تحلیل از چپ و راست؛

وعده خوب

کد خبر: 1098371

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

وعده خوب

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

صورت سرخ اروپا سیلی اول ‌ترامپ، دوم بایدن

 محمد صرفی امروز در یادداشت «کیهان» نوشته است: «اروپا در دوره ‌ترامپ از سوی آمریکا تحقیر شد. رئیس‌جمهور سابق آمریکا این کار را با خروج از توافق هسته‌ای با ایران انجام داد. اروپایی‌ها به دلایل مختلف علاقه‌ای به این کار نداشته و به‌دنبال ادامه یافتن برجام بودند. حتی پس از خروج آمریکا از برجام، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان در اولین واکنش جدی خود گفت ما به کار با ایران ادامه می‌دهیم اما به فاصله‌ای اندک شرکت‌های آلمانی حاضر در ایران، به صراحت این نظر سیاسی را رد کردند و گفتند قادر به ادامه فعالیت نیستند و ایران را ‌ترک کردند. اروپایی‌ها به خود دلداری می‌دادند که این تحقیر مربوط به شخصیت ‌ترامپ است و با رفتن او ورق برمی‌گردد. با اتفاقی که اخیراً رخ داد معلوم شد ماجرا فراتر از آن است که مستاجر کاخ سفید چه کسی باشد. جو بایدن هم اروپا را تحقیر کرد. ماجرا به قرارداد تسلیحاتی فرانسه و استرالیا برمی‌گردد ... رخدادی که وزیر امور خارجه فرانسه از آن با تعبیر «جنجر از پشت» یاد کرد و در اقدامی بی‌سابقه سفرای خود را از استرالیا و آمریکا فراخواند. ... آمریکا با تحقیر اروپا در این دو مقطع در پی حفظ هژمونی مالی و ژئواستراتژیک خود بر اروپاست. 

اروپایی‌ها برای رهایی از این تحقیر دو راهکار عمده پیش رو دارند و آن را بیان می‌کنند. راهکارهایی که عملیاتی کردن آنها برایشان ساده و بی‌هزینه نیست. نخست راه‌اندازی یک سیستم پرداخت و مراوده مالی که تحت سیطره آمریکا نباشد و دوم یک سیستم امنیتی و نظامی مستقل از آمریکا که ایده آن در قالب ارتش اروپا مطرح شده است. حرکت به سمت عملی کردن این دو ایده مستلزم به چالش کشیدن هژمونی آمریکاست. ... آمریکا تمرکز خود را بر تقابل با چین قرار داده و اروپا در این راهبرد نقش و فایده چندانی برای واشنگتن ندارد. اتحاد AUKUS مهار اژدهای زرد را در اقیانوس آرام و هند دنبال می‌کند. با این اتحاد، واشنگتن به اروپا پیغام می‌دهد که باید بیش از این وابسته و در خدمت منافع غرب اقیانوس اطلس باشد و ایده استقلال را به خاک بسپارد.

پیمان جدید سه کشور انگلیسی زبان آمریکا، انگلیس و استرالیا به تنهایی اهمیت داشته و اثرات خاص خود را بر صحنه جهانی می‌گذارد. برای نمونه چین به‌شدت از این پیمان انتقاد کرده و آن را تلاش برای آغاز جنگ سرد جدید می‌بیند. اما فارغ از اثرات بین‌المللی این قضیه، تحقیر تازه اروپا توسط آمریکا برای ما نیز حاوی نکات مهم و قابل تأملی است. نخست آنکه این ماجرا بار دیگر اهمیت مسئله استقلال را یادآوری می‌کند. اگر استقلال در کار نباشد، مجموعه بزرگ و به‌ظاهر قدرتمندی مانند اتحادیه اروپا هم تحقیر می‌شود و جز سروصدا کردن عملاًً کاری از دستش ساخته نیست. این نکته مهم در حالی است که برخی در ایران به بهانه‌های مختلف اهمیت موضوع استقلال سیاسی را زیرسؤال برده و مدعی هستند در دنیای جدید چیزی به نام استقلال نه وجود دارد و نه اهمیت!

نکته مهم دیگر آنکه ما با چنین موجوداتی در این جنگل جهانی طرف هستیم. آمریکایی که به سنتی‌ترین و شاید بزرگ‌ترین شریک و همراه خود نیز رحم نکرده و آن را این‌گونه تحقیر می‌کند. آیا به چنین آمریکایی می‌توان اعتماد می‌کرد؟ کدام عاقلی روی وعده و قول چنین کشوری حساب می‌کند؟ آمریکایی که به متحدان نزدیک خود این‌گونه از پشت خنجر می‌زند، با جمهوری اسلامی ایران که 4 دهه است هژمونی آن را به چالش کشیده و بارها تحقیرش کرده است، چگونه تا می‌کند؟!»

 

در غیاب هژمونی

احمد غلامی . سردبیر روزنامه «شرق» امروز در سرمقاله نوشته است: « از ابتدای دولت‌های انقلاب اسلامی، جدال جناحی در دو سطح «جماعت‌گرایی» و «جمهور مردم» رخ داده است. عناوین طرفین مجادله تغییر کرده اما محل نزاع آنان تغییری جدی نکرده است. ... با تغییر و تحولات داخلی که با شعار سازندگی صورت گرفت، دولت هاشمی که خود یکی از باورمندان به جماعت‌گرایی بود، زمینه‌ساز ایده جمهور مردم شد و سرانجام در سال ۷۶ با پیروزی سیدمحمد خاتمی، رویکرد به جمهور مردم با استقبال روبه‌رو شد و چپ سنتی که نیاز به حمایت اکثریتی مردم برای پیشبرد سیاست‌های اقتصادی خود داشت، ایدئولوژی جمهور مردم و حمایت از آن را در دستور کار خود قرار داد. از همین‌جا دلیل عشق و نفرت اصلاح‌طلبان یا همان چپ‌های اسلامی سابق، نسبت به هاشمی‌رفسنجانی را به‌خوبی می‌توان درک کرد؛ چرا‌که پدر معنوی آنان ناخواسته هاشمی‌رفسنجانی است نه سیدمحمد خاتمی. هاشمی‌رفسنجانی سیاست‌مداری بود که باوری راسخ به جماعت‌گرایی داشت، اما بعد از دوران ریاست‌جمهوری‌اش برای بقا در سیاست، به جمهور مردم روی آورد و تا دم مرگ نیز به این تاکتیک (جمهور مردم) عمل کرد. در سیاست، «اما و اگر» معنا ندارد، اما اگر هاشمی‌رفسنجانی به قدرت دست می‌یافت، بعید بود با رویکرد جمهور مردم به سیاست‌ورزی ادامه بدهد. او جماعت‌گرایی ناب بود که با جماعت به پیروزی رسیده بود و هنوز تأثیر هژمونی جماعت‌گرایی را که با آن توانسته بود رقبای قدرتمندش را بدون چون و چرا کنار بزند، از یاد نبرده بود. برای چپ‌‌های اسلامی استحاله‌یافته به اصلاح‌طلبان، تاکتیک «جمهور مردم» فرصتی بود که با آن به قدرت رسیده بودند. رویکردی که ۱۶ سال آنان را در اریکه قدرت نگه داشت. صورت قدرت تغییر یافته و به‌ اقتضای این تغییر صورت، جامعه نیز در حال دگرگونی بود. در آن روزگار، جماعت‌گرایی در حضیض خود به سر می‌برد اما آنچه می‌توانست این دگرگونی را عمیق‌تر کند تغییر محتوا (اقتصاد) بود که متأسفانه تغییر جدی نکرد؛ چون نمی‌توانست تغییر کند. تغییر دولت‌ها در این چهار دهه گذشته صرفا در «صورت» رخ داده است؛ چیزی شبیه تغییرات روبنایی. شاید اگر دولت میرحسین موسوی در سال ۸۸ به پیروزی می‌رسید جدال بین جماعت‌گرایی و جمهور مردم، از مرز صورت‌بندی‌ها فراتر رفته و زلزله‌ای در محتوای سیاست‌ورزی به وجود می‌آورد. پس بی‌دلیل نبود که میرحسین موسوی همچون بادام تلخی بود که اصولگرایان حاضر به بلعیدن و هضم آن نبودند و اصلاح‌طلبان نیز صرفا برای رسیدن به قدرت، تلخی آن را تحمل می‌کردند. اولین شباهت‌های اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در مواجهه با میرحسین موسوی عیان شد، اگرچه میرحسین درصدد بود با جمهور مردم به قدرت برسد اما مترصد آن بود که محتوای این صورت را تغییر بدهد. اگر چنین چیزی محقق می‌شد، جای زیادی برای اصلاح‌طلبان در دولت او باقی نمی‌ماند و بعید بود بازماندگان راست سنتی و اصولگرایان، دولت او را تا آخر برمی‌تافتند. 

اصولگرایان از اینکه موسوی به آنان خیلی دور و خیلی نزدیک بود، هراسان بودند. بیراه نیست که اصولگرایان برای روی‌‌کارآمدن احمدی‌نژاد سنگ‌تمام گذاشتند. احمدی‌نژاد با هژمونی جماعت‌گرایی روی کار آمد و در طول هشت سال دولت‌داری‌اش خواست جماعت را از جماعت‌گرایان مصادره کند. جدال این دو موجب تضعیف جماعت‌گرایی شد و به جنگ منافع دامن زد. اگر دولت احمدی‌نژاد جماعت‌گرایی را تضعیف کرد و آن را از ریخت انداخت، دولت روحانی آخرین تیر ترکش حامیان جمهور مردم بود. او ثابت کرد تا محتوا (اقتصاد) همان دری باشد که بر پاشنه قبلی‌اش می‌گردد، چیزی تغییر نخواهد کرد. دولت احمدی‌نژاد و روحانی موجب شدند رویکردهای جماعت‌گرایی و جمهور مردم، هژمونی‌شان را از دست بدهند. در انتخابات سیزدهمین دوره ریاست‌جمهوری حتی اگر اصلاح‌طلبان با تمام چهره‌های خود وارد رقابت می‌شدند، به یک پیروزی بدون هژمونی دست می‌یافتند و این پیروزی صرفا موجب تعمیق تضادها و تنش‌های دولت و ملت می‌شد. دولت سیزدهم با ابتکار جماعت‌گرایان روی کار آمد تا در غیاب جمهور مردم و هژمونی جماعت‌گرایی، دولتی را پایه‌گذاری کند که صندوق رأی در آن دیگر نقش اساسی ندارد و با جماعتی هرچند اندک بتوان وضعیت موجود را حفظ کرد. این‌گونه به نظر می‌رسد که دوره جماعت‌گرایی و جمهور مردم به شیوه سابق آن به پایان رسیده است. اما پرسش اساسی اینجاست که در غیاب هژمونی مردم، دولت‌داری چگونه خواهد بود؟ از این منظر اینک دولت‌های بعد از انقلاب وارد فاز و تجربه‌ای تازه شده‌‌اند.»

 

کاهش تورم از مسیر تولید می‌گذرد

حسین راغفر، اقتصاددان امروز در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «تورم در ایران با نرخی بالاتر از40 درصد همچنان بالاترین نرخ پس از عراق، پاکستان و ترکیه است. موضوعی که کاهش و حل آن از مسیر تولید می‌گذرد. مهارم تورم فی‌ذاته با ابزارهای پولی امروز در کشور کار نمی‌کند و از کارآیی افتاده و آنچه می‌تواند کمک کند تا بر مشکل تورم فائق آییم، مسئله تولید است که الزاماتی دارد. ... اگر بخواهند تولید در محور برنامه‌های اقتصادی کشور قرار بگیرد، باید به علت‌های این بی‌ثبات‌سازی اقتصاد کشور پاسخ داده شود که یکی از آنها مسئله تضعیف پول ملی است که خود به عوامل متعدد دیگری مرتبط هست که یکی از اصلی‌ترین آنها مسئله فساد است. مادامی که نهادهای نظامی و قدرت که مسئولیت‌های اقتصادی ندارند، وارد حوزه اقتصاد می‌شوند، اشکال مختلف اخلال در نظام اقتصادی حاصل می‌شود. به تعبیر دیگر هزینه معاملاتی و داد و ستد در یک اقتصاد به شدت بالا می‌رود و در آن اقتصاد، سرمایه‌گذاری مقرون به صرفه نیست به همین دلیل اینها از الزامات تقویت پول ملی، بازگرداندن اعتماد به مردم و به سرمایه‌گذار است. همین‌هاست که عامل اصلی رشد تورم در اقتصاد کشور می‌شود. بنابراین باید تولید را تقویت کرد، تقویت تولید با خروج نظامی‌ها و نهادهای قدرت از اقتصاد، مشارکت‌شان در مشارکت نهادهای غیردولتی در تامین منابع بخش عمومی از طریق مشارکت در پرداخت مالیات‌هاست. ما هم فرار مالیاتی گسترده داریم و هم پایه‌های مالیاتی متعددی در کشور تعریف نشده. از آن طرف هم نظام بانکی باید کاملا در خدمت فعالیت‌های مولد و تولیدی باشد درحالی که نظام بانکی امروزه در خدمت تقویت سفته‌بازی و سوداگری است و منابع خرد مردم را در آن بخش‌ها هدایت می‌کند. در اینجا نظام مالیاتی نقش بسیار کلیدی دارد در اینکه با اخذ مالیات‌های سنگین جذابیت فعالیت‌های نامولد را کم کند و از آن طرف به فعالیت‌های تولیدی از همین مالیات‌ها یارانه دهد تا تولید جذاب‌ترین فعالیت اقتصادی در کشور شود. درواقع یکی از منابع درآمدی مردم و بخش عمومی یعنی دولت عملا همین درآمدهای حاصل از استحصال معادن کشور است که سالیان سال توسط افرادی در درون قدرت و وابسته به نهادهای قدرت منتقل شده و مردم از دریافت مواهب خودشان از این منابع محروم شده‌اند. نابرابری گسترده‌ای شکل گرفته که برای حفظ این نابرابری‌ها زمینه‌های رشد فساد در جامعه سازماندهی شده. اگر قرار شود تورم در کشور کاهش پیدا کند، بدون رشد تولید امکان‌پذیر نیست و ما فقط با شعار، نصیحت، توصیه و یا حتی تغییر بعضی از متغیرهای اقتصاد کلان نمی‌توانیم تورم را کاهش دهیم الا اینکه مجموعه‌ای از اقدامات در حوزه‌های مالی یا مالیاتی و بانکی و همین‌طور در تقویت پول ملی از طریق کاهش شدید قیمت ارز و جایگزینی منابع بخش عمومی از فروش ارز گران و یا افزایش قیمت حامل‌های انرژی به دریافت مالیات از بنگاه‌هایی که امکان پرداخت مالیات را دارند، صورت بگیرد. فقط 20 بنگاه خصولتی در سال گذشته بالغ بر 250هزار میلیارد تومان سود خالص فعالیت داشتند که بدون دریافت یارانه‌های بزرگ بخش عمومی که منابع مردمی است، نمی‌توانسته افتاق بیفتد. بنگاه‌هایی که متاسفانه اغلب مالیات هم نمی‌پردازند یا مالیات‌هایی که می‌دهند، بسیار ناچیز است. سود این 20 بنگاه معادل با کل کسری بودجه دولت است و تازه اینها فقط 20 شرکت خصولتی هستند و بقیه را حساب نکرده‌ایم ولی قطعا دولت می‌تواند از این مسیر منابع بسیار بزرگی را تدارک ببیند که دیگر نیازی به افزایش قیمت ارز و یا قیمت حامل‌های انرژی که آنها هم عوامل بسیار موثر تورم‌زا هستند، نخواهد داشت.»

 

یک وعده خوب و قابل سنجش

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب امروز در یادداشت خود برای «اعتماد» نوشت: «به‌طور معمول سیاستمداران وعده‌های گوناگونی می‌دهند. بسیاری از آنها کلی‌گویی است و قابل سنجش دقیق نیست. در این میان وعده‌هایی وجود دارند که اولاً بنیادی هستند ثانیاً، قابل سنجش و داوری نیز هستند. اگر بگوییم که فساد را کم می‌کنیم، وعده بنیادی و مهمی است ولی چندان قابل سنجش دقیق نیست یا حداقل اینکه درباره شاخص آن توافقی وجود ندارد. اگر بگوییم که 70 درصد مردم را تا پایان پاییز واکسینه می‌کنیم وعده بنیادی نیست چون کافی است واردات شود ولی به دقت نیز قابل سنجش است. حالا اگر بگوییم که سرمایه‌گذاری خارجی را رونق می‌دهیم هم وعده بسیار بنیادی و مهمی داده‌ایم، و هم قابل سنجش است. زیرا آمار واردات سرمایه و فناوری در دسترس است. به همین علت از میان وعده‌های دولت جدید باید این جملات آقای رییسی را جزو وعده‌های بنیادی و قابل سنجش دولت جدید قلمداد کرد. آقای رییسی در دیدار با ایرانیان مقیم تاجیکستان گفت که: «امروز بستر برای سرمایه‌گذاری ایرانیان خارج از کشور در بخش‌های مختلف مهیاست و امنیت سرمایه و سرمایه‌گذار کاملا تضمین شده است. امنیت «سرمایه‌گذاری» در گرو امنیت «سرمایه» و امنیت «سرمایه‌گذار» است که هر دو در دولت سیزدهم تضمین شده است و زمینه سرمایه‌گذاری ایرانیان در داخل کشور را به طرق مختلف از جمله تسهیل و تسریع صدور مجوزها فراهم کرده و از فعالیت شرکت‌های ایرانی در خارج از کشور حمایت می‌کنیم.» درباره تحقق این وعده چه می‌توان گفت؟ ما سه سطح سرمایه‌گذاری داریم. سطح اول سرمایه‌گذاری شهروندان ساکن ایران، سطح دوم ایرانیانی که به هر دلیل در خارج هستند یا اموال‌شان در آنجا است، و سطح سوم سرمایه‌گذاری اتباع و شرکت‌های غیر ایرانی است. هر سیاست اقتصادی در درجه اول باید معطوف به جذب سرمایه‌گذاری مولد در سطح یک باشد. اگر سرمایه و سرمایه‌گذار در سطح یک دارای امنیت نباشند، نمی‌توان و نباید دنبال سطوح بعدی رفت. و اگر دنبال آنها برویم، لزوماً فایده چندانی ندارد و منطقی هم نیست. از سوی دیگر سرمایه‌گذاران معمولاً به وعده‌های شفاهی و حتی مکتوب سیاست‌مداران چندان توجهی نمی‌کنند، بلکه نگاه آنان به تحولات و اقدامات عینی و عملی معطوف است. سرمایه و صاحبان آن باهوش هستند و به‌طور معمول از اطلاعات و مشاوره خوب بهره‌مند هستند. در نتیجه به محض آنکه متوجه شرایط خوب شدند، بلافاصله اقدام به سرمایه‌گذاری می‌کنند.  مهم‌ترین نکته‌ای که در این مساله باید توجه داشت، کاهش ریسک سرمایه‌گذاری است. باید زمینه‌های مناسب حقوقی و مقررات کسب و کار فراهم شود تا جریان سرمایه‌گذاری مولد را در داخل کشور روان کند. انجام چنین برنامه‌هایی مقدمه و شرط لازم برای ادعای تغییرات انجام شده و دعوت از سرمایه‌گذاران است. البته این دولت تازه روی کار آمده است و انتظار نمی‌رود که فوری اقدام کند، ولی تا یکی دو ماه آینده باید تغییراتی که مستلزم گرایش به سرمایه‌گذاری است، مشاهده شود.  

جذب سرمایه گرچه لازم و ضروری است ولی گام اول آن جلوگیری از فرار سرمایه است. ... یک نظام اقتصادی کارآمد در درجه اول می‌کوشد که جلوی خروج سرمایه را بگیرد. بنابراین اگر برای سرمایه و سرمایه‌گذار امنیت ایجاد شود، به‌طور قطع جریان خروج سرمایه معکوس می‌شود و قیمت ارز به نحو ملموسی کاهش خواهد یافت و اگر چنین نشود، حتما مقدمات مذکور در آن سخن و وعده آقای رییسی فراهم نشده است. این مقدمات بسیار متنوع و بنیادی است. با یک دستور نمی‌توان آن را ایجاد کرد. در همه زمینه‌های اقتصادی، سیاست خارجی، داخلی و فرهنگی باید تغییرات مناسب رخ دهد. سنجش آن نیز در میزان و افزایش واردات سرمایه و کاهش فرار سرمایه است. رکن دیگر آن در زمینه فرار نیروی انسانی است که در یادداشت بعدی به آن پرداخته خواهد شد.»

 

ماندن در عراق با خیمه‌شب بازی داعش

سید رحیم نعمتی امروز در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «تارنمای الفرات‌نیوز روز جمعه از ناکام ماندن یک طرح تروریستی از سوی تیم‌های وابسته به سرویس امنیت ملی عراق خبر داد. بنابر این خبر، تیم‌های سرویس امنیت ملی به لانه‌های تروریست‌ها در استان دیاله حمله و چهار کمربند انفجاری را کشف و ضبط کردند که برای حمله به زائران کربلا آماده شده بودند. انتظار می‌رفت که با نزدیک شدن به مراسم اربعین و حرکت زائران به سمت کربلا، عناصر داعش مثل گذشته دست به حملات تروریستی بزنند، اما با توجه به اتفاقات چند هفته گذشته، به نظر می‌رسد که تحرکات داعش محدود به این نوع حملات نبوده و ابعاد تازه‌تری به خود گرفته است.

تارنمای العربی‌الجدید در گزارش اخیر خود به این موضوع پرداخته و با نقل از مقامات عراقی در مورد تغییر در تاکتیک‌های داعش گفته است به نظر می‌رسد که داعش طبق این گزارش تاکتیک‌های عملیاتی خود را از دشت و کوه به شهر‌ها و شهرک‌های عراق و با نفوذ در میان مردم و تشکیل تیم‌های تروریستی کوچک تغییر داده است. العربی‌الجدید مدعی است که داعش با این تغییر در تاکتیک‌های خود توانسته نیروهایش را بنابر یک هرم ارتباطی کوچک‌تر بازسازی کند و این امکان را به دست آورده تا عملیات‌های تروریستی خود را به خصوص در کرکوک، دیالی و صلاح‌الدین افزایش دهد. به این ترتیب، تروریست‌های داعش توانسته‌اند از ابتدای ماه میلادی جاری ۱۶ بار در استان‌های کرکوک، صلاح‌الدین و دیالی و از طریق کمین کردن، کار گذاشتن بمب، آدم‌ربایی و حملات شبانه به پاسگاه‌ها دست به عملیات بزنند که در نتیجه آن بیش از ۴۵ نفر کشته یا زخمی شده‌اند. باید گفت که این تغییر تاکتیک داعش چندان غیرمنتظره نیست، اما به نظر می‌رسد که بی‌ارتباط با مسائل دیگر به خصوص در مورد ادامه حضور نظامی امریکا نیز نباشد.

این واقعیت روشنی است که داعش همواره بهانه حضور نظامی امریکا در منطقه طی سال‌های اخیر بوده، چنان که بعد خروج از عراق در ۲۰۰۸، به این بهانه توانست نیرو‌های خود را دوباره در ۲۰۱۴ وارد کند و تاکنون در این کشور حفظ کند. هر گاه که مسئله خروج نیرو‌های امریکا از عراق به صورت جدی مطرح شده، عملیات‌های تروریستی داعش از سوی هواداران حضور نظامی امریکا در عراق مطرح شده و امریکا نیز از این موضوع بهره‌برداری کرده است. ... افزایش عملیات‌های تروریستی عناصر داعش در چند هفته گذشته را می‌توان شروع یک سلسله حملات تروریستی دانست که امریکا طراحی کرده و نمی‌توان انتظار داشت این حملات دست‌کم تا پایان سال میلادی پایان یابد تا اینکه دولت عراق تحت فشار این حملات مجبور به تجدیدنظر در جدول زمانبندی خروج نیرو‌های امریکا از عراق شود. این نکته قابل‌توجهی است که بیش از هر چیز باید مورد توجه دولت و نیرو‌های مسلح عراق به خصوص نیرو‌های حشدالشعبی قرار بگیرد تا با خنثی کردن عملیات‌های داعش بهانه ماندن را از امریکا بگیرند و این کشور را مجبور کنند با خروج از عراق به اشغال خاک این کشور پایان دهد.»

 

جنگ بی فرمانده؟!

مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی امروز در یادداشتی نوشته است: « جناب آقای هاشمی رفسنجانی خودشان از شخصیت‌هایی هستند که از دوران نشو و نمای این نهضت در وسط میدان، در صفوف مقدم حضور داشتند. هم آن سختی‌ها را، هم آن رنج را، هم آن شکنجه‌ها را چشیده‌اند. یکی از چیزهایی که همیشه به عنوان فضایل برجسته جناب آقای هاشمی داشته‌ایم در ذهن و مشاهده کرده‌ایم، حضور فداکارانه و مدبرانه ایشان در صحنه‌های جنگ تحمیلی است. ... او نزدیک‌ترین، محبوب‌ترین، مورد اعتماد‌ترین، فداکارترین و کارآمدترین یار امام بود بطوری که امام، محرمانه‌ترین مطالب را با او در میان می‌گذاشتند و دشوارترین ماموریت‌‌ها را نیز برعهده او می‌گذاشتند. واگذار کردن فرماندهی جنگ به آقای هاشمی رفسنجانی در زمانی که دفاع مقدس به مرحله پیچیده‌ای رسیده بود، یکی از اقدامات مهم امام خمینی بود که بالاترین میزان اعتقاد و اعتماد ایشان به امانت‌داری و کارآمدی این استوانه بی‌بدیل انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. او برای پایان دادن به جنگ نیز بالاترین فداکاری را نشان داد و برای حفاظت از کشور، ملت، نظام و امام، حاضر شد جان و آبروی خود را پیشکش کند. ... در این میان، شرمندگی و سرافکندگی برای کسانی خواهد ماند که طراحان سانسور نقش هاشمی رفسنجانی در شکل‌گیری انقلاب و نظام و دفاع مقدس بودند و کسانی که مجریان این طرح شیطانی و خائنانه شدند. اینجانب، صحنه‌های فلاکت منافقین در عملیات مرصاد را از نزدیک مشاهده کردم و فرماندهی قاطع و هوشمندانه آقای هاشمی رفسنجانی را در آن عملیات پیروزمندانه هرگز فراموش نمی‌کنم. بعد از آنکه در گردنه چهارزبر به مناسبت عملیات مرصاد موزه جنگ ساخته شد، بار دیگر با اشتیاق به آن منطقه رفتم ولی در آن موزه هیچ نام و نشانی از فرمانده جنگ که آقای هاشمی رفسنجانی بود ندیدم! درخشش چهره هاشمی رفسنجانی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس، تمام گرد و غبارهای دستوری که بر صفحات تاریخ دفاع مقدس نشانده شده‌اند را کنار خواهد زد ولی سوال اساسی اینست که تکلیف این جمله رهبری که زبان قاصر است زحمات و فداکاری‌های آقای هاشمی رفسنجانی در صحنه‌های جنگ تحمیلی را سپاسگزاری کند و تکلیف آن لوح تقدیر که به فرمانده دفاع مقدس هدیه شده است با این سانسور سنگین چه می‌شود؟ آیا می‌توان جنگ و دفاع مقدس را بدون فرمانده تصور کرد؟!»

 

می‌خواهم امیدوار باشم!

فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: «در هفته گذشته شاهد اتفاق نادری در کشور بودیم. از این جهت می‌گویم نادر، چون رییس دانشگاه تهران برکنار و جای خود را به دکتر محمد مقیمی داد. با نگاهی گذرا به سوابق علمی این دو شخصیت؛ این پرسش مطرح می‌شود که ملاک این انتخاب چه می‌تواند باشد؟ ... هر چند می‌دانیم که تعویض رییس دانشگاه هیچ ربطی به دستگاه قضایی ندارد. اما در داستان دیگری چون موضوع مرگ شاهین ناصری، جناب اژه‌ای می‌تواند و باید شخصا ورود کند و موضوع را بررسی کرده و با مردم در میان بگذارد. اگر چند نمونه از این بررسی‌ها صادقانه با مردم در میان نهاده شود، آقای اژه‌ای به هدف خود رسیده است. به بحث دانشگاه تهران باز گردیم. مثلا جناب دکتر نیلی می‌توانست یک هفته قبل یا بعد از انتشار این نامه برکنار شود، نه فردای آن روز. اینها ارسال پیام‌های خطرناکی به جامعه است و زیانبار. اما نکته بعدی مساله جانشین ایشان است. من خود فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران هستم و مانند بسیاری به خود حق می‌دهم که درباره سرنوشت دانشگاه حساس باشم. 

آخر با چه متر و معیاری رییس جدید انتخاب شده است؟ به مقالات نوشته شده ایشان بنگرید. من شرم دارم به عنوان یک استاد دانشگاه آنها را به عنوان یک کار علمی و تحقیقاتی اینجا ذکر کنم. آن نوشته‌ها در جای خود باارزش است و می‌تواند در مجلات و جراید چاپ شود، اما با هیچ متر و معیاری نمونه یک کار آکادمیک نیستند. جناب آقای دکتر رییسی نیک می‌دانند که در بین نیروهای اصولگرا چهره‌های علمی و برجسته و استاد تمام و معتبر کم نیستند. کسانی که نزد افکار عمومی هم وجاهت دارند. یا شخصیت‌های علمی هستند و هیچ گرایش سیاسی نیز ندارند. از قضا این شخصیت‌ها بهترین انتخاب‌ها برای محیط‌های علمی هستند. این چه اصراری است که همه مفاهیم را بی‌ارزش کنیم. مگر می‌توان به همین سهولت برای دانشگاه تهران چنین انتخاب‌هایی داشت؟ به اسامی روسای قبلی دانشگاه تهران در پیش از انقلاب و پس از آن نگاهی بیندازید. چرا می‌خواهیم مفاهیم و کلمات و فضیلت‌ها را به سخره بگیریم. استاد تمامی را که فارغ‌التحصیل صنعتی شریف و توکوهوی ژاپن را برکنار و به جایش فردی انتخاب می‌شود که حتی یک کار علمی معتبر در کارنامه‌اش نیست. معلوم است که ایشان هم برای همکاری باید معاونین و روسای دانشکده‌هایی به مراتب نازل‌تر از نظر علمی برای دانشگاه تهران انتخاب کند. بحث من اصلا از منظر انسانی نیست. شاید ایشان بهترین و باتقواترین و مقرب‌ترین باشد 

- هر چند تقوای واقعی باید سبب شود آدمی پستی را که برای آن مناسب نیست اشغال کند- اما لزوما به معنای آن نیست که بتواند فرد مناسبی برای این سمت باشد. باید بین ظرف و مظروف رابطه باشد. امیدوارم عملکرد این دولت در بخش‌های دیگر چنین نباشد، چون دانشگاه تهران ویترین بزرگی است این انتخاب خود را نشان داده است. در دیگر بخش‌ها آنقدر حساسیت نیست که توجه افکار عمومی را به خود جلب کند و من از خدای رحمان می‌خواهم که چنین نباشد. حداقل انتظار آن است که رییس‌جمهور به این امور حساسیت ویژه‌ای از خود نشان دهد. حداقل من می‌خواهم امیدوار باشم!»

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها