تحلیل از چپ و راست؛

فواید توافق برای آمریکایی‌ها

کد خبر: 1126203

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

فواید توافق برای آمریکایی‌ها

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

توافق با ایران چگونه به کمک اقتصاد امریکا می آید؟

مسعود براتی، کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی برای «ایران» نوشت: « امریکا نه تنها از منظر سیاسی بلکه از منظر اقتصادی نیز نیاز به توافق با ایران دارد. با فروش بیشتر نفت ایران در بازار جهانی، قیمت نفت کاهش یافته که این خود می‌تواند به مهار بخشی از تورم داخلی امریکا کمک کند.

دولت بایدن یکی از شعارهای انتخاباتی خود را توافق با ایران اعلام کرده بود و از زمان روی کار آمدن دولتش در تلاش بوده به این مهم دست یابد. همچنین با توجه به انتخابات پیش‌روی کنگره در 2022، بایدن نیاز دارد به دستاوردی چون توافق با ایران دست پیدا کند تا این موضوع بتواند در انتخابات کنگره به کمکش بیاید. بنابراین دولت بایدن از منظر سیاسی به توافق با ایران نیاز دارد.

گزارش تورم منتشر شده توسط وزارت کار ایالات متحده، نشان می‌دهد شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI) در ماه نوامبر 2021، برای ششمین ماه متوالی صعودی بوده و ۸/۶ درصد گزارش شده (افزایش 6.8 درصدی قیمت‌ها در نوامبر 2021 نسبت به نوامبر 2020 که نسبت به ماه گذشته یعنی اکتبر 6/0 درصد افزایش داشته است.) تورم سال 2021 در چهل سال گذشته یعنی از سال ۱۹۸۲ تاکنون بی‌سابقه بوده و به چالش بزرگی برای سیاستمداران و فعالان اقتصادی امریکا تبدیل شده است. بیشترین افزایش قیمت در 12 ماه منتهی به نوامبر 2021 مربوط به انرژی بوده است. انرژی به‌طور میانگین 33.3 درصد رشد داشته است. انرژی به دو گروه کالای انرژی و خدمات انرژی تقسیم می‌شود که در گروه کالای انرژی دو شاخص سوخت نفتی و بنزین افزایش 58 درصدی داشته‌اند. این عدد برای شاخص بنزین بالاترین عدد ثبتی از سال ۱۹۸۰ بوده است. تورم مواد خوراکی نیز عدد ۱/ ۶ درصد بوده که از اکتبر سال ۲۰۰۸ تاکنون بی‌سابقه بوده است.

طبق گزارش وزارت کار امریکا، مواد غذایی و انرژی هسته اصلی شاخص قیمت مصرف کننده محسوب می‌شوند. از تورم کل 6.8 درصدی سال 2021 نسبت به مدت مشابه سال گذشته 1.9 درصد آن متعلق به مواد غذایی و انرژی است. همین آمارها اهمیت قیمت انرژی و مواد غذایی را در تورم کلی بیان می‌کند.

بررسی سبد غذایی هر خانوار امریکایی نشان می‌دهد 14 درصد از سبد امریکایی‌ها به مواد غذایی و 7.5 درصد به انرژی تعلق دارد. با یک حساب ریاضی می‌توان فهمید که سهم انرژی از تورم کل 1.4 درصد و سهم مواد غذایی 0.5 درصد بوده است. کارشناسان با توجه به نقش اساسی انرژی در تورم امریکا، یکی از راهکارهای مهار تورم را کاهش قیمت نفت عنوان کرده‌اند. طبق اعلام رسانه‌های غربی، ابزارهای کاهش قیمت نفت امریکا عبارتند از: فشار آوردن و باج دادن به اوپک و اوپک پلاس برای افزایش تولید نفت، آزادسازی نفت از ذخایر استراتژیک خود و سایر کشورهای مصرف کننده نفت و احیای ممنوعیت صادرات نفت امریکا. همچنین یکی از ابزارهای کاهش قیمت نفت، وارد کردن نفت ایران به بازار جهانی است. در تاریخ 30 نوامبر 2021 (9 آذر 1400) چاینادیلی، روزنامه دولتی کشور چین، در گزارش خود به این نکته اشاره کرد که: «لغو تحریم‌ها علیه ایران می‌تواند به کاهش تنش‌ها بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران کمک کند و حتی همکاری ایران را بر سر قیمت‌های جهانی نفت خام جلب کند، زیرا امریکا اکنون مشتاق است با کاهش قیمت نفت خام، تورم جدی خود را مهار کند.»

خبرگزاری وال‌استریت ژورنال نیز در تاریخ 19 ژانویه 2022 (29 دی 1400) در مطلبی به انگیزه بایدن برای توافق با ایران پرداخته است ... وال‌استریت ژورنال با اشاره به اینکه افزایش میزان نفت ایران و ورود آن به بازار جهانی، تفاوت واقعی در بازار ایجاد می‌کند، اعلام می‌کند که تقاضای جهانی برای انرژی در حال حاضر از عرضه پیشی گرفته است و تولیدکنندگان در تلاش هستند تا این میزان را ادامه دهند. ... به این نکته اشاره دارد که توافق با ایران می‌تواند در کاهش تورم امریکا نقش ایفا کند و این‌گونه عنوان می‌کند: «هر توافقی با ایران، صرف نظر از اینکه چقدر ضعیف باشد، توجیه کافی برای دولت بایدن به منظور عقبگرد تحریم‌ها، بویژه صنعت نفت ایران فراهم می‌کند. اگر این اتفاق بیفتد، نفت خام ایران به بازار سرازیر می‌شود، عرضه موجود بالا می‌رود و قیمت نهایی نفت و در نتیجه محصولات تصفیه‌شده مانند بنزین کاهش می‌یابد و این به نوبه خود حداقل مقداری از فشار تورمی و اقتصادی را که بایدن در داخل با آن مواجه است کاهش خواهد داد.»

با توجه به رکوردزنی تورم امریکا بعد از 40 سال، دولت بایدن در تلاش است تا بتواند تورم خود را هر چه سریع‌تر مهار کند. برای این منظور قصد دارد تا با عرضه نفت ایران به بازار، بتواند قیمت جهانی نفت را کاهش دهد و در نتیجه آن باعث کاهش بخشی از فشار تورمی داخلی امریکا شود. این نشان می‌دهد که امریکا از نظر اقتصادی به توافق با ایران نیاز دارد. از طرفی هم در تلاش است تا فروش نفت ایران را به عنوان امتیازی به ایران بفروشد. بنابراین امریکا سعی دارد تا با یک تیر دو نشان را مورد هدف قرار دهد.»

 

روایت وارونه یا وارونه‌ها

 محمدهادی صحرایی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «(اگر ما با آمریکا ارتباط برقرار کنیم و کشورهای اروپایی رو بزنیم کنار، مستقیم بریم، برگ برنده آقای رئیسی بایدنه. بایدن رو تونستید راضی کنید [نامفهوم]. ‌ترامپ برگرده، بلایی به سرکشور ما خواهد آورد که خواهید دید چه خواهد شد. کما اینکه الان شده. این اقتصاد. این بورس. این ارز ...) این متن پیاده شده از سخنرانی یک سناتور آمریکایی یا صهیونیست افراطی یا تحلیلگر شبکه سعودی یا متن مریم قجری یا توصیه سوروس یا متن ویراستی و انتخاباتی «دیدن دَم کدخدا»، یا‌ ترجمان به‌هم ریخته از افسانه فشار یک دکمه و داغان شدن همه ما و یا «مردم‌ترسانیِ» فردی از «الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَه» و یا یکی از عوامل یزید که مردم کوفه را از لشکر خیالی شام که هیچ‌وقت به مدینه نرسید می‌ترساند و... نیست. فرمایش یکی از بچه‌های اصلاح‌طلب خودمان است ... 

این که جریان لیبرال‌های اصلاح‌طلب چرا از بایدن، با مزاج سرد و نفّاخش خوف دارند و خود را مأمور‌ترساندن مردم از او و امثال او کرده‌اند به خود، خلوت و گذشته‌شان مربوط است ولی به‌نظر می‌رسد کسانی که با «تَکرار» فریب، مردم را به این روز انداختند، بهتر است برای تتمه آبروی جریان خود چاره‌ای بیندیشند و با عذرخواهیِ با صدای بلند از مردم و نظام و جبران اشتباهاتشان، از تحلیل‌های پراشتباه دست بردارند و به دامن عقل و اعتقاد سلیم برگردند. چه از این بدتر که تحلیل برخی، پیوست اجرایی سیاست‌های دشمنان خونی ملت ایران باشد؟ و چه از این بدتر که دشمنان، آنها را به مثابه بوق خود بنگرند؟ و چه از این بدتر که دشمنان بفهمند با یک نشست و برخاست یا قدم زدن یا ناهار یا وعده پنهانی می‌توانند از کسی یک میسیونر سیاسی بسازند؟ و چه از این بدتر که تاریخ نام کسی را در کنار ساده‌لوحان یا آقاخان نوری‌ها بگذارد؟ و چه از این بدتر که رژیم سرتا پا خبث صهیون، کسی یا جریانی را سرباز نیابتی خود بداند؟ و چه از این بدتر که کسی نفهمد معنی «می‌خواستیم به ایران حمله کنیم ولی چون شما آمدید منصرف شدیم» یعنی چه؟... 

اگر دروغگویان قبلی به‌خاطر تحریف واقعیات دین و تاریخ، محاکمه می‌شدند نوبت به این بی‌نوایان از خواب پریده نمی‌رسید. مردم، تازه از شکست جبهه تحریف در سطح دولت راحت شده و فهمیده‌اند که اگر آدمِ عرضه‌دار، رئیس‌جمهور باشد، واکسن کرونا می‌تواند از سوهان قم هم بیشتر شود و عضو دائمی شانگهای شدن و فروش نفت و... هیچ ارتباطی به FATF ندارد و سایه جنگ هم توهم خوابزده‌های حقه‌باز بود. اکنون سؤال اینست که اگر عقل هست چرا عده‌ای عبرت نمی‌گیرند و باز دنبال دوقطبی کردن جامعه و ‌ترساندن مردمند؟ مردم هنوز با یادآوری فساد ارز ترجیحی و نجومی‌بگیران و برادر فلان مقام سابق و دختر فلان مسئول اسبق، به اهل و ایادیِ باعث و بانی آن نفرین بوق‌دار می‌فرستند؛ اینها کشان‌کشان خود را کجا می‌کشانند؟

کسانی‌که خود را کاربلد مذاکره و استاد دیپلماسی می‌دانستند، نتیجه سال‌ها هدردادِ بیت‌المال را به برجامی رساندند که از بس غیرعاقلانه و غیرکارشناسی بود که یک طرف به‌راحتی به آن تف کرد و از آن خارج شد و اینها جز حرف مفت و بازی با کلمات نتوانستند قدمی مؤثر از قدم بردارند و بعدها با بی‌شرمی اعتراف کردند که تکرار چهارباره «Suspension» را نخوانده بودند. ژنرال‌های سربازی نرفته! ...

مشکل غربزده‌ها که اعتبار جهانی ایران را مخدوش کردند، آدامس پوتین نیست، کسادی دکان دونبش صرافی و دلالی آنها و موفقیت سفر مسکوست. به فضل خدا اگر نگاه هوشمندانه و عاقبت‌اندیش به شرق و بازارهای نزدیک، اجرایی شود و دولت، باوجود شیطنت دشمنان و تحریک‌کنندگانِ غوغازیستِ کنارزده شده، بتواند تمرکز خود را بر حل مشکلات موجود حفظ کند، به زودی مردم طعم خدمت واقعی و انتخاب حقیقی را خواهند چشید و چهل‌وچهارمین سال انقلاب اسلامی، آغاز دوران رونق ایران خواهد شد. ان‌شاءالله.»

 

شنود نعمت یا نقمت؟

عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «پیشرفت فناوری، انسان را به مرحله‌ای رسانده که توانایی اطلاع از چیزهایی را به دست آورده که در گذشته غیرممکن بود. فیلمبرداری‌های پنهان، یا از راه دور و شنودهای ثابت یا تلفنی و دیدن پنهانی اسناد و رصد شبکه‌های اجتماعی از این جمله‌اند. در کشورهای دارای حاکمیت قانون استفاده از این امکانات بسیار محدود و قانونمند است، ولی به تناسبی که از حاکمیت قانون دور شوند، امکان بهره‌مندی بی‌ضابطه از این شیوه‌ها بیشتر می‌شود و این خطری است که روال عادی جامعه را تهدید می‌کند. در این یادداشت چگونگی این خطر را توضیح می‌دهم. پیش از آن باید موارد مشروع و منطقی انواع شنود را بدانیم. با پیشرفت فناوری، همان‌طور که حکومت‌ها به ابزار قدرتمندی برای کنترل جامعه تجهیز می‌شوند، مجرمان نیز توانایی انجام اقدامات پیچیده‌تر را علیه افراد و آسایش جامعه و حکومت‌ها به دست می‌آورند، خرابکاری‌های پیشرفته، جاسوسی و توطئه‌های امنیتی، از جمله این اقدامات است که با استفاده از ابزارهای جدید، پنهانی و راحت‌تر انجام می‌دهند. بنابراین دولت‌ها نیز وظیفه دارند با همین فناوری‌ها به رصد آنان مشغول شوند و آنان را شناسایی و بازداشت کنند. این مساله فقط برای اقدامات ضددولتی نیست، بلکه در دیگر اقدامات مجرمانه چون قاچاق انسان و مواد مخدر و اسلحه، فساد مالی و... نیز انجام می‌شود که شنود آنها قابل دفاع است مشروط بر اینکه همه در قالب قانون و زیرنظر دادگاه‌های مستقل انجام شود. 

ولی انواع شنود (مکتوب، تصوری و صوتی و الکترونیکی) ظرفیت تبدیل شدن به یک فاجعه و نقمت (متضاد نعمت) بزرگ را دارد. جالب اینکه در ادبیات ایران این مساله در قالب داستانی جذاب در مثنوی مولوی به تصویر در آمده است. خواجه زیاده‌خواهی دوست داشت که زبان حیوانات را بداند، لذا خواسته‌اش را نزد موسی می‌برد و به‌‌رغم انذار موسی به او که این کار زیان دارد، درنهایت خداوند قدرت فهم زبان خروس و سگ را به او می‌دهد و از همین‌جا ماجرا آغاز می‌شود که یادگیری این زبان تا چه اندازه باعث خوشحالی و کسب منافع برای او شد، ولی طولی نکشید که به قیمت جانش تمام شد. اینجا بود که خواجه از این درخواست مأیوس شد و با خود گفت: «ای‌کاش من هم زبان حیوانات را نمی‌دانستم.» البته نتیجه‌ای نگرفت و جانش را فدای این هوس کرد، و دیگرانی که از اطلاعات ویژه او به دلیل آشنایی با زبان حیوانات زیان دیده بودند، درنهایت از این ماجرا بهره‌مند شدند. اگر فرصت کردید این داستان آموزنده را در اینترنت بخوانید. شنود نیز به نوعی بهره‌مندی از چنین توانایی است که ابتدای آن جذاب و سودآور جلوه می‌کند و اگر خارج از محدوده منطقی استفاده شود که در جوامع فاقد حاکمیت قانون سوءاستفاده می‌شود، بسیار زیان‌بار خواهد شد. اگر جلسات عادی یا تماس‌های معمولی یا زندگی متعارف و حتی غیرمتعارف افراد و مخالفان خود را شنود تصویری یا صوتی یا الکترونیکی کنیم و روزانه ساعت‌ها را صرف شنیدن و دیدن یا خواندن این شنودها کنیم، از جایگاه و درک یک انسان عادی و متعارف خارج می‌شویم. درک ما از دیگران و از خودمان و از محیط پیرامون‌مان، به‌شدت مخدوش و گلخانه‌ای می‌شود. سپس عدم تقارن اطلاعات میان افراد به وجود می‌آید. فرض کنید که ما از همه مواضع دوستان‌مان و حتی آنچه در ذهن آنان می‌گذرد مطلع باشیم، به‌طور قطع دچار مشکل روانی خواهیم شد. اگر انسان قدرت عظیم شنوایی یا چشایی و بینایی برخی حیوانات را داشته باشد، زندگی عادی او دچار اختلال می‌شود. ما باید با همین قدرت متعارف خود در زندگی، با دیگران تعامل کنیم. قدرت‌های نامتعارف و مبتنی بر فناوری‌های پیشرفته قطعا اطلاعات و داده‌های جالبی را دراختیار ما می‌گذارند، ولی زندگی را جهنم و روابط افراد و حکومت با یکدیگر را از مسیر انسانی خارج می‌کند. قدرت یک سویه حکومت‌ها در تسلط به محیط و مردم و کسب اطلاعات فراتر از نیاز متعارف و قانونی، بیش از آنکه آنها را قوام دهد، موجب هلاکت آنان خواهد شد. دستگاه مخوف اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی نمونه روشن این ادعاست. حکومتی که پرنده‌ها نمی‌توانستند بدون اطلاع آن، از مرزهای چند هزار کیلومتری این کشور عبور کنند و کودکان، خبرچینی پدر و مادر را می‌کردند، همسران خبرچین یکدیگر بودند و... روزی که عمرش سر آمد و چه زود هم سر آمد، کار چندانی از آن اطلاعات برنیامد. جالب این است که یک سال پیش از فروپاشی این حکومت، کمتر کسی حتی گمان می‌کرد که آن حکومت میرا باشد! به نظر بنده ریشه بخش اعظم بی‌اطلاعی آن حکومت از جامعه‌اش، سلطه یک سویه و نامحدود بر اطلاعات و رفتارهای متعارف مردمش بود که آن حکومت را از فهم واقعیات ضروری محروم کرد. حکومت مشغول به جمع‌آوری اطلاعات بی‌فایده بود و از اطلاعات مورد نیاز غافل شده بود.»

 

انقلاب اسلامی، انقلابی در شیوه بودن

محمد صادق عبداللهی در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، پس از بازدید از ایران طی گفتگو با روزنامه لیبراسیون که در کتاب «ایران: انقلاب به نام خدا» به چاپ رسیده است، ضمن ابراز تعجب از چرایی وقوع انقلاب اسلامی می‌گوید: «مشکلات اقتصادی ایران در این دوران آن‌قدر‌ها بزرگ نیست که مردم در دسته‌های صدهزارنفری و میلیونی به خیابان‌ها بریزند و در مقابل مسلسل‌ها سینه سپر کنند. در مورد این پدیده است که باید صحبت کرد... ایرانیان با قیامشان به خود گفتند – و این شاید روح قیامشان باشد: ما به‌طور قطع باید این رژیم را تغییر دهیم...، اما به‌ویژه باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوه بودنمان و رابطه‌مان با دیگران، با چیزها، با ادبیات، با خدا و ... کاملاً تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشه‌ای در تجربه‌مان است که انقلابمان انقلابی واقعی خواهد بود.»

فوکو در واقع به عنوان فیلسوفی مؤثر بر دوران پست مدرن که در دسته نومارکسیست‌ها جا می‌یابد با مشاهده نهضت مردم ایران دریافته که انقلاب اسلامی، برخلاف نظریات مارکس که تنها اقتصاد را موتور محرکه یک جامعه می‌دانست، در واقع انقلابی در بطن نگاه انسان به هستی و انسان و در یک جمله انقلابی در هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی است و ملتی آن را راهبری می‌کنند که دریافته‌اند، بنا بر وعده الهی سرنوشت هیچ قومی جز تا آن زمان که خودشان تغییر کنند، تغییر نمی‌یابد و از این رو بنا برداشته‌اند تا با جهان‌بینی اسلامی، جهان خود را تغییر دهند و انسانی نو بنا سازند که نسبتش با خود، خدا، سایر انسان‌ها و جهان هستی متفاوت خواهد بود.

از این رو انقلاب اسلامی را می‌توانیم انقلابی در وجود بنامیم. انقلابی که با رهبری امام خمینی (ره) در مبانی انسان‌شناسی، هستی‌شناسی و ارزش‌شناسی جامعه رخ داد و سپس از دل آن مبانی، ساختار‌های حکمرانی در حوزه‌های مختلف کم و بیش رویید و همچنان در جریان است. توجه به این مهم نشان می‌دهد تداوم انقلاب اسلامی نیز بایستی ناظر به همین تحولات مبانی باشد تا انقلاب به سر منزل مقصود رسد؛ لذا متفکران و اندیشمندان ما، به خصوص در گام دوم انقلاب اسلامی، بایستی آن مبانی را در ذهن داشته باشند و ضمن نفی ساختارسازی التقاطی و عاریت مدل‌هایی از شرق و غرب، با ساختار‌هایی برآمده از دل همین مبانی دولت اسلامی را بنا سازند.

این بدان معنا نیست که هیچ استفاده‌ای از دستاورد‌های شرق و غرب نشود، در این خصوص راه انقلاب مشخص است و رهبر معظم انقلاب به صراحت بیان داشته‌اند که گفتمان انقلاب اسلامی قائل به جدایی ظرف و مظروف است فلذا هر ابزار یا روشی را که از شرق یا غرب می‌پذیرد، ظرف را گرفته و محتوا را با تکیه بر مبانی خود استحاله می‌کند.

با وجود این، در بسیاری از اوقات شاهد آن هستیم که طرح‌ها، قوانین، شیوه‌ها و اسناد، توجهی به انطباق با مبانی ندارند و هر کدام به صرف داشتن تجربه‌ای موفق در گوشه‌ای از جهان، وارد نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ایران می‌شود و اینگونه گاهی در برخی از حوزه‌ها با انباشتی از سیاست‌ها مواجه می‌شویم که دارای اختلافات فاحش در مبانی می‌باشند که این باعث می‌شود آنگاه که سیاست‌ها به حوزه اجرا آورده می‌شوند دارای تناقض باشند و به نتایجی آشفته دست یابیم.

لازمه این امر توجه واقعی به حوزه علوم انسانی به خصوص فلسفه است. البته مراد آن نیست که دائماً به مبانی پرداخته شود یا معتقد باشیم آغاز هر تحولی با پرداخت به مبانی است بلکه هدف توجه به مبانی در سیاستگذاری است. سیاستگذاری بدون در ذهن داشتن مبانی منجر به نتایج خسارت‌باری می‌شود که شاید در کوتاه مدت خود را نشان ندهد، اما در بلند مدت با نهادینه شدن سیاست‌ها جلوه می‌کند.»

 

«منطقِ» میز روسی

کیومرث اشتریان در سرمقاله امروز «شرق» نوشته: «هرچه به غرب نزدیک شوید از ما دور می‌شوید». این منطق روسیه است که به‌ نظر می‌آید در فاصله معنادار «میز روسی»، در ملاقات اخیر «سران» دو کشور، هویدا شده است؛ یعنی چهره‌ای دیگر از سیاست خارجی روسیه و تحکیم پیوند روسی-اسرائیلی در مواجهه با ایران. آنها احتمالا به‌دلیل اطلاعاتی که از «وین» دارند و پیش از اظهارات رسمی وزیر خارجه ایران، تغییر رویکرد ما را دریافته بودند. خودتان را جای روسیه بگذارید تا «منطق» رفتار آنان را دریابید. برخورد سرد روسیه با رئیس‌جمهور ایران به‌دلیل آن است که چشم‌انداز «حل برجام بدون روسیه» را می‌بیند. روسیه بر این باور است که اگر ایران خود مستقیم به سازوکاریً برای حل بحران با غرب برسد، در ادامه راه تنها خواهد بود و هزینه آن را نیز باید بپردازد. در این بحبوحه، موشک‌پرانی به امارات نیز به تحریک هرکس بوده باشد، در همین چارچوب قابل فهم است؛ فعلا بیش از این نمی‌توان گفت... .

روسیه مایل است که به‌عنوان «واسطه استراتژیک» برای مهار و بهره‌برداری از ایران مطرح باشد. آنگاه که ایران به‌ سوی دیگری بغلتد، روسیه فاصله معناداری با ایران خواهد گرفت. ازاین‌رو باید منتظر بود تا به موازات حل بحران هسته‌ای ایران و آمریکا پیوند روسی-اسرائیلی تحکیم بیشتری بیابد. روسیه می‌داند که «سفر کاری» رئیس‌جمهوری ایران به مسکو دامنه‌ای از معانی و دستاوردها را برای ایران می‌توانست داشته باشد: از اطمینان‌بخشی به روس‌ها و حفظ رابطه با آنها تا بهره‌برداری تبلیغاتی از سفر به روسیه. ازاین‌روست که برای بازی‌نخوردن از ایرانیانِ «سیاس» این «رودستِ دیپلماتیک» را اجرا کرد و میز بزرگی را از آستین درآورد تا دستاوردهای رسانه‌ای این سفر را تخریب کند. 

شاید روسیه بر این باور بود که ایرانیان با این سفر به‌صورتی «فریب‌کارانه» در پی بازی‌دادن آنان هستند، از‌این‌رو با «چیدمان دیپلماتیکِ میز» همان حرف جورج بوش را زدند: «یا با ما یا بر ما». اگر موضوع را در این چارچوب ببینیم، «سفر کاری» رئیس‌جمهور ایران (و نه سفر رسمی) توجیه دیگری می‌یابد. این سفر انگیزه مهمی در پیش داشت و البته با توجه به پیشینه رفتارهای سرد دیپلماتیک پوتین با مقامات ایرانی به «ریسک» آن می‌ارزید. هرچند من بر این باور نیستم که تیم اجرائی دیپلماتیک ایران از خودآگاهی لازم برای این سفر خود برخوردار بودند؛ که اگر بودند باید ملاحظات بسیاری را در نظر می‌داشتند و پیش‌دستی‌ها و پس‌دستی‌های لازم را آینده‌نگری می‌کردند؛ درست مثل یک بازی شطرنج که حرکات گوناگون و گزینه‌های آتی حریف را باید پیش‌بینی کنید و برای آن راهکاری در آستین داشته باشید. مثلا مذاکره مستقیم را پیش از سفر رئیس‌جمهور مطرح می‌کردند. البته برای این هم هیچ تضمینی نبود که با بازی دیگری از سوی روسیه مواجه نمی‌شدیم. صحنه دیپلماسی همچون یک شطرنجِ باز است و برای هر کنشی باید منتظر واکنش‌های گوناگون بود. شما نیز باید راهکارها و برخوردهای لازم را در آستین داشته باشید. این سفر یک «روتین تاریخی موازنه مثبت» برای ایرانیان بود و کارگزاران جدید دستگاه دیپلماسی ایران به‌صورتی ناخودآگاه همان «روتین» تاریخی را دنبال می‌کردند. در دیوان‌سالاری‌ها «روتین»‌های تاریخی پدید می‌آید که مجریان جدید ناخودآگاه آن را دنبال می‌کنند. «روتین موازنه» به تاریخ معاصر ایران بازمی‌گردد و از قاجار تا قوام‌السلطنه و از محمد مصدق تا علی‌اکبر ولایتی را در بر می‌گیرد؛ ازاین‌رو بر این باورم که برادران نورسیده ما ابعاد تاریخی و استراتژیک سفر خود را درک نکرده بودند. وقتی سفر شما «کاری» است.  یعنی شما در پی کسب امتیازی کم‌و‌بیش یک‌جانبه هستید و طرف مقابل هم خوب این را می‌فهمد؛ بنابراین نباید تصور کنید که با طرف مقابل «پسرخاله»‌اید و دودستی آنچه را که بخواهید به شما می‌دهد. در «سفر کاری» او دیگر میزبان نیست، یک غریبه است که دست بر کلاه خود گذاشته که شما آن را نربایید. 

به هر حال از این پس و به موازات حل برجام باید منتظر برافتادن پرده‌های حجب و حیا بین ایران و روسیه باشید. رقابت‌ها آشکارتر می‌شود که باکی نیست، چون دوستی و «نادوستی» روسیه به همان سرمای سیبری است، خیلی تفاوتی ندارد. فقط نباید نادوستی را به دشمنی تبدیل کرد. باید منافع استراتژیک را با روسیه تحکیم بخشید و زمین بازی مشترک‌المنافع را گسترش داد. زمین بازی یک‌جانبه پایدار نیست و برای ما سودی ندارد. 

در نگاهی درازمدت برای روسیه هم سودی ندارد؛ اما یک‌جانبه‌گرایی تاریخی روسی در سیاست خارجی با منطقه اوراسیا درک این معنا را برای «رفقای امنیتی روس» سخت می‌کند. آنها در «روتین» تاریخی خویش درگیر یک‌جانبه‌گرایی با ایران هستند و زمین‌گیر همین پیشینه‌اند. حل مشکل برجام به آن معنا نیست که حالا دیگر جای پسرخاله‌ها عوض می‌شود و با اروپا و آمریکا رفیق گرمابه و گلستان می‌شویم. اساسا چنین ظرفیتی، در آن سو و این سو، وجود ندارد. زندگی بین‌المللی سخت است. غرب هم روی خوشی به ما نشان نخواهد داد. چرا نشان بدهد؟ قصه همان زمین بازی مشترک‌المنافع و اتکا به ابتکارات دیپلماتیک خودی بر بستری از اقتصاد بین‌الملل است. در پایان به دو نکته حاشیه‌ای اشاره می‌کنم؛ اول، سیاست خارجی پستی و بلندی زیادی دارد و مدیران دیپلماسی باید بتوانند مواضع متفاوت و گاه متناقض و شگفت‌آوری بگیرند. سیاست خارجی را به دلخوشی‌های عوام و سخنرانان بی‌مسئولیت آنان نسپارید؛ آنان موج ناآگاهی و خشونت می‌آفرینند و سرنوشت کشور را قربه الی الله به سوی تباهی به پیش می‌برند. دوم، وظیفه کنشگران سیاسی و رسانه‌ای در چنین شرایطی این است که بگذاریم دولت جدید به‌طور طبیعی راه خود را بیابد. اگر قرار است مستقیم مذاکره کنند، از زخم زبان و فضاسازی رسانه‌ای منفی حذر کنیم و «شوخ مرد به بازویش نیاوریم». رویکرد جدید را که در راستای منافع ملی است تقویت کنیم.»

 

نخبگان؛ خدمت یا خیانت؟

علیرضا صدقی در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشت: «در هر جامعه‌ای و از جمله در ایران، نخبگان و کنشگران سیاسی و اجتماعی عموما در مقام حلقه‌های واسط میان بدنه جامعه و نهاد قدرت عمل می‌کنند. در نتیجه این جایگاه خاص، آنها همواره از یک سو داعیه‌دار مطالبات عمومی هستند و از سوی دیگر، در تعامل با قدرت سعی در کاهش فاصله میان مطالبات جامعه و تصمیم‌گیری در نهادهای بالادستی دارند.

چنانچه به هر دلیلی این گروه اجتماعی نتواند یا نخواهد یا فراموش کند که باید ایفاگر چنین نقشی در سطوح مختلف اجتماعی باشد، رابطه میان دولت و ملت دچار اختلال جدی و بنیان‌افکن خواهد شد. هم از این رو است که در بسیاری از نظام‌های سیاسی سعی می‌شود تا گروه نخبگان فارغ از هر نوع مجادله و معامله‌ای، به نقش اصلی خود در سطح اجتماعی بپردازند و روابط حاکمیت و مردم سامان دهند.

با این مفروض، بررسی وضعیت جامعه ایران حکایت از آن دارد که نخبگان و کنش‌گران اجتماعی دستِکم نمی‌توانند این نقش را به خوبی ایفا کنند و در نتیجه رابطه میان حاکمیت و مردم دچار اعوجاجات و فراز و فرودهایی خطرخیز شده است. رابطه‌ای که آرام‌آرام می‌رود تا ماهیت یک رابطه مسالمت‌آمیز را از دست داده و به سمت نوعی رادیکالیزم حرکت کند.

بدون تردید در بروز وضعیت پیش‌گفته عوامل و دلایل مداخله داشته و دارند و سهم «قدرت» در کاهش میزان اثر گروه نخبگان، بسیار بالا است. اما در این رهگذر باید به دلایل درون‌قشری این گروه نیز پرداخت. چه این‌که اگر در آسیب‌شناسی چرایی بروز این وضعیت همه عوامل و دلایل به خوبی رصد نشوند، در نهایت تحلیلی نزدیک به واقعیت به دست نخواهد آمد و نمی‌توان درمانی صحیح تجویز کرد.

از جمله بزرگ‌ترین مشکلات و مسائل درون‌قشری گروه نخبگان در سامان‌دهی رابطه دولت و ملت، عدم توانایی در برقراری «تعامل» با نهاد قدرت است. در حقیقت نخبگان ایران ـ به ویژه نخبگان سیاسی ـ تلاشی جدی در جهت ایجاد تعاملی نظام‌مند با نهاد قدرت از خود بروز نمی‌دهند. این در حالی است که آن‌ها باید بتوانند در تعامل با قدرت سهم جامعه در حوزه‌های گوناگون را مطالبه کنند و زمینه را برای کاهش فاصله میان راس و بدنه هرم جامعه مهیا سازند. حال آن‌که بخش قابل توجهی از نخبگان ایرانی طی سال‌های گذشته یا در برابر قدرت «کرنش» کرده‌اند و یا از شیوه «قهر» با قدرت استفاده کرده‌اند. گرچه روش «قهر» با قدرت یکی از روش‌های متداول در میان نخبگان سیاسی است، اما نباید فراموش کرد که «قهر» با قدرت تنها یک روش به منظور کسب امتیاز است و نباید به آن به دیده «هدف» نگریست.

در سوی دیگر، نخبگانی هستند که «کرنش» در برابر قدرت را به عنوان یک راهبرد اصلی انتخاب کرده‌اند. این گروه که به نظر می‌رسد بیشترین آسیب را به بدنه نخبگان سیاسی ـ اجتماعی وارد آورده‌اند، نه‌تنها مرجعیت خود در جامعه را ازدست می‌دهند، بلکه خود نیز با آسیب‌های فراوان گفتمانی روبه‌رو شده و خواهند شد. شاید بتوان دو علت اصلی را برای اتخاذ چنین راهبردی نزد نخبگان برشمرد. نخستین علت را باید در «عدم امنیت» و «ترس» ناشی از آن دانست. چه اینکه حاکمیت عموما در مواجهه با نخبگان منتقد، با توسل به شیوه‌های قهرآمیز سعی در کنترل امور داشته و درنتیجه نخبگان حاضر با مطالعه تبار چنین کنش‌هایی و مشاهده سرنوشت اسلاف خود، سعی می‌کنند از هر نوع برخوردی با نهاد قدرت پرهیز کنند.

علت دیگر را باید در حوزه «منافع فردی» جستجو کرد. به نظر می‌رسد تغییر هنجارها در جامعه ایران دامان نخبگان سیاسی و اجتماعی را نیز گرفته و آن‌ها هم همپای دیگر آحاد جامعه کسب منافع فردی را به عنوان اصلی‌ترین اولویت زندگی مدنظر قرار داده‌اند. گویا برای این عده هم کسب منافع و جایگاه اجتماعی با حداقل ریسک به امری پسندیده تبدیل شده که در نتیجه آن هر نوع تعارض با نهاد قدرت را نافی آن می‌بینند و در نتیجه تلاش می‌کنند تا همراهی با قدرت و حتی فاجعه‌بارتر «کرنش» در برابر قدرت زمینه را برای استفاده حداکثری از منافع موجود داشته باشند.

این هر دو علت نشان می‌دهد که جامعه از «نخبگان اصیل» تهی شده و جامعه ایران امروز، با گروهی از «میان‌مایگان» تحت عنوان نخبگان سیاسی ـ اجتماعی روبه‌رو است. به هر روی، اگر همین گروه میان‌مایه نیز نتوانند سامانی جدی در رابطه میان دولت و ملت را پدید آورند، همه منافع‌شان به زودی از میان خواهد رفت.»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها