تحلیل از چپ و راست؛

وضعیت افغانستان و سیاست ایران

کد خبر: 1093625

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

وضعیت افغانستان و سیاست ایران

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

روزنامه‌نگاری که برای آزادی جان داد‌

منوچهر دین‌پرست‌ در یادداشتی که روزنامه «اطلاعات» منتشر کرده آورده است: سال‌ها پیش به کابل رفته بودم. یادم هست وقتی بازگشتم، گزارشی نوشتم با عنوان «این خانه سیاه نیست»؛ الهام‌گرفته از فیلم فروغ فرخزاد، زیرا نور امید در کابل هنوز می‌درخشید. آنها بعد از جنگ‌های فرسایشی با روس‌ها و جنگ‌های داخلی و حتی سال‌ها اسارت و حقارت در دستان طالبان، به آینده امید داشتند. دانشگاه پر از دانشجویان به‌ویژه دختران جوانی بود که امیدوارانه در پی ایجاد افغانستانی نوین بودند. مطبوعات هم که جای خود را داشت. با آزادی خوب و نسبی که زاده شده بود مقالات و گزارش‌های انتقادی خود را منتشر می‌کردند. آنها روزنامه‌نگارانی بودند که طی بیست سال بعد از سقوط طالبان توانستند دوباره قد علم کنند و قلم به دست بگیرند و از کشور خود بنویسند. شور و امید آنها برایم بسیار جذاب و تجربه‌آور بود. با هر کدام از فعالان رسانه که صحبت می‌کردم، نه تنها خود را با ایران همزبان می‌دانستند بلکه بر این باور بودند ارتجاع و تحجر بلای خاورمیانه است و چه درست می‌اندیشیدند. تحجر، بلای خانمانسوزی است که از بطن آن القاعده و داعش سر برآورد. آن روزها نه تنها روزنامه‌نگاران بلکه بسیاری از مردم افغانستان، احمد شاه مسعود را نماد آزادیخواهی و اسوه مقاومت می‌دانستند؛ جایی در شهر نبود که عکسی از احمد شاه مسعود نبینی؛ به‌ویژه دفتر کار فهیم دشتی روزنامه‌نگار با سابقه و یار و همراه احمد شاه مسعود که دو روز قبل خبر شهادتش اعلام شد.

شهادت فهیم دشتی، روزنامه‌نگار افغانستانی و آزادیخواهی که توسط طالبان کشته شد، خبری جانگداز و تألم‌آور است. او در مدتی که افغانستان به دست طالبان و با خیانت آمریکایی‌ها سقوط کرد به زادگاهش پنجشیر رفت و با همراهی فرزند احمد شاه مسعود مقابل طالبان ایستاد. او رسانه و اهمیت و جایگاه آن را خوب می‌فهمید. فهیم دشتی، زمانی که طالبان سلسله کشتارهایی هدفمند را علیه روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی در افغانستان شروع کردند، خاموش ننشست و دائما در رسانه‌ها از طالبان و حاکمیت اشرف غنی انتقاد می‌کرد. او به خوبی می‌دانست که طالبان نه تنها ذاتا با آزادی رسانه‌ها مخالفند، بلکه آزادی رسانه را خطری جدی برای خود می‌دانندو به همین دلیل تعداد قابل توجهی از فعالان مدنی و روزنامه‌نگاران را کشتند. فهیم دشتی به همراهی فرزند احمد شاه مسعود و بسیاری از مبارزان و آزادیخواهانی که حاضر نبودند در برابر طالبان سر فرود آورند، جبهه مقاومتی را سامان دادند که بتوانند فریاد آزادیخواهی در برابر تحجر را زنده نگاه دارند.

نگارش این متن، افسوس‌نامه برای شهادت این روزنامه‌نگار افغانستانی نیست؛ بلکه شهادت‌نامه‌ برای روزی است که دیدم او برای آزادی رسانه‌ها در برابر تحجر و دگم‌اندیشی و سوء استفاده از دین، چگونه مقاومت کرد. او به خوبی می‌دانست که این راهی بی‌بازگشت و انتهای آن جان باختن است. او زمانی که احمد شاه مسعود توسط تروریست‌های عرب به شهادت رسید، در آن حادثه مجروح شد؛ اما این بار پهبادهای پاکستانی سرنوشت خونین‌تری برایش رقم زدند و پایانش را با شهادت نوشتند.

فهیم دشتی که هفته‌نامه کابل را نیز منتشر می‌کرد، به عنوان یک فعال رسانه‌ای، دریافته بود که خروج آمریکا و همراهانش از افغانستان و تقدیم کشور به طالبان چه سرنوشت تلخی را برای آنان رقم خواهد زد؛ زیرا طالبان تغییر نکرده‌اند و همان‌هایی هستند که هزاره‌ها را قتل عام کردند و بسیاری را نیز از دم تیغ جهل خود گذراندند.

ای کاش می‌توانستم مجددا او را ببینم و بپرسم که چرا افغانستان به طالبان تقدیم شد و مسلمانان منطقه در برابر آنها سکوت اختیار کردند؟! چرا ژنرال‌هایی که مدال‌هایشان بر سینه سنگینی می‌کرد دست رد به سینه پر درد شما زدند؟ راستی چرا دایی عزیزت دکتر عبدالله عبدالله به پنجشیر نیامد و در کابل مذاکره بی‌ثمر با طالبان را در پی گرفت؟ پاسخ به پرسش‌ها را سیاستمداران به خوبی می‌دانند.»

 

افغانستان و خطای استراتژیک ایران

جاوید قربان‌اوغلی، دیپلمات پیشین امروز در سرمقاله «شرق» نوشته است: «ایران غایب بزرگ تحولات افغانستان است، نیازی به رمل و اسطرلاب و کشف و شهود هم نیست. ... در موضع پرابهام ایران در قبال تحولات همسایه استراتژیک شرق سه گمانه می‌توان مطمح نظر قرار داد. اول، غافلگیری توأم با بهت، حیرت و سردرگمی از تحولات برق‌آسا و گیج‌کننده این کشور. دوم، توافق احتمالی با طالبان. سوم، محور قرارگرفتن شکست آمریکا نزد سیاست‌گذاران و ابراز شعف از خروج آمریکا بدون درنظرگرفتن تبعات آنچه در خصومت بلاانقطاع در بسیاری مقاطع و همچنین استقرار طالبان در ۹۰۰ کیلومتری مرزهای شرقی کشور. ... شکست و سرنگونی نظام سیاسی طالبان پس از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دستاورد بزرگ استراتژیک برای ایران بود. پس از سقوط کابل و تسلط طالبان، یکی از موضوعات اساسی برای رفع تهدید از مرزهای شرقی، تصرف هرات توسط ایران و مشغول‌کردن نیروهای طالبان در جبهه غربی بود تا از این رهگذر نیروهای شهید احمدشاه مسعود بتوانند با پیشروی و تصرف کابل و پیوستن به جبهه غرب به سلطه طالبان پایان دهند. ... در آن زمان صورت‌بندی و شرایط نظام جهان حاکمیت طالبان بر افغانستان را برنمی‌تابید. اکثر کشورهای جهان طالبان را نسخه‌ای از القاعده ارزیابی می‌کردند که سنگ بنای آن بر تروریسم و دهشت‌افکنی گذاشته شده بود. ... شرایط امروز اما، با آن زمان بسیار متفاوت است. آمریکا کشور را در طبق طلا به همان گروهی تسلیم کرد که 20 سال برای سرنگونی آن وسیع‌ترین عملیات نظامی پس از جنگ ویتنام را سازمان داده و به گفته واشنگتن بیش از دو هزار میلیارد دلار در آن هزینه کرده است. در آن زمان ایران از مقبولیت وسیع بین‌المللی برخوردار بود و پرونده «هسته‌ای» را نداشت. پرونده‌ای که تقابل ایران با جهان را رقم زد و منجر به جبهه‌گیری اکثر کشورهای جهان و تحمیل تحریم‌ها بر کشور شد. با همسایگان حتی عربستان سعودی از روابطی (ولو مصلحتی) توأم با احترام متقابل برخوردار بود. در بحران‌هایی مانند سوریه و یمن در مقابل عربستان قرار نداشت... و قس علی هذا.

 طالبان در تسلط بر افغانستان این بار از پشتیبانی آمریکا، تعدادی از متحدان غربی این کشور، پاکستان، عربستان، امارات، ترکیه و قطر برخوردار است. ... انفعال یا بی‌تفاوتی سیاسی ایران در قبال این تحولات برای ناظران و تحلیلگران مبهم و باورنکردنی است. افغانستان برای ایران، موضوعی فراجناحی و فراتر از رقابت‌های حزبی و دولت‌های برآمده از کنش‌های سیاسی داخلی است. هرگونه جابه‌جایی در شرایط قومی، قبایل و مذاهب در صورت تکمیل هژمونی پشتون‌ها با رویکردهای طالبانی، امنیت ملی و امتداد تمدنی ایران را در معرض مخاطره قرار خواهد داد. مضافا اینکه سیل مهاجرت، قاچاق اسلحه، مواد مخدر و تحریکات قومی و مذهبی از پیامدهای اجتناب‌ناپذیر سلطه کامل طالبان بر افغانستان است. انفعال در قبال این آینده متصور به هر دلیلی که باشد مسموع نبوده و نمی‌تواند توجیه‌گر سکوت و بی‌عملی در قبال این تحولات باشد. روشن است که این سخن به معنای دخالت نظامی نیست و این رویکرد همچون تدبیر حکیمانه 20 سال قبل، به مصلحت کشور نیست ... بی‌تردید در صورت سلطه طالبان، افغانستان مانند 20 سال قبل، محیط مساعدی برای حضور داعش، جریانات تکفیری، نفوذ عربستان و امارات و دیگر رقبای کشورمان و محلی برای پمپاژ گرایش‌های افراطی خواهد شد که در این وضعیت ایران باید بهای گزاف انسانی و مالی را برای خنثی‌کردن احتمالات فوق هزینه کند و به قول معروف اگر سر این چشمه امروز با بیل گرفته نشود، شاید گرفتن آن با پیل هم ناممکن شود، زیرا در صورتی که طالبان سلطه خود را کامل کرده و مشروعیت لازم بین‌المللی را کسب کند، با کمک متحدان منطقه‌ای خود با ایران از موضع دیگری برخورد کرده و سخن خواهد گفت. ... در شرایط دشوار کنونی که احتمال سقوط پنجشیر با دخالت مستقیم پاکستان مطرح است، با وجود شرایط نامساعد اقتصادی ایران، پیشنهاد می‌شود: 1- تحولات افغانستان به طور جدی با هشدار سطح بالا در دستور کار شورای عالی امنیت ملی قرار گرفته و نماینده ویژه‌ای در سطح بالا برای رایزنی دیپلماتیک در سطح منطقه و جهان انتخاب و معرفی شود. 2- ایران به‌هیچ‌وجه «طالبان» را به رسمیت نشناخته و آن را مشروط به شکل‌گیری دولتی ملی و فراگیر متشکل از همه قومیت‌های افغان کند. رایزنی فشرده از طریق مجاری دیپلماتیک با همه کشورهای جهان و سازمان‌های بین‌المللی توسط دستگاه دیپلماسی ایران ضروری است. 3- از مجاری دیپلماتیک هشدار لازم به پاکستان و طالبان درباره پنجشیر داده شود. ضمن اینکه این هشدار می‌تواند در قالب «تهدید» به تغییر موازنه‌ها و حمایت‌ها در منطقه متکی باشد. 4- این هشدار باید برخوردار از پشتوانه‌های عملی در صورت بی‌اعتنایی آنها باشد، بنابراین هماهنگی فشرده از طریق وزارت خارجه و نماینده ویژه با دولت‌هایی که نگران آینده تحولات افغانستان هستند و به‌ویژه برخی از کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان و... برقرار شود. 5- فعالیت مستمر در مجامع بین‌المللی به شمول درخواست از شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تأثیرگذاری بر تحولات افغانستان می‌تواند در مواضع حامیان منطقه‌ای طالبان تأثیرگذار باشد. به‌ رغم نگرش منفی ایران به این شورا، با توجه به حمایت کشورهای جهان از برقراری صلح در افغانستان این اقدام ضروری به نظر می‌رسد.»

 

صدای مردم افغانستان را بشنوید

روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است: «مقاومت پنجشیر، صدای مردم افغانستان است که حاکمیت گروه تروریستی طالبان را قبول ندارند و به شکل‌های مختلف در برابر سلطه جهنمی این گروه ایستادگی می‌کنند. تظاهرات زنان در کابل و هرات و بعضی دیگر از شهرهای افغانستان علیه طالبان و اعلام همبستگی مجاهدان چند ولایت با جبهه مقاومت پنجشیر به رهبری احمد مسعود، نشانه‌های روشن عدم مقبولیت حاکمیت طالبان بر افغانستان است. این صدا در کشورهای همسایه به گوش مردم رسیده و در ایران نیز مردم با ملت افغانستان در مبارزه علیه سلطه جهنمی طالبان احساس همبستگی می‌کنند و از اینکه اخبار جنایات این گروه تروریستی و حامیان خارجی آن سانسور می‌شود ناراضی هستند. صدای مردم افغانستان را دولتمردان جمهوری اسلامی ایران نیز باید بشنوند و برای آنکه اراده مردم در این کشور جنگ‌زده حاکم شود تدبیری کنند. هیچ انسان عاقلی پیشنهاد وارد شدن ایران به جنگ در افغانستان را نمی‌دهد ولی بی‌تفاوتی در قبال کشته شدن مردم بی‌گناه و جنایاتی که تروریست‌های طالبان علیه زنان و کودکان مرتکب می‌شوند برای هیچ مسلمانی قابل تحمل نیست.

از آغاز مقاومت مردم پنجشیر در برابر قلدری‌های گروه تروریستی طالبان، این گروه ضد بشر، اقدام به محاصره اقتصادی و رفاهی پنجشیر کرد و از ورود مواد غذائی به این ولایت جلوگیری به عمل آورد، برق و اینترنت و تلفن پنجشیر را قطع کرد و با این اقدامات ضد بشری مرتکب جنایت جنگی شد. در همین شرایط بود که جبهه مقاومت پنجشیر شکست‌های سختی را بر طالبان تحمیل کرد و بارقه امیدی در قلب‌های مردم سایر ولایات افغانستان پدید آورد و مردم ایران نیز که با نگرانی از محاصره اقتصادی مردم پنجشیر رویدادهای این منطقه را دنبال می‌کردند، به پیروزی جبهه مقاومت و برتری اراده مردم افغانستان امیدوار شدند. درست همزمان با این امیدواری‌ها ژنرال فیض حمید رئیس سازمان اطلاعات ارتش پاکستان وارد کابل شد و با ایجاد هماهنگی میان گروه‌های مختلف تروریستی، حمله وسیع شب دوشنبه از هوا و زمین به پنجشیر آغاز شد و تروریست‌های داعش، القاعده و طالبان با پشتیبانی هوائی پاکستان توانستند به مقاومت ضربه وارد کنند و مدافعان پنجشیر را در موضع دفاعی قرار دهند.

استفاده طالبان از هواپیماها و سایر ابزار جنگی اهدائی آمریکا و استمرار ارتباطات سازمان جاسوسی آمریکا با این گروه تروریستی، کوچک‌ترین تردیدی در این واقعیت باقی نگذاشته که خروج آمریکا از افغانستان براساس طرح حساب‌شده‌ای بود برای ناامن ساختن منطقه که اجرای آن را برعهده طالبان گذاشته است. هند از بازندگان اصلی این بازی کثیف آمریکا و طالبان و پاکستان است کمااینکه چین، روسیه و ایران نیز از اهداف مهم این توطئه هستند. در این میان، جمهوری اسلامی ایران به دلیل داشتن مرز مشترک طولانی با افغانستان و اشتراکات دینی، زبانی و فرهنگی باید احساس وظیفه بیشتری کند و بی‌تفاوتی در برابر ظلمی که به مردم افغانستان می‌شود را کنار بگذارد. صدای مردم افغانستان باید قوی‌تر از دیگران به گوش دولتمردان ایرانی برسد، اینکه مسئولان نظام جمهوری اسلامی بر همراهی با مردم افغانستان تاکید کرده‌اند و می‌کنند، در عمل نیز باید با شنیدن صدای مظلومیت و دادخواهی این مردم همراه شود. بی‌تفاوتی عجیبی که در حاکمیت جمهوری اسلامی نسبت به وقایع تلخ و دردناک افغانستان دیده می‌شود، بهیچوجه قابل درک نیست و بدعهدی‌ها و دروغ‌ها و خلف ‌وعده‌های گروه تروریستی طالبان باید هشداری برای مسئولین نظام جمهوری اسلامی باشد و آنها را نسبت به تهدیدهای آینده از جانب طالبان و همینطور مسئولیتی که در قبال مردم مظلوم افغانستان دارند حساس نماید.»

 

دو عملیات ناکام و تله‌گذاری سوم برای ایران 

محمد ایمانی، در یادداشت روز «کیهان» نوشته است: «آمریکا و غرب در ٢٠ سال گذشته، یک نقشه کلیدی را در دو فاز علیه ایران به اجرا گذاشتند؛ اما در هر دو، با وجود پیچیدگی عملیات ناکام ماندند: نخست، راه‌اندازی حجم بی‌سابقه‌ای از فشار و تهدید خارجی، و دوم، زمینه‌سازی برای فراز آمدن «جریان منفعل در برابر غرب» در داخل، برای به تحلیل بردن قدرت جمهوری اسلامی در تمام ابعاد. ... تهدید ناشی از‌ اشغال دو همسایه شرقی و غربی ایران در دو دهه قبل، بهانه‌ای بود تا طیف غربگرا در دولت و مجلس وقت، تسلیم‌طلبی پیشه کنند. دولت اصلاحات حتی به‌ اشغال افغانستان کمک کرد؛ اما بعدها رئیس دولت و وزیر خارجه از آمریکا گلایه کردند که با وجود این همراهی، عنوان محور شرارت را از دولت بوش گرفته و ایران تهدید به حمله اتمی ‌شده است. ... تشکیل دولت نهم در ایران با رای قاطع مردم، زنجیره نقشه‌های غرب و غربگرایان را قطع کرد. و از آن‌سو یاران سردار سلیمانی در عراق و لبنان و فلسطین، جنگ‌های مستقیم آمریکا و اسرائیل را مغلوبه کردند. ... این، اولین فاز از نقشه عملیاتی غرب در دوره جدید بود ... فاز موازی و همزمان این عملیات، با گستراندن سرطان گروه‌های ‌تروریستی به عراق و سوریه کلید خورد. این ارتش چندملیتی سازمان‌یافته توسط آمریکا و ارتجاع عربی، علناً داعیه تشکیل دولت در عراق و سوریه و دست‌درازی به ایران و لبنان را داشت. آنها در این جنگ نیابتی، از یک سو پایتخت سوریه را محاصره کرده و به مرز‌های لبنان و فلسطین رسیده بودند و با اسرائیل همپوشانی می‌کردند، و از طرف دیگر، ضمن‌ اشغال شمال و غرب عراق، سودای بغداد را داشتند و مرز ایران را تهدید می‌کردند. ... اما 6 سال پس از آن طوفان اتفاقات، آمریکا و غرب در هر دو مصاف راهبردی، متحمل ناکامی ‌سنگین شده‌اند. هم، سر افعی داعش در عراق و سوریه کوبیده شد - چنانکه نیوزویک با انتشار تصویر تمام صفحه سردار سلیمانی تیتر زد «او نخست با آمریکا جنگید و سپس داعش را خورد کرد» و هم در ایران، دولتی انقلابی سر کار آمده که بنا ندارد به بازی منفعلانه در زمین دشمن ادامه دهد و می‌خواهد فرصت‌های بزرگ کار و گره‌گشایی و پیشرفت و اقتدارافزایی را مغتنم شمارد. این دو ضربه، برای آمریکا بسیار گران آمده. آنها بالغ بر هفت هزار میلیارد دلار هزینه کردند، اما ایران با همه این تلاطم‌های بزرگ، به سلامت از طوفان‌ها عبور کرد و آب دیده‌تر، با تجربه‌تر و قدرتمند‌تر شد و حالا هم می‌خواهد مرحله تازه‌ای از ابتکار عمل و پویایی و پیشرفت را با تقویت ساخت درونی قدرت و دیپلماسی موثر جهانی آغاز کند. ... دولت‌های ‌ترامپ و بایدن - مثل دولت اوباما و بوش- به اسرائیل برای حمله به غزه و عملیات خرابکاری مخفی علیه ایران چراغ سبز نشان دادند، اما اسرائیل در ماه‌های اخیر، بدترین و تحقیرآمیز‌ترین ضربات را در اثر ارتکاب این خبط بزرگ خورد. ... ایران حالا پس از صادرات بنزین به ونزوئلا (و کسب درآمد ارزی) برای دومین‌بار، تحریم‌ها را تحقیر می‌کند و می‌گوید دوران تازه‌ای آغاز شده، که از تحریم‌های خصمانه، فرصت‌های اقتصادی و دیپلماتیک بزرگ می‌سازد. ... متأسفانه برخی محافل، انگیزه‌ای فراتر از عقده‌گشایی و کینه‌توزی به هر طریق، و مخالف‌خوانی به هر دستاویز ندارند. بنابراین، به جای آنکه در موضوع تحریم‌های ظالمانه، به دغلبازی و عهدشکنی آمریکا و ‌تروئیکای اروپایی اعتراض کنند، علیه نظام فضا‌سازی می‌کنند که چرا مذاکره و توافق نمی‌کند؟ ... آمریکا در افغانستان، قطعا شکستی تحقیرآمیز را به جان خرید. ... اما در این میان از همه عجیب‌تر، فضا‌سازی غربگرایان است. آنها مطابق آرزوی آمریکا، اصرار داشتند ایران پا در تله‌ای بگذارد که آمریکا برای شوروی چید و خودش گرفتار آن شد. باید بررسی شود که این محافل چرا اصرار دارند شکست آمریکا را بپوشانند؛ و در مقابل، مردم ما را شریک ورشکستگی آمریکا کنند، یا حس شکست را در داخل ایران تزریق نمایند؟ لجاجت و کینه‌توزی، کورشان کرده و نمی‌فهمند؟ یا مأموریت دارند عصا زیر بغل آمریکا بگذارند؟! بی‌تردید اگر ما وارد جنگ افغانستان می‌شدیم، همین‌ها می‌گفتند چرا برای کشور هزینه درست می‌کنید و سایه جنگ را بر سر کشور می‌کشانید. آنها امروز هم نمی‌گویند بازی در نقشه مورد آرزوی آمریکا با چقدر هزینه، برای چند سال و با کدام راهبرد و دورنما؟»

 

نگاه سیاه و سفید کمانه می‌کند

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب امروز در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشته است: «دکتر بیژن عبدالکریمی از نمونه روشنفکرانی است که جامعه ایران نیازمند آنان است. هر کس می‌تواند با او و با نگاهش مخالف یا موافق باشد، ولی بعید است که نسبت به انگیزه‌ها و رفتار او احترام نگذارد. ... اکنون می‌شنویم که چنین استادی را با عذر بدتر از گناه از دانشگاه آزاد اخراج می‌کنند. اگر یک نظام آموزشی مستقل و معتبر می‌داشتیم، به‌طور قطع عبدالکریمی باید در بهترین دانشگاه تدریس می‌کرد. به گمانم مشکل اصلی در این اخراج چیز دیگری است. او را به اتهام دفاع از رژیم گذشته اخراج کرده‌اند! این اقدام مرا یاد لطیفه‌ای انداخت. دو نفر دعوا می‌کردند. اولی به دومی گفت که چرا فحش می‌دهد. دومی با ردیف کردن یک‌سری فحش دیگر گفت فلان فلان‌شده من کی فحش دادم. قضیه این است که این اخراج به‌طور دقیق ترویج و تایید چیزی است که از ترس رواج آن‌چیز او را اخراج کرده‌اند. در واقع هنگامی که در فضاهای رسانه‌ای غیررسمی و در کف خیابان و کوچه و بازار گرایش به گذشته‌ای را می‌بینیم که از بسیاری جهات ارزش دفاع ندارد و باید محکوم شود، متوجه می‌شویم، یک علت آن سیاه و سفید کردن گذشته و منع دیگران از اظهارنظر و تایید نقاط مثبت آن است. این نگاه یک‌سویه موجب می‌شود که نظام آموزشی کشور در طول دبیرستان و دانشگاه در انتقال مفاهیم خود به دانش‌آموز و دانشجو با شکست مواجه شود. زیرا با اولین اندیشه‌ای که مخالف گزاره‌های رسمی است، تمامی آن بنای آموزش‌های داده‌شده فرو می‌ریزد و به نتایج عکس منجر می‌شود. نتیجه این است که مخاطبان حتی حاضر به دیدن ضعف‌های اساسی رژیم گذشته نیز نمی‌شوند. ایراد نگاه سیاه و سفیدی این است که می‌کوشد خود را سفید مطلق و دیگری را سیاه مطلق نشان دهد، این منطق به لحاظ شکلی ترویج و‌ پذیرفته می‌شود ولی به لحاظ محتوایی به راحتی می‌تواند جای سیاه و سفید عوض و نتیجه معکوس شود. منطق سیاه و سفید ره‌ به‌ جایی ندارد. هیچ فرد و گروه و حکومتی را نمی‌توان نشانه سفیدی یا سیاهی مطلق معرفی کرد. اگر چنین کنیم این منطق دیر یا زود کمانه می‌کند و صاحب آن را مصداق سیاهی معرفی می‌کند. روشنفکر واقعی برای شکستن این منطق هزینه می‌دهد. گمان نکنید با اخراج و قطع منابع مالی و زندگی آنها که اقدامی زشت و غیراخلاقی است می‌توان سیاهی را از تصویر خود پاک کرد اگر سیاه‌تر نشود.

اخراج عبدالکریمی در ذهنیت مخاطب و جامعه نتیجه‌ای جز تایید گفتمان مخالفان رادیکال حکومت ندارد. حکومتی که مدعی بود مارکسیست‌ها هم می‌توانند آزاد باشند و حرف بزنند، کارش به جایی رسیده که عبدالکریمی را در دانشگاه تحمل نمی‌کند. آیا منظور از کرسی‌های آزاداندیشی اخراج عبدالکریمی‌ها است؟»

 

داستان واعظی- جهانگیری تکرار نشود

سید علیرضاکریمی در سرمقاله امروز «آفتاب یزد» نوشته است: «وقتی رقابت‌های انتخاباتی سال 1396 اوج گرفت و در مناظره‌ها اسحاق جهانگیری معاون اول وقت از حسن روحانی رئیس دولت وقت درخشان‌تر و با صلابت‌تر ظاهر شد، برخی نگاه‌ها به وی تغییر اساسی کرد.گویی جهانگیری بسان رقیبی جدی شده که اگر بخواهد با همین دست فرمان جلو برود حتی از روی شخص رئیس جمهور وقت نیز رد می‌شود!پس یک باند ذی نفوذ در دولت همفکری کرد و به این نتیجه رسید که باید ترمز دستی جهانگیری را کشید.نشان به آن نشان که بعد از آن مناظره داغ،معاون اول دولت وقت به جای آنکه پنجه در پنجه رقبا کند یک گوشه‌ای نشست و فقط از روی چند تکه کاغذ پاره که برای او آماده کرده بودند قصه‌های حوصله سر بر و یخ می‌خواند.

انتخابات تمام شد وشیخ دیپلمات ابقاء گردید.حالا همان باندی که ترمز دستی جهانگیری را در رقابت‌های انتخاباتی کشیده بود خواب جدیدی برای معاون اول دولت وقت دیده بود.باند مذکور تصمیم گرفت برای دفع کامل خطر جهانگیری وی را به طور کامل به حاشیه برده و حتی حذف کند.این باند به سرکردگی محمود واعظی هرچند موفق نشد جهانگیری را حذف نماید اما در عین حال معاون اول را کامل به حاشیه برد و حتی با ترفند‌های پیچیده سیاسی باعث شد او از قله محبوبیت سقوط کند و تمام.

از همان روزهای نخست بعد از انتخابات سال 1396 مشخص بود دولت روحانی دچار دو دستگی است و انسجام دولت قبلی وجود ندارد.دو باند روبروی هم قرار گرفته بودند و هر کدام سهم بیشتری از غنائم می‌خواستند.ولی در نهایت باندی بیشتر به نتیجه رسید که به حسن روحانی نزدیک‌تر بود:باند محمود واعظی.

جهانگیری هم البته بیکار نبود و برای خود باندی تشکیل داده بود.او سعی داشت همفکران خود در حزب کارگزاران را در حد امکان سر سفره دولت بنشاند ولی در برابر باند واعظی توفیق چندانی نداشت.خلاصه آنکه دولت حسن روحانی وسط این دو باند گیر کرده بود!

این روزها که اخبار اختلاف فکری مخبر معاون اول دولت فعلی و محسن رضایی معاون اقتصادی رئیس جمهور را می‌شنوم برایم همان باند بازی‌های دولت حسن روحانی تداعی می‌شود.چه بسا باید اهالی رسانه زنگ خطر را بزنند تا رئیس جمهور محترم مراقب اطرافش از هم اکنون باشد.

اختلاف نظر و سلیقه برای هر مجموعه‌ای از جمله دولت لازم است.مگر می‌شود بدون مشورت و چکش کاری نظرات به تصمیم رسید؟می گفتند در دولت احمدی نژاد وی می‌آمد در جلسات حرف خود را بیان می‌کرد، تصمیم می‌گرفت و می‌رفت!نتیجه این روند فاجعه بود.

اگر بنا باشد روندهای گذشته در این دولت نیز تکرار شود باید مطمئن شد که وعده‌های رئیس جمهور روی زمین خواهد ماند.دولت باید هماهنگ باشد و در اجرای تصمیمات محکم و جدی.اینکه دولت دو شقه شود حتما انرژی هرز می‌رود و توانی برای اجرای تصمیمات بزرگ باقی نمی‌ماند.

گفته‌اند مخبر فرمانده و هماهنگ کننده تیم اقتصادی دولت است،اجرکم‌عندالله؛لیکن فراموش نباید کرد در دولت قبل هم اسحاق جهانگیری روی کاغذ هماهنگ کننده و فرمانده تیم اقتصادی بود ولی در اصل باند واعظی و اعوان و انصارش همه کاره بودند.

مخلص کلام:داستان واعظی - جهانگیری نباید در این دولت در قامت مخبر- رضایی تکرار شود.ما از این باندبازی‌ها و رقابت‌های داخلی کم آسیب ندیده ایم.»

 

دیگر بهانه ناهماهنگی وارد نیست

ناصر ایمانی، تحلیلگر سیاسی اصولگرا امروز در یادداشتی که «آرمان ملی» منتشر کرده ، نوشته است: «اگر بخواهیم وعده‌های دولــت رئیسی مقایسه کنیم، دولت‌های قبل در مسیر فعالیت برای روی کار آمدن، وعده‌های خیلی بیشتری به مردم می‌دادند. اکنون تنها وعده ملموسی که آقای رئیسی دادند ساخت یک میلیون مسکن در سال است و وعده دیگری در موضوعات دیگر مانند کاهش تورم، بالا بردن ارزش پول ملی، ایجاد اشتغال یعنی نرخ بیکاری را چقدر کم می‌کند، حل مشکلات خارجی و ارتقای ارزش پاسپورت ایرانی نداده‌اند. اگر هم مواردی مطرح شده به شکل «تلاش می‌کنیم» است، و به صورت وعده قطعی داده نشده و این یک برگ برنده در دست دولت است. البته این به معنای آن نیست که دولت تلاش نمی‌کند، تلاش خواهند کرد اما تنها وعده، این وعده مسکن است که البته آن هم کار سختی است و ای کاش دولت به این شکل وعده نمی‌داد یا حداقل زمان سال اول را طولانی‌تر می‌کرد. ساخت یک میلیون مسکن کار بسیار بزرگی است که ممکن است از نظر بسیاری از کارشناسان سخت یا نشدنی باشد. در نتیجه یکی از کارهای خوب دولت همین ندادن وعده‌ها و قول‌های زیاد به مردم بود به این خاطر که با توجه به اینکه حجم انبوهی از وعده‌ها در دولت‌های قبلی داده شده و سطح انتظارات عمومی بالارفته شاید از این جهت دولت مجبور شد کمتر وعده بدهد که بیشتر بتواند عمل کند که این هم در راستای آنچه که رهبری فرمودند بود. ایشان گفتند اول اجرا کنید و بعد به مردم بگویید نه اینکه وعده بدهید و اجرا نشود و باعث کاهش اعتماد عمومی مردم به حکومت شود. درخصوص وعده‌های نمایندگان باید توجه کنیم که مجلس قدرت اجرائی در اختیار ندارد و فعالیت مجلس در قالب تقنین و نظارت است. البته خوشبختانه هماهنگی خوبی میان این دو قوه تا الان مشاهده شده امیدواریم که مشکلی در روی مساله عدم هماهنگی بین این دو قوه نباشد و بتوانند با همکاری همدیگر شرایط کشور را بهبود ببخشند. یکی از امیدهای بزرگی که در این مقطع زمانی با وجود مشکلات عمده کشور وجود دارد، همین هماهنگی‌هاست و اگر این هم نبود از بهبود شرایط و اوضاع کشور ناامید می‌شدیم اما امروز صرفا امیدمان به این است که اکنون قوای مختلف با یکدیگر هماهنگ و در یک جهت هستند که ان‌شاءا... کارهای کشور به خوبی انجام شود. همگرایی ایجاد شده میان سه قوه، در میان مردم انتظار ایجاد می‌کند، حتما انتظار ایجاد می‌کند، یعنی مردم می‌گویند دیگر بهانه‌ای از جهت ناهماهنگی بین قوا وجود ندارد که مثلا در دولت‌های قبلی روسای جمهور می‌گفتند ما چنین کاری را می‌خواستیم انجام دهیم و مجلس نگذاشت. به عنوان مثال رئیس جمهور پیشین یعنی آقای‌روحانی در آخرین روزها دوباره در گفت‌وگو گفتند که درباره برجام ما می‌خواستیم فلان کار را انجام دهیم و مجلس نگذاشت. اکنون دیگر همین موارد هم وجود ندارد، بنابراین سطح توقعات مردم بالا می‌رود در نتیجه وظیفه دولت و مجلس سنگین‌تر خواهد بود. لذا باید به دقت حرکت کرده و قدم بردارند و با هماهنگی کامل تلاش کنند تا از اختلاف نظرهای احتمالی جلوگیری کرده و کار را به صورتی پیش ببرند که مشکلات کشور از سر راه برداشته شود.»

 

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها