کنایه دوباره مصلحی به هاشمی/ماجرای خلبانها چه بود؟
تخریب هاشمی همچنان بعد از مرگش هم ادامه دارد. حق با محسن هاشمی بود که در نامه به رئیس صداوسیما از نحوه انعکاس چهره پدرش گلایه کرده بود. دیروز هم وزیر اطلاعات محمود احمدینژاد ماجرایی قدیمی را مطرح کرده که بعد از سالها نه محملی دارد و نه توجیهی جز تحقیر رئیس اسبق جمهوری و مجمع تشخیص مصلحت نظام.
اینکه صدام شبیه به همه دیکتاتورها بعد از مدتی به اطرافیانش، نیروهای خودی، جنگاوران و آنها که منشأ خدمات زیادی بودهاند، به دلایل مختلف بدبین شده یا به علت استنکاف از انجام دستورات صدام مشمول حذف فیزیکی شدهاند، عجیب و جدید نیست؛ اما طرح این ماجرا و اصرار بر شهیدخواندن خلبانان عراقی که برجستهسازی یا تأکید بر یک داخلی است، بعد از اینهمه سال کمی عجیب است. شاید ماجرا به یک اختلاف بازمیگردد. اختلاف حیدر مصلحی با هاشمیرفسنجانی. هاشمی در ماجرای انتخابات سال 92 از نقش وزیر وقت اطلاعات و حضورش در جلسه شورای نگهبان سخن گفت. جلسهای که به گفته هاشمی منتج به رد صلاحیت او شد. خود مصلحی هم ماجرا را در خردادماه امسال اینطور روایت کرد: «براساس گزارشهای ما از کف خیابان در سال ۹۲ آقای رفسنجانی پیروز انتخابات میبود. یک عزیزی گفت مگر بچه حزباللهیها میگذارند این اتفاق بیفتد. جمعبندی من این بود که با توجه به شرایط نظام مصلحت این بود ایشان رد صلاحیت بشوند و دلایل آن را هم نوشتم. فقها و حقوقدانان شورای نگهبان هر چقدر در ذهنشان گشتند که یک انقلت در مجموعه من بیاورند، نتوانستند. یکی از حقوقدانان شورای نگهبان سؤالی مطرح کرد که مگر ایشان چه گفتهاند که رد صلاحیت شوند، گفتم من با شخص کاری ندارم. من میگویم حفظ نظام این هزینه و این فایده را دارد». سخنان مصلحی با واکنشهای زیادی روبهرو شد ازجمله تکذیبیه سخنگوی شورای نگهبان یعنی عباسعلی کدخدایی که گفت: «اساسا شورا گزارش نهادهای قانونی را بررسی میکند و نهایتا براساس تشخیص و رأی اعضا نتیجه اعلام میشود». مصلحی هم بعدا مجبور شد توضیح اضافهتری بدهد و بگوید که منظورش از آن سخنان آن نبوده که گفته بود!
ماجرای خلبانها چه بود؟
اما این ماجرای خلبانها که بعدها محملی شد در دست اصولگرایان برای تخریب هاشمی چه بود؟ در کتاب خاطرات مرحوم جواد شریفیراد، معلم و سرتیم خنثیسازی نیروی هوایی ارتش که با عنوان «حرفهای» است، آمده است: «زمان جنگ شهرها هواپیماهای عراقی در خیابان خاوران توی یک فرششویی بمب انداخته بودند و عمل نکرده بود. رفتیم بمب را درآوردیم. همه چیز درست بود؛ ولی خرج کمکی آن را نزده بودند و این یک اشتباه نبود. ما برای ارائه گزارش فرمی داشتیم که باید بعد از خنثیکردن بمب پر میکردیم. عملنکردن این بمبها طبیعی نبود. ذهنم درگیر بود... تا یک مدت طولانی بمبها اینطوری بودند. افتادیم دنبال اینکه این هواپیماهای عراقی از کدام پایگاه در عراق پرواز میکنند؟ فهمیدیم که این هواپیماها از پایگاه شعیبیه عراق میآیند. به این نتیجه رسیدیم که یک گروه بزرگ در این پایگاه دارند اقداماتی میکنند که این بمبها عمل نکنند. در یک فاصله ۳۰ تا ۴۰ روز این اتفاق در جاهای مختلف کشور پشت سر هم تکرار شد. تا اینکه در یکی از سخنرانیهای رسمی، یکی از مسئولان کشور آمد و قضیه را اعلام کرد! گفت: اسلام اینقدر نفوذ کرده که ما توی پایگاههای هوایی عراق فلان میکنیم، بهمان میکنیم. کاری میکنیم که بمبهایشان عمل نمیکنند! از آن به بعد دیگر اتفاق عملنکردن بمبها، نیفتاد. دیگر پیم بمبها رویشان نبود. معلوم بود در شعیبیه اتفاقی افتاده که روش نصب بمب در پایگاه عوض شده. سه، چهار ماه بعد، پالایشگاه اصفهان را بمباران کردند. بچههای ما هم یک میراژ عراقی اف – ۱ را زدند. مطلع شدم خلبانش با صندلی ایجکت کرده. هواپیما از شعیبیه آمده بود. کنجکاو شدم بروم و آن خلبان عراقی را ببینم. به مترجم گیر دادم ماجرای بمبهای عملنکرده را بپرسد. خلبان گفت: من نمیدونم چی شده ولی چند وقت پیش، صدام یه گروه خیلی زیادی رو توی پایگاه ما اعدام کرد. یک گروه بزرگی رو به جرم خیانت و توطئه علیه صدام اعدام کردند. ظاهرا اینها گروهی در ارتش عراق بودند که دست به دست هم داده بودند و این کار را اداره میکردند. حدود ۷۰ نفر در آن ماجرا اعدام شده بودند. مدتی بعد یک روز ستاری را در پایگاه خودمان دیدم و گفتم: مگر قرار نبود آن موضوع بین خودمان بماند؟... گفت: من توی شورای عالی امنیت ملی این موضوع را مطرح کردم؛ آن وقت این خبر فوقسری رو آوردن توی سخنرانی جلوی همه مردم گفتن...!».
خلبانانی که سرپیچی میکردند
مستندات زیادی وجود دارد که نشان از مخالفتها و تعارضات درون ارتش عراق بهویژه خلبانان با صدام دارد. «ایدن مصطفی خطیبزاده» خلبانی که در ارتش بعث کار میکرد، هنگامی که صدام شکست بزرگی از ایران در حلبچه را متحمل میشود، به ایدن دستور میدهد تا حلبچه را بمباران کند؛ اما او از دستور بمباران شیمیایی حلبچه سرپیچی میکند و حاضر به انجام این اقدام ظالمانه و وحشیانه نمیشود. صدام پس از شنیدن این موضوع دستور میدهد تا این خلبان را اعدام کنند. سرانجام او در همان سال اعدام میشود و حتی اجازه برگزاری مراسم تشییع پیکر و مراسم یادبود به خانواده او را نمیدهند. ایدن مصطفی قبل از اعدامش گفت: آیا ملت ایران و کُرد، سالهای بعد از من یاد میکنند؟». «سرلشکر علوان حسون علوان العبوسی»، از فرماندهان و مسئولان نیروی هوایی عراق که بارها بهعنوان خلبان در حملات هوایی علیه ایران حضور داشته و علاوه بر فرماندهی پایگاه حبانیه، مسئولیتهای دیگری مانند رئیس دانشکده در دانشگاه عالی جنگ و معاون آموزش فرماندهی نیروی هوایی عراق را برعهده داشته است، درباره حمله هوایی 31 شهریور 59 عراق گفته است: «در روزهای 22 و 23 سپتامبر [31 شهریور و اول مهر] در پروازهای متعددی که داشتم، وقتی بالای پایگاههای ایران میرسیدم، به پایین نگاه میکردم؛ اما هیچ اثری از هواپیماهای ایرانی بر روی زمین نبود. پایگاه هوایی شاهرخی [شهید نوژه] ایران پایگاه بزرگی است که سه باند پرواز و تعداد زیادی آشیانه هواپیما دارد؛ اما هیچ هواپیمایی در آن دیده نشد. [اشاره او به این مطلب است که هواپیماهای ایرانی داخل آشیانه بودند]». او عمدا یا سهوا گزارشی از وجود هواپیما در آشیانه به مبدأ مخابره نکرده بود. از قول دو خلبان عراقی یعنی سرگرد رجبیان، باجناق ژنرال عدنان خیرالله وزیر دفاع وقت عراق و کاپیتان المکفی یکی از ستارههای نیروی هوایی عراق نقل شده که هر دو این فرماندهان بهشدت از شیوه فرماندهی جنگی عراق و شخص صدام ناراضی بودند/ شرق
دیدگاه تان را بنویسید