تحلیل از چپ و راست؛
از صداوسیما تا جریان غربگرا
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
خوانشها از تحول در صدا و سیما
عبدالله گنجی امروز در سرمقاله «جوان» نوشته است: «با تغییر مدیریت در صدا و سیما هم ادعای تحول از درون و هم مطالبه تحول از بیرون آن کاملاً مشهود است. نکته جالب در تحولخواهی از بیرون، مطالبه تحول از سوی طیفهای متعارض و ناهمسو است. به این معنا که از حال صدا و سیما نه ارزشگراها راضی هستند، نه اصلاحطلبان و نه دگراندیشان و در حوزه غیرسیاسی نه مردمی که دنبال فیلم و سریال دست اول میگردند. اکنون معنادهی به چیستی صدا و سیما نیز متنوع است. ... سؤال این است که صدا و سیما میتواند در عرصه سیاسی-خبری و سرگرمی اکثریت مطلق از ملت ایران را در شعاع علاقهمندان خود جای دهد؟ آیا سلایق متعارض و تضادهای فرهنگی و نگرشی میتوانند صدا و سیما را رسانه باب میل خود ببینند؟ رسانه ملی چطور میتواند تلویزیونهای ماهوارهای را خاموش کند؟ اکنون صدا و سیما از سه اتهام رنج میبرد؛ اتهام سانسور، اتهام نبودن در تراز ملی و سلیقهگرایی سیاسی. اگر این اتهامات درست است باید منجر به تحول شود و اگر جنگ روانی است باید خنثی شود. اگر مدیران محترم صدا و سیما برای این چهار پرسش پاسخ اغنایی بیابند، حتماً در تحول موفق خواهند شد.
۱- چگونه میتوان ارزشگراها را راضی و دیگران را جذب کرد؟ ۲- چگونه میتوان هم ملی عمل کرد و هم از اصول ارزشی تخطی نکرد؟ ۳- چگونه میتوان اصولی را یافت که همه سلایق فرهنگی-سیاسی براساس آن سیراب شوند. ۴- چگونه میتوان شاد زیستن منهای گناه آلودگی را ترویج کرد؟
به نظر میرسد پیشتاز هر تحولی در صدا و سیما از سه عامل باید سرچشمه بگیرد؛ اول اعتمادبهنفس مدیران، دوم هنر فاخر، سوم روایت اول در اطلاعرسانی. بدون این سه رشد مخاطب چشمگیر نخواهد شد. نمونههایی وجود دارد که این عناصر را تأیید میکند. در ماجرای هک نرمافزار پمپبنزینها، صدا و سیما هم در نمایش صحنه و هم در علت آن دچار سانسور و تأخیر نشد، بنابراین روایت اول را کرد. نه مردم به خیابان آمدند و نه رسانههای معاند توانستند کلاهی برای خود بدوزند؛ بنابراین عدم سانسور و روایت اول هر دو در ماجرای بنزین موفق بود و اتفاق عمومی نیز به سمت رضایت گرایش یافت.
درباره هنر فاخر میتوان به سریال مختارنامه اشاره کرد. ... استمرار در اطلاعرسانی مستمر و بهموقع درباره مبتلایان و مرگ و میر کرونا باعث شد مرجع خبری مردم رسانه ملی باشد و توصیههای حکومت را از آنجا دنبال نمایند و بین توصیههای حکومت و منافع و سلامت خود ارتباط منطقی برقرار نمایند. اما به زعم نگارنده مهمترین نیاز امروز رسانه ملی باز کردن دروازه اندیشه است. ... اندیشه اسلام سیاسی، رابطه علم و دین، دین و دموکراسی، مردمسالاری دینی، اسلام و غرب، اندیشه متعالی امام، افقهای ترسیمی تمدنسازی انقلاب اسلامی از سوی رهبری معظم و دهها مقوله دیگر در صدا و سیما مورد بحث قرار نمیگیرد؛ بنابراین رسانه ملی پاتوق نخبگان نیست و از آن سو خانوادهها نیز دائماً شاکی تکراری بودن سریالها و فیلمها هستند و سریالهای ترکی را بعضاً تعقیب میکنند. سریالهایِ اجتماعیِ امروز صدا و سیما تربیتی نیست.
طلاق، زن دوم، بچهای که نمیداند فلانی پدر یا مادرش است، قتل و مخفیکردن آن، جنگ و گریز با پلیس، دوهمسری و دعوا برای آن، زدن سند املاک به نام خود یا کلک و... نمونههایی از عرصه اجتماعی صدا و سیما است که باید به رویکرد تربیتی - ایجابی تبدیل شود. هیجان در تولیدات صدا و سیما عمدتاً سلبی و چالشی است. گویی با محتوای آرامبخش نمیتوان مخاطب را پیدا کرد؛ بنابراین برای تحول باید شعاع کمککنندگان بیرونی به مدیران صدا و سیما گسترش یابد. اگر محور کسانی باشند که صرفاً خوانشی از انقلابیگری را میپسندند تحولی رخ نخواهد داد و خوف-رجا جایگزین تحول پایدار خواهد شد. درباره مرحوم امام گفته میشد: امام طوری سخن میگوید که عوام میفهمند و نخبگان میپسندند. این الگو بهترین الگوی تحولی برای صدا و سیماست. باید گاردها را شکست. مثلاً تا صدا و سیما سرود یار دبستانی را پخش کرد از کف دانشگاه جمع شد. تا سیما صوت مرحوم دکتر شریعتی را به بهانه سالگرد رحلت او پخش کرد کسی دیگر دنبال آن نرفت. این سبک بهشدت نیاز امروز مدیران متعهد صدا و سیماست.»
آدرس غلط جریان غربگرا
کمال احمدی امروز در یادداشتی برای «کیهان» نوشته است: « یک جریان معلومالحال سیاسی در کشور از همان آغازین ماههای پیروزی انقلاب همواره عادت کرده ریشه هر مشکل ریز و درشتی را در مملکت فورا به نداشتن رابطه با آمریکا ربط دهد و وجود روحیه استکبارستیزی در مردم ایران را مسببالاسباب تمامی معضلات اعم از فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی معرفی کند. این تحلیل اعتیادگونه آنقدر در سالهای اخیر شدت گرفت که حتی مشکل خشکسالی و کمبارشی و به تبع آن کمآبی در کشور را به تسلیم نشدن در برابر زیادهخواهیهای یانکیها پیوند زد! جریان مذکور همچنین اینگونه القا میکند که نداشتن رابطه با آمریکا به منزله جدایی از کل دنیاست و تا زمانی که این مسئله حل نشود مشکلات ما خصوصاً تنگناهای اقتصادی پابرجاست. در اینباره نکاتی مطرح است:
1- شکی نیست که آمریکا دشمن درجه یک مردم ایران است. ...
2- کسانی که میگویند مشکلات اقتصادی کشور با اجابت خواستههای آمریکا برطرف میشود خوب است به این سؤال پاسخ دهند که مگر دولت آقای روحانی طی هشت سال گذشته تمام دستورات غربیها را در قالب برجام اجرا نکرد و تاسیسات هستهای کشور را تا مرز تعطیلی کامل پیش نبرد پس چرا اوضاع اقتصادی به مراتب بدتر از روزهای آغاز بهکاردولت یازدهم شد؟ ...
3- جریان معلومالحالی که در صدر این نوشتار از آن یاد شد به بهانههای مختلف میکوشد آمریکا را معادل کل جهان جا بزند. این در حالی است که اولا؛ تجربه جمهوری اسلامی که طی چهل سال گذشته با آمریکا رابطه نداشته بیانگر این واقعیت است که ایالات متحده معادل کل جهان نیست و میتوان با وجود قطع رابطه با آن با بسیاری از کشورهای دنیا تعامل داشت و تجارت کرد و از این ناحیه هم به پیشرفتهای خیرهکنندهای در عرصههای مختلف دست یافت. ثانیا؛ اغلب افرادی که به گزاره موهوم جهان دانستن آمریکا دامن میزنند ظاهرا میخواهند سوءمدیریتشان در ارتباطگیری با سایر کشورها را توجیه نمایند. مثال عینی این مطلب در ماجرای واکسن مشاهده شد؛ دولت روحانی ماهها میخواست واکسن وارد کند اما توفیق چندانی در این امر نداشت و حتی در برههای تلاش کرد این عدم توفیق را به FATF گره بزند ولی دولت رئیسی به فاصله چند روز پس از روی کارآمدنش توانست ضمن تعامل با دولت چین دهها میلیون دُز واکسن وارد کرده و سطح واکسیناسیون عمومی را به بیش از 60 درصد رساند. علاوه بر این، دیروز وزیر نفت از آغاز صادرات فرآوردههای نفتی از دو هفته آینده به کشورهای مختلف جهان خبر داد همچنین عضویت دائم ایران در سازمان همکاریهای شانگهای که بعضی از برترین کشورهای اقتصادی دنیا عضو آن هستند در همین دو ماه اخیر و پس از کنار رفتن تفکر کدخدا دانستن آمریکا در کشورمان رخ داد. آیا این اتفاقات نشان نمیدهد که آمریکا کل جهان نیست؟»
«پلن B» آمریکا چیست؟
فاطمه فهیمی امروز در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته است: «اینکه آیا به وضوح هماکنون «پلن بی» برای مقابله با ایران وجود دارد یا نه مورد توافق نیست اما به نظر میرسد این طرح باید شامل مجموعهای از استراتژیهای چندجانبهای باشد که در مجموع فشار علیه ایران را بیشتر کند. با پیگیری وضعیت اخیر تحریمها و مناسبات دیپلماتیک آمریکا، میتوان پی برد مساله روابط تجاری ایران و چین بسیار در آینده مهم خواهد بود.
در دیوار تحریمهای آمریکا بویژه در حوزه فروش نفت شکافهایی ایجاد شده که نشان میدهد سیاست فشار حداکثری ترامپ نیز به نتیجه نرسیده است. ... به نظر میرسد یکی از اجزای مهم «پلن بی» آمریکا میتواند تمرکز بر روابط تجاری و اقتصادی ایران و چین باشد ... به نظر میرسد دولت جدید باید ضمن حرکت اصولی در مسیر مذاکرات مطابق با منافع ملی کشور، نیازمند است در تعامل با چین به ۲ رویکرد اصولی بپردازد؛ ابتدا آنکه گامهای عینی و در عین حال دقیق و هوشمندانهای را در راستای توافق بلندمدت انجامشده بردارد و چین را نسبت به مواضع اعلامی خود مطمئنتر کند و از سوی دیگر با توجه به تمرکز سیاستهای آمریکا بر مناطق حاشیه چین، مراقبت کند تا ضمن به حداکثر رساندن منافع ملی کشور در این مناطق از همراهی با سیاستهای آمریکا ضد چین حمایت علنی انجام ندهد.»
شکایت از روحانی و تمسخر امر نظارت و داوری
سیدعلی مجتهدزاده . حقوقدان امروز در یادداشتی برای «شرق» نوشته است: «کشاندن سیاستمداران متنفذ و رؤسای دولتها در دنیا به پای میز محاکمه همیشه یک اتفاق بزرگ و تاریخی بوده و احتمالا خواهد بود. ... اکثریت نمایندگان رأی به شکایت از رئیسجمهوری سابق و دولت دوازدهم بابت ضعف در مدیریت بیماری کرونا و تبعات آن دادند. ... اگر چنین شکایتهایی در نظامهای حقوقی-سیاسی دیگر مانند کشورهایی مانند ژاپن، انگلستان، آمریکا، فرانسه یا حتی قدرتهای درجه پایینتری مانند ترکیه، مالزی، برزیل و امثالهم رخ داده بود، واکنشها به آن همینقدر سرد و بدون تفاوت میبود؟ پاسخ این سؤالها روشن است و دلیل اصلی آن را هم باید در مسئلهای دانست که سالهاست درباره آن بحث شده و حتی هشدار داده میشود.
اما نهتنها مورد توجه قرار نمیگیرد بلکه هرچه بیشتر نسبت به آن بیتوجهی میشود. مسئله این است که فرایندهای نظارتی کشور ما بهجای آنکه در جای درست و به شکل منطقی مورد استفاده قرار بگیرند، تبدیل به ابزار بازیهای جناحی و حزبی شدهاند. به همین دلیل است که بهطور مثال شروع جمعآوری امضا برای استیضاح یک وزیر یا آغاز تحقیقوتفحص از یک موضوع خاص در مجلس، آنطورکه 20 سال پیش دارای اهمیت بود و جلب توجه میکرد، امروز معنای خاصی ندارد. چراکه جامعه و ناظران سیاسی به تجربه آگاه شدهاند که این دست اقدامات یک مانور سیاسی است تا بهواسطه آن یا امتیازی توسط برخی کسب شود یا باعث زمینگیرکردن رقبای سیاسی و سقوط اعتبار آنها شود. ناگفته پیداست که در پس چنین نظارت یا شکایتهایی قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد، پس چرا جامعه و ناظران سیاسی باید برای آن درجهای از اعتبار و اهمیت قائل باشند؟ چنین وضعیتی ما را به جایی رسانده که جامعه روزبهروز بیشتر مطمئن میشود که فرایندهای نظارتی درخصوص بخش زیادی از نهادها و شخصیتها چیزی بیشتر از یک نمایش و مانور سیاسی نیست و معنای این تصور درحال تقویت در ذهن مردم چیزی نیست جز کاهش اعتبار نهاده و فرایندهای نظارتی در کشور. فعلا از مجلس یازدهم با رویکرد خاصی که دارد امید چندانی برای تغییر و اصلاح این نگاه و مسیر نمیرود. بهعبارتی به نظر میرسد مجلس با اطمنیان از بررسینشدن این دست شکایتها بهطور مستمر درحال تجدید آن است. درعینحال نیز تکرار مکرر این دست اقدامات نیز حیثیت عمومی روندهای قانونی نظارت و قضاوت در کشور را هدف قرار داده و به همین دلیل ضرورت توقف این دست اقدامات و اصلاح این مسیر اجتنابناپذیر است. در چنین شرایطی انتظار منطقی و قانونی از دستگاه قضائی، خصوصا با تأکیداتی بر انجام اصلاحات در این سیستم وجود دارد این است که در عمل شکایتهای واصلشده مجلس از دولت سابق را به جریان بیندازد و در محاکمی علنی آنها را بررسی کند تا به این شکل اگر تخلف یا جرمی توسط مقامات دولت قبل انجامشده در حد قصور خود پاسخگو باشند و حتی مجازات شوند و اگر مجلس با هدف مانور سیاسی دست به این شکایتها زده، از تکرار آن جلوگیری شود. ضمن اینکه باید یادآور شد که از نظر قانونی وظیفه دستگاه قضائی رسیدگی به این شکایتهاست و اگر هم موردی از آنها بدون رسیدی بایگانی شود، دستگاه قضائی ملزم به ارائه توضیح شفاف درباره آن است. خلاصه اینکه ادوار مختلف مجالس کشور ما به مرور وظیفه و ابزارهای نظارتی خود را تبدیل به یک اهرم فشار سیاسی کردند و حالا دستگاه قضائی بنا بر مجموع مسئولیتهایی که دارد موظف است اجازه ندهد فرایند دادرسی قضائی و مسائلی چون طرح شکایت نزد محاکم با اهداف سیاسی توسط برخی گروهها به تمسخر گرفته شده و در نزد افکار عمومی یک فرایند صوری و بیخاصیت تصویر شود. اینکه در هشت ماه از رئیس دولت دوازدهم در این کشور شش شکایت انجام میشود اما افکار عمومی کوچکترین اهمیتی برای آن قائل نیست یک زنگ خطر برای شأنیت امور قضائی در کشور است.»
وعدههای نشدنی
سید مرتضی افقه امروز در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: «یکی از ویژگیهای مدیران و مسوولان اجرایی جدید شجاعت در دادن وعدههای عمدتا نشدنی است. این رویه البته از دوره مبارزات انتخاباتی شروع شد و امروز با اضافه شدن هیات وزیران سطح این وعدهها به تعداد وزرا افزوده شده است. در این میان سفرهای استانی هم به حجم این وعدهها بیش از حد معمول افزوده است. ... اکنون حتی افراد عادی هم میدانند که بودجه سال جاری با بیش از 400 هزارمیلیارد تومان کسری مواجه است و دولت برای تامین این کسری دچار سردرگمی جدی است. در چنین شرایطی دادن وعدههایی که نیاز به منابع درآمدی جدید دارد، بسیار تاملبرانگیز است. ... از طرف دیگر، شاید نتوان کشوری را یافت که بتواند بدون مراودات خارجی، سطح رفاه معقولی را برای جامعه خود تامین کند. برای ایران اما وابستگی به تجارت خارجی دوچندان است: از یک طرف، بیش از 80 درصد واردات را کالاهای واسطهای و سرمایهای مورد نیاز بخش کشاورزی، صنعت و نفت تشکیل میدهد. از طرف دیگر، بخش خدمات نیز به واردات کالاهای ساخته شده مصرفی به شدت نیازمند است. برای تامین این میزان واردات ناچار به صادرات عمدتا نفت داریم که عمدتا با ارز دلار صورت میپذیرد. به عنوان نمونه، چند روز پیش رسانهها نوشتند تولید کارت ملی به دلیل تحریمها با اختلال مواجه شده است. با این مفروضات، معلوم نیست چگونه وزیر میخواهد ارتباط بین تولید داخلی و دلار به عنوان ارز غالب در مراودات تجاری را حذف کند؟ ... آقای وزیر صمت خوب است به جای صرف وقت و هزینههای انسانی و مالی انبوه برای نیل به چنین اهداف نشدنی و نسنجیدهای، به فکر رفع موانع تولید داخلی باشند که بیش از دو دهه است مرتب از زبان متخصصان و تولیدکنندگان طرح میشود و اتفاقا امسال هم با همین عنوان نامگذاری شده است. بسیاری از موانع کسب و کار ریشه در ناکارآمدیهای مدیریتی، تقنینی، اداری و اجرایی داخلی دارند که رفع آنها ارتباط چندانی با تجارتخارجی و تحریمها ندارد. چرا به جای صرف وقت برای تصمیمات نشدنی، بر رفع موانع داخلی تولید تمرکز نمیشود تا هم بخشی از ظرفیت خالی بنگاههای صنعتی تکمیل شود و هم سطح اشتغال و در نتیجه رفاه افزایش یابد. با این وصف، مشکلات فعلی و به صورت اورژانسی و فوری، تنها با تحریمها میسر است و سایر اقداماتی که بتواند ساختارهای ضدتولید و ضدتوسعهای داخلی که اقتصاد کشور را به شدت وابسته و آسیبپذیر کرده، با اقداماتی سنجیده و عمیق آن هم در میانمدت و بلندمدت قابل انجام کند و بهتر است مدیران بعضا کم تجربه بیش از این فرصتها و هزینههای انسانی و مالی را صرف تصمیمات متوهمانه و نشدنی نکنند.»
نشانههای احتضار اجتماعی
علیرضا صدقی امروز در سرمقاله «ابتکار» نوشته است: «آنچه در میان همه داشتهها به عنوان آخرین دارایی و تمکن از میان میرود «امید» است. حال این امید فردی باشد یا اجتماعی تفاوت نمیکند. به دیگر بیان، چه در جامعه و چه در یک فرد به تنهایی، آخرین دارایی و داشته «امید» است. ممکن است یک جامعه یا فرد هر آنچه را که دارد از دست بدهد و هیچ چیز در انبان نداشته باشد، اما با وجود امید میتواند ادامه حیات داده و زمینه و زمانه را برای بهبود امور و تغییر وضعیت مهیا و فراهم سازد. لیکن به محض اینکه امید از میان رفت دیگر نمیتوان به آن فرد یا جامعه امیدوار و خوشبین بود.
از میان رفتن امید هم نشانههای بارز و آشکاری دارد که میتوان از لابلای کنش فردی یا جمعی، آنها را بازشناسی کرده و به تبیینی دقیق از چیستی و چگونگی آنها دست یافت. از جمله اساسیترین مولفههای نشاندهنده از میان رفتن امید «بیتفاوتی» است. اگر فرد یا جامعهای نسبت به پیرامون و رخدادهای جاری در جامعه واکنشی درخور و متوازن با آن نشان ندهد، یعنی به ورطه «بیتفاوتی» افتاده و به طریق اولی این بیتفاوتی حکایتگر از میان رفتن امید است.
با این وصف، به نظر میرسد دستِکم بخش بزرگی از جامعه ایران به ویژه پس از وقایع سالهای اخیر و رویکرد و مواجهه اصحاب قدرت و سیاست و نزدیکان به نهاد قدرت با این رخدادها، اسیر «بیتفاوتی» و «ناامیدی» شدهاند. گرچه جریان اقتدارگرا و تندرو که پیروز دو انتخابات 1398 و 1400 بوده، سعی دارد تا نشان دهد مجلس و دولت برآمده از این دو انتخابات، برآیندی از خواست قاطبه جامعه ایران است، لیکن هر ناظر منصفی گواهی میدهد که این طور نیست و امروز مجلس و دولتی بر سر کار است که حداقل نیمی از جامعه ایران را نمایندگی نمیکند.
موضوع اما بر سر مشروعیت مردمی این دولت یا مجلس نیست. مسئله بر سر نشانهها و نمادهای نشاندهنده همان وضعیت نخست است. اگر تحلیل پیشگفته در میان هیاهوهای جناحی و سیاسی گم و ناپیدا میشود، اما مواجهه عموم جامعه در سه ماه گذشته با دولت و دو سال گذشته با مجلس، تصویری دقیق از همان «بیتفاوتی» و «ناامیدی» را بازتاب میدهد.
نمونههای بیشماری میتوان بر این مدعا اقامه کرد. از جمله آنها اینکه هیچ تصمیم و کنش موثری در دولت و مجلس صورت نمیگیرد که آحاد جامعه نسبت به آن واکنشی درخور نشان دهند. ... ممکن است ـ و احیانا یقینا ـ اصحاب انحصار و اقتدار از بروز این وضعیت خوشنود و خرسندند. اما این گروه توجه ندارند که «بیتفاوتی» و «ناامیدی» دو ویژگی دیگر نیز دارد. آن دو را باید تحت عناوین «ناپایداری» و «گسستگی» تعریف کرد. به واقع جامعه ناامید و بیتفاوت با فاصلهای بسیار اندک به وضعیت «ناپایداری» و «گسستگی» میغلطد. ... از این رو است که همه مسافران کشتی ایران باید نگران وضع موجود، بیتفاوتی، ناامیدی و فروغلطیدن جامعه در دامگه گسست و ناپایداری باشند که در غیر این صورت باید از «تاک» و «تاکنشان» قطع امید کرد.»
دیدگاه تان را بنویسید