تحلیل از چپ و راست؛

تیپ اصلاحاتیون

کد خبر: 1094265

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

تیپ اصلاحاتیون

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

بسم‌الله، بفرمائید ثبت‌نام کنید!

 حسین شریعتمداری، امروز در «کیهان» نوشته است: «برادر عزیزمان آقای حسن عباسی نظر شنیدنی و جالبی مطرح کرده‌اند که اگر با یک پیوست اجرایی و عملیاتی همراه شود می‌تواند ادعاهای یک جریان سیاسی غربگرا و پُر مدعا را نیز به بوته راستی‌آزمایی کشانده و نقش تعیین‌کننده‌ای در جدایی آب از سراب داشته باشد. برادر عباسی نوشته‌اند:

« اصلاح‌طلبانی که امروز علم جنگ برداشته و نظام را به مداخله در فتنه ‎پنجشیر تحریص می‌کنند، همان کسانی هستند که در زمان اشغال کویت توسط صدام و حمله آمریکا به عراق، صدام را خالد بن ولید خوانده و خواستار مداخله ایران در جنگ خلیج‌فارس به نفع صدام شدند». در این باره گفتنی است:

۱- باید به نوشته ایشان اضافه کرد که مروری گذرا بر مواضع مدعیان اصلاحات به وضوح نشان می‌دهد نظری متفاوت با خواست و منافع آمریکا - و اسرائیل- نداشته‌اند به‌گونه‌ای که برای پیش‌بینی موضع آنها درباره فلان موضوع، می‌توان به موضع آمریکا در آن خصوص مراجعه کرد. این خصیصه ذلت‌بار مدعیان اصلاحات (البته برخی از آنها و نه همه آنان) بیرون از دایره ادعاست و به آسانی قابل دیدن و اثبات است. به‌عنوان مثال و فقط به عنوان مثال بخوانید؛

۲- وقتی آمریکا و متحدان غربی و عبری و عربی آن برای اشغال سوریه و خارج کردن این کشور از محور مقاومت همداستان شده و ائتلافی با نام فریبنده « دوستان سوریه» ! تشکیل داده و سیل اسلحه و مهمات را برای تروریست‌های تحت مدیریت خود به سوریه گُسیل داشتند، ایران و حزب‌الله لبنان که این حرکت را در تقابل با منافع و موجودیت مقاومت (از جمله ایران اسلامی) می‌دانستند به کمک دولت سوریه شتافتند، در آن هنگام مدعیان اصلاحات جیغ بنفش می‌کشیدند که چرا باید به سوریه برویم؟! یعنی دقیقاً همسو با آمریکا و متحدانش و در دشمنی آشکار با مردم وطن خود (بخوانید وطن‌فروشی)!

۳- آمریکا (به اعتراف صریح هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا در کتاب خاطراتش -HARD CHOICE- انتخاب سخت) تروریست‌های تکفیری داعش را ساخت و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و عربستان و امارات و ... را به حمایت سیاسی و تسلیحاتی این گروه وحشی فراخواند. سران داعش بی‌مهابا و به صراحت اعلام کردند که هدف نهایی آنها ایران اسلامی است و حرکتی که از موصل عراق آغاز کرده‌اند در ایران به نتیجه نهایی می‌رسد! حفاظت از جان و مال و ناموس مردم ایران و عراق و سوریه و ... برای ایران یک وظیفه قطعی دینی و ملی و انسانی بود و بی‌توجهی به آن گناهی بزرگ و نابخشودنی بود. ... ۴- اکنون هم که آمریکا در افغانستان با شکست مفتضحانه‌ای رو‌به‌رو شده است و آرزوی دیرینه خود که برپایی جنگ مذاهب و اقوام و کشاندن پای ایران به این توطئه است را برباد رفته می‌بیند، همان فرقه سیاسی غربگدا برخلاف سر و صدای قبلی که سوریه و عراق و داعش به ما چه ربطی دارد (بخوانید چون به زیان آمریکاست) امروز جیغ می‌کشند که چرا علیه طالبان (به نفع آمریکا) وارد جنگ نمی‌شویم؟!

۵- حالا یک پیشنهاد منطقی و همه‌پسند در میان است و آن اینکه یک تیپ از مدعیان اصلاحات تشکیل شود و مدعیان اصلاحات جهت اعزام به افغانستان در آن ثبت‌نام کرده و برای مبارزه به پنجشیر و یا هر نقطه دیگر افغانستان اعزام شوند. نام « تیپ اصلاحاتیون» ! هم اسم با مسمایی برای این تیپ است! اگر در ادعای خود صادق هستید، بسم‌الله، بفرمائید در این تیپ ثبت‌نام کنید ! بهانه نیاورید که این حرکت با سیاست‌های رسمی نظام نا‌همخوان است! چرا که، اولاً ؛ تا‌کنون کدام حرکت شما با سیاست‌های نظام همراه بوده است ؟! ثانیاً؛ کدام موضع و اقدامتان با خواست آمریکا نا‌همخوان بوده است؟!

ثالثاً؛ (بلا‌تشبیه و با پوزش از این تشبیه که قیاس‌مع‌الفارق است) مگر فاطمیون و زینبیون با اجازه دولت‌های خود به جنگ با داعش رفته‌اند؟! شما هم تحت عنوان تیپ «اصلاحاتیون» به افغانستان بروید با این تفاوت که آنها به دفاع و حمایت از مردم مظلوم و در مخالفت با آمریکا و عربستان و امارات و دولت‌های اجق وجق عربی برخاسته‌اند و شما ... !!!»

 

بخشی از دست پنهان

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب امروز در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: « زمانی که کرونا آمد برای مقابله با آن چند راه پیش روی بشر بود؛ اول پیشگیری، دوم درمان و سوم ایمنی. پیشگیری یعنی همان پروتکل‌هایی که گفته شد و همه با آن آشنا هستیم. همچون رعایت فاصله، قرنطینه، کاهش ارتباطات فیزیکی، شست‌وشوی دست‌ها، ضدعفونی کردن، ماسک زدن و خوردن برخی مواد غذایی و مواد تقویتی و... البته این پروتکل‌ها به مرور اصلاح می‌شد ولی چندان غیرمتعارف یا نامعقول نبود. سخت‌ترین آنها که ماسک بود، برای ما شناخته شده بود و از نزدیک شدن به افراد مبتلا به آنفلوآنزا پرهیز می‌کردیم یا ماسک می‌زدیم. راه سوم یعنی ایمنی نیز همان پیشگیری است به علت تفاوت کیفی متمایز شده است. این راه فقط از طریق تولید واکسن عملی بود که حداقل یک‌سال و شاید هم بیشتر زمان لازم داشت تا به واکسن مورد اعتماد دست یافته شود. در این فاصله بخش درمان از همه مهم‌تر بود ... در این میان دو دارو بیش از بقیه جدی تلقی شد. رمدسیویر و فاویپیراویر به عنوان دو داروی موثر برای این بیماری شناخته شد. ... در مقاطعی قیمت آن در بازار سیاه و غیرقانونی به 50 میلیون هم رسیده بود! ظاهرا با ورود نهادهای بازرسی قیمت به 340 هزار تومان کاهش یافت. فارغ از این وضعیت بغرنج چند نکته بسیار مهم در این ماجرا وجود دارد. اول اینکه شرکت‌های تولیدکننده این داروها در ایران کدام هستند و صاحبان سهام و ذی‌نفعان آنها چه کسانی هستند؟ این شرکت‌ها ذاتا هیچ کار بدی نکرده‌اند، دارو تولید و عرضه می‌کنند و این به نفع مردم است البته سود هم می‌برند اشکالی هم ندارد. ولی چرا دارویی که تا چند ماه پیش از آن داروی بیمارستانی محسوب می‌شد، به یک باره و هنگامی که تاریخ مصرف آن در حال تمام شدن است در داروخانه‌ها توزیع شد؟! چه کسی دستور این کار را داد؟ و چه اثری بر قیمت آن داشت؟ و او چه سهمی از کارخانه تولید این دارو را داشته است؟  مساله دیگر و مهم‌تر اینکه این دو دارو در ابتدا براساس شواهد و قراین اولیه به بیماران تجویز شد ولی چرا تجویز آن ادامه یافت؟ در حالی که باید گزارش‌های علمی و معتبر اثربخشی داروها تهیه و منتشر می‌شد. چرا در حالی که بسیاری معتقد بودند؛ این داروها به ویژه فاویپیراویر اثربخشی ندارد، صدها میلیارد تومان از مواد آن وارد و در اینجا تبدیل به دارو و به خورد مردم و بیماران داده شد. گفته می‌شود که فروش رمدسیویر فقط در سال 1399، بیش از 2140 میلیارد تومان بوده است. شرکت اکتوور چه نقشی در تولید این داروها داشته و آقای سعید نمکی چه نقش یا سهمی در این شرکت دارد؟ شرکت (سبحان انکولوژی) برکت در تولید این دارو چه نقشی داشته است؟ آیا تاخیر در واردات واکسن ربطی به این پاسخ‌ها ندارد؟ همچنین جزییات قرارداد تولید واکسن اسپوتنیک شرکت اکتوور با روس‌ها چرا متفاوت از واقعیت آن اعلام شد؟ به‌طور کلی اعضای کدام یک از شرکت‌های دارویی در شوراها و کانون‌های تصمیم‌ساز حضور دارند که بتوانند در تصمیمات نظام درمانی و دارویی کشور اثرگذار باشند؟ تعداد زیادی داروساز، ویرولوژیست، ایمنولوژیست و اپیدمیولوژیست هرکدام طرف قرارداد یا عنصر اصلی تولید یک یا چند دارو و واکسن با شرکت‌ها و دستگاه‌های حکومتی یا خصوصی هستند. اصل این کار ایراد ندارد. ولی حضور آنان در کمیته‌های علمی و تصمیم‌سازی موجب تعارض منافع و ایراد است. شاید پاسخ به این پرسش‌های روشن، به ما نشان دهد که آیا دستی پنهان در ماجرای عدم واردات واکسن بوده است یا خیر؟ به‌طور کلی باید یک تحقیق کامل از سیاست دارویی در ماجرای کرونا صورت پذیرد تا خیلی از ابهامات رفع شود.»

 

شناسایی دولت طالبان؟

کوروش احمدی- دیپلمات بازنشسته امروز در یادداشتی برای «شرق» نوشته است: « با اعمال «کنترل مؤثر» بر تقریبا تمامی قلمرو افغانستان از سوی طالبان و اعلام «امارت اسلامی» و تشکیل دولت، اکنون سؤال دشوار شناسایی «امارت اسلامی» در برابر جامعه بین‌المللی، به‌ویژه همسایگان افغانستان، قرار دارد. طالبان (و عقل منفصلش یعنی پاکستان) تاکنون نشان داده از اهمیت شناسایی بین‌المللی برای حفظ حکومت خود، داشتن حداقل توانایی در اداره کشور، پاسخ‌دادن به نیازهای اولیه مردم و حذف اقوام غیر پشتون و شیعیان از دولت و مقابله با جامعه مدنی و اقشار متوسط شهری مطلع است. تعاملات دیپلماتیک طالبان، سخنان و رفتار سخنگویان آن در چند ماه گذشته، مدارا با تظاهرات‌کنندگان مخالف و بسیاری شواهد دیگر حکایت از توجه طالبان به این امر دارد. در مقابل، جامعه بین‌المللی می‌داند و همسایگان افغانستان نیز حتما توجه دارند که اگر مهم‌ترین اهرم اعمال فشار بر طالبان، یعنی شناسایی رسمی را به رایگان از دست بدهند، دستشان برای بازداشتن طالبان از افراطی‌گری کاملا بسته خواهد بود. در این رابطه، دبیر‌کل سازمان ملل در 20 آگوست تصریح کرد شناسایی، تنها اهرم فشار موجود در برابر طالبان است و او این موضوع را در یک نشست غیر‌علنی شورای امنیت مطرح کرده و خواستار وحدت عمل کشورها در این مورد شده است. مطابق حقوق بین‌الملل، شناسایی دولت طالبان به معنای پذیرش کنترل مؤثر این دولت بر افغانستان، تأیید آن به‌عنوان نماینده و سخنگوی مردم افغانستان در سطح بین‌المللی و اعطای حقوق و تکالیف مقررشده ذیل حقوق بین‌الملل به آن است. مطابق حقوق بین‌الملل و رویه‌های معمول، علاوه بر کنترل مؤثر بر قلمرو، تداوم یک دولت، توانایی اعمال حاکمیت و رضایت نسبی مردم از دیگر عوامل مؤثر در شناسایی یک دولت هستند. 

شناسایی رسمی دولت طالبان از آن جهت مهم است که به طالبان امکان دسترسی به دارایی‌های کشور در خارج، اداره نمایندگی‌های خارجی کشور، عضویت در سازمان‌های بین‌المللی و بسیاری امتیازات دیگر را می‌دهد. از این رهگذر، طبعا تحولات داخلی نیز می‌تواند به‌شدت تحت تأثیر قرار گیرد. افغانستان امروز برخلاف 1996 امکانات و دارایی‌های درخور توجهی در خارج دارد که طالبان مایل به دسترسی به آن است و پیام‌های دیپلماتیک همه‌پسندی که جناحی از طالبان در ماه‌های اخیر ارسال کرده، باید بیشتر در این رابطه دیده شود. در بحث شناسایی طالبان، عمدتا شناسایی رسمی (de jure) مد‌نظر است؛ به‌ویژه در شرایطی که تصاحب قدرت با توسل به زور و خارج از مقرره‌های قانون اساسی کشور یا از طریق انقلاب انجام شده باشد. شناسایی عملی (de facto) می‌تواند تکافوی انجام امور الزام‌آور و روزمره را بکند. ادامه حضور نمایندگی‌های دیپلماتیک در افغانستان، در چنین چارچوبی فهمیده می‌شود. در چنین شرایطی، ادامه حضور این نمایندگی‌ها تحت ریاست یک سفیر موجود یا یک کاردار که نیاز به اخذ اگرمان یا هر اقدامی که مستلزم رضایت دولت پذیرنده باشد، ندارد، به معنی شناسایی رسمی دولت جدید تلقی نمی‌شود. ضمنا عرف بین‌الملل و حقوق بشر و بشردوستانه بین‌المللی امکان تعامل روزمره با هر دولت یا گروهی، حتی یک گروه تروریستی را می‌دهد؛ بدون اینکه این تعامل به معنای شناسایی آن دولت یا گروه باشد. به این ترتیب، کشورها می‌توانند بدون اینکه طالبان را به رسمیت بشناسند، درباره طیفی از موضوعات مانند موضوعات حقوق‌بشری، حقوق بشردوستانه، مهاجران، مواد مخدر و‌... با دولت آنها وارد تعامل شوند. در شرایط خاص، معمول است که کشورها شناسایی رسمی را مشروط به شرایطی کرده و از آن به‌عنوان یک ابزار برای اعمال فشار بر دولتی که از طریقی غیر‌متعارف قدرت را تصاحب کرده است، استفاده می‌کنند. ممکن است طالبان بتواند به تدریج شرط «کنترل مؤثر» را محقق کند، اما شناسایی رسمی با توجه به دیگر شرایطی که باید مبنای کار باشد و این شرایط در تقابل با ماهیت طالبان قرار دارد، معلوم نیست هرگز قابل تحقق باشد. این شرایط عبارت‌اند از: 1- چگونگی تقابل آن با مخالفان و اعتراض‌های عمومی در کشور روشن نیست. عجله طالبان برای سرکوب سریع جبهه مقاومت در پنجشیر، بی‌ارتباط با مسئله شناسایی نبود. 2- با توجه به تعارضات جناحی در داخل طالبان، معلوم نیست دولت بتواند شرط «تداوم» و «اجرای وظایف داخلی» و «رضایت حداقلی مردم» را محقق کند. 3- بسیاری از کشورها به‌درستی بر پیش‌شرط تشکیل یک دولت همه‌شمول و خودداری از انحصار قدرت در دست چهره‌های پشتون و سنی تأکید کرده‌اند. اعلام دولت طالبان بدون حضور نماینده‌ای از دیگر اقوام، مسئله شناسایی رسمی طالبان را با مانع بزرگی مواجه کرده است. 4- بسیاری از کشورها برای رعایت حقوق بشر و حقوق زنان اهمیت زیادی قائل هستند که تحقق آن با توجه به مبانی اعتقادی طالبان بعید می‌نماید. 5- عدم حضور تروریست‌های خارجی و جلوگیری از تبدیل افغانستان به پایگاهی برای حمله به دیگر کشورها، پیش‌شرط مهم دیگری برای شناسایی رسمی طالبان است. شواهد متعدد از‌جمله اخیرا حضور علنی عناصر القاعده در قندهار، پایبندی طالبان به تعهدات خود در این زمینه را با تردید مواجه کرده است. شماری از قطع‌نامه‌های شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل نیز یکی از موانع مهم در برابر شناسایی رسمی دولت طالبان است. ... با توجه به این مسائل، دعوت شماری از کشورها به مراسمی برای شروع به کار دولت طالبان، این کشورها و به‌ویژه دولت ایران را در معرض انتخاب دشواری قرار داده است. چین و روسیه اگر‌چه در ماه‌های گذشته سعی در برقراری روابطی با طالبان داشته‌اند، اما بعید است آن دو نیز عجله‌ای برای شناسایی رسمی طالبان داشته باشند. اظهارات مقامات این دو کشور بیشتر حکایت از تعیین پیش‌شرط و سیاست صبر و انتظار دارد. مهم این است که شناسایی رسمی قابل معکوس‌کردن نیست و وقتی اعطا شود، به معنای از‌کف‌رفتن اهرمی و قرار‌گرفتن آن در دست دولت شناسایی شده است. ... تعجیل در شناسایی رسمی دولت طالبان، بدون تردید می‌تواند عواقب ناخوشایند بسیاری در پی داشته باشد. موضع‌گیری اخیر آقای رئیسی در مصاحبه با صدا‌و‌سیما مبنی بر اینکه «ایران از یک حکومت برآمده از رأی و اراده مردم افغانستان حمایت می‌کند»، می‌تواند مبنای خوبی برای مواجهه با این مسئله باشد. وزارت خارجه می‌تواند و باید چنین اصلی را به‌عنوان مبنای اصولی دیپلماسی فعالی که تاکنون غایب بوده، قرار دهد.»

 

ترسیم شجره‌نامه مشکلات کلید دولت سیزدهم

محمد صادق عبداللهی در سرمقاله امروز «جوان» نوشته است: «دولت سیزدهم در میانه سیلاب‌های مشکلات ایران شکل گرفته است و حالا چشم امید بسیاری از مردم برای حل مشکلات به این دولت و وعده‌های داده شده است. دولت در اوج لطماتی که کشور از بی‌تدبیری مدعیان تدبیر خورده است با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می‌کند که یقیناً توان کافی را برای چشم دوختن و تمرکز بر هر یک از آن‌ها به تنهایی ندارد و اینجاست که لزوم اولویت‌بندی مشکلات و تمرکز بر اولویت‌ها بیش از پیش احساس می‌شود.

اما متأسفانه باید گفت اولویت‌بندی در کشور ما امری سرسری و همگانی شده است که در کسری از ثانیه کارشناس مربوط فایل ووردی باز و مسائل موجود را لیست و در جدولی شکیل به عنوان اولویت تقدیم مدیران می‌کند. این سرسری گرفتن و عدم وجود تخصص اولویت‌بندی مشکلات، موجب شده که گاهی در گزارش‌های بیرون آمده بیش از ۱۲۰ یا حتی تا ۲۰۰ اولویت برای کشور تعیین شود، در واقع یعنی تمام مسائل اولویت شده‌اند و عملاَ سیاست اولویت‌بندی مشکلات با شکست مواجه شده است!

مشکل «همه چیز اولویت‌پنداری» امری رایج در تمامی دستگاه‌هاست و از آنجا نشئت می‌گیرد که مدیران با انبوهی از مشکلات تلنبار شده مواجه هستند که هر کدام تبعات و آسیب‌هایی را ایجاد کرده است و برای سامان کار و مهم‌تر از آن ارائه گزارش کاری ملموس به مردم بایستی هر چه سریع‌تر بدان‌ها رسیدگی نمایند.

برای حل این مشکل در مرحله نخست باید فهم کرد که به قول آیت‌الله حائری شیرازی، مسائل شجرنامه دارند. یعنی می‌توان ریشه مسائل مختلف را سنجید و به این نتیجه رسید که بسیاری از مشکلات، در واقع نه خود مشکل اصلی که حاصل و زاییده مشکل دیگر هستند و اگر آن مشکل برطرف شود خودبه‌خود مشکل دیگر حل خواهد شد. ... البته توقف بر شعار‌های کلی و عدم حصارکشی دقیق، خود می‌تواند آسیب کار و موجب هدر رفت منابع شود. مثلاً اگر در همان مثال قبل از تولید به عنوان اولویت کشور یاد می‌کنیم باز بایستی در محدود تولید مشخص کرد که کشور قرار است دقیقاً به سمت تولید چه و در چه سطحی پیش برود، قطعاً بنا نیست ما تولید‌کننده هر آن چیزی شویم که در زمین و آسمان وجود دارد؛ کمال گرایی چه در کلیت و چه در محدوده اولویت‌ها، حاصلش از دست رفتن فرصت‌ها و پیشرفت نهایتاً ۱۰ درصدی در دریایی از حوزه‌هاست که هیچ کدام نمی‌تواند در شرایط پیچیده امروز کشور گرهی از مشکلات مردم باز کند.»

 

ضرورت بازنگری در سیاست‌های منطقه‌ای ایران

سید وحید کریمی، تحلیلگر مسایل سیاسی امروز در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشته است: «تجربه نشان داده سیاست منطقه‌ای بدون توجه به ملاحظات همسایگان نمی‌تواند عملیاتی باشد و سیاست خروج بیگانگان از غرب آسیا نیز با خنثی سازی سیاست انگلیس مهیاست. در بین کشورهای همسایه ایران، ترکیه در غرب و پاکستان در شرق از قدرت رقابت با ایران برخوردارند. نادیده گرفتن ملاحظات این دو همسایه قدرتمند، با سیاست «همگرایی منطقه‌ای» ایران در تضاد است. در حالی که کشورهای چین و روسیه درصدد ایجاد اشتراکات، برای بازی در صحنه بین الملل هستند و دولت آمریکا بر همکاری با متحدین تاکید دارد و انگلیس بعد از خروج از اتحادیه اروپایی، در همکاری مشترک با فرانسه و آلمان در خاورمیانه اصرار دارد؛ چرا ایران نباید دنبال «مخرج مشترک» با دو کشور ترکیه و پاکستان باشد؟ سیاست اتحاد با هند و یونان برای متوازن سازی سیاست پاکستان و ترکیه مربوط به گذشته است و شرایط جدید سیاست‌های جدیدی را می‌طلبد و درگام دوم انقلاب «حکمت، مصلحت و عزت» ایجاب می‌کند تا در سیاست ایران بازنگری شود که منوط به فراهم آوردن فضای بحث و تبادل نظر علمی «نزدیک به اجماع» نخبگان و سیاسیون است. بدون در نظر گرفتن خصومت مزمن هند و پاکستان بر سر کشمیر نمی‌توان هند را برای بازی در افغانستان دعوت کرد و تشدید تنش پاکستان با ایران را انتظار نداشت. بدون در نظر گرفتن حقارت ترکیه در تمنای عضویت و تثبیت جایگاه اروپایی نمی‌توان از سیاست خاورمیانه‌ای ترکیه عدم تحکم و قلدری انتظار نداشت. با توجه به اغفال دولت‌های متعدد آمریکا توسط قدرت‌های اروپایی نمی‌توان از آمریکا انتظار سیاست خارجی معقول داشت. آمریکا بیست سال پیش با طالبان جنگید و افغانستان را مجددا به طالبان بخشید. بیش از هر کشور دیگری، انگلیس از خروج آمریکا از افغانستان ناراحت شد و فغان برآورد که آمریکا دیگر ابرقدرت نیست. انگلیس تا وقتی آمریکا در ریل سیاسی انگلیس در خاورمیانه حرکت کند، پشت نقاب آمریکا پنهان می‌شود و در صورت عقب نشینی، شکست و اعتراف به اشتباه توسط آمریکا، وارد میدان می‌شود. حضور وزیر امور خارجه انگلیس در حوزه همسایگان افغانستان موید نظریه فوق است. اغفال آمریکا توسط انگلیس در عراق هنوز ادامه دارد. گزارش 4 ژوییه 2004 کنگره بر ارائه اطلاعات غلط دولت تونی بلر انگلیس به دولت جورج بوش پسر در آمریکا برای تجاوز به عراق تاکید دارد. به نظر می‌رسد در روابط منطقه‌ای با همسایگان و آمریکا در بین الملل باید بازسازی به عمل آورد. حضور در واشنگتن نه به معنی روابط با آمریکا بلکه پیشگیری از اغفال قدرت سخت آمریکا توسط انگلیس و اسرائیل و تصحیح سیاست‌های غلط گذشته در پرداخت غرامت بازسازی کشورهای اسلامی غرب آسیا صورت پذیرد. احیا و فعال کردن سازمان همکاری اکو با کشورهای بنیانگذار یعنی ترکیه، ایران و پاکستان بهترین سکوی اجرای سامان دادن به منطقه‌ای اسلامی با مردم خسته از تجاوزگری و اشغال مداخله گران خارجی است. شجاعت در بازنگری سیاست خارجی می‌تواند سرنوشت منطقه را در گام دوم انقلاب در مسیر سعادت و رفاه در کنار صلح و امنیت قرار دهد»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها