تحلیل از چپ و راست؛

از بورس تا صداوسیما

کد خبر: 1098668

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

از بورس تا صداوسیما

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

بزنگاه بازگشت اعتماد مردم به بورس

سید حامد مرندی امروز در سرمقاله «ابتکار» نوشته است: «امروز به صورت میانگین سرمایه گذاران در بورس حدود 50 تا 70 درصد دارایی خود را از دست داده‌اند و این موضوع خود تبدیل به اعتراضاتی در کشور شده است. همه اینها از یکسو و از سوی دیگر با توجه به ضریب نفوذ سرمایه گذاری در خانواده‌ها، امروز کمتر خانواده‌ای را می‌بینید که از اعتماد به مسئولین و سازمان بورس متضرر نشده باشند و این موضوع تا جایی مهم گردید که تمامی نامزدهای سیزدهمین دوره انتخابات در وعده‌های انتخاباتی خود از ساماندهی و جبران زیان پیش آمده صحبت گفتند و حتی رئیس جمهوری دوره دوازدهم در مصاحبه‌ای اعلام کرد که نظام مجبور به برداشت از بورس بوده و در زمان مقتضی، نسبت به جبران زیان و بازپرداخت سود این دوره اقدام می‌کند.

از سوی دیگر اقتصاددانانی که بورس را منشا تورم احتمالی می‌دیدند و در طبل سرکوب بازار می‌دمیدند امروز پس از یک سال از سقوط تاریخی بورس و تحقق خواسته ایشان مبنی بر سرکوب قیمت‌ها، با واقعیت‌های حاضر یعنی دلار 27500 تومانی و اعلام تورم بیش از 45 درصدی در یکسال گذشته و نیز بی ارزش شدن پول به میزان یک هشتم سال 1397 و با وجود پول سوزی گسترده در سهامداران خرد و حذف قدرت مالی این قسم از جمعیت چه پاسخی برای مالباختگان دارند.

در روزگاری که خودروی پراید برای جامعه متوسط تبدیل به خواب و خیال شده است، در بازار بورس شاهد سرکوب شدید قیمت‌ها و خارج کردن سهام از دست سهامداران هستیم و هیچ نهادی کوچکترین واکنشی نسبت به پودر شدن سرمایه سالها تلاش مردم ندارد.

حال با عنایت به دولت حجت الاسلام رئیسی که با حضور سایر نامزدها در بدنه دولت، قدرتمندتر شده است،‌ سوال اینجاست که چرا وضع بورس روز به روز وخیم تر شده و چرا از مجلس دیگر صدایی شنیده نمی‌شود. این بی صدایی و سکوت مسئولان در انجام امور به گونه‌ای شده است که اعتماد عمومی به نحوه حکمرانی روز به روز کمتر می‌گردد و عواقب آن می‌تواند برای ادامه حرکت جامعه و نیز حضور مردم در صنایع کشور کمرنگ گردد و خارج شدن نقدینگی به سمت بازار ارزهای دیجیتال و یا خروج سرمایه ها انسانی و اقتصادی ناشی از دلسردی از بهبود شرایط به خارج کشور، بحران‌های جدی تری را فراهم خواهد نمود. به نظر می‌رسد در زمان حاضر، کمترین کار در حوزه بهبود شرایط بورس ایران، استقرار شرایط شکلی سازمان بورس از انتخاب اعضای هیئت مدیره بورس تا تصمیم در خصوص دامنه نوسان و یا سرعت بخشی به شفاف سازی دارایی شرکت ها و سود سازی آنها باشد و سپس وزارت اقتصاد و بانک مرکزی و ریاست محترم جمهوری با بیان برنامه‌های حمایتی از بازار بورس، نسبت به بازگشت اعتماد از دست رفته و خاموش کردن کوره‌های سوزان پول‌سوزی اقدام کنند.»

 

چرا تورم متوقف نمی شود؟

مهدی حسن‌زاده در یادداشتی برای «خراسان» نوشته است: « تردیدی نیست که مهم ترین معضل این روزهای کشور کاهش قدرت خرید و تورم سنگین است. شاید از این رو بسیاری از مردم از دولت جدید توقع دارند تا جلوی رشد قیمت ها را بگیرد. اگر چه بسیاری از مردم می دانند که دیگر با توسل صرف به ابزارهای امر و نهی و تعزیرات نمی شود جلوی رشد قیمت ها را گرفت. در این میان، انتشار گزارش تورم شهریور ماه توسط مرکز آمار نشان داد که نرخ تورم در شهریور نیز به مسیر صعودی خود ادامه داده و به 45.8 درصد رسیده است. این روند و سایر متغیرهای تورمی نشان می دهد که ما طی چند ماه بعد نیز با روند صعودی نرخ تورم مواجه خواهیم بود. در این میان دو متغیر مهم دیگر مسیر آینده نرخ تورم را مشخص می‌کند. افزایش نقدینگی و نرخ ارز، متغیرهایی هستندکه تغییرات آن ها مسیر نرخ تورم را در ماه های آینده مشخص می کند.نرخ ارز با وجود افزایش نسبی که در یکی دو ماه گذشته داشت در محدوده 26 تا 27 هزار تومان تثبیت شده است و اخبار مثبتی که از افزایش قیمت نفت و صادرات نسبتا مناسب نفت با وجود لغو نشدن تحریم ها مخابره می‌شود، ما را امیدوار می کند که نرخ ارز اگر کاهش نیابد افزایش چندانی نخواهد داشت و تا پایان سال می توان به نرخ ارز کمتر از 30 هزار تومان امید داشت.با این حال متغیر کلیدی روند نگران کننده رشد نقدینگی است که به طور مستقیم ناشی از کسری بودجه امسال دولت است. آمارهای رسمی نشان می‌دهد که دولت در چهار ماه نخست سال حدود 53 هزار میلیارد تومان تنخواه از بانک مرکزی برای بودجه دریافت کرده است. تنخواهی که با توجه به کسری حدود 400 هزار میلیارد تومانی بودجه تا پایان سال، امکان بازپرداخت آن خیلی سخت است. این رقم به طور مستقیم به پایه پولی اضافه و با ضریب هشت برابر به نقدینگی کشور افزوده شده است. به این ترتیب بیش از 420 هزار میلیارد تومان افزایش نقدینگی از این محل داشته ایم. همین مسئله موجب ثبت رکورد کم سابقه رشد 39 درصدی نقدینگی در مرداد امسال نسبت به مرداد سال قبل شده است. اکنون سوال این است که نقدینگی و عامل اصلی رشد آن در ماه‌های اخیر یعنی کسری بودجه را چگونه می توان مهار کرد؟ به نظر می رسد اقدامات مناسبی برای مدیریت کسری بودجه شروع شده است ولی حجم مشکل در این عرصه به حدی زیاد است که شاید امسال صرفا بتوان حجم کسری بودجه را کاهش داد ولی نمی توان آن را به صفر رساند و حتی نمی توان امید داشت استقراض صورت گرفته از بانک مرکزی را پس داد تا بتوان روند رشد نقدینگی را مهار کرد.به نظر می رسد با ورود به نیمه دوم سال و آغاز روند تدوین لایحه بودجه 1401 در سازمان برنامه و به تدریج بررسی بودجه در دولت و سپس مجلس، همه تمرکز باید بر تدوین بودجه ای با کمترین ناترازی و کسری باشد. دو مسئله مهم در رسیدن به این هدف اثرگذار است. مسئله نخست، مهار رشد هزینه هاست که البته تبعات سیاسی برای دولت خواهد داشت. بدون تردید در بودجه 1401 گریزی از این نیست که رشد حقوق ها کمتر از تورم 45 درصدی باشد. هر چند می توان و باید به این سمت رفت که درصد رشد حقوق ها در سطوح پایین را بیشتر از سطوح بالا تعیین کرد ولی در هر صورت جلوگیری از رشد هزینه ها و کشیدن ترمز انواع اقدامات هزینه زا از جمله همسان سازی حقوق ها و رتبه بندی کارمندان ضروری است.مسئله دوم، توجه به منابع جدید در بودجه است. به طور خلاصه پایه های مالیاتی جدید، حذف برخی رانت ها از جمله رانت ارز 4200 و بخشی از یارانه انرژی و اختصاص منابع آن به مردم و بودجه و همچنین مولدسازی حجم انبوه دارایی های مازاد دولت اقداماتی است که از حالا باید به طور جدی در دستور کار دولت و مجلس قرار گیرد تا با بهبود تراز عملیاتی بودجه 1401 و مهار رشد نقدینگی بتوان تورم را در مسیر نزولی قرار داد.»

 

صدا و سیما، فقط یک راه‌حل دارد

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشت امروز خود برای روزنامه «اعتماد» نوشته است: «یکی از رفتارهای به نسبت غیراخلاقی که در جامعه ایران به‌ویژه نزد اصولگرایان جوان رواج دارد، فضاسازی رسانه‌ای برای تعلق پست‌های حکومتی به افراد است. هر کس برای خود چند نفر را دارد که او را به عنوان یکی از نامزدهای مهم فلان پست یا وزارتخانه معرفی می‌کنند تا از این طریق به نفع او فضاسازی صورت گیرد. این رفتار آن‌قدر گسترش یافته که برخلاف گذشته برای احکام و انتصابات مقام رهبری هم انجام می‌دهند و به‌طور غیرمتعارفی شاهد هستیم که پیش از صدور حکم برای مقاماتی که ایشان باید منصوب کنند، افرادی را معرفی می‌کنند و تاکنون نیز چندین‌بار خلاف این گمانه‌زنی‌ها رخ داده است. این رفتار درباره ریاست سازمان صدا و سیما نیز دیده می‌شود که بسیار عجیب است. به‌رغم این، این یادداشت در مقام پرداختن به نامزدهای احتمالی این مقام نیست، بلکه مساله اصلی سیاست‌های حاکم بر صدا و سیمایی است که به کلی از دایره اثرگذاری شایسته خارج شده است. 

واقعیت این است که صدا و سیما به عنوان نهاد انحصاری رسانه‌ای در ایران بیش از 95درصد قدرت رسانه‌های رسمی کشور را در بر گرفته است. سایت‌ها و روزنامه‌های رسمی در مقایسه با صدا و سیما هم به لحاظ نیروی انسانی و هم به لحاظ امکانات و هم به لحاظ پوشش سهم اندکی از رسانه‌های رسمی را دراختیار دارند. سویه دیگر این واقعیت بسیار خطرناک است، زیرا به علت کارکرد و عملکرد این رسانه و عدم تامین نیازهای رسانه‌ای و تحلیلی و اطلاع‌رسانی، مردم به سوی رسانه‌های غیررسمی از قبیل ماهواره، فضای مجازی غیررسمی و نیز کسب خبر از طریق روابط چهره به چهره روی آورده‌اند. مطالعات نشان داده است که صدا و سیما طی دهه گذشته از نظر کارایی و اثربخشی دچار نزول وحشتناکی شده است. مهم‌ترین برنامه‌های آن که مردم می‌بینند، شامل فوتبال و فیلم و مسابقات سطحی و سرگرمی است و کارکرد اصلی رسانه‌ها که آگاهی‌بخشی و نظارتی است را فراموش کرده است و رسانه‌های غیررسمی جایگزین این رسانه شده‌اند. اکنون میزان اعتماد و استفاده از این رسانه نه تنها کم و کمتر شده است، بلکه نیروهای تحصیلکرده‌تر، جوان‌تر، شهری‌تر نیز با فاصله بیشتری از دیگران از رسانه‌های غیررسمی استفاده می‌کنند. 

این وضعیتی است که تمامی دست‌اندرکاران رسانه‌ای کشور کمابیش با آن آشنا هستند و دنبال پیدا کردن راه‌حل هستند. دو راه‌حل وجود دارد، در واقع شاید بهتر است بگوییم دو راه‌حل به ذهن دو گروه می‌رسد؛ راه‌حل اول که بیشتر از سوی طرفداران و دست‌اندرکاران مدیریتی صدا و سیما و برخی نیروهای سیاسی مطرح می‌شود تمرکز بر انسداد و جلوگیری از دسترسی مردم به رسانه‌های غیررسمی است. در واقع از میان بردن رقیب و رواج ممیزی هدف و برنامه اصلی است. پارازیت انداختن بر رسانه‌های فرامرزی، فیلترینگ یا فشارهای آشکار و غیرآشکار برای محدودیت بیشتر رسانه‌های فعال موجود عناصر اصلی این راه‌حل است. هر چند این کار را تحت عنوان صیانت از فضای مجازی انجام می‌دهند. این راه‌حل، در واقع پاک کردن صورت مساله و تبدیل رسانه رسمی به بوق است. تجربه گذشته نشان داده است که این سیاست، اولا نتیجه‌بخش نیست، دیر یا زود راه‌های متنوع‌تری برای دسترسی مردم به اخبار و تحلیل‌ها به وجود خواهد آمد، دوم اینکه عوارض بدی بر فضای کسب و کار خواهد گذاشت و بالاخره اینکه بی‌اعتمادی مردم را بیشتر می‌کند، زیرا اکثریت قاطع مردم از این رسانه‌ها استفاده می‌کنند و ممانعت مردم از دسترسی به رسانه‌های غیررسمی را نوعی بی‌حرمتی تلقی کرده و پذیرفتنی نمی‌دانند. این راه درنهایت به حل موضوع نمی‌انجامد، بلکه ادامه وضعیتی است که تاکنون طی شده و به اینجا رسیده‌ایم. 

راه‌حل واقعی و دوم تغییر در سیاست رسانه‌ای صدا و سیماطست. پذیرش قواعد حرفه‌ای اطلاع‌رسانی، بی‌طرفی سیاسی در مجادلات داخلی، گسترش آزادی‌های بیان و نظر، حذف سوگیری‌های مخرب، احترام گذاشتن به ارزش‌ها و سبک زندگی مردم، بازتاب دادن بدون سانسور خواست مردم و اخبار و اطلاعات و... این راهی است که اگر انجام شود به‌طور طبیعی رسانه‌های غیررسمی به حاشیه خواهند رفت و موجب نگرانی نخواهند بود. مدیریت صدا و سیما باید شجاعت اتخاذ این سیاست را داشته باشد. پرهیز از انتشار اخبار جعلی و دروغ، فرصت دفاع دادن به افرادی که علیه آنان برنامه پخش شده است، مستند کردن اخبار و تنوع تحلیل‌ها، شروط لازم تحول است. بدون انجام این سیاست‌ها، یکی از ارکان ثبات و پایداری جامعه ایران همچنان ناکارآمد و غیرموثر باقی خواهد ماند، اگر زیان‌بارتر نشود.»

 

ماندگاری فرهنگ دفاع مقدس با روایت‌گری مقدس

عبدالله متولیان امروز در یادداشتی برای «جوان» نوشته است: «جنگ‌ها در مدتی محدود و کوتاه به وقوع می‌پیوندد، اما انتقال پیام آن واقعه ممکن است سال‌ها، دهه‌ها و بلکه قرن‌ها طول بکشد و اهمیت روایتگری و انتقال پیام آن حادثه اگر از خود واقعه مهم‌تر نباشد بی‌شک کم اهمیت‌تر از آن نخواهد بود. ... انتقال پیام باید توسط راویان واقعی و رزمندگان و یادگاران آن واقعه صورت پذیرد تا زوایای ناشناخته و پنهان پیام با حرارت حداکثری و دل‌سوختگی کامل آشکار و به نسل‌های بعدی منتقل شود. ناگفته پیداست کسی که در دل جنگ نبوده و دل به دریای بلا نزده‌اند هرگز نمی‌تواند روایتگر خوب و کاملی برای انتقال پیام آن دوران باشد. انتقال پیام دفاع مقدس باید رو به جلو و‌برانگیز اننده نسل‌های بعدی باشد. بی‌تردید اگر روایت دفاع مقدس توسط یادگاران جنگ صورت نپذیرد؛ نااهلان، نامحرمان، مخالفان، معاندان و دشمن، جنگ را به گونه‌ای روایت خواهند کرد که موجب خجلت و سرافکندگی نسل‌های بعدی شده و از شنیدن تاریخ جنگ، از شرمساری سر به زیر انداخته و نسل جنگ را سرزنش خواهند کرد. - ثبت خاطرات و ارزش‌های بی بدیل و فضائل دوران دفاع مقدس یک تکلیف میهنی و دینی است، اما اگر در انتقال دقیق پیام دفاع مقدس به نسل‌های بعد کوتاهی شود، دست آن‌ها از معارف، آثار و افتخارات جنگ تحمیلی تهی شده و افکار، اندیشه و ظرف فرهنگی نسل‌های بعد توسط دشمنان (با استفاده از ظرفیت‌های دنیای بی در و پیکر مجازی) پر شده و بر علیه ارزش‌های دفاع مقدس سازماندهی خواهند شد، که در این صورت همه کسانی‌که می‌توانسته‌اند در احیای ارزش‌های دفاع مقدس نقش آفرینی کنند، دچار گناهی نابخشودنی شده که کم‌ترین اثر آن نابودی فرهنگ اسلام انقلابی و ایجاد بستر طمع ورزی دشمنان برای فروپاشی نظام اسلامی از داخل خواهد بود. - قداست روایت‌گری دفاع مقدس اگر از خود دفاع ۸ ساله ملت ایران بالاتر نباشد قطعاً کمتر از آن نخواهد بود. تنها با این روایت‌گری است که می‌توان بار نظام اسلامی را به مقصد رسانده و از انحراف و تحریف اسلام انقلابی جلوگیری کرد.»

نقش عنصر زمان در احیای برجام

یوسف مولایی، استاد دانشگاه در یادداشتی که «آرمان ملی» منتشر کرده نوشته است: «اگر بخواهیم در قضیه برجام مقصریابی کنیم، مشخص است که اول آمریکایی‌ها تعهداتشان را معلق کردند و از برجام خارج شدند، بنابراین گام اول را آنها در تخریب و خروج از برجام برداشتند و بعد از آن، ایران هم شرایطی داشت که به‌درستی بحث برداشتن تمام تحریم‌ها توسط آمریکایی‌ها را مطرح می‌کرد تا به برجام برگردیم و آمریکایی‌ها یک فرآیند تدریجی گام‌به‌گام را پیش گرفتند که طی آن گامی را آنها و گامی را هم ایران بردارد. بعد بحث‌های فنی اضافه شد و تغییر دولت در ایران روی داد و همه اینها روی هم انباشه شد و الان به جایی رسیده‌ایم که حل این مشکل تا حدودی پیچیده شده است. آمریکایی‌ها که قطعا اراده دارند که برجام احیا شود، اروپایی‌ها شاید به‌شدت آمریکایی‌ها را تحت‌فشار قرار نداده باشند اما تمایل خود نسبت به اینکه برجام باید احیا شود را با آمریکایی‌ها مطرح و آنها را متقاعد کرده‌اند، ایران هم ملاحظات و محاسبات خودش را دارد و به خواسته‌های خود در قبال امتیازاتی که داده، نرسیده و در دوره مجدد برقراری تحریم‌ها، میلیاردها دلار ضرر کرده که غیرقابل جبران می‌ماند. یعنی همین الان هم آمریکایی‌ها برگردند و برجام را احیا کنند، جلوی ضررهای آینده گرفته می‌شود و ضررهای گذشته جبران نمی‌شود. بنابراین بخشی از فعالیت‌های ایران برای اینکه بتوانند امتیازی را کسب کنند مخصوصا در این حوزه جبران خسارت‌ها وجود دارد به‌اضافه بحث‌های جدید آمریکایی‌ها مثل فعالیت موشکی و فعالیت منطقه‌ای ایران که فراتر از برجام مطرح می‌شود وعلی‌الاصول نباید مطرح شود. اما نسبت به آینده بدبین نیستم و هنوز زمان داریم برای اینکه طرفین به مذاکرات برگردند ولی زمان نامحدود نیست و اتفاقا خیلی مهم است که محاسبه درستی داشته باشیم که برای آمریکایی‌ها و غربی‌ها تا چه زمانی صبر کردن با ایران و پیام ردوبدل کردن می‌تواند ادامه داشته باشد. چون آنها به فعالیت‌های هسته‌ای ایران معمولا مظنون هستند و حساب و کتاب‌هایی دارند که اگر ایران به‌موقع به برجام برنگردد و آن شفاف‌سازی، اعتمادسازی و رصد کردن فعالیت‌های هسته‌ای ایران به‌درستی و کامل انجام نگیرد، ممکن است از این مسیر خارج شوند و دنبال آلترناتیوهای دیگری برای فشار آوردن یا خرابکاری در فعالیت‌های هسته‌ای ایران باشند. پس زمان خیلی تعیین‌کننده است و به نظر می‌رسد حداکثر ظرفیتی که به این زمان می‌توانیم بدهیم، بیش از یکی، دو ماه نباشد و ایران حداکثر باید نشان دهد که در این یکی، دو ماه آینده اراده لازم را با شرایطی که امکان‌پذیر است، دارد. البته که مطالبات ما زیاد است و حق‌مان هم بیش از اینهاست ولی باید ببینیم کدام قسمت و چه بخشی از این مطالبات و خواسته‌ها در فضای موجود بین‌المللی و با توجه به مطالبات و خواسته‌های طرف‌های مقابل و ظرفیت‌هایی که در جامعه جهانی وجود دارد، قابل تحقق است و با یک برنامه واقع‌بینانه به سمت مذاکرات برویم. به نظر می‌رسد ردوبدل شدن پیام‌ها خیلی شتاب گرفته و طی یک ماه آینده احتمالا باید بتوانیم چشم‌اندازی که مذاکرات به‌زودی از سر‌گرفته شود یا برای همیشه یا یک مدت طولانی باید فراموش شود را داشته باشیم. اما در باب ترکیب تیم مذاکره‎‌کننده خیلی تفاوت نیست، برای اینکه سیاستگذاری و اراده سیاسی که می‌تواند مذاکرات را هدایت کند و به نتیجه برساند، مجری یا کسانی که دیپلمات هستند و مذاکره را انجام می‌دهند، اراده تصمیم‌سازی و توانایی یا موقعیت تصمیم‌سازی را ندارند. تصمیم در سطح بالاتری اتخاذ می‌شود و آنها در چارچوب تصمیم و سیاستگذاری اصلی حرکت می‌کنند که خیلی تعیین‌کننده نیست. یعنی آنها یک کار تکنیکی انجام می‌دهند، درحالی که پرونده هسته‌ای و برجام در ابتدا یک ماهیت سیاسی دارد و بعد از آن، فنی و حقوقی است و وقتی ابعاد بحث حقوقی آن مدیریت شود که دست مذاکره‌کننده نیست، مذاکره‌کننده می‌تواند در چارچوب مدیریت کلان کار خود را انجام دهد و اگر هم مهارت کامل نداشته باشد، خیلی خللی ایجاد نمی‌کند و بحث‌های تکنیکی به لحاظ دیپلماسی قابل جبران است. آنچه مهم است، ابعاد و اراده سیاسی پرونده است که تصمیم بگیرد مذاکرات به نتیجه برسد، آن‌وقت دیپلمات در خدمت این سیاست خواهد بود.»

 

«واسطه استراتژیک» محاصره ایران از سوی «دوستان»

کیومرث اشتریان امروز در سرمقاله «شرق» نوشته است: «وضعیتی متناقض در مناسبات استراتژیک علیه ایران وجود دارد. ابزارهای قدرت ایران در منطقه (ابزار نفوذ در لبنان، یمن، عراق و افغانستان و ابزار قدرت موشکی ایران) نه از سوی دشمنان که از سوی دوستان مورد تحدید و تهدید قرار می‌گیرد. این وضعیت را «واسطه‌گری استراتژیک» می‌نامیم که دیوارهای محاصره‌ای را به قرار ذیل در پیرامون ما بنا می‌کنند:

دیوار روسیه. اسرائیل دشمن رسمی ایران -که در سال‌های اخیر نفوذ روزافزونی در کشورهای حاشیه خلیج فارس داشته است- در چتر حمایتی «کشور دوست» ایران یعنی روسیه قرار می‌گیرد. این جمله لاوروف تأکیدی مجدد است بر این موضوع: «امنیت اسرائیل اولویت ماست». به‌ طریقی متناقض‌نما حمایت از اسرائیل نه صرفا به دست آمریکا که به دست روس‌ها و چینی‌ها صورت می‌گیرد. بازی استراتژیک همین است. این سناریو دور از انتظار نیست که هرگونه حمله اسرائیل علیه ایران به‌سادگی توسط حامیان ما در جنوب لبنان قابل پاسخ نخواهد بود؛ آنچنان‌که از سوریه نیست. واسطه استراتژیک یعنی کشوری که وارد منازعه شما با طرف دیگری می‌شود و شما را وادار به تغییر اساسی در راهبردهایتان می‌کند. این، جبهه جدیدی برای منازعه با شما می‌گشاید. اینک اسرائیل نه‌تنها به نیابت از خود و غرب بلکه به نیابت از طرف سوم می‌تواند با شما وارد منازعه یا جنگ شود.

 اگر طرف سوم، خواه روسیه، چین یا ترکیه یا هر کشور دیگری که واسطه استراتژیک شده است، مطالبه‌ای اساسی از شما داشته باشد و شما انجام ندهید، او می‌تواند راه حمله و ضربه به شما را موقتا بگشاید تا شما منافع او را برآورده کنید. اینجا دیگر نه‌تنها دشمنان بلکه دوستان را هم باید راضی کنید تا از خطرهای حیاتی بگریزید. 

دیوار چین. خلیج فارس و منطقه خاورمیانه برای چینی‌ها اهمیتی حیاتی پیدا کرده است. دیوار اقتصادی چین بر جهان سایه‌ای مهیب افکنده است. هر گونه واکنش احتمالی ایران در برابر تهدید اسرائیل یا حتی کشورهای کوچک خلیج فارس «دوست بزرگ زرد» را خوش نخواهد آمد و مشمول ملاحظات استراتژیک اقتصادی او خواهد شد. سخنگوی وزارت خارجه چین گفته بود که «ایجاد یک نظام امنیتی جدید و جامع و بر اساس همکاری‌های مشترک و پایدار در یک بستر جمعی و بر اساس مفاهیم امنیتی نوین از اهمیت بالایی برخوردار است». چین با سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های فیزیکی، بندرها، خطوط لوله، راه‌آهن، تجارت و سرمایه‌گذاری‌های دوجانبه به دنبال تحکیم ایده «چین مرکز جهان» خود و اتصال به آسیا، اروپا و آفریقا و توسعه جاده ابریشم زمینی و دریایی است. خلیج فارس، دریای عمان و بندر حیفا از مراکز حیاتی این سیاست است. بنابراین کارایی قدرت موشکی ایران نه صرفا یک ملاحظه فنی بلکه در ملاحظات استراتژیک «چین مرکز جهان» قابل محاسبه است. سنگینی «دوستِ بزرگ پیکرِ زرد» به گونه‌ای است که ممکن است در ملاحظات استراتژیک به محاصره ایران معنا شود. به بیان دیگر، اینک چین هم وارد منازعه شما با اسرائیل می‌شود و از شما بهره‌برداری می‌کند. حمله اسرائیل به شما به نفع چین هم می‌شود چون بهره دوجانبه از آن می‌برد. هم از اسرائیل حمایت می‌کند و هم از شما بهره می‌برد؛ بنابراین اسرائیل نیازمند چراغ سبز چین برای برخورد با شما و شما نیازمند چراغ قرمز چین برای حمله‌نکردن اسرائیل به خود خواهید بود. اینجا حکایت دوباره تکرار می‌شود؛ اگر طرف سوم، این‌بار چین که به‌صورت طبیعی واسطه استراتژیک شده است، مطالبه‌ای اساسی از شما داشته باشد و شما انجام ندهید، او می‌تواند راه حمله و ضربه به شما را موقتا بگشاید تا شما منافع او را برآورده کنید. اینجا دیگر نه‌تنها دشمنان بلکه دوستان را هم باید راضی کنید تا از خطرهای حیاتی بگریزید. واسطه استراتژیک واسطه‌ای است که خودش مهم‌تر از اصل می‌شود.

دیوار ترکیه. «دوست» دیگر ایران، ترکیه است که از دو سو به‌صورت بالقوه عرصه را بر ما تنگ‌تر می‌کند. نخست از سوی افغانستان و پیوند محکم‌تری که با طالبان دارد؛ این پیوند ائتلاف ترکیه را با اعراب خلیج فارس نیز مستحکم‌تر می‌کند. از سوی دیگر تمایل ذاتی ترکیه به گرایش‌های ناسیونالیستی در کشور آذربایجان که آتشی را برای روز مبادای بحران قدرت مرکزی در ایران در زیر خاکستر پنهان می‌کند. تاریخ ایران پر است از زمانه‌های ضعف قدرت مرکزی و سربرآوردن نیروهای تجزیه‌طلب.

دیوار پاکستان. دوست دیگر ایران پاکستان است که با وجود نزدیکی‌های فرهنگی، از بد حادثه بازی استراتژیک امنیتی‌های این کشور به تور ما خورده و حامی اصلی طالبان است. طالبان در درازمدت تهدید ماست و به طرق گوناگون می‌تواند ملعبه اسرائیل و اعراب باشد و دوست پاکستانی ما هم در این کمربند استراتژیکِ محاصره همسو با ما نیست. عملا دست ما از یمن هم کوتاه خواهد شد چون می‌توانند طالبان را به مثابه بدیل یمن به کار بگیرند.

دیوار دوستان درون. اتحاد همه نیروهای سیاسی در حوادث واقعه تاریخی مهم است. اگر از درون، نیروهای سیاسی به انحصار «دوستان» درآید، حلقه محاصره تکمیل است. حوادث واقعه تاریخی می‌تواند جنگ یا انقلاب یا مهم‌تر از همه فقدان یک قدرت عالیه بر اثر حوادث طبیعی باشد. محاصره از درون به آن معناست که ظرفیت‌های درونی جامعه سیاسی تعطیل شده و مجال نقش‌آفرینی سیاسی نداشته باشند. مثلا مجلس و دولت پرقدرتی که مستظهر به حمایت قاطبه ملت باشد، در عرصه حضور نداشته باشد. یا اینکه رجال سیاسی خوش‌نام ملی که اعتماد بخش‌هایی از مردم را پشتوانه خود داشته باشند، از عرصه و اریکه نقش‌آفرینی سیاسی کنار گذاشته شده باشند.

دیوار دشمنان. البته که نمی‌توان از اینان چشم پوشید. ایران در معرض بزرگ‌ترین محاصره‌های اقتصادی تاریخ بشر قرار داد. تحریم‌های ضدبشری آمریکایی با تسامح و رضایت اروپا حلقه بیرونی محاصره است که درباره آن بسیار سخن رفته است و نیازی به بازگویی ندارد. می‌بینیم که رقابت‌های استراتژیک سبب می‌شود که «دوستان» دست ما را در برابر دشمنان ببندند. به قول سفیر پیشین فرانسه در ایالات متحده: «جهان جنگل است و این حقیقت تلخ با اقدام آمریکا و انگلیس در چاقوزدن از پشت از طریق استرالیا به فرانسه یادآوری شد. زندگی همین است». آری! در روابط بین‌الملل «زندگی همین است» و نباید انتظار «مرام و معرفت» از دوستان داشت؛ آن‌گونه که وزیر دفاع پیشین ما از روس‌ها انتظار داشت و درباره انتشار خبر استفاده هواپیماهای روسی از پایگاه نوژه همدان توسط روسیه گفته بود: «روس‌ها بی‌معرفتی کردند». اگر عمری باشد سرمقاله هفته آینده را به چه باید کرد، اختصاص می‌دهم.»

 

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها