‌گیرند و ایشان را به ورطه‌های خطرناک می‌کشند؟ نوع برخورد آقای‌پوتین با مقام بسیار مهم و تاثیرگذاری در حد رئیس اطلاعات خارجی و امثال او نتیجه‌اش این می‌شود که مشاوران اطلاعات دلخواه او را به شرف عرض برسانند و داستان همان ملیجک ناصرالدین شاه خودمان پیش می‌آید که واقعیت بادمجان در حاشیه قرار می‌گیرد و میل قبله عالم درخوبی یا بدی بادمجان به‌عنوان واقعیت بیان می‌شود! این خطر همه جا قدرتمندان مستبد را تهدید می‌کند که دوست دارند ذهنیات خود را مورد تایید اطرافیان ببینند و جالب اینکه همیشه چنین اطرافیان چاپلوسی پیدا می‌شوند و متعهدان و عاقلان کشور دوست به انزوا رهنمون می‌شوند تا فاجعه‌ها انباشته شوند و راه بازگشتی وجود نداشته باشد.»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها