تحلیل از چپ و راست؛

سردار و سانسور

کد خبر: 1121410

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

سردار و سانسور

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

محبوبیت سردار دل‌ها ورای سانسور رسانه

علی بهادری جهرمی، سخنگو و رئیس شورای اطلاع ­رسانی دولت درد یادداشتی برای «ایران» نوشت: « مدت‌هاست که کار امپراطوری رسانه‌ای غرب از سانسور پشت پرده به حذف علنی و ساختاری رسیده است. اگر پیش از این غول‌های رسانه‌ای و کارتل‌های خبرپراکنی با گلچین کردن اخبار، تنها موارد خاص و از پیش تعیین شده را به سمع و نظر شنونده و بیننده می‌رساندند، اما اکنون آنها آشکارا به حذف مطالبات عمومی اقدام کرده و ابایی هم از این مقابله با خواست عموم ملت‌ها ندارند.

حذف میلیون‌ها تصویر و متن ناظر به شهید سلیمانی از اینستاگرام یک نمونه واضح از مقابله رسانه‌ای غرب با مطلوب ملت‌هاست. شهید سلیمانی سردار دل‌های ایرانیان و مراد آزادی‌خواهان جهان است، اما بنگاه‌های مجازی بدون کوچک‌ترین توجهی به محبوبیت بی‌حدوحصر این شهید بین بخش عظیمی از مردم جهان، تنها به استناد یک پروتکل ابلاغی از سوی دولت تروریست امریکا، هرگونه چرخش نام و تصویر شهید سلیمانی را حذف کرده و می‌کنند.

فارغ از نقض فاحش آزادی بیان و آزادی رسانه از سوی این رسانه‌های امریکایی، آنچه ورای این اتفاق قابل دریافت است میزان وابستگی و غیرمستقل بودن رسانه‌ها در امریکاست. این وابستگی تا حدی است که به‌رغم اطلاع گردانندگان کارتل‌های رسانه‌ای از محبوبیت شهید سلیمانی و با وجود آورده‌های زیاد حضور کاربران مشتاق شهید سلیمانی در این شبکه‌های مجازی، رسانه‌ها برای خوش‌رقصی و البته از سر اجبار به سیاست‌های حذفی رسانه‌ای امریکا تن داده و کوچک‌ترین استقلالی در این رابطه نمی‌توانند که داشته باشند.

همین کشورها با همین میزان از وابستگی رسانه‌ای، مدام به سایر کشورها توصیه کاربست آزادی رسانه‌ای می‌کنند و طنزتر آنکه به دلیل نقض آزادی رسانه‌ها، علیه کشورها قطعنامه‌های حقوق‌بشری صادر می‌کنند! این واپسگرایی در استفاده از رسانه و تفسیرهای من‌درآوردی از آزادی رسانه و مطبوعات، نه از میزان محبوبیت سوژه‌های مورد اقبال کاربران می‌کاهد و نه موجب شکل‌گیری ذائقه‌های جدید و پایدار در مخاطبان می‌شود. این موضوع غیرقابل‌انکار است که با انبوه رسانه‌ها و فضاهای مجازی، مرجعیت رسانه از دست چند فضای خاص خارج شده و ورای همه اینها، آنچه باعث گشت‌آوری بیشتر یک خبر، یک موضوع و یک کاریزما بین ملت‌هاست، همذات‌پنداری دلی و ذهنی مخاطبان با آنچه می‌پسندند است. این اتفاق با اقدام هماهنگ کاربران ایرانی و دوستداران حاج قاسم در امتیازهای منفی‌ای که به اینستاگرام دادند، بیش از پیش رخ نمایاند.

درست است که رویه‌های سیاسی شکل گرفته حول رسانه‌های غیرآزاد عوض شدنی نیست یا لااقل به سادگی تغییر نمی‌کند، اما هزینه‌تراشی، آگاهی‌بخشی و رویه‌سازی مقابل این اقدامات، ناقض آزادی‌های اساسی ضروری است.

 هرچه این اقدامات مردمی‌تر باشد و سازمان‌های مردم‌نهاد آن را به پیش ببرند، اثرگذاری بیشتری حاصل خواهد شد. البته اقدام حقوقی دولت در مجامع فراملی‌ای که نیازمند پیگیری‌های دولتی است هم به جای خود مؤثر است؛ نامه‌نگاری‌های حقوقی وزارت ارتباطات یکی از این اقدامات دولتی است. حمایت از خیزش‌های مردمی و تقویت سازمان‌های مردم‌نهاد به منظور مواجهه حقوقی با عرف‌های ضدحقوق بشری متداول شده از جمله در رسانه‌های غربی، از برنامه‌های جدی دولت مردمی است.»

 

قزاقستان و تله قدرت

کوروش احمدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «ناآرامی‌های روزهای اخیر در قزاقستان نمونه مشابه دیگری از ناآرامی‌ها در برخی کشورهای خاورمیانه عربی و برخی جمهوری‌های سابق شوروی است که ساختار قدرت کم و بیش مشابهی در آنها برقرار است. ... قزاقستان نیز از مشکلی مشابه با مشکل برخی از دیگر کشورهای خاورمیانه و جمهوری‌های سابق شوروی رنج می‌برد: مشکل روسای جمهوری که میلی مفرط به حفظ قدرت تا پایان عمر و تعیین تکلیف دوره بعد از خود از طریق انتقال قدرت به فرزندان دارند. از این نظر، شاید بتوان این مناطق را در زمره آخرین مناطق جهان دانست که چنین میلی در برخی از روسای جمهور آنها وجود دارد. کسانی چون علی‌یف در جمهوری آذربایجان و حافظ اسد در این کار موفق شدند. کسانی چون قذافی، حسنی مبارک، بوتفلیقه، عمرالبشیر، بن‌علی، علی عبدالله صالح و .... نیز اهداف مشابهی داشتند، اما بخت با آنها یار نشد. حکایت پادشاهان خودکامه در این منطقه نیز حکایتی مشابه است؛ هر‌چند با ویژگی‌های شکلی متفاوت.  ویژگی میل به ریاست مادام‌العمر این است که شخص به تدریج و گاه شاید به‌طور ناخواسته به این ورطه کشیده می‌شود. 

رییس‌جمهور مادام‌العمری که از راه‌های غیردموکراتیک یا نه چندان دموکراتیک به قدرت رسیده و از همین راه‌ها هم قدرت خود را حفظ کرده، کنار رفتن از قدرت را به خاطر اقداماتی که در دوره تصدی انجام داده، خطرناک می‌یابد و حفظ قدرت عملا به وسیله‌ای برای حفظ شخص، حفظ خانواده و اطرافیان وفادار و نیز ثروت گردآمده تبدیل می‌شود. در چنین شرایطی، فرض بر این است که اگر شخص حاکم قدرت را از دست بدهد، سرش را هم از دست خواهد داد. همین عامل می‌تواند میل به پروردن یک جانشین خودی برای دوره بعد از مرگ را هم توضیح دهد؛ چرا که حفظ میراث و وراث و خانواده و شؤونات و ثروت در دوره بعد از خود نیز به تدریج به دغدغه‌ای سمج و اضطرابی جنون‌آفرین تبدیل می‌شود. به‌علاوه، رییس‌جمهور مادام‌العمر در چنبره ساختاری که برای حفظ و تداوم قدرت خود ایجاد می‌کند، گرفتار می‌شود و این دو، یعنی ساختار و عامل متقابلا یکدیگر را تقویت و به استمرار وضع موجود ناگزیر می‌کنند. چنین وضعیتی را شاید بتوان «تله قدرت» نامید. به این معنی که اقدامات شخص خودکامه برای حفظ قدرت به بندهایی بر دست و پای او تبدیل می‌شوند و در نتیجه، هر روز بیش از روز پیش حفظ قدرت در مرکز توجه چنین روسای جمهوری قرار می‌گیرد و به اولویت اول آنها تبدیل می‌شود. نتیجه این روند، تلاش درجهت حامی‌پروری و سپردن امور حساس به اشخاص وفادار است. و این خود نقطه شروع فساد در اینگونه حکومت‌ها است؛ چرا که نمی‌توان از حامیان انتظار داشت که با یک حقوق مختصر دولتی بسازند و عمله آماتور ظلمه باشند. (توصیه رضا شاه به امرای ارتش مبنی بر اینکه «برای خود املاکی تهیه کنید» و بی‌اعتنایی او به هر شکایتی از آنها یک نمونه کلاسیک در این رابطه است.) نادیده گرفتن فساد حامیان خود به پیش‌شرط حفظ آنها و حفظ آنها به پیش‌شرط حفظ قدرت تبدیل می‌شود. 

همین رویه به تدریج از راس به همه سطوح هرم مدیریتی سرایت می‌کند، چراکه افراد وفادار نیز خود در پی حفظ خود از طریق گماردن اشخاص وفادار به خود بر می‌آیند. به حاشیه رفتن اصل شایسته‌سالاری از نخستین قربانیان این سازوکار است. چنین سازوکاری خود منشأ اصلی فساد سیستماتیک است.  قابل توجه است که روسای جمهوری که حفظ مادام‌العمر قدرت اولویت اول آنها است، پشتیبان یکدیگر نیز هستند. شش جمهوری سابق شوروی که با روسیه هم سو هستند، سازمان پیمان امنیت جمعی را ایجاد کرده‌اند که هدف اصلی آن حفظ حکومت‌های فردی در خط مسکو در منطقه است. این سازمان در 2007 یک «نیروی حفظ صلح» ایجاد کرد که می‌تواند در کشورهای عضو این سازمان مداخله کند. اعزام «صلح‌بانان» این سازمان به قزاقستان برای برقراری آرامش نمونه‌ای از نحوه حمایت این شش کشور از یکدیگر است.»

 

گزینه‌های انتقام سخت

عباس حاجی‌نجاری در سرمقاله امروز «جوان» نوشت: «با شهادت سردار سلیمانی فصل جدیدی درروند تحولات منطقه رقم خورد، چراکه قدرت نیرو‌های مقاومت بیشتر و الهام بخشی خون شهید سبب شده است که عرصه بر متجاوزان و صهیونیست‌ها تنگ‌تر شود. ... فراتر از شکست‌ها کابوس انتقام، آرامش را از آن‌ها گرفته و روزبه‌روز به‌رغم گذشت زمان گزینه‌های پیش روی مقاومت برای انتقام سخت بیشتر می‌شود. ضربات سهمگین موشک‌های ایران بر پایگاه امریکایی در عین الاسد آن‌چنان برای امریکایی‌ها سخت بود که طی دو سال گذشته هرگاه ژنرال مکنزی فرمانده تروریست‌های امریکایی در منطقه مصاحبه می‌کند به‌ناچار به شکست امریکایی‌ها در برابر موشک‌های سپاه پاسداران که اولین گام در انتقام بود، اعتراف می‌کند. هفته گذشته نشریه امریکایی نیویورکر، به نقل از وی گفت: «در الاسد، آن‌ها تقریباً هر نقطه‌ای را که می‌خواستند هدف قراردادند. مکنزی سپس ادعا کرد اکنون آن‌ها می‌توانند به‌طور مؤثر در بخش وسیع و عمق خاورمیانه ضربه بزنند. ایران می‌تواند با دقت و با تعداد زیاد ضربه بزند؛ و اگر هشدار قبلی ایران در این عملیات به دولت عراق نبود، شاید امریکایی‌ها ناچار می‌شدند بزرگ‌ترین تلفات تاریخ ارتش امریکا در یک عملیات را متحمل شوند.» نکته‌ای که مکنزی به آن اذعان و یادآور می‌شود‌: «در صورت تخلیه نشدن این پایگاه، ممکن بود ۲۰ تا ۳۰ هواپیما و ۱۵۰ نیروی امریکایی را در آن حمله از دست دهیم.» اخراج امریکایی از منطقه دومین انتقامی است که امریکایی‌ها متحمل آن شده‌اند؛ فرار از افغانستان، آغاز روند اخراج از عراق با ادعای تبدیل مأموریت از نظامی به مستشاری در عین تحمل کابوس موشک‌ها و پهپاد‌های مقاومت که این روز‌ها آرامش را از آن‌ها گرفته، چاره‌ای جز فرار از عراق همچون افغانستان برای آن‌ها باقی نگذاشته است، اخراجی که در آینده نزدیک از سوریه تکرار خواهد شد و پس‌ازآن امریکایی‌ها ناچار خواهند شد که از تمامی پایگاه‌های مستقر در کشور‌های منطقه فرار کنند، چراکه مقاومت برای انتقام حدومرز نمی‌شناسد.

اما تأکید این روز‌های فرماندهان مقاومت بر انتقام از عاملان مستقیم جنایت، یعنی ترامپ، پمپئو و نتانیاهو آرامش را از آنان سلب کرده است، اگرچه سخنگوی کاخ سفید مدعی شده که این سخنان «مخاطبان خاص» خودش را دارد، اما التماس پمپئو به دولتمردان امریکا مبنی بر اینکه «از من و ترامپ محافظت کنید» نشان‌دهنده وحشت پمپئو از انتقام وتوان مقاومت در تحقق آن است، چراکه می‌داند قدرت امریکا رو به افول است و انتقام حتی ممکن است داخل خاک امریکا باشد.

سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس در مراسم بزرگداشت سردار خاطرنشان کرد: «خروج امریکا از منطقه یکی از اهداف بود که البته بالاتر از خروج، اخراج شدند. مردم عراق و منطقه امریکا را تحمل نخواهند کرد. انتقام اساسی ما از شما گرفته خواهد شد البته ما سبک خودمان راداریم. ما سبک جنایتکاران را نداریم، ولی سبک خود راداریم. مسیر مقاومت ادامه می‌یابد و شمشیر مقاومت، دشمنان را از سر راه برمی‌دارد.»

 

مشکل کشور نبود تولید ثروت یا توزیع ثروت است؟

محمدعلی وکیلی در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشت: «این روزها بحث حذف ارز۴۲۰۰ تومانی داغ است. پاره‌ای که موافق اقتصاد باز و بازار آزاد هستند موافق آن هستند و به فوائد آن اشاره می کنند. پاره‌ای دیگر که اکثراً موسوم به نهادگرا در اقتصاد هستند نیز به مخالفت با آن می‌پردازند و عمدتاً از منظر عدالت اجتماعی این طرح را نقد می‌کنند. قطعاً هرکس بسته به اینکه به کدام مدل از اقتصاد گرایش دارد پیرامون حذف این ارز موضع می‌گیرد.

در این مسئله یک فرض کلی به شکل ضمنی حضور دارد. اینکه دولت آمده تا ثروت را توزیع کند. راه حل ها نیز واجد همین فرض است. وجود یا حذف ارز مزبور هرکدام متضمن نوعی از توزیع ثروت مملکت است. موافقان حذف این ارز معتقدند ارز چند نرخی منشاء رانت و فساد می‌شود و باعث توزیع ناعادلانه ثروت ملّی می‌شود. مخالفان نیز معتقدند تخصیص چنین ارز ارزانی به کالاهای اساسی، به مدد معیشت دهک‌های پایین می آید و کالاهای اساسی را ارزان به دست دهک‌های ضعیف‌تر می‌رساند و متضمن عدالت توزیعی بیشتری است.

اساساً مسئله بالا و نسخه‌های آن همه در گفتمان توزیع محور متولد شده اند. دولت‌ها در ایران فارغ از جهت‌گیری و خاستگاه سیاسی شان با اتکا به درآمد نفت به دولت های توزیعِ ثروت شهره هستند. هر دولتی که آمد نوعی از توزیع ثروت را با خود آورد. در فضای حکمرانی توزیع محور، مسائلی که متولد می شود ناظر بر توزیع ثروت یا قدرت است و همچنین راه حل‌هایی که پیشنهاد می شود باز همه نوعی از توزیع ثروت یا قدرت را بدست می‌دهد.

نفت نگذاشت دولت‌ها هیچگاه کمبود منابع داشته باشند و لذا مسئله همیشه بر سر توزیع این منابع ماند. تحریم فرصتی بود تا از مسئله توزیع ثروت به مسئله تولید ثروت شیفت کنیم و به عبارتی پارادایم دولت توزیعی به پارادایم دولت تولیدی شیفت کند اما مع الاسف در این سالیان قدم اساسی در این خصوص برداشته نشد. دولت ها در نبود درآمد نفتی به جای اینکه به منابعی برای تولید واقعی ثروت فکر کنند ترجیح دادند دست در جیب ملت کنند و با وضع مالیات کمبود منابع را جبران کنند و صورت مسئله را اینچنین پنهان کنند. سلطه پارادایم توزیع محور به این سادگی پایان نمی‌یابد. اساساً کارکرد پارادایم همینگونه است! هر راهی را پیش می‌کشد تا از خود پارادایم عبور نشود. هرقدر هم شکست بخورد باز سخت جانی می‌کند. واضح است که دیگر نمی‌توان با مدل حکمرانیِ توزیعی، کشور را اداره کرد اما این پارادایم و بازیگران آن، نسخه های اصلاحی موضعی پیش می کشند تا همچنان پارادایم توزیعی زنده بماند. همین مسئله حذف ارز۴۲۰۰ تومانی، یک مسئله انحرافی است. دولت با کمبود منابع روبرو است. ثروت کشور کمتر از آن شده که بتواند وضع معیشت مردم و اقتصاد کشور را سامان دهد. اینکه با کدام مدل، ارز کشور را توزیع کنیم چیزی را عوض نمی‌کند. مسئله اصلی اکنون توزیع ناعادلانه نیست (که در جای خود مسئله مهمی است) بلکه مسئله اصلی، نبود تولید ثروت است. اساساً فلسفه وجودی دولت ها، ابتدا تولید ثروت است و سپس توزیع عادلانه آن. آمارها می‌گوید بیش از یک دهه است که حجم اقتصاد ما رشد نکرده و به تعبیری بر ثروت کشور چیزی افزوده نشده است. در زمانه‌ای که ثروت تولید نمی‌‌شود بحث بر سر توزیع آن امری بی‌فایده است.»

 

وعده های آرمانی 2 وزیر در آزمون واقعیت

مهدی حسن‌زاده در یادداشتی برای «خراسان» نوشت: «شاید هنوز و با گذشت صرفا  حدود 5 ماه از فعالیت دولت سیزدهم نتوان قضاوت قطعی درباره وزیران و مردان جدید عرصه اجرایی کشور داشت اما با گذشت همین مدت ضعف‌ها و کاستی های برخی افراد مشخص شده است و می توان با شناخت این ضعف ها به سمت اصلاح آنان حرکت کرد.. .. طی روزهای اخیر گزارش مرکز آمار از وضعیت بازار کار نشان داد که تعداد شاغلان کشور در پاییز امسال نسبت به تابستان حدود 130 هزار نفر افزایش یافته است. این در حالی است که اواخر تابستان وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از هدف گذاری ایجاد یک میلیون و 850 هزار شغل تا پایان سال آینده (طی 18 ماه) خبر داده بود. همچنین وی هفته گذشته در صحن علنی مجلس در پاسخ به سوال یکی از نمایندگان از ایجاد 217 هزار شغل طی 3 ماه اخیر خبر داده بود. با مطابقت دادن این دو آمار می توان نتیجه گرفت که آمار اعلام شده از سوی وزیر با آمار رسمی کشور مطابقت ندارد. حتی اگر فرض بر این باشد که شغل ایجاد شده و تغییر تعداد شاغلان لزوما یکی نیست اما باز هم بحث بر سر این است که آمار دادن از ایجاد اشتغال به منزله حفظ مشاغل جدید و همزمان جلوگیری از ریزش شغل است و از این منظر آمار آقای عبدالملکی به نظر می رسد غیرواقعی است. همچنین هدف گذاری ایجاد یک میلیون و 850 هزار شغل تا پایان سال 1401 نیز سخت و بلندپروازانه به نظر می رسد.نمونه دیگر تحولات صنعت خودرو است. وزیر صمت  علاوه بر وعده های دیگر  با وعده رساندن آمار تولید خودرو طی امسال به یک میلیون دستگاه رای اعتماد گرفت و در این مسیر، افزایش قیمت خودرو برای تزریق منابع به خودروسازان اگر چه با تاخیر اما در نهایت محقق شد ، آمارها نشان می دهد که خودروسازان طی ۹ ماهه امسال در مجموع ۶۲۸ هزار و ۵۴۷ دستگاه انواع محصولات سواری تولید کرده‌اند که در مقایسه با مدت زمان مشابه سال گذشته، رشد بیش از 7 درصدی را نشان می د‌هد. تولید 628 هزار دستگاه در 9 ماهه امسال نشان می دهد که روند رسیدن به رقم تولید یک میلیون دستگاه خودرو تا پایان سال با وجود وعده وزیر صمت در ایام رای اعتماد قابل تحقق نیست . آن هم در شرایطی که تعداد خودروهای ناقص افزایش یافته و براساس اعلام معاون سازمان بازرسی به 174 هزار دستگاه رسیده است. این اتفاقات نشان می دهد که روند افزایش تولید در صنعت خودرو به آن سرعت که آقای فاطمی امین تصویر کرده است، قابل تحقق نیست.رئیس جمهور  چند روز قبل خطاب به وزیران و مسئولان تاکید کرد : «دولت سیزدهم باید صادق‌الوعد باشد و وعده‌ای ندهیم که نتوانیم به آن عمل کنیم.» توصیه دقیقی که قطعا باید از سوی مسئولان اجرایی مورد توجه قرار گیرد. چرا که تجربه نشان داده  واقعیت ها و محدودیت های عرصه اجرایی، خود را به تدریج نشان و وعده های افراد مسئول را در بوته نقد قرار می دهد. قاعدتا نمی توان به صرف این اتفاقات وزیران مربوط را فاقد صلاحیت دانست اما این که وعده های یک مقام مسئول غلط یا غیرواقعی از آب دربیاید فرصتی است برای اصلاح رویکرد و واقع گراتر شده نسبت به قبل، وگرنه آرمان گرایی و کم توجهی به واقعیات ضربه خود را به مدیران اجرایی که بلندپروازانه و غیرواقع گرایانه فکر می‌کنند، خواهد زد.»

 

میز وین و تفنگ خالی تحریم 

مسعود اکبری امروز در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « شواهد موجود که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم، حکایت از آن دارند که داستان آمریکا و تحریم‌های ضد ایرانی و تهدیدهای هرازچندگاه آمریکا، به ماجرای طبل توخالی شبیه شده که ترجمان «لاف گزاف» و سخن خلاف، است. ... آمریکا تمام توان اقتصادی، سیاسی، رسانه‌ای، دیپلماتیک، امنیتی و اطلاعاتی خود را به کار بست و به خیال خام دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان و‌ تروئیکای اروپا و حکام مرتجع در منطقه، قرار بود به‌واسطه تحریم‌ها، صادرات نفت ایران به صفر برسد و صادرات غیرنفتی نیز تعطیل شده و تعاملات بانکی و مالی نیز قفل شده و کشور فلج شود. اما هیچوقت چنین اتفاقی رخ نداد. در نهایت آمریکای درمانده باز هم به گزینه «مذاکره» بازگشت و دست از پا درازتر و در حالتی تحقیرآمیز خارج از اتاق مذاکرات ایران و 4+1 به انتظار نشست. ... اما اینجا یک سؤال در ذهن ایجاد می‌شود و آن اینکه، وقتی می‌گوییم تحریم‌ها فرسوده و منسوخ شده، آیا منظورمان این است که تحریم‌های آمریکا علیه ملت ایران هیچ تأثیری در امور کشور ندارد؟ پاسخ منفی است؛ اقدام آمریکا در تحریم مردم ایران، اقدامی جنایتکارانه و غیرقانونی و غیرانسانی است و این اقدام بر کشور تأثیر دارد اما به گفته کارشناسان و صاحب‌نظران، تحریم‌ها در بیشترین حالت حداکثر 20 الی 30 درصد تأثیرگذار است.

حالا یک سؤال دیگر ذهن را درگیر می‌کند و آن اینکه؛ اگر حکایت آمریکا و تحریم‌های ضدایرانی، همان حکایت مرد لاف‌زن است، پس مذاکرات وین حول تحریم‌ها چرا انجام می‌شود؟ و چرا ما در پی لغو کامل تحریم‌ها هستیم؟ در پاسخ باید گفت که آمریکا از تحریم به‌عنوان ابزاری نامشروع در جهت سلطه‌گری، غارت و زورگویی علیه دیگر دولت‌ها و ملت‌ها استفاده می‌کند. هر چند که ابزار تحریم، فرسوده و مستهلک شده است، اما ما به‌دلیل آنکه اصل و اساس این اقدام را غیرمشروع و غیرانسانی و غیرقانونی می‌دانیم، از «مذاکره» به‌عنوان یک روش برای کنار رفتن آن بهره می‌بریم.

اما قطعا مذاکره فقط یکی از راه‌حل‌هاست و در حد خود می‌تواند نتایجی داشته باشد و نباید همه تخم‌مرغ‌ها در سبد مذاکره گذاشته شود. چرا که آمریکا به سبب آلودگی و اعتیاد به ابزار تحریم، حاضر نیست این ابزار غیرقانونی و غیرانسانی را کنار بگذارد.

به همین خاطر است که مقامات ارشد دولت سیزدهم در رویکردی هوشمندانه و دقیق به دفعات تأکید کرده‌اند که معیشت و سفره مردم را به مذاکره گره نمی‌زنیم.  ... وقتی مواردی همچون فرسوده شدن ابزار تحریم را در کنار رویکرد خنثی‌سازی تحریم و نتایج آن می‌گذاریم و سهم مذاکره را نیز مدنظر قرار می‌دهیم، راز و رمز بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب در سخنرانی نوروزی 1400 آشکار می‌شود؛ آنجا که فرمودند: «توصیه‌ مؤکّد ما به مسئولان عزیز کشورمان - چه مسئولانی که الان سر کار هستند، چه آنهایی که بعداً خواهند آمد- این است که مسئله‌ اقتصاد کشور را به رفع تحریم گره نزنند... اقتصاد کشور را معطّل و پا در هوا در انتظار تصمیم‌گیری دیگران قرار ندهند که [اگر] تحریم برداشته بشود ما این کار را می‌کنیم، آن کار را می‌کنیم. فرض کنید تحریم باقی خواهد ماند؛ اقتصاد کشور را براساس ماندن تحریم برنامه‌ریزی کنید؛ و می‌شود برنامه‌ریزی کرد». ... در حال حاضر دستان مقامات آمریکایی و اروپایی بیشتر از هر زمان دیگری در قبال ایران و مقاومتش در برابر کارزار شکست خورده تحریم، خالی است. از این رو به بهره‌گیری از تاکتیک‌هایی همچون تهدید به بی‌اثر شدن برجام برای فشار بر ایران در میز مذاکره و نیز ائتلاف‌سازی به منظور امتیازگیری بیشتر و انداختن توپ در زمین ایران روی آورده‌اند. اما خوشبختانه تیم مذاکره‌کننده دولت سیزدهم در این بزنگاه هوشمندانه عمل کرده است. لاف‌زنی‌های مقامات «ایالات غیرمتحده آمریکا» قطعا ادامه خواهد داشت. اما آنچه آشکار و عیان است اینکه روزبه‌روز «صدای طبل توخالی آمریکای لاف‌زن» بیش از پیش به گوش خواهد رسید.»

 

 

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها