تحلیل از چپ و راست؛
حول محور افغانستان
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
در کنار هم برای صلح و توسعه
حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه امروز در یادداشتی که روزنامه ایران منتشر کرده، نوشته است: «حضــــــور نظامیــــان امریکایی و نیروهای متحد آنها در افغانستان و خروج مفتضحانه و فاجعهبارشان از این کشور آنچه برجای گذاشــــته، یک کشور شدیداً نابسامان و یک ملت ستمدیده و نگران است؛ آیندهای مبهم برای کشوری که زمانی با شعار تکراری توسعه دموکراتیک و به نوعی مدرن مورد تجاوز نظامی قرار گرفت. ... اینجا در ایران، همواره دست دوستی و آغوش برادری به سوی همسایگان و در حقیقت تمام کشورهای این منطقه باز است. ... امروز کشورهای منطقه به تجربه دریافتهاند که راهبرد امنیت پایدار و رفاه و توسعه با همافزایی منطقهای و همکاری همسایگان حاصل میشود. همکاری منطقهای با تکیه بر ارکان معنوی فضیلت همسایگی درصدد است فرصتهای ناشی از همجواری را بازاحیا و استفاده و تهدیدهای آن را کاهش دهد. دور جدید تلاش مشترک ما درباره افغانستان آزمونی مهم با تکیه بر ظرفیتهای وسیع و متنوع همسایگان این کشور در این راستا تفسیر میگردد.
دومین اجلاس وزرای خارجه کشورهای همسایه افغانستان در تهران گام دیپلماسی دولت جدید ایران جهت تقویت همگرایی و پیوندهای منطقهای بدون مداخله قدرتهای خارجی بر پایه همسایگی و با امید به اتخاذ تصمیمات واقعی و عملی شرکتکنندگان برای کمک به مردم افغانستان در حل و فصل بحران جاری آن کشور و از جمله رفع ناامنی، تهدیدات چند بعدی و فقر است. همسایگان افغانستان پس از چهاردهه ناامنی در این کشور، بهبود امنیت و معیشت مردم را شرط لازم برای ثبات و توسعه و در نتیجه شکلگیری «دولت فراگیر» میدانند. ایران و افغانستان دو کشور همسایه، دوست و برادری هستند که روابط تاریخی و پیوندهای فراوان این دو را به هم گره زده و از حوزه تمدنی-تاریخی مشترک و فراگیر تا پیوستگی دینی، فرهنگی و زبان فارسی دو ملت را دلبسته یکدیگر کرده است.
جمهوری اسلامی ایران در تمامی مقاطع حساس و سرنوشتساز تاریخ افغانستان از جمله دوران جهاد و مقاومت در مقابل اشغالگری در کنار ملت مسلمان و همسایه افغانستان حضور داشته است و دولت جدید جمهوری اسلامی ایران نیز در سیاست خارجی خود نسبت به این سابقه دیرین اهتمام ویژه و جدی دارد و جای بسی خوشوقتی است که اکنون، بیش از هر زمان درباره اهمیت سیاست همسایگی در کشور اجماع وجود دارد. هیچ محدودیتی برای گسترش و تعمیق روابط با همسایگان نیست و در این بین، افغانستان از جایگاه ویژهای در این سیاست برخوردار است.
خوشبختانه همه همسایگان افغانستان اجماع دارند که این کشور باید به دور از ناامنی و بیثباتی بوده و کانون فعالیتهای سازنده و مولد شود و از خاک این کشور تهدیدی متوجه همسایگان نگردد. ... کشورهای همسایه خواهان یک افغانستان باثبات، امن و از نظر اقتصادی شکوفا هستند و جملگی تأکید دارند که در کوتاه مدت، مسأله آوارگان و معیشت افغانستانیها باید مورد توجه جدی قرار بگیرد. در خاتمه دوران اشغال افغانستان، با کمک سازمانهای بینالمللی و کشورهای منطقه باید ترتیبات لازم برای کمک به مردم آسیبپذیر افغانستان در این شرایط دشوار فراهم شود. ما در اجلاس تهران تلاش خواهیم کرد تا همه توان خود را برای یافتن راه حلهای این مشکل مزمن بهکار بندیم و همراه با آن اثبات کنیم، تعامل و همکاری همسایگان ظرفیتی وسیع و سازنده در درون خود دارد که با حوصله و جدیت همه اعضا صفحه سلطه خارجی و تکیه بر نیروهای فرامنطقهای را برای همیشه خواهد بست.»
محرمانه کردن فساد
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب امروز در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: «فضای مجازی آثار مثبت خود را هر روز بیش از پیش نشان میدهد. البته در جوامع توسعهیافته برای دیدن این اثرات مثبت نیازی به فضای مجازی نیست، زیرا رسانههای آزاد آنها، وظایف فضای مجازی را خیلی دقیقتر انجام میدهند. یکی از وظایف رسانهها، مچگیری از مدیرانی است که از موقعیت اداری خود سوءاستفاده شخصی میکنند. این کار در ایران با شیوههای گوناگون انجام میشود ولی یکی از بدترین شیوهها، محرمانه کردن نامهنگاریهایی است که سوءاستفادهها از آن طریق انجام میشود. اخیرا دو مورد نامهنگاری برای استخدام دختر یک نماینده مجلس و نیز دختر یک مدیر دولتی صدا و سیما منتشر شده که با مهر محرمانه ابلاغ شده است. هنگامی که مهر محرمانه بر یک نامه زده میشود، گردش کار آن و حتی دبیرخانه آن نیز تغییر میکند و کارمندان محدودی از آن مطلع میشوند و افشای آن مصداق عمل مجرمانه تلقی خواهد شد! در حقیقت این سوءاستفاده از اختیار محرمانگی بدتر از اصل پارتیبازی و سوءاستفاده کردن از جایگاه قدرت برای استخدام افراد فامیل است. در جوامع پیشرفته، روزنامهنگاران ملتزم به رعایت این طبقهبندی محرمانه نیستند. اصل محرمانگی در برابر حقوق مردم اعتبار ندارد و حتی اگر نامه سری هم افشا شود که به نفع جامعه باشد، مصداق افشای سند طبقهبندی شده نخواهد بود، زیرا هیچ مقام اداری حق ندارد که امور مربوط به حقوق ملت را محرمانه و سری اعلام کند. این کار سوءاستفاده آشکار از اختیارات اداری است. باید با مدیرانی که از این طریق اقدام به سوءاستفاده کردهاند دو بار برخورد شود، اول به دلیل توصیه به ناحق برای استخدام یا هر کار و امتیاز به ناحق دیگر و دوم و مهمتر از آن به دلیل سوءاستفاده از اختیار محرمانه کردن مکاتبات در جهت منافع شخصی و به نظر میرسد که این دومی بسیار بدتر از تخلف اول است، زیرا ارزشهای نظام اداری را مختل میکند .
چه باید کرد؟ اولین و مهمترین کار بیاعتبار کردن اصل محرمانگی در امور مربوط به حقوق مردم است. در واقع باید حق انتشار اینگونه اقدامات و اسناد محرمانه، برای رسانهها حفظ شود. البته در این دو مورد ظاهرا کسی متعرض انتشار نشده است، ولی به گمانم نظام اداری دنبال پیدا کردن و انتقام از منبع درزدهنده این نامهها خواهد بود تا بتواند امکان سوءاستفاده از محرمانگی را برای خود حفظ کند. در هر حال باید بهطور رسمی و قانونی اجازه انتشار اسناد محرمانهای که محرمانگی آن موجب تضییع حقوق عمومی و مردمی میشود را صادر کرد تا دیگر کسی جرات نکند از موقعیت اداری خود و حق محرمانه کردن اسناد اداری سوءاستفاده شخصی کند. اقدام دیگر و ضروری نیز برخورد اداری با مدیرانی است که از حق محرمانه کردن سوءاستفاده کردهاند و آن مهر طبقهبندی را بر موضوعی که عادی است زدهاند تا این تبعیض و تخلف آشکار آنان پنهان بماند. متاسفانه باید گفت که بدتر از این کار نیز هست. سکوت رسمی در برابر این اقدامات و نیز انتصابهای فامیلی بدتر از این است. انتصابهای فامیلی و قومی و به شکل جدیدتر آن همدانشگاهی و رفاقتی معنای بسیار روشنی دارد که نشاندهنده سقوط نظام بروکراتیک کشور در ورطه خانوادگی و رفاقتی است و نتیجه سکوت و حتی تایید این فرآیند پیشاپیش روشن است.»
سنگ بزرگ تلآویو به نفع وین!
رضا عمویی امروز در یادداشتی برای روزنامه «جوان» نوشته است: «تلآویو در سایه ترس از توان هستهای ایران بر شدت تهدیدات لفظی خود علیه ایران میافزاید. ... به سادگی قابل درک است که تعیین زمان برای یک اقدام نظامی بیش از آنکه ریشه یک تهدید واقعی باشد، ناشی از یک تهدید لفظی بهدلیل ترس بیشتر است، وگرنه هیچ دلیل استراتژیک و تکنیکی برای تعیین زمان انجام حمله نظامی و بمباران هوایی وجود ندارد. این تعیین زمان را فرمانده نیروی هوایی ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرده و در گفتوگوی روز دو شنبه خود با یک خبرنگار گفته که برنامه اصلی نیروی هوایی اسرائیل آمادگی برای حمله احتمالی به ایران برای سال ۲۰۲۲ و شاید زودتر است.
البته تعیین زمان برای حمله هوایی به ایران در سال ۲۰۲۲ تنها تهدید لفظی نیست. هفته گذشته، کانال ۱۲ اسرائیل گزارش کرده بود که تلآویو رقمی بالغ بر ۵/۱ میلیارد دلار برای حمله به تأسیسات اتمی ایران اختصاص داده است. همان موقع بسیاری گفتند که اعلام چنین رقمی بیش از آنکه ناشی از یک برنامه عملی نظامی علیه ایران باشد، ناشی از برنامه تبلیغاتی هماهنگ علیه تهران است، همان گونه که پس از این خبر نیز ارتش رژیم صهیونیستی مانور هوایی را با پوشش رسانهای گسترده برگزار کرد تا چنگ و دندان بیشتری را نشان دهد، هرچند تاکنون در میان کارشناسان کمتر کسی بوده که حمله نظامی به ایران را محتمل بداند. ممکن نبودن حمله نظامی تلآویو به ایران نیز ناشی از دلایل فنی و استراتژیک مشخصی است:
چنین حملهای با خطر اسارت خدمه آنها در خاک ایران همراه است و حمله با موشکهای بالستیک نیز خطر پاسخ متقابل نیروی هوافضای سپاه پاسداران و نیروهای مقاومت منطقهای را به همراه دارد. اینگونه پاسخها از نوع حملات پهپادی، موشکی و راکتی گسترده در خارج از خاک ایران و از مبدأ کشورهایی همچون لبنان در حال حاضر و در گذشته نیز به کرات تکرار شده و تردیدی در این نیست که حمله هوایی صهیونیستها به ایران کل منطقه را درگیر خود خواهد کرد و این وضعیتی نیست که متحد اصلی تلآویو یعنی واشنگتن خواهان آن باشد. تبعات جنگ امریکا در باتلاق افغانستان هنوز از دامن امریکا پاک نشده و مشخص است که واشنگتن از نظر نظامی تمایلی به ورود به جنگ جدید در منطقه ندارد. علاوه بر حملات نیروهای مقاومت در منطقه، نیروی هوافضای سپاه پاسداران هم میتواند با شلیک موشکهای بالستیک نقطهزن علیه پایگاههای نظامی و هوایی و همچنین تأسیسات حساسی، چون پایگاه موشکی سدوت میخا و مرکز تحقیقات اتمی شیمون پرز در صحرای نقب به حملات نیروی هوایی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی ایران پاسخ دهد، همانگونه که ایران در جریان جنگ علیه داعش و این اواخر بمباران پایگاه نظامی امریکا در عینالاسد توان موشک بالستیک خود را در منطقه ثابت کرده است. حملات مکرر حماس و جهاد اسلامی فلسطین علیه مناطق اشغالی فلسطین نیز نشان از موفقیت شمار قابل توجهی از راکتها در عبور از سامانههای پدافندی اسرائیل دارد و طبیعی است این چتر دفاعی در برابر موشکهای بالستیک آسیبپذیری بسیار بیشتری خواهد داشت.
مقامات رسمی ارتش رژیم صهیونیستی نیز روز دو شنبه اعلام کرده بودند «ایران درصدد استقرار پدافند هوایی در نزدیکی مرز اسرائیل است و پیشاپیش تلاش کرده هواپیماهای جنگی اسرائیل را هنگام بمباران احتمالی ساقط کند.» به گفته این مقام اسرائیلی، تهدید ضدهواییهای ایران در سوریه و لبنان، یکی از چالشهای اسرائیل در حال حاضر است. در شرایطی که توان موشکی ایران تا بیخ گوش مرزهای مناطق اشغالی رسیده، مشخص است که ادعای حمله هوایی علیه تأسیسات هستهای ایران از سوی تلآویو بیش از آنکه ناشی از محاسبات فنی و دقیق باشد، نشئت گرفته از برنامهها و سیاستهای تبلیغی در فضای یک جنگ روانی است. جنگ روانی که با هدف فشار بر ایران برای بازگشت به میز مذاکرات مورد نظر غرب صورت میگیرد. ضمن آنکه تبلیغ برای جنگ علیه ایران از سوی صهیونیستها سالهاست که تکرار میشود، ولی عدم همکاری و حمایت واشنگتن از چنین عملیاتی سبب عدم انجام آن شده است. در شرایط کنونی نیز انجام حمله هوایی به تأسیسات اتمی ایران بیش از هر زمانی دشوار شده و نیازمند همکاری و حمایت امریکاست که به تازگی خود را از باتلاق جنگ در افغانستان رها کرده است.»
جایگاه استانداران
سیدمحمود حسینی . استاندار اسبق اصفهان امروز در یادداشتی برای روزنامه «شرق» نوشت: «اینک که بیش از دو ماه از استقرار دولت سیزدهم گذشته و حدود نیمی از استانداران بهویژه در استانهای بزرگ منصوب شدهاند، با یک ارزیابی از این انتصابات، میتوان گفت انتظار بیشتری در انتخاب مدیران ارشد استانها و رعایت شایستهسالاری، یعنی تناسب مدیر با این پست حساس، از وزارت کشور میرفت. این واقعیت میتواند ناشی از نشناختن دقیق جایگاه استانداران یا عدم شناخت افراد واجد شرایط برای مسئولیت خطیر مدیر عالی استان یا هر دو عامل باشد. این در حالی است که استاندار، مدیر ارشد و نماینده حاکمیت و فرد اول تصمیمگیر و هماهنگکننده و ناظر بر همه دستگاههای حکومتی در هر استان بوده و از اینرو باید مدیری راهبردی، توسعهگرا و جامعنگر باشد و گماردن چنین افراد واجد شرایطی در رأس مدیریت استانها، مورد انتظار افکار عمومی است. در اینجا باید به وزیر محترم کشور یادآور شد که وزارت کشور و استانداریها، منحصر در بُعد امنیتی و سیاسی نیستند، بلکه برخلاف سایر وزارتخانهها، وزارت کشور نقش فرابخشی و هماهنگکننده دارد و نیز مأموریت اصلی استانداران راهبری توسعه منطقهای و ایجاد هماهنگی بین همه دستگاههای حکومتی اعم از قوه مجریه و دیگر نهادهای مستقر در استان است. بنابراین استاندار باید فردی باشد با قدرت بالای تصمیمگیری و توان مدیریت و رویکردی فرابخشی و پدرانه داشته باشد. نفوذ و اقتدار یک استاندار فقط با حکم انتصاب او محقق نمیشود، بلکه قبل از آن به اعتبار و شخصیت او و به پذیرش او در بین مردم و مدیران بستگی دارد؛ در غیر این صورت، لا رأی لمن لا یطاع. از منظر عدهای، گویا وظیفه اصلی استانداران ایجاد امنیت یا به عبارت صحیحتر کنترل ناآرامیهای احتمالی تصور میشود. محتمل است اعتراضها و ناآرامیهای چهار سال گذشته در ایجاد این تصور مؤثر بوده که مأموریت اصلی استانداران مدیریت ناآرامی و عبوردادن آن از بحران فرض شود. اگرچه مسئولیت امنیت و مدیریت بحران با استاندار است، اما این مسئولیت اصلی او نیست و همزمان مسئولیتهای عمده دیگری در پیشبرد استان در ابعاد اقتصادی و اجتماعی دارد. ضمن اینکه امنیت با نظم و هماهنگی حاصل میشود و با برخورد قهرآمیز، امنیت پایدار به وجود نمیآید. البته استاندار برای پیشگیری از بحران نیز باید برنامه داشته باشد.
استاندار بهعنوان رئیس شورای تأمین استان و نقش پدرانهاش در مدیریت بحرانها و اعتراضها با سعه صدر و تدبیر باید نقشی آرامکننده ایفا و اوضاع را تلطیف کند. به عبارت دیگر، آب روی آتش بحران بریزد و با مدیریت بر نیروهای تحت امر، اجازه ندهد دامنه بحران شعلهور و گسترده شود. در مکتب امامالمتقین، حاکم باید دلش را سراچه محبت مردم قرار دهد و بنابراین از این منظر هم سلامتی و جان مردم برای استاندار حائز اهمیت فراوان است. درصورتیکه به استانداران اختیارات کافی متناسب با مسئولیت آنها داده شود و خودشان هم مأموریت واقعی خود را اجرا کنند و رسیدگی و حل مسائل و مشکلات اصلی منطقه را در اولویت دستور کار خود قرار دهند، تکبعدی عمل نکنند و از پرداختن به مسائل جانبی و فرعی بپرهیزند، امید رفع مشکلات اصلی مردم در میانمدت میرود. به این ترتیب و در صورت گامزدن دولت در جهت توسعه مناطق، امکان موفقیت دولت میسر خواهد بود.»
کنفرانس افغانستان در تهران شکستی دیگر برای واشنگتن
علیرضا کریمی، امروز در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته است: «هنوز صحنههای خروج خفتبار نیروهای آمریکایی از خاک افغانستان از خاطرهها زدوده نشده؛ خروجی ذلتبار از کشوری که 20سال تحت اشغال نیروهای آمریکایی و متحدان آنها در ناتو بود اما در نهایت به همان نیرویی واگذار شد که پیش از این اشغالگری سراسر خشونت و جنایت، بر بخش اعظم سرزمین افغانستان حکمرانی میکرد. هنوز رسانههای آمریکایی از ماجرای خروج نیروهای هموطنشان از افغانستان فارغ نشدهاند و میزان تایید عملکرد بایدن در افکار عمومی آمریکا تحت تاثیر این ماجرا همچنان در حال سقوط آزاد است؛ سقوطی نه با شتاب جاذبه زمین؛ که با شتاب دافعه مالیاتدهندگان آمریکایی که میلیاردها دلار از پولی که باید صرف بازپروری زیرساختهای کشورشان میشد، صرف کسب حقارت در افغانستان شد. اما گویا ماجرای سرزمین افغانستان دست از سر دولتمردان کاخ سفید برنمیدارد. حدود 2 ماه پس از خفت اجبار به خروج، اکنون آمریکاییها شاهد شکستی دیگر در منطقه هستند. یکی از اولویتهای سیاست خارجی واشنگتن در منطقه غرب آسیا طی سالهای اخیر بالاخص در دوران دولت «دونالد ترامپ» منزویسازی سیاسی و دیپلماتیک ایران بود که بویژه با سیاست فشار حداکثری دنبال میشد. تقریبا همین سیاست با ادبیات اندکی متفاوت در دوران دولت «جو بایدن» نیز علیه جمهوری اسلامی ایران دنبال شده است. اما با این وجود، امروز چهارشنبه پنجم آبان، این ایران است که میزبان نشست مهم کشورهای همسایه افغانستان است؛ کشورهایی که همگی به نوعی با تبعات سالها اشغالگری و تنشآفرینی واشنگتن در افغانستان دست و پنجه نرم میکنند. هر چند گروه طالبان که اکنون بر افغانستان حاکم است در این نشست حضور ندارد اما اهمیت نشست مزبور تا آنجا است که وزرای خارجه چین و روسیه در آن به صورت مجازی سخنرانی میکنند. آن همه تلاش برای منزوی کردن ایران با تحریمهایی که واشنگتن خود بارها آنها را فلجکننده خوانده، نتوانسته تهران را به کشوری منزوی تبدیل کند و در عوض، ایران به عنوان یک قدرت منطقهای، نقش خود را در تنشزدایی ایفا میکند؛ زدودن تنشهایی که آمریکا بیشترین نقش را به بهانه مبارزه با تروریسم در آفریدن آنها داشته است. بازی در افغانستان برای واشنگتن تمام نشده است. اگر «مایک پمپئو» روزی مجبور شد با نماینده طالبان سر یک میز بنشیند و مذاکره کند و دولت بایدن هم چارهای جز خروج عجولانه و ذلتبار از خاک افغانستان نداشت، مطمئنا ابعاد این شکست، نو به نو تجدید خواهد شد و خود را در فضای سیاست داخلی آمریکا به رخ خواهد کشید.»
فاجعه در افغانستان، اجلاس در تهران
جعفرگلابی روزنامه نگار امروز در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشته است: «درحالی کــه جهــان، مردم افغانستان را در بدترین شرایط رها کرده و دولتها مشغول رایزنیهای سیاسی و دیپلماتیک هستند، برنامه جهانی غذای سازمان ملل اعلام کرده است اگر اقدام فوری انساندوستانه صورت نگیرد، میلیونها شهروند افغانستانی در زمستان پیشرو با گرسنگی روبهرو خواهند شد. ... در چنین شرایطی دولتها هر کدام ملاحظات خاص سیاسی خود راپیگیری میکنند و بعید است که دولت خودخوانده طالبان به این زودیها از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شود و توان رفع مشکلات را پیدا کند. از هر زاویه که به بحران افغانستان بنگریم این کشــور با یک بــنبست تمامعیار روبهرو شده است و روزنههای خروج از وضعیت فاجعهبار کنونی تنگوتار مینمایند. ... هیچ دولتی حق ندارد درقبال سرنوشت و حیات و زندگی و رفاه و امنیت مردم بهانه بیاورد و اهداف سیاسی خود را بر منافع مردم ترجیح دهد. اساس تشکیل دولتها خدمت به مردم است و وظیفهای جز این ندارند و هدفتراشی شخصی برای ملتها ظلم آشکار به آنهاست. دولتها با علم به وجود و بروز مشکلات و کارشکنی مخالفان و کمبود منابع، قدرت را در دست میگیرند و اگر از عهده کار برنمیآیند حتی یک روز استحقاق ماندن ندارند. آیا میلیونها مردم افغان تا سرحد مرگ گرسنگی بکشند تا عدهای از طلبههای گروه حقانی اهداف خاص خود را پیگیری کنند؟ اگر طالبان اصلیترین و اساسیترین هدف و آرمانشان کسب قدرت نبود باید فورا استعفا میداد و از جامعه جهانی میخواست که برای امداد فوری به ملت افغانستان به تشکیل یک دولت ملی کمک کند. اکنون ملت مظلوم افغانستان همه حرکات و مواضع دولتها از جمله جمهوری اسلامی ایران را زیرنظر دارند و مسلما رفتار مسئولانه از سوی دولتها خصوصا دولتهای مسلمان را طلب میکنند. به رسمیت شناختن یک گروه بنیادگرا و بیگانه با تحولات عظیم بشری به رسمیت شناختن همه ظلمهایی است که هماکنون به ملت افغانستان روا داشته میشود. در اجلاسی که همسایگان افغانستان امروز در تهران برگزار میکنند باید وضع اضطراری مردم افغان مورد توجه جدی قرار گیرد و چگونگی امدادرسانی به آنها در اولویت بحثها و رایزنیها باشد. اگر افزون بر همسایگان افغانستان همه دولتها حداقل در کنار اهداف سیاسی و منطقهای خود کمکهای انساندوستانه به مردم این کشور را وجهه همت خود قرار دهند امکان فشار به طالبان و دولت پاکستان برای باز کردن راه در این جهت کاملا وجود دارد. اگر طالبان کوچکترین ممانعت یا اخلالی در رسیدن کمکها به دست مردم ایجاد کند یک اجماع جهانی علیه این گروه شکل میگیرد و مسئولیت دولت و ارتش پاکستان هم بهعنوان اصلیترین حامی قدرتمداران کنونی کابل انکارناشدنی است.»
محور، مردم افغانستان هستند
روزنامه جمهوری اسلامی امروز در یادداشتی نوشته است: «اکنون که وزرای امور خارجه کشورهای همسایه و هممرز افغانستان یعنی جمهوری اسلامی ایران، پاکستان، چین، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان در تهران گردهم آمدهاند تا درباره چگونگی برخورد با این دولت خودخوانده، غیرمردمی و متکی به زور و اسلحه تصمیم بگیرند، این تصمیم اگر قرار است منطبق بر حقوق بینالملل باشد، از هماکنون روشن است که این کشورها نمیتوانند حاکمیت طالبان بر افغانستان را به رسمیت بشناسند. گروهی که نه با مراجعه به آراء عمومی مردم به قدرت رسیده و نه قصد دارد در آینده به آراء مردم مراجعه کند، نمیتواند موجودیت خود را بر حقوق بینالملل منطبق بداند.
تصمیمگیری همسایگان افغانستان درباره چگونگی تعامل با طالبان، بر دو معیار دیگر هم میتواند مبتنی باشد؛ یکی نظر مردم افغانستان و دیگری نقشه راه اعلام شده توسط خود طالبان.
مردم افغانستان در دو ماه و نیم گذشته که طالبان در این کشور قدرت را در دست گرفته، یا به سرعت از کشورشان خارج شدند، یا به دلیل مقاومت در برابر سلطه این گروه کشته شدند، یا از کار و درس خواندن و تدریس کردن محروم شدند، یا اعلام جهاد علیه گروه حاکم کردند و یا از خانه و املاک خود رانده شدند. مجامع بینالمللی نیز با صراحت اعلام کردهاند که اقتصاد افغانستان در حال فروپاشی است و بعضی از این مجامع حتی گفتهاند خود کشور افغانستان در حال فروپاشی است. تا امروز هیچ مرکز بینالمللی نیز اقدام به همهپرسی از مردم افغانستان نکرده که اگر میکرد معلوم میشد مردم این کشور چه نظر منفی شدیدی نسبت به گروه تروریستی طالبان دارند. مردم میدانند این گروه متحجر عقبمانده از تمدن برای افغانستان رهآوردی غیر از فقر و عقبماندگی و ناامنی نخواهد داشت.
نقشه راه اعلام شده توسط خود طالبان، محروم کردن اکثریت مردم افغانستان از حقوق شهروندی است. دولت خودخوانده و انحصاری طالبان رسماً اعلام کرده غیر از زبان قوم پشتون هیچ زبانی را به رسمیت نمیشناسد. این، یعنی زبانهای بیش از 65 درصد مردم افغانستان رسمیت ندارند! در مورد مذهب هم همین روش اِعمال شده کمااینکه در ترکیب دولت فعلی نیز غیر از دو نفر که به دلیل وابستگی به طالبان از اقوام دیگر هستند بقیه را یکسره پشتونها تشکیل میدهند. در نام حکومت مورد نظر طالبان، اثری از مردم و جمهوریت دیده نمیشود. اسلام مورد نظر این گروه نیز با اسلام واقعی در تضاد است، اسلامی که مردم را از خدا و دین او بیزار میکند و آزادی و حقوق آنان را زیر پا میگذارد. در این حکومت، زور و قلدری و دیکتاتوری حرف اول و آخر را میزند و از هماکنون کاملاً مشخص است که زمینه تبدیل شدن افغانستان به کانون تروریسم و صدور ناامنی به کشورهای همجوار توسط گروه حاکم در حال فراهم شدن است. دست طالبان در دست القاعده و داعش و سایر گروههای تروریستی است و آنها با تقسیم کار، اهداف شیطانی خود را به پیش میبرند.
چنین حکومتی قطعاً آینده نخواهد داشت و به همین دلیل تصمیم درست اینست که 6 کشور همسایه افغانستان توجه خود را روی مردم این کشور متمرکز کنند و چیزی غیر از حاکمیتی برآمده از انتخابات آزاد متکی بر آراء مردم را نپذیرند. گروهها و دولتها رفتنی هستند ولی آنها که میمانند مردم افغانستانند. مردم افغانستان باید محور تصمیمات همسایگان این کشور باشند.»
دیدگاه تان را بنویسید