تحلیل از چپ و راست؛

از طالبان تا منافع ایران

کد خبر: 1093966

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

از طالبان تا منافع ایران

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

شکست بزرگ امریکا در دولت‌-ملت‌سازی برای افغانستان

رسول سنائی‌راد در یادداشت امروز «جوان» نوشته است: «فروپاشی سریع دولت اشرف غنی که چند روز پس از فرار شبانه نیرو‌های امریکایی از فرودگاه بگرام اتفاق افتاد و همچنین تنها ماندن احمد مسعود در دره پنجشیر و سرکوب آنچه او به عنوان مقاومت ملی از آن یاد می‌کرد، نشانگانی آشکار و پررنگ از شکست امریکایی‌ها در دولت‌سازی و ملت‌سازی در افغانستان است. ... گرچه برای پوشاندن این شکست، بایدن مدعی است که امریکایی‌ها هیچ‌گاه دولت‌سازی در افغانستان را دنبال نمی‌کرده، اما ادامه حضور امریکا در افغانستان، پس از شکست اولیه و براندازی حکومت طالبان که در همان سال ۲۰۰۱ انجام و وضعیت تا ۲۰۰۳ تثبیت شده بود و تلاش برای حضور دائمی در افغانستان با انعقاد معاهده همکاری استراتژیک به تنهایی گویای وجود چنین هدف و اراده‌ای بوده که البته پیش از این توسط بوش کوچک در شرایط غرور ناشی از اشغال افغانستان در سال‌های اولیه شکست طالبان، علنی و اعلام شده بود. ... عواملی که این شکست بزرگ و زمینه‌ساز بازگشت مجدد طالبان به عرصه قدرت و آن هم با مذاکره و توافق مجدد، یعنی شکست در دولت‌سازی و ملت‌سازی را رقم زد، می‌توان در موارد زیر جست‌و‌جو کرد: ۱- تلاش برای تشکیل دولت دست‌نشانده به‌جای دولت ملی ... این اشتباه تاریخی تنها به شکاف‌های قومیتی و گسستی دامن زده که هم مغایر مشروعیت دولت و هم انسجام و اتحاد ملی بود. ۲- شکل‌گیری نوعی استبداد متکی بر بیگانه به‌جای دولت ملی که نه‌تن‌ها رقابت را ذیل جمهوریت نمی‌پذیرفت بلکه حتی تصفیه‌حساب درون قبیله‌ای را با کمک بیگانگان با خشونت پیش برده و نه تنها نفرت از بیگانه بلکه نفرت از خود را در این وابستگی به بیگانه و فشار بر مردم دامن می‌زد. ۳- بی‌توجهی به فرهنگ بومی و مردمی افغانستان و تلاش امریکا و متحدان غربی آن برای تغییرات فرهنگی به نفع اشاعه ارزش‌های غربی و استحاله فرهنگی افغانستان که خروجی آن پدید آمدن نوعی بحران هویت در بخش‌هایی از جامعه افغان و مقاومت و هراس فرهنگی در بخش عمده وابسته به فرهنگ سنتی و تاریخی بود. ... ۴- بخل ورزیدن در واگذاری میدان به نهاد‌ها و ساختار‌های افغانی و بومی و حفظ انحصار برای امریکا که در ارتش و پلیس نتایج آن بسیار آشکار بود و، چون تمامی امور به مجرای امریکایی وصل بود، با فرار امریکا شیرازه امور به سرعت فرو پاشید و با وجود ۳۵۰ هزار نظامی در ارتش و پلیس افغانستان، طالبان به سرعت کنترل ولایات و سرانجام کابل را به دست گرفت و ارتش دولت افغانستان هیچ مقاومتی نکرد. ۵- ترجیح ملاک‌های قومیتی و وابستگی بر صلاحیت و توانمندی در واگذاری مناصب که نه تنها به شکاف‌ها و اختلاف‌های قومیتی دامن می‌زد، بلکه موجب شکل‌گیری فساد گسترده و نارضایتی مردم از دولت دست نشانده و رنگ باختن منافع و مصالح ملی در فرآیند فساد – نارضایتی شده و نه تنها بی‌تفاوتی مردم نسبت به دولت اشرف غنی بلکه تعارض و مخالفت آنان را نیز برمی‌انگیخت. ... شاید کمک پاکستان امروز بتواند در دره پنجشیر موجب سرکوب یک قیام نوپا شود، اما مقابله با قیامی فراگیر و ملی حتی با زد و بند با امریکا نیز راه به‌جایی نخواهد برد و تکیه بر استبداد و تفنگ هم در جامعه‌ای که طعم آزادی را چشیده و ابزار آگاهی و فهم نامحدود در اختیار دارد نیز کاربردی نخواهد داشت.»

 

چالش‌های افغانستانِ طالبانی و منافع ملی ایران

حشمت‌ا... فلاحت‌پیشه، کارشناس مسائل سیاست خارجی در یادداشتی که «آرمان ملی» منتشر کرده، نوشته است: «آینده افغانستان از دیروزی که طالبان دولت موقت را اعلام کرد، چه خواهد شد و منافع ملی ایران چه چیزی را اقتضا می‌کند؟ مواردی که به شرایطی که در این کشور حاکم خواهد شد، بستگی دارد. اولین شرایطی که شکل خواهد گرفت اینکه افغانستان عملا سعی کرد با یک پیروزی فراگیر و به‌ویژه حل مسئله پنجشیر دولتش را اعلام کند ولی وقتی که پنجشیر طبق شرایط خاص سنت افغانستان مسیر خاصی را شکل داد، عملا طالبان دیگر معطل نماند و مسیر پنجشیر به سمت جنگ چریکی پیش رفت که در طول نیم قرن اخیر و در شرایط مختلف بخشی از زندگی افغان‌ها بود همان‌طور که در مورد بسیار دولتمردانی ازخود طالبان گرفته تا مجاهدین و جریانات شکل‌گرفته در پنجشیر. بنابراین نخستین بحثی که وجود دارد اینکه کماکان طالبان با مشکلی تحت عنوان حاکمیت فراگیر مواجه خواهند شد و ریزش‌های تازه‌ای که شکل می‌گیرد، مشکل حاکمیتی را گسترش می‌دهد. ریزش‌هایی که از ابتدا و همین امروز شروع خواهد شد و کسانی که خودشان و اطرافیانشان را در نظام قبایلی افغانستان قانع کرده بودند که یک دولت فراگیر از گروه‌های قومی، مذهبی شکل می‌گیرد، خیلی زود دچار سرخوردگی می‌شوند. دوم، افغانستان از سال 2001 میلادی به این سمت در طول حدود 20‌سال یک تمرین دموکراسی را حداقل در حوزه اجتماعی داشت هرچند که در حوزه سیاسی، حکومت‌ها مانع از این شدند که این دموکراسی شکل بگیرد ولی حوزه اجتماعی به‌شدت گسترش یافت و نسل جوان افغانستان سیاست‌های خشک طالبانی را برنمی‌تابد. معضل دیگری که حاکمیت طالبان در آینده با آن مواجه می‌شود، اعتراض‌های اجتماعی است که فاصله زیادی با تنش سیاسی و حتی تنش چریکی ندارد. موضوع دیگر اقتصاد است، واقعیت این است که عملا هیچ بازیگر خارجی غیر از پاکستان و تا حدی قطر از تحولات افغانستان خرسند نیست. افغانستان همواره به لحاظ تاریخی محل تلاقی کشورهای مختلف بوده و هیچ کشوری چه با حضور مستقیم و چه حضور نیابتی به عنوان فعال مایشاء افغانستان به حساب می‌آید. پاکستانی‌ها علاوه بر تنش دائمی که با هندوستان دارند، حوزه‌های منافع دیگران را هم رعایت نکردند. به‌ویژه اینکه متهم اصلی مداخله در امور داخلی افغانستان هستند که باعث شده گروه‌های مختلف افغان به‌خصوص گروه‌های جمعیتی که پاکستان را همواره از سال 1373 با شکل گیری طالبان در کویته صاحب یک نقش منفی می‌دانند، همواره انتقادات جدی به پاکستان دارند لذا این انتقادها در آینده گسترش‌ هم خواهد یافت، به‌ویژه اینکه با همراهی یکسری از کشورهای همسایه هم مواجه می‌شود. درواقع بحثی که استقرار نظام طالبانی را با مشکل مواجه می‌کند، موضوع اقتصاد است. به هر حال افغان‌ها با مشکلات مختلفی مثل تحریم‌های بین‌المللی و البته بازی قدرت‌ها با این تحریم‌ها مواجه می‌شوند. قدرت‌هایی مثل آمریکا که همواره از تحریم‌ها در مورد کشورهای مختلف حتی کشور خود ما استفاده ابزاری و سیاسی کرده است در ارتباط با افغانستان هم این سیاست در پیش گرفته می‌شود و ما شاهد خواهیم بود که عملا اقتصاد به یک مشکل تبدیل می‌شود. درآمدهای مسدود شده، گرایش طالبان را به سمت یکسری درآمدها و اقتصادهای غیررسمی که توام با رفتارهای غیرتجاری، غیراقتصادی و البته رفتارهای تنش‌آمیز اقتصاد سیاسی است، خواهد برد و این معضلی است که وجود دارد. طالبان برای اداره امور جاریه مردم افغانستان با مشکل مواجه است، چه برسد به امور دیگر در حوزه توسعه‌ای و عمرانی. ضمن اینکه جامعه بین‌الملل بیش از 135 میلیارد دلار وام به افغانستان داده و این جامعه کماکان افغانستان را به عنوان یکی از بدهکارترین کشورهای دنیا به حساب می‌آورد که باعث می‌شود کمک‌های تسهیلاتی جدید و کمک‌های دیگر به افغانستان با مشکل مواجه شود و روابط اقتصادی تازه‌ای بین طالبان با کشورهای دیگر درست شکل نگیرد. موضوع اساسی دیگر تنش‌ درون گروه‌هایی است که طالبان را شکل دادند که بعضی از اینها در قالب تعالیم عقیدتی، مذهبی ایدئولوژیک در دوهزار و 500 مدرسه علوم دینی دیدیدند کماکان معتقدند که این رفتارها را در حوزه حکومتی باید به کار برد. برخی که گرایش‌های پاکستانی دارند معتقدند قدری باید تعامل و تساهل به خرج داد ولی این از هم‌اکنون منجر به چالش‌های تازه شده و موضوع آخر گروه‌های تروریستی است که شاید سخنگوی طالبان ادعا کند که ارتباطی وجود ندارد ولی از هم‌اکنون می‌بینیم که افغانستان به مامن گروه‌های تروریستی مثل القاعده و گروه‌هایی که نقش ایذایی را علیه منافع کشورهای مختلف داشتند و گروه‌هایی که اصلا کارنامه قابل دفاعی ندارند، از زمانی که طالبان که به قدرت رسیده، یک فضای حیاتی پیدا کرده‌اند. با توجه به این شرایط با یک چنین افغانستانی مواجه هستیم. اما اینکه ایران باید چکار کند، نباید یک نگاه تک محورانه یا تک بعدی به افغانستان داشته باشیم. ایران ازلحاظ اقتصادی، مناسبات اقتصادی خاصی را با افغانستان چیده که حاصل بیش از 30 سال ردیف بودجه خاص تحت عنوان کمک‌های توسعه‌ای به افغانستان است. یعنی در بودجه ایران همواره یک ردیف تحت عنوان کمک‌های توسعه‌ای به افغانستان وجود داشته که این باعث شده زیرساخت‌های مرزی خوبی شکل بگیرد. ایران باید در زمینه اقتصادی فارغ از اینکه هر کسی در افغانستان قدرت را به دست داشته باشد، مناسبات اقتصادی خودش را با حفظ منافع تجار و بازرگانان ایرانی و البته توجه به نیازهای مردم افغانستان پیش ببرد، منتها در عرصه سیاسی معتقدم باید با یک رویکرد منطقه‌گرایانه با افغانستان عمل کرد و ایران در قالب همسویی همسایگان افغانستان و همراستا با نهادهای بین‌المللی که در عمل طالبان را ملزم می‌کنند که قواعد حقوق بشر را رعایت نماید، کار کند.»

 

فرار ترامپی بایدن از افغانستان

مهدی گرگانی در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته است: «هر چه بیشتر می‌گذرد فضاحت خروج فاجعه‌بار آمریکا از افغانستان پس از 20 سال اشغال نظامی این کشور، بیشتر آشکار و هویدا می‌شود. ... جو بایدن در نخستین چالش مهم سیاست خارجی خود نشان داد چقدر شبیه ترامپ است. برنامه‌ریزی فاجعه‌بار دولت آمریکا در مدیریت خروج از افغانستان و آشفتگی و هرج‌ومرج در فرودگاه کابل، حملات انتحاری در فرودگاه و تیراندازی نظامیان آمریکایی به سمت مردم افغانستان که مستأصل و درمانده به فرودگاه پناه آورده بودند، نشان داد به‌رغم تصمیم چندماهه واشنگتن برای خروج، این کشور هیچ برنامه مشخصی در این زمینه نداشت. ... علت اصلی سراسیمگی و فرار آمریکا از افغانستان که آمریکا و متحدانش اشاره‌ای به آن نمی‌کنند چه بود؟ اشتباهات محاسباتی و تصمیمات خلق‌الساعه آمریکا برای خروج از افغانستان همگی معلول افول قدرت و نفوذ آمریکا در نظام بین‌الملل است. در واقع تصمیم ترامپ و بایدن برای خروج از افغانستان و دومینوی اشتباهات پس از آن، ناشی از سقوط امپراتوری آمریکا و کاهش اعتبار این کشور در عرصه بین‌المللی و عدم تاب‌آوری اقتصادی و نظامی‌اش در مواجهه با چالش‌های روزافزون جدید در جهان است. یک تحلیلگر شبکه المیادین در این باره گفته، همه می‌گویند خروج آمریکا از افغانستان نخستین نشانه پایان امپراتوری آمریکاست اما به نظر من نخستین نشانه آن حمله موشکی ایران به پایگاه عین‌الاسد و عدم توان آمریکا برای پاسخگویی به آن بود. در واقع خروج آمریکا از افغانستان را باید پایان امپراتوری آمریکا در نظام بین‌الملل خواند نه نشانه‌ای از آغاز زوال آن. 

سردار قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در حوزه افغانستان نیز تخصص بالایی دارد، تحلیل دقیق و درستی از تحولات اخیر در افغانستان ارائه کرد. وی دیروز به نمایندگان مجلس گفت: امپراتوری آمریکا امروز به یک شیر بی‌یال و دمی تبدیل شده که دندان‌هایش ریخته و پس از 20 سال مفتضحانه افغانستان را ترک کرده و به دنبال «دادن آدرس غلط به افکار عمومی» است. اشاره سردار قاآنی به تضعیف قدرت آمریکا در منطقه و کاهش اعتبار آمریکا حتی در میان نزدیک‌ترین متحدان این کشور و تلاش برای سرپوش گذاشتن بر آن است. 

ناامیدی کشورهای اروپایی از قدرت رهبری آمریکا، اتحادیه اروپایی را به این فکر انداخته که جدا از ناتو و اتحاد فراآتلانتیک، یک «نیروی واکنش سریع نظامی» مجزا ایجاد کند. مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی با اشاره تلویحی به تضعیف قدرت آمریکا در جهان گفته بروکسل باید «خودمختاری راهبردی» نظامی خود را تقویت کرده و وابستگی‌اش به ایالات‌متحده را در این زمینه کاهش دهد.»

 

چرا تسریع در احیای مذاکرات وین

حسین مسعودنیا، امروز در یادداشتی برای «اعتماد» نوشته است: «هدف از نگارش این یادداشت پاسخ به این سوال است که اولا آقای رییسی برای آغاز مجدد مذاکرات در خصوص برجام با چه محذوراتی در داخل مواجه است و ثانیا چرا وقفه طولانی در روند احیای مذاکرات وین به صلاح منافع ملی نیست؟ در پاسخ به سوال نخست به ‌نظر می‌رسد که دولت آقای رییسی برای آغاز مجدد مذاکرات وین با چند مشکل در داخل مواجه است. به‌رغم تاکید وی مبنی‌ بر مستقل بودن در انتخابات ریاست‌جمهوری، واقعیت این است که پایگاه اصلی حامیان وی ائتلافی از طیف‌های مختلف اصولگرا بودند که در میان آنها اصولگرایانی نیز بودند که مخالف برجام بوده و از همان ابتدا با آن مخالف و پس از امضای توافق تا مرحله آتش‌زدن آن پیش رفتند. اما به ‌نظر می‌رسد اکنون رییس‌جمهور نباید از مخالفت این گروه نگرانی داشته باشند چرا که اولا مخالفت بسیاری از آنها با برجام نه بر اساس یک باور ایدئولوژیک بلکه صرفا به‌خاطر انجام آن توسط گروه رقیب و ثبت این موفقیت برای رقیب خود بود. ... ثانیا با توجه به رویکرد اکثریت اصولگرایان حامی آقای رییسی به رفتار عقلانی و پذیرش واقعیت‌ها، اقلیت مخالف برجام توان مخالفت نداشته و ناگزیر از سکوت یا همراهی با وی در مقطع کنونی خواهند بود. ثالثا آقای رییسی می‌تواند استدلال کند که وعده دولت وی تداوم مذاکرات و تلاش برای لغو تحریم‌ها بر اساس دستورالعمل مقام معظم رهبری یعنی لغو تحریم‌ها، راستی‌آزمایی و سپس بازگشت ایران به تعهدات خود در دوران انتخابات و پس از تشکیل دولت به مردم بوده و اکنون نیز وی درصدد پیگیری مذاکرات در چارچوب تصمیم نظام است. 2- یکی دیگر از موانع فراروی احیای مذاکرات برای دولت، مصوبه راهبردی مجلس در خصوص مقابله با تحریم‌هاست که با مفاد مذاکرات وین در تضاد است چرا که مصوبه مجلس خواهان لغو کامل تحریم‌هاست حال آنکه مذاکرات وین در چارچوب برجام و برای بازگشت امریکا به تعهدات خود براساس مفاد برجام و لغو تحریم‌ها در چارچوب برجام همراه با بازگشت ایران به تعهدات برجامی است به‌ نظر می‌رسد رییس‌جمهور در این خصوص نیز نباید نگرانی داشته باشند چرا که به دلیل یکدست بودن بلوک حاکمیت رویکرد مجلس همکاری با دولت است . ... صرف‌نظر از ضرورت احیای مذاکرات برجام به ‌نظر می‌رسد این اقدام به چند دلیل باید سریع و در کوتاه‌ترین زمان باشد: 1- در صورت احیای مذاکرات وین در داخل یک ثبات نسبی در بازار برقرار می‌گردد و این در راستای یکی از اهداف اصلی دولت است. 2- به تعویق انداختن مذاکرات یا طولانی‌شدن آن به محور عبری عبری این فرصت را می‌دهد تا با استفاده از راهکارهای متفاوت مانند تاثیرگذاری بر سیاست‌مداران امریکایی از طریق نهادهای صهیونیزمی در داخل امریکا به‌تدریج دولت امریکا و شخص بایدن را از مذاکره برای احیای برجام منصرف و با متهم کردن ایران به لغو تعهدات برجامی خود، زمینه بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت و قرار گرفتن ایران ذیل بند هفت را فراهم کنند. 3- طولانی‌شدن مذاکرات یا تعویق آن به جمهوری‌خواهان رادیکال در درون کنگره این فرصت را می‌دهد تا با جذب برخی از دموکرات‌ها قانونی شبیه به قانون راهبردی مجلس ایران تصویب و برای همیشه باب مذاکرات در خصوص برجام را مسدود و زمینه را برای فروپاشی آن فراهم کنند. 4- اوضاع اقتصادی کشور بر اثر تحریم‌ها و پیامدهای اقتصادی کرونا اقتضا می‌کند راهکارهای مختلفی برای آزادسازی سرمایه‌های بلوکه‌شده ایران در کشورهای مختلف در دستور کار قرار گیرد که شاید یکی از مهم‌ترین این راهکارها احیای سریع مذاکرات وین باشد. علی‌ای‌حال اگر دولت آقای رییسی براساس وعده انتخاباتی خود مصمم به حفظ برجام است یکی از بهترین راهکارها بازگشت سریع به مذاکرات وین براساس تصمیمات نظام با مبنا قرار دادن اصل مذاکره برای نیل به هدف است. ضمن آنکه طرف‌های مقابل به‌ویژه امریکا نیز باید این مهم را مدنظر قرار دهند که دوران استفاده از دکترین همه گزینه‌ها روی ‌میز است یا فشار حداکثری به پایان رسیده و بهترین راهکار برای اعتمادسازی اولیه جهت بازگشت به برجام، اجرای دقیق و کامل آن از سوی طرفین است.»

 

زوال ابرقدرتی آمریکا و جست‌وجوی نقش جدید 

سید محمدعماد اعرابی در یادداشت روز «کیهان» نوشته است: «خروج آمریکا از افغانستان بی‌شک شکستی تاریخی برای نظام حکمرانی ایالات متحده است. این خروج، تصمیمی ‌از سر اختیار نبود؛ آن‌گونه که هنری کسینجر نیز در هفته‌نامه اکونومیست نوشت: «واشنگتن خود را در شرایطی دید که مجبور به عقب‌نشینی از افغانستان شد.» اما این «اجبار» تنها محدود به «افغانستان» نیست. به‌نظر می‌رسد جمله کسینجر را باید این‌گونه تکمیل کرد: واشنگتن خود را در شرایطی می‌بیند که مجبور به تغییر نقش سنتی خود در غرب آسیا و یا حتی در جهان است. اصلی‌ترین عامل این «اجبار» را باید جایی در میان معضلات اقتصادی و اجتماعی درون آمریکا جست‌وجو کرد ... وضعیت شکننده اقتصادی آمریکا که بیش از هر چیز خود را در بدهی 28‌ تریلیون دلاری و کسری بودجه بیش از 4‌ تریلیون دلاری این کشور نشان می‌دهد و تغییرات جمعیتی و گسست اجتماعی که در اعتراضات ضدنژادپرستی و رقابت‌های انتخاباتی 2020 به وضوح قابل مشاهده بود، چاره‌ای جز ترک سودای رهبری جهان برای دولتمردان آمریکا باقی نگذاشته است. شاید به همین علت بود که رئیس‌جمهور آمریکا برای اقناع افکار عمومی کشورش در ماجرای خروج از افغانستان‌ ترجیح داد به هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی آن بپردازد. ... برنامه‌ریزی برای انتقال پایگاه «عین‌الاسد» به اردن و «الحریر» به کویت نشانه دیگری از تدارک برای ادامه حضور نیروهای آمریکایی در منطقه حتی در صورت خروج کامل از عراق است. انتقال پایگاه آمریکا در «السیلیه» قطر به اردن نیز گمانه‌زنی‌ها برای آغاز دور تازه‌ای از ناامنی در منطقه با حمایت آمریکا را جدی‌تر کرد. همچنین فعال‌تر شدن پایگاه «العند» در یمن و انتقال بخشی از نیروهای مستقر در افغانستان به این پایگاه، در کنار اخبار غیررسمی ‌از قصد آمریکا برای تغییر ولیعهد رژیم سعودی نیز می‌تواند مختصات دیگری از سیاست جدید آمریکا پس از شکست رویکرد قدیمی ‌این کشور در منطقه غرب آسیا باشد. سیاستی که قصد دارد با کاهش هزینه‌های آمریکا و درگیری مستقیم آن در منطقه، همچنان به حفظ منافع این کشور بپردازد. به‌نظر می‌رسد آمریکا بیش از آنکه به‌دنبال خروج از منطقه باشد در حال تغییر آرایش در منطقه غرب آسیاست. شاید هنوز زمان خروج کامل آمریکا از منطقه فرا نرسیده باشد، اما گام نخست برای آن برداشته شده و آمریکا پس از سال‌ها مجبور به دست‌کشیدن از نقش سنتی خود در منطقه غرب آسیا و حتی جهان شده است.»

 

ضرورت بازگرداندن اعتماد عمومی

جلیل مالکی، رئیس کانون وکلای دادگستری مرکز امروز در یادداشتی برای روزنامه «شرق» نوشته است: «آقای رئیس‌جمهور در اولین جلسه رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی دولت سیزدهم یکی از اهداف اصلی خود را بازگشت اعتماد عمومی مردم دانسته است و این امر را در برنامه زنده تلوزیونی شامگاه ۱۳ شهریور شبکه یک سیما هم تکرار کرده است. بدون شک اعتماد عمومی یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های مشروعیت هر دولت است که وقتی در کنار قدرت قرار گیرد، قدرت را به اقتدار تبدیل می‌کند. اقتداری که به محض استقرار مقبولیت تصمیمات دولت را به ارمغان می‌آورد و به آن مشروعیت می‌بخشد و اما یکی از عرصه‌های بازگشت اعتماد عمومی، بازگشت اعتماد هزاران وکیل و کارآموزی است که در نتیجه تصویب آیین‌نامه‌ای خلاف قانون توسط رئیس‌جمهور محترم در زمان صدارت ایشان بر قوه قضائیه از بین رفته است. دقیقا در واپسین لحظات حضور آقای رئیس‌جمهور بر مسند ریاست قوه قضائیه، آیین‌نامه‌ای موسوم به آیین‌نامه لایحه استقلال به امضای ایشان رسیده است که نه‌تنها مغایر صریح با مواد متعدد قانون مبنای آن یعنی لایحه استقلال کانون وکلا است، بلکه استقلال وکیل و امنیت شغلی او و همچنین استقلال کانون وکلای دادگستری پس از گذشت قریب به 70 سال از زمان استقلال آن در کشور را مخدوش کرده است و این در حالی است که ایشان در جلسه سه‌شنبه 30 دی‌ 1399 با رؤسای کانون‌های وکلای دادگستری سراسر کشور صراحتا اعلام کرده بودند که استقلال وکیل و کانون وکلا باید حفظ شود و در پیش‌نویس آیین‌نامه اصلاحی، نه‌تنها باید مواد خلاف قانون توسط کانون‌های وکلا تنظیم نشود، بلکه آنچه به امضای رئیس قوه می‌رسد نیز باید فاقد هرگونه مغایرت قانونی باشد. متأسفانه با وجود این قول و اظهار صریح، آیین‌نامه‌ای ممضی و ممهور به مهر و امضای ایشان شده است که هم بیش از 45 مورد مغایرت قانونی در آن وجود دارد و هم استقلال وکیل دادگستری و کانون‌های وکلای دادگستری متبوع آنها را نقض کرده است. اینک این سؤال اساسی مطرح می‌شود که آیا وعده اعاده اعتبار عمومی هم مثل وعده ممنوعیت وضع آیین‌نامه خلاف قانون است؟

 امیدواریم رئیس‌جمهور محترم با عمل به قول و قرارهای گذشته و عمل به سوگند ریاست‌جمهوری که پاسداری از قانون بخش اصلی آن است، نسبت به پیگیری حذف مواد خلاف قانون از آیین‌نامه امضاشده اقدام کرده تا بدین‌وسیله اعتماد عمومی هزاران وکیل و کارآموز وکالت دادگستری اعاده شود.

 اقشار مختلف مردم نیز از همین ابتدا امیدوار به عملی‌شدن وعده اعاده اعتماد عمومی ایشان شوند.»

 

پنجشیر هم جبهه مقاومت است

روزنامه «جمهوری اسلامی» نوشته است: «در دست داشتن تعریفی صحیح از جبهه مقاومت، می‌تواند مشکل کسانی را که هنوز نتوانسته‌اند تهدید بودن گروه تروریستی طالبان برای اسلام و امت اسلامی را درک کنند، حل کند. عنوان جبهه مقاومت، بر مجموعه نیروهائی منطبق است که در برابر هر عاملی که اسلام واقعی و ملت‌های مسلمان را تهدید می‌کند می‌ایستد و از آنها دفاع می‌کند. شکل‌گیری جبهه مقاومت در جغرافیائی به پهنای فلسطین، عراق، سوریه، لبنان و یمن که در یک دهه گذشته توانست خطر بزرگ تروریست‌های تکفیری را دفع کند، دفاع از کیان اسلام و منافع ملت‌های مسلمان را در دستور کار خود داشت. جمهوری اسلامی ایران نیز که محور این مقاومت بوده و هم‌اکنون نیز هست، به دلایل گوناگون شرعی، قانونی و منافع ملی این وظیفه بزرگ را برعهده گرفته و تاکنون به درستی از عهده آن برآمده و باید به ادامه دادن آن متعهد باشد.

براساس این تعریف، مبارزه با گروه تروریستی طالبان نیز بخشی از وظایف جبهه مقاومت است و ملتی که توسط این گروه در معرض خطر قرار گرفته و برای رویاروئی با آن بپاخاسته، بخشی از جبهه مقاومت محسوب می‌شود. سابقه آدم‌کشی، غارت اموال مردم، تصاحب دختران و زنان خانواده‌هائی که در برابر طالبان تسلیم نشدند توسط این گروه، ماهیت تروریستی آنها را نشان می‌دهد. در 20 سال گذشته نیز افغانستان جولانگاه جنایت‌پیشگان آمریکائی و طالبان به صورت مشترک بود و این هردو اشغالگر تا توانستند با انفجار و ترور و تجاوز، به ناامن کردن افغانستان دامن زدند و این کشور پر از معادن مهم و صاحب آب و هوا و زمین‌های مناسب کشاورزی و استعدادهای درخشان مردمی را عقب نگهداشتند و به آن اجازه رسیدن به پیشرفتی که استحقاقش را داشت ندادند. اینکه طالبان ادعا می‌کنند 20 سال با آمریکا مبارزه کرده‌اند یک دروغ شاخدار است که مردم افغانستان با آن آشنا هستند و دقیقاً به همین دلیل است که حاضر نیستند حاکمیت این گروه تروریستی را بپذیرند.

طالبان، در 5 سال حاکمیت بر افغانستان، چهره‌ای وارونه از اسلام به جهانیان معرفی کرد که سرمشق گروه‌های تروریستی دیگر همچون داعش و النصره شد. هم‌اکنون نیز این گروه افغانستان را به کانون شرارت برای حداقل 42 گروه تروریستی ازجمله داعش و القاعده تبدیل کرده که مشترکاً چهره اسلام را وارونه نشان می‌دهند و به مردم افغانستان ظلم می‌کنند. بر همین اساس، مردم افغانستان حق دارند در برابر آنها مقاومت کنند و این مقاومت، بخشی از جبهه بزرگ مقاومت است که از کیان اسلام و ملت‌های مظلوم دفاع می‌کند.

ادعای تغییر کردن طالبان نیز شگردی است که این گروه برای سوار شدن بر مرکب قدرت به آن متوسل شده است. تروریست‌های طالبان همین حالا هم کودکان را شکنجه می‌کنند تا مخفیگاه پدران خود را به آنها معرفی کنند، دختران را به زور تصاحب می‌کنند، حقوق شهروندی مردم را زیرپا می‌گذارند، مردم پنجشیر را به جرم تسلیم نشدن در برابر زیاده‌خواهی‌های خود قتل‌عام می‌کنند و به هیچیک از وعده‌های خود پای‌بندی نشان نمی‌دهند و از آمریکا هم بدعهدترند.

در برابر این کانون شرارت، اکنون مردم افغانستان از تمام مذاهب و قبایل قرار گرفته‌اند و مقاومت آنها از پنجشیر آغاز شده و به ولایات دیگر نیز سرایت کرده است. این مقاومت باید مورد حمایت محور مقاومت قرار گیرد اما نوع مقاومت را مسئولان نظام باید تعیین کنند. عدم حمایت از مقاومت مردم افغانستان به معنای قربانی کردن این ملت مظلوم در برابر یک گروه تروریست است که در طول 20 سال گذشته شریک جنایات آمریکا در افغانستان بوده و اکنون براساس یک تبانی چهارجانبه میان آمریکا، پاکستان، طالبان و اشرف غنی، افغانستان را تحویل گرفته تا اشغال این کشور را به نیابت از آمریکا ادامه دهد و اهداف شیطان بزرگ را در منطقه محقق نماید. کوتاهی در حمایت از ملت مظلوم افغانستان در این مقطع تاریخی، یک خطای استراتژیک است که سرافکندگی و خسران بزرگی را به همراه خواهد داشت.»

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها