تحلیل از چپ و راست؛

حواشی یک بیانیه

کد خبر: 1127115

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

حواشی یک بیانیه

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

آقایان، این کوچه هم بن‌بست است!

حسین شریعتمداری امروز در «کیهان» نوشته: «موضوع یادداشت پیش روی، بیانیه اخیر دو حزب مدعی اصلاحات و البته کم‌شمار مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین است و تاکید مستند بر این نکته که بیانیه مورد اشاره برخلاف عنوانی که بر آن نهاده‌اند، به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر نشده است! بلکه به قول شهید سلیمانی عزیز «کوچه باز کردن برای دشمن است». بندهای چندگانه این یادداشت را دانه‌های یک تسبیح تلقی کنید! نخ این تسبیح در خلال نوشته پیش روی کشیده خواهد شد. بخوانید!

۱- در کلام خدا ( آیه ۷۳ سوره مبارکه اسرا) خطاب به پیامبر اعظم(ص) آمده است «و نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحى کردیم غافل کنند تا چیز دیگرى غیر از آن را به ما نسبت دهى، و آنگاه تو را دوست خود می‌گرفتند». به بیان دیگر، خدای متعال به پیامبر خود هشدار می‌دهد که مشرکان فقط هنگامی تو را به دوستی می‌پذیرند که از آنچه به تو وحی کرده‌ایم دست برداری و سخن و راه دیگری غیر از آنچه به تو نشان داده و بر آن تاکید کرده‌ایم را به خدا نسبت بدهی! ...

۲- خدا بر درجات سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بیفزاید که هوشمندانه هشدار می‌داد مبادا با مواضع و عملکرد خود برای دشمن پیام دوستی بفرستید و با تحریف بینش و منش انقلاب، دشمن را به طمع ‌انداخته و برای ورودش به جبهه خودی کوچه باز کنید. در صفین خواص آلوده با حیله معاویه و عمرو‌عاص هم‌سخن شدند که فرجام آن به شکست سپاه اسلام انجامید و خوارج پدید آمدند.

۳- در گرماگرم جنگ تمام عیار جبهه مقاومت با جبهه مشترکی که از آمریکا و متحدان غربی و عبری و عربی آمریکا تشکیل شده بود، مایک پمپئو وزیر خارجه ترامپ که در آن هنگام رئیس ‌سازمان «سیا» بود، نامه‌ای ویژه با قید به کلی سری برای شهید سلیمانی فرستاد. وقتی نماینده پمپئو، برای ارائه نامه نزد شهید سلیمانی رفت آن شهید بزرگوار از پذیرش نامه رئیس سازمان سیا خودداری کرد. فرستاده پمپئو که انتظار چنین برخورد تحقیر‌آمیزی را نداشت، گفت؛ این نامه از سوی دومین شخصیت ایالات متحده است و حاج قاسم گفت مرا با او کاری نیست. فرستاده پمپئو با لحنی التماس‌آمیز گفت؛ شما نامه را باز کنید و بخوانید و اگر نخواستید آن را پس بفرستید. پاسخ شهید سلیمانی همان بود که گفته بود. همین جا گفتنی است برخورد شهید سلیمانی عزیز با فرستاده آمریکا یادآور ماجرای شب عاشورا و امان‌نامه‌ای است که شمر‌بن ذالجوشن برای حضرت ابوالفضل العباس‌(ع) آورده بود و دست ردی که حضرتش بر سینه او زده بود‌... و چه صادقانه است این کلام ماندگار حاج قاسم که «ما ملت امام حسینیم».

۴- در سفر آقای خاتمی رئیس‌جمهور اسبق به آمریکا، جرج بوش رئیس‌جمهور وقت آمریکا در مصاحبه با روزنامه «وال استریت ژورنال» گفت؛ ویزای خاتمی را شخصاً امضاء کردم چون می‌خواستم از ایران سخنی متفاوت با حاکمیت این کشور بشنوم ‌! در آن هنگام، دو رخداد مشابه با یکدیگر اتفاق افتاده بود. اول آنکه جرج بوش سه روز قبل از مصاحبه با وال استریت ژورنال، جمهوری اسلامی ایران را تروریست نامیده و با القاعده مقایسه کرده بود و دوم آنکه خاتمی با تشکیل بنیاد باران تاکید کرده بود که اسلام مورد نظر او «اسلام میانه» ! (اسلام سکولار) است. ...

۵- چند ماه قبل از انتخابات ۱۳۸۸ که فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ را در پی داشت، گروه‌های جبهه اصلاحات باتفاق آقای خاتمی را به عنوان نامزد خود برای ریاست جمهوری معرفی کرده بودند. در آن میان، نگارنده با درج یادداشتی در کیهان نوشته بودم که آقای خاتمی نامزد اصلی مدعیان اصلاحات نیست که با اعتراض شماری از اصلاح‌طلبان رو‌به‌رو شد. مدتی بعد خاتمی از نامزدی ریاست جمهوری کنار رفت و میرحسین موسوی از سوی جبهه اصلاحات به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی شد. بعد از شکست فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸، خبرنگار روزنامه آمریکایی «نیو یورکر» از نگارنده پرسید؛ از کجا می‌دانستید که خاتمی نامزد اصلی جبهه اصلاحات نیست؟ زیرا همه گروه‌های این جبهه روی نامزدی آقای خاتمی اتفاق نظر داشتند. در پاسخ به نشست استنفورد اشاره کردم که در آن، خانم «گیل لاپیداس» متخصص امور شوروی در سال‌های منجر به فروپاشی، گفته بود، خاتمی گورباچف است و توان لازم برای ریاست جمهوری آینده ایران را ندارد. ما در ایران به یک «یلتسین» نیاز داریم که از همه قوانین عبور کند و میرحسین موسوی همان یلتسین در آب‌نمک خوابانده آمریکا بود (همان که چند شب پیش یکی از همین مدعیان اصلاحات در برنامه جهان آرا‌، از او با پسوند «حفظه‌الله»‌‌‌‌‌!! یاد کرد!

۶- به نمونه‌های زیر که فقط مشتی از خروارهاست نگاه کنید:

«افکار امام خمینی(ره) باید به موزه تاریخ سپرده شود»! «قوانین اسلامی متعلق به ۱۴قرن پیش بوده و جوابگوی مشکلات جوامع کنونی نیست»! «انقلاب اسلامی شبیه استبداد قجری است»! «تفکر شیعه موجب انحطاط مملکت ما و مانعی برای دموکراسی است»! «فرهنگ شهادت‌طلبی باعث ترویج خشونت می‌شود»! «‌عدم کارایی حکومت دینی بر همگان آشکار شده است»! «‌مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان، نماد عقب‌افتادگی است »! «‌آدم‌ها و حتی معصومین‌(ع) هم خود به خود، بدون نظارت مردم و به طور اصولی در معرض انحراف هستند‌»! «‌آن دسته از جوانان که به مساجد روی می‌آورند یا کتب دینی می‌خوانند از نظر ساختار فکری و روانی ضعیف هستند‌»! و... اینها فقط نمونه‌هایی از انبوه دیدگاه‌ها و افکار آلوده‌ای است که برخی از مدعیان اصلاحات در نشریات و رسانه‌های خود ترویج می‌کردند و آقایان روحانیون عضو «مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین» اگر نگوییم با این لاطائلات و اسرائیلیات موافق بوده‌اند! لا‌اقل انتظار آن بود علیه این قماش که در جبهه موسوم به اصلاحات جا خوش کرده‌اند، موضع می‌گرفتند ولی لام تا کام اعتراضی نکردند. ...

۷- آقای خاتمی سال ۱۳۸۵ با ویزای مخصوص جرج بوش و میزبانی جیمی کارتر به آمریکا سفر کرده و با جرج سوروس (سرمایه‌دار صهیونیست آمریکایی و پشتیبان و تامین‌کننده مالی فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸) دو بار ملاقات کرده بود. ...

۸-«تغییر تابلوها» یکی از ترفندهای شناخته شده عملیات روانی است. در این شگرد، یک گروه یا جریان سیاسی بعد از افشای هویت خود که معمولاً با نفرت مردم از آنها همراه است، تلاش می‌کند مشکلاتی را که خود عامل و پدید آورنده آن بوده است به طرف مقابل نسبت داده و جای ظالم و مظلوم و مجرم و شاکی را تغییر بدهد. مجمع روحانیون و مجمع مدرسین دو گروه مدعی اصلاحات و از حامیان و همکاران دو آتشه دولت آقای روحانی بوده‌اند. دولتی که در طول مسئولیت ۸ ساله خود صدها مشکل کمر‌شکن در عرصه‌های اقتصادی، سیاست خارجی و ... بر سر مردم آوار کرده است و حالا دو حزب یاد شده به جای آنکه به جرم بلاهایی که بر سر مردم آورده‌اند تحت پیگرد قضایی قرار بگیرند و یا دست‌کم شرمنده و سر‌افکنده باشند، در بیانیه خود، علیه مشکلاتی شعار می‌دهند که خود پدید آورده‌اند و البته، چه ناشیانه به صحنه آمده‌اند!!

۹- دقت در متن بیانیه مورد اشاره و مقایسه آن با آنچه این روزها رسانه‌ها و مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران کوک کرده و می‌کنند، به وضوح از همسویی بیانیه دو مجمع یاد شده با دشمنان بیرونی حکایت می‌کند و این احتمال را قوت می‌بخشد که این بار هم برخی از مدعیان اصلاحات (آگاهانه یا ناخودآگاه‌) نقش پادوهای دشمن را برعهده گرفته و خود را به در و تخته می‌زنند تا به قول شهید سلیمانی برای دشمنان تابلو‌دار نظام و مردم این مرز و بوم کوچه باز کنند! که باید گفت زحمت بیهوده می‌کشید! زیرا امروزه، آمریکا و متحدانش هم به وضوح دریافته‌اند که این کوچه هم بن‌بست است! مثل کوچه‌ای که سران و اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ به دستور و با مدیریت آمریکا و اسرائیل برای حریف باز کرده بودند‌...  و با حماسه ۹ دی بر باد رفت.

 

درباره بیانیه‌ای که قتلگاه نویسندگان خویش است

محمدحسین نظری، روزنامه نگار در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشت: « اخیراً و به مناسبت ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، دو مجموعه متشکل از روحانیون اصلاح‌طلب با صدور بیانیه‌ای مشترک، آخرین مواضع خود در ارتباط با انقلاب و جمهوری اسلامی را اعلام کردند. متن مذکور، مجموعه‌ای است از تعریض‌ها، اتهام‌ها و ادعاهای کلی که همنشین کردن همه این‌ها تنها به کار کین‌توزی می‌آید. البته از این جهت که بیانیه مقام خطبه‌خوانی است، بر نویسندگان حرجی نیست و نمی‌توان برای کلی‌بافی‌ها به ایشان اشکال کرد، اما کاش امضاکنندگان بدانند که بیانیه و خطبه نیز اگر مبتنی بر حقایق و منطبق بر واقعیات نباشد، از آن حیث که به سمع و نظر مردمان می‌رسد،‌ مجرای اشاعه فحشا تواند بود. و اما به جهت آنکه این متن مضیق را مجال و یارای تفصیل همه‌ مدعیات مجمعین نیست، به یک تذکر  و یک پرسش از مدعیان اکتفا می‌کنم. مطلب قابل تذکر این‌که بحث از «حقوق مردم» و «اصالت جمهوریت» پرتکرارترین مفاهیم مورد استعمال آقایان در بیانیه‌ اخیرالانتشار است. این مطلب از آن حیث که همواره مستمسک اصلاح‌طلبان بوده چندان غریب نیست؛ طرفه آنکه اینان به مجردی که مصادر قدرت را از کف می‌دهند، متذکر مردم‌دوستی و مردم‌داری می‌شوند،‌ بالاخره «آدم ناشی سرنا را از سر گشادش می ‌زند.» تمسک ابزار‌انگارانه به اشیاء و امور، خود هنری است که مستمسک کم‌هوش را آن توان نیست که از عهده برآید.

لذا جریانی که دست‌کم نیمی از چهار دهه گذشته، همه امکانات و بلکه همه قدرت را به نحو تام و تمام در اختیار داشت، مدعی است که «با گذشت زمان لحظه به لحظه جمهوریت در عرصه رسمی کمرنگ‌تر شد.» یعنی بر فرض که این ادعا صادق باشد،‌ نویسندگان بیانیه پیش و بیش از همه متعرض خویش‌اند و در محکمه‌ خود‌ساخته، حکم به محکومیت خویش کرده‌اند. حالی‌ که بیان مدعیان به نحوی است گویی تازه از افلاک «مبشراً و نذیراً» آمده‌اند. این هم البته از اوصاف اصلاح‌طلبان است که هیچ گاه مسئولیت قول و فعل خویش را نمی‌پذیرند و دائماً در جستجوی «دیگری»‌اند تا کاسه کوزه را بر سر او بشکنند. غرض آنکه اگر فرض مدعیان صادق باشد، شایسته بود ایشان به جای رجزخوانی، در محضر مردم پاسخگوی اعمال خویش باشند.

اما آیا می‌توان ادعای کمرنگ شدن لحظه به لحظه‌ جمهوریت در عرصه رسمی کشور، طی سه دهه‌ گذشته را باور کرد؟ لازم بود مجمعین برای این ادعای مکرر، دلیلی اقامه کنند یا دست‌کم قرینه‌ای نشان دهند، اما از دست‌های خالی مدعیان توقع دلیل و برهان و انصاف نمی‌توان داشت. با این حال، نویسنده و امضاکنندگان بیانیه نیک می‌دانند که اقامه تنها یک دلیل،‌ در حکم نقض همه ادعاهای آنها در باب افول جمهوریت، زوال جمهوریت، کمرنگ شدن جمهوریت و امثالهم خواهد بود.  از سال 1368 تا امروز،‌ 10 انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شده و آقایان مطلع‌اند که انتخابات ریاست جمهوری از آن حیث که مقام دوم کشور با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شود، یکی از بهترین شاخص‌های سنجش جمهوریت تواند بود. میانگین مشارکت مردم در این 10 انتخابات،‌ بیش از 65 درصد است.  جالب‌تر اینکه میانگین مشارکت مردم در 5 دوره اخیر،‌ بیشتر از 5 دوره قبل از آن است؛ یعنی برخلاف ادعای «کمرنگ شدن جمهوریت»، هر چه جلوتر آمدیم اقبال مردم نسبت به انقلاب و جمهوری اسلامی بیشتر شد. این البته یکی از شاخص‌هایی است که خلاف ادعای مجمعین و جریان سیاسی متبوع ایشان را نشان می‌دهد و چنان که گفتیم، همین برای نقض ادعای مکرر آنها کافی است،‌ مگر مقصود مدعیان از «مردم» و «جمهور» چیز دیگری باشد. در باب آن پرسش نیز خوب است آقایان مجمعین و اصلاح‌طلبان که مدعی‌اند «می‌شود در ساحت سیاست خارجی با محور قرار دادن سه اصل عزت، حکمت و مصلحت رویکرد راهبردی را تنش‌زدایی و تعامل با دیگران در عین دفاع از حقوق و جانبداری از مظلومان و محور قرار دادن مصالح ملی و تأمین عزت و پیشرفت و توسعه توأم با عدالت قرار داد»، پاسخ دهند که چطور در هر دو دوره‌ای که پرونده‌ هسته‌ای را در اختیار داشتند، حکمتشان را از مردم دریغ کردند؟ اگر جمع «دفاع از مظلومان» و «تأمین عزت» و «توسعه» و «عدالت» و همه فضائل عالم چنین آسان است، چرا خود این هنر را نداشتید؟ انتظار می‌رود اگر چنین جایی در عالم هست،‌ روحانیون مدرس و محقق، ما را دست‌کم از نشان دادن آنجا محروم نکنند.»

 

اهانت به مخاطبان

مجید ابهری در یادداشتی برای «آفتاب یزد» نوشت: «‬ اولین ضرورت رفتاری در پذیرش مسئولیت مخصوصا اگر در سطوح عالی اجرایی باشد، تاب‌آوری در برابر انتقادات و حتی برخی از گفتارهای دارای شائبه اهانت است. متاسفانه گاه بعضی از واکنش‌ها آنهم در برابر حداقل پنجاه میلیون مخاطب، باعث ایجاد و تقویت فقدان تاب‌آوری و ضعف ظرفیت انتقاد و حتی پرسشهای مغایر با باورها یا مشربهای سیاسی و جناحی می‌شود. چند شب پیش در برنامه (جهان آرا) دوتن از بانوان دارای مسئولیت عالی اجرایی بدون توجه به زنده بودن برنامه و بدتر از آن تماشای برنامه توسط طیفهای سنی مختلف وجنسیتهای متفاوت بدون عذر خواهی از مخاطبان اقدام به ترک میزگرد نمودند. این رفتار بدون عنایت به وابستگی‌های سیاسی و جناحی این بانوان محترمه؛ چه آثار نامطلوبی روی تماشاگران نوجوان و جوان خواهد گذاشت. کسانیکه در ردیف الگوهای رفتاری و گروههای مرجع در جامعه قرار دارند، حتی با تحمل دشوارترین تهاجمات کلامی باید با مشرب اسلامی و تقوای سیاسی در جلسه باقی مانده و با استدلال (اگر وجود داشت) جواب منتقدان را داده و قضاوت را به‌عهده مخاطبان بگذارند. طبعا آثار رفتاری تاب‌آوری در جلسه بر مخاطبان نافذ‌تر و مستدل‌تر از اینگونه واکنش‌ها می‌بود. علت و دلیل اینگونه رفتارهای هیجانی حتی در صورت محق بودن افراد، بسیار نامطبوع‌تر ومنفی‌تر بوده و خواهد بود.یعنی خانمها! که خود را دارای تحصیلات عالی نیز می‌دانید تماشاگران و مخاطبان ارزش تحمل برنامه و پاسخگویی مستدل را نداشتند؟ ایشان که هنوز از نظر آسیب‌شناسی اجتماعی مفهوم زنان آسیب دیده و آسیب‌پذیر را درستی و

از نظر علمی نمی‌دانند چگونه میتوانند از حقوق اینگونه بانوان دفاع کنند؟ این عزیزان یا نتایج منفی رفتار خود را از جهت رفتارشناسی ارزیابی ننموده و نمی‌دانند و یا پست و مقام آن‌ها ایشان را دچار غرور کاذب نموده اند؟ وگرنه مردم کشور به خوبی رفتارها را تحلیل نموده و زشت و زیبای حرکات مختلف را به خوبی ارزشیابی می‌نمایند. ممکن است هر دلیل موجه و یا ناموجه و هر علت مقبول یا مردود برای رفتار فوق الاشاره عنوان گردد؛ در هر صورت باید خانم‌ها به جای ترک صحنه بدان صورت

غیر حرفه‌ای ومغایر با روحیه گفتمان متعارف، در جای خود مانده وتا تعدیل مطلوبشان از گفتار امتناع کرده ویا با بیان علل و عذر خواهی از مخاطبان صحنه را ترک می‌کردند وگرنه بیان دلایل بعد از خروج غیر حرفه‌ای به هرشکل و حالت که باشد از سوی مخاطبان و تماشاگران مقبول نخواهد افتاد.»

 

اعتراض از نوع جعفری‌دولت‌آبادی

نعمت احمدی‌، ‌حقوق‌دان در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «وقتی پست دادستانی تهران بعد از حوادث تیرماه سال 88 و وقایع کهریزک و تعقیب آقای مرتضوی به آقای جعفری‌دولت‌آبادی رسید، ایشان راه و روشی برخلاف آقای مرتضوی در پیش گرفت.   ... نگارنده وقتی آقای دولت‌آبادی جای خود را به آقای دکتر القاصی‌مهر داد، مقاله‌ای در روزنامه «شرق» شماره 3416 چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 98 با عنوان «دادستان تهران و صلاحیت مضاعف» نوشتم و ضمن مقایسه دوره دادستانی آقای سعید مرتضوی با آقای دولت‌آبادی، خطاب به دادستان جدید، آقای القاصی‌مهر، گفتم در اتاق آقای مرتضوی به روی همه باز بود و اگر شانس می‌آوردیم که از سفر یزد برگشته باشد، با باقلوا و قطاب میهمان می‌شدیم. یک بار هم که از سفر کربلا برگشته بود، مقداری تربت حضرت سیدالشهدا را به من داد؛ اما رویکرد آقای جعفری‌دولت‌آبادی این نبود‌... عدم اجازه ملاقات خصوصا با وکلای دادگستری در دستور کار دادستان سابق تهران بود و فکر نکنم به تعداد انگشتان دست از بین وکلای دادگستری توانسته باشند وارد اتاق کار دادستان سابق تهران بشوند، مگر وکلایی که مورد وثوق بودند. مهم‌تر اینکه آقای دولت‌آبادی پاسخ‌گوی هیچ‌کس نبود و همین مطلب یعنی هر آنچه می‌خواست انجام می‌داد، این توقع را برایش ایجاد کرد که او مصون از هر نوع برخورد است. آقای مرتضوی که به نسبت ایشان پاسخ‌گو بود، آن‌گونه با او رفتار شد که سر از زندان درآورد، ولی آقای دولت‌آبادی با وجود اینکه حواشی زیادی اطرافش بود، از ارتباط با اکبر طبری، حمایت بی‌چون‌و‌چرا از بیژن قاسم‌زاده، و زمانی که نامش در پرونده آقای طبری مطرح شد و آن‌وقت که محبوب‌ترین بازپرسش آقای قاسم‌زاده تحت تعقیب قرار گرفت، لابد توقع داشت به‌‌عنوان کسی که در دوره طولانی دادستانی خود هرچه خواسته بود انجام داده، کسی از او سؤالی نداشته باشد. اما نحوه کنار‌گذاشتنش او را عصبانی کرد؛ تا جایی که درصدد برخورد با مجموعه‌ای برآمد که بر کشیده آن بود. به‌عنوان طلبکار دست به نوعی اعتراض زد که خروجی آن به باور من تحقیر دستگاه قضائی از منظر آقای دولت‌آبادی است. او نیاز مالی ندارد؛ زیرا با رتبه عالی قضائی بازنشسته شد. کسی که روزگاری هر قانونی را لازم دید نادیده بگیرد، نادیده گرفت، هر نوع برخوردی را لازم دید با دیگران داشته باشد و در قالب قانون نمی‌گنجید، بر خود مباح دانست، وقتی از همه مناصب کنار گذاشته شد، درست مثل فرزند عزیز‌دردانه خانواده که در اولین برخورد با او از خانواده می‌برد و قهر می‌کند، قهری طلبکارانه کرد. آقای دولت‌آبادی فکر می‌کند بعد از مدت‌ها به‌اصطلاح خدمت به دستگاه قضائی، برخورد با او متناسب با خدماتی که انجام داد نیست و درصدد برآمده است دستگاه قضائی را به چالش بکشد. او فکر می‌کند یا با او برخورد می‌شود یا کسی به او اهمیت نمی‌دهد، بگذار عزیزدردانه سابق هرچه می‌خواهد بکند. او پست سابق خود را به چالش کشیده و دادستان فعلی تهران را بر سر دوراهی قرار داده است. اگر با او برخورد نشود یا برخورد نکنند، حاشیه آقای دولت‌آبادی با تکرار هر روزه به متن کشیده می‌شود و فکر می‌کند دادستانی که مبسوط‌الید بود و هرچه خواست کرد، کماکان مصونیت دارد و عملکرد 10‌ساله‌اش و رابطه او با امثال طبری‌ها به حاشیه رانده و به متن کشیده نمی‌شود. اگر با او برخورد شود، این برخورد به وسیله کسی صورت خواهد گرفت که جانشین او شده است. این جانشین کدام عمل یا اعمال دادستان سابق را در سیبل اقدامات خود قرار خواهد داد؟ حواشی دوره دادستانی یا عملکرد فعلی که دستگاه قضائی را به چالش کشیده است؟ فکر می‌کند افکار عمومی در صورت برخورد با او، انگشت را به مسافرکشی او نشانه خواهند رفت، اما خطاب مردم به آقای دولت‌آبادی این خواهد بود: برادر، 10 سال دادستان عمومی و انقلاب تهران با صلاحیت مضاعف آن بودی، چه کسی از شما راضی بود؟ به درد‌دل کدام متهم، کدام فعال سیاسی، کدام روزنامه‌نگار توجه کردی؟ حصار 10ساله‌ای که در دادستانی تهران هر روز اطراف شما بلند و بلندتر می‌شد، چرا از نظر شما آن‌قدر کوتاه به نظر می‌رسد که طلبکارانه در سطح شهر لابد ستمی را که بر شما در دستگاه قضائی رفته است، این‌گونه فریاد می‌زنید؟ اگر بگویم شما از نظر اقتصادی نیاز به این کار بعد از بازنشستگی دارید، حداقل با توجه به مبالغ دریافتی شما پذیرفتنی نیست؛ همکاران شما در دادگستری چه در کادر قضائی و چه اداری از شما کمتر حقوق دریافت می‌کنند و حالا که به صورت مدنی دست به اعتراض زده‌اند، از ناحیه مسئولان بالادستی مورد عتاب و خطاب قرار می‌گیرند و تهدید به برخورد می‌شوند، پس حرکت شما حداقل به خاطر وضع مالی‌تان نیست که گفته شود مگر مسافرکشی عیب است؛ هرچند شما حداقل به قوانین مربوط به حمل‌ونقل و مسافرکشی درون‌شهری اشراف دارید و باید مسافرکشی در قالب‌های شناخته‌شده مانند تاکسی، رانندگی اسنپ و... صورت گیرد؛ هرچند بسیاری از افراد در مسیر حرکت خود مسافر جابه‌جا می‌کنند و درآمد کمی می‌شود برای تأمین مخارج سرسام‌آور زندگی آنان. از این بگذریم. شما می‌توانید از مرکز مشاوران که آمادگی صدور پروانه وکالت برای قضات شاغل را هم دارد! پروانه بگیرید؛ حتما درآمدتان از میزان دریافتی رانندگی بیشتر خواهد بود. با توجه به معروفیت و شناخت و سابقه‌ای که در ایام خدمت قضائی در کشور داشته‌اید، آنچه از حرکت نمادین شما استنباط می‌شود، اعتراض به نحوه برخورد مسئولان قضائی با شما بعد از خروج از دادستانی و احیانا نحوه بازنشستگی است. جناب دولت‌آبادی، شما که الحمدلله از پایان‌نامه دکترای خود هم دفاع کرده‌اید و به افتخار دکتری هم نائل آمده‌اید و از شما نقل شد که روز دفاع از پایان‌نامه دکتری را زیباترین روز زندگی خود می‌دانید. آقای دولت‌آبادی روش اعتراضی‌ای که در پیش گرفته‌اید، خودتان تأیید می‌کنید؟ »

 

نزول یک رسانه

محمدصادق جوادی‌حصار در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشت: «ماجرایی که دوشنبه شب در شبکه افق صداوسیما با حضور خانم‌ها شهیندخت مولاوردی و زهرا شجاعی رخ داد و بازتاب فراوانی در فضای عمومی کشور و شبکه‌های اجتماعی داشت، می‌تواند از منظر عمومی و رسانه‌ای واجد آموزه‌های فراوانی برای افکار عمومی باشد. هرچند یک چنین برخوردهای سیاسی و جناحی در صداوسیما مسبوق به سابقه است، اما ضروری است ابعاد و زوایای گوناگون ماجرا از منظر تحلیلی مورد بررسی و کنکاش قرار بگیرد تا افکار عمومی از چرایی بروز یک چنین برخوردهایی آگاه شوند. براساس اطلاعاتی که تا به امروز بازتاب پیدا کرده، مدتی قبل، خانمی ظاهرا کارشناس، اتهاماتی را در خصوص عملکرد معاونت زنان حوزه ریاست‌جمهوری دولت قبل ایراد می‌کند. بعد از طرح این اتهامات که ظاهرا پایه و اساس درستی هم نداشته‌اند، خانم‌ها مولاوردی و شجاعی به شبکه افق صداوسیما دعوت می‌شوند تا به اتهامات ایرادشده، پاسخ دهند. در واقع هرگز بحث مناظره در بین نبوده و اطلاعی در این زمینه به میهمانان داده نشده بود. یعنی اعلان نشده بود که قرار است فرد دیگری در میانه بحث به این گفت‌وگو بپیوندد و توضیحاتی را ارایه کند. بنابراین از آنجا که توضیحات کارشناس منتقد قبلی، یک‌طرفه بوده است، خانم‌ها مولاوردی و شجاعی، حق خود می‌دانستند که در وقت درنظر‌گرفته توضیحات مقتضی را ارایه کنند تا نهایتا افکار عمومی قضاوت خود را داشته باشد. اما در کمال تعجب و به‌رغم زمان موسعی که در نوبت قبل در اختیار اتهام‌زنندگان قرار گرفته بود، باز هم تریبون یک‌طرفه‌ای در اختیار او قرار گرفت تا اتهامات قبلی خود را تکرار کند. زمانی که گردانندگان برنامه باز هم فرصت را در اختیار فرد اتهام‌زننده قرار دادند و اتهامات قبلی تکرار شد، خانم‌ها مولاوردی و شجاعی به نشانه اعتراض نسبت به شیوه مدیریت جلسه و ایراد اتهامات بی‌پایه و اساس، برنامه را ترک کردند. در این میان چند احتمال بر این ماجرا مترتب است که باید به آنها توجه کرد.  

نخست اینکه: احتمال اصلی آن است که به میهمانان برنامه درباره برگزاری مناظره اطلاع‌رسانی نشده بود. اگر گفته نشده بود، حق میهمانان است که اعلام کنند، نه برای برگزاری مناظره بلکه در راستای ادای پاره‌ای توضیحات راهی این برنامه شده‌اند و حاضر به گفت‌وگو با فرد مورد نظر گردانندگان برنامه نیستند. این حقی است که هر فردی می‌تواند از آن برخوردار باشد. یعنی تنها در دادگاه‌های صالحه است که می‌توان افراد را وادار به ارایه توضیحات کرد.  بحث بعدی مربوط به چگونگی برخورد صداوسیما به موضوعی است که طیف‌های مختلف درخصوص آن دیدگاه‌های مختلفی دارند. طبیعتا رسانه‌‌ای که عنوان «ملی»را بر تارک خود می‌نشاند، باید بدون قضاوت و داوری به‌طور عادلانه فضا را دراختیار دو طرف قرار دهد تا نظرات خود را مطرح کنند. قضاوت نهایی نیز با افکار عمومی خواهد بود که درخصوص ابعاد و زوایای گوناگون موضوع داوری کنند. رویکرد عاقلانه و حرفه‌ای این است که صداوسیما قبل از برگزاری نشست در اتمسفری شفاف به هر دو طرف اعلام کند که مثلا قصد برگزاری مناظره را دارد. اگر هر کدام از طرف‌ها نمی‌پذیرفتند، صداوسیما اعلام می‌کرد که برای برگزاری مناظره دو طرف را دعوت کرده، اما یک‌طرف پذیرفته یا نپذیرفته است. این رویکرد که بدون اطلاع قبلی یک صحنه‌آرایی جناحی را ترتیب دهند و افراد را در معرض عمل انجام‌شده قرار دهند با هیچ منطقی سازگار نیست. این واقعیت که در افکار عمومی ایران جا افتاده است که صداوسیما در پاره‌ای از موضوعات مشابه، بی‌طرف نیست و همواره جانبدارانه و جناحی عمل می‌کند، امری پذیرفته‌شده و مبرهن است. واقع آن است که صداوسیما هرگز در جایگاه رسانه ملی و بی‌طرف قرار نداشته و همواره منشا انتقادات فراوانی بوده است. 

متاسفانه صداوسیما طی دهه‌های اخیر از جایگاه رسانه ملی به جایگاه یک رسانه جناحی نزول کرده است. صداوسیما به شکل تصویری روزنامه کیهان بدل شده است. همان‌طورکه روزنامه کیهان خود را تریبون یک نگاه خاص سیاسی می‌داند، صداوسیما هم شکل غیرمکتوب یک چنین رسانه‌ای است. به هیچ عنوان نمی‌توان رویکردها و جهت‌گیری‌های جناحی این رسانه را منکر شد. همین رویکرد جناحی است که باعث شده، طیف وسیعی از ایرانیان به جای صدا‌و‌سیما اخبار را از طریق رسانه‌های ماهواره‌ای و... دنبال کنند. وضعیتی که بدون تردید منشا آسیب‌های فراوانی به گفتمان انقلاب اسلامی بوده است و باید به آن پایان داده شود.»

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها