تحلیل از چپ و راست؛

برجام؛ شرایط و استراتژی جدید

کد خبر: 1093063

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

برجام؛ شرایط و استراتژی جدید

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

محاسبه و محاسبه‌پذیری

محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاح‌طلب امروز در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشته است: «یک -  وقتی از عرض خیابان رد می‌شویم نوعی محاسبه ناخودآگاه ذهنی، اولا، میان فاصله خود تا انتهای عرض خیابان و فاصله خود با ماشین‌ها و ثانیا، میان سرعت خود و سرعت ماشین‌ها، داریم. همراه با این محاسبه ذهنی، این پیش‌فرض را هم داریم که در صورت کندی سرعت یا محاسبه اشتباه ما، ماشین‌ها از سرعت خود می‌کاهند و ما نیز، می‌توانیم بر سرعت‌مان بیفزاییم. اما چه خواهد شد اگر ما در آن ارزیابی اولیه یا در آن انتظار ثانویه بر خطا باشیم؟ به بیان دیگر، اگر ماشین‌ها از سرعت خود نکاهند -که بر آن بیفزایند- یا ما با این تصور و انتظار که در هر حال ماشین‌ها رعایت خواهند کرد به سرعت خود نیفزاییم، چه؟ بی‌تردید، در این حالت یک حادثه -که می‌تواند جبران‌ناپذیر باشد- را تجربه خواهیم کرد. اکنون یک‌بار دیگر، اصحاب تصمیم و تدبیر ما قصد طی عرض خیابان جامعه را کرده‌اند و همه‌چیز به نوع محاسبه آنان از وضعیت خود و جامعه، از محدودیت‌ها و مقدورات خود و انتظارات جامعه، از احتمالات غیرقابل پیش‌بینی و از ضرورت‌ها و اولویت‌ها، وابسته است. در این شرایط، آنان باید بدانند که اگر یک‌بار دیگر اسیر محاسبه‌ها و تدبیرهای غلط شود، به فنا رفته‌اند. اما صورت مساله از آن‌چه تصویر شد، غامض‌تر و پیچیده‌تر است، زیرا نخست، این اصحاب تصمیم و تدبیر نه تنها عرض خیابان که باید طول آن را هم طی کنند، دو دیگر، درنتیجه کژکارکردهای مستمر‌شان نظم و قاعده و منطقی محاسبه‌پذیر در خیابان حاکم نیست و سه دیگر، بیشتر باید در هراس از محاسبه/ پیش‌بینی‌ناپذیری خود و درونی‌های سواره و پیاده خود باشند تا مردم. 

دو- پس، در این شرایطی که بر تمامی پیکره و ساحات سیاست ‌شهر قانون وضعیت استثنا حاکم است و صاحبان قدرت (چه سواره و چه پیاده) به زیست و رفتاری فراقانونی خوگر شده‌اند و از اینکه بار دیگر با محاسبه غلط خود، غلط کنند راه، هراسی ندارند، راه کدام است و تدبیر کدام؟ شاید در نخستین گام، اصحاب تصمیم و تدبیر باید محاسبه‌پذیری خود را در گرو محاسبه نفس قرار دهند و در راه و رفتن خود تغییری ژرف حاصل کنند. در دومین گام، باید دوباره در آزمون راهنمایی و رانندگی سیاسی (مدیریتی) شرکت کنند و قواعد و قوانین را نیک فراگیرند و بدانند احکام چراغ سبز و نارنجی و قرمز، عبور یک‌طرفه و دوطرفه، توقف و پارک، سرعت غیرمجاز، حق و حقوق عابرپیاده، سبقت، چراغ راهنما و خطر، تنظیم آینه‌ها و آب و روغن و چرخ و دنده و موتور ماشین سیاست، کدامند و جرایم آن کدام. در گام سوم، باید کارت رانندگی آنانی که در این آزمون نظری و عملی موفق نیستند را سوراخ و از اعتبار خارج کنند. در گام چهارم، باید فرهنگ شهروندی و قواعد عابرپیاده را بیاموزند و بدانند آن‌گاه که لاجرم پیاده‌اند و  باید عرض خیابان و اتوبانی (هنگام شلوغی و خلوتی) را طی کنند، بر کدامین رفتار و قاعده باید باشند و بر کدامین محاسبه و در گام آخر، باید در کارگاهی عملی (به وسعت جامعه) و با عملِ به‌قاعده و بهنجار خود، به مردم بیاموزند (یا بهتر بگویم، بباورانند) که ادب و آداب شهر (پولیس) و شهروندی کدام است. تا چنین نگردد، اساسا از شهر (پولیس در معنای یونانی آن) خبری نیست و تا شهر نباشد، سیاست ممکن نمی‌شود.»

 

تغییر استراتژی برای پیشبرد برجام

کیهان برزگر، استاد روابط بین‌الملل امروز در یادداشتی که «شرق» منتشر کرده، نوشته است: «‌نشست اخیر بغداد با اولین حضور وزیر امور خارجه کشورمان حسین امیرعبداللهیان یک پیام جدی داشت که احتمالا فراتر از حاشیه‌هایی مانند جایگاه عکس‌گرفتن، یا به زبان عربی صحبت‌کردن آقای وزیر و...، زیاد به چشم رسانه‌های داخلی و خارجی نیامد و آن اینکه استراتژی سیاست خارجی ایران با یک رویکرد نتیجه‌محور برای پیشبرد برجام با تمرکز بر تأمین منافع ژئوپلیتیک کشورمان در‌ حال تغییر است. بدین معنا که تاکنون سیاست خارجی ایران از غرب به منطقه برای افزایش قدرت چانه‌زنی تعمیم می‌یافت، اکنون برعکس شده و از طریق منطقه به غرب تعمیم می‌یابد. اولین درسی که یک دانشجوی علم سیاست یاد می‌گیرد این است که در‌نهایت «نتیجه» ناشی از عملکرد یک دولت در برابر دیگری مهم است. ترامپ با یک امضا از برجام خارج شد و این همه مشکلات برای کشورمان، خود آمریکا و غرب و کل جهان ایجاد کرد. اروپایی‌ها‌ که قول طراحی یک مکانیسم مستقل انتقال مالی به نام «اینستکس» برای جبران سیاست اشتباه ترامپ را دادند، بالاخره نتوانستند آن را عملیاتی کنند. اکنون هم غربی‌ها خواهان نتیجه‌گیری مناسب در چارچوب منافع خود از برجام یعنی مهار قدرت منطقه‌ای ایران و محدودیت برنامه موشکی کشورمان با گسترش دامنه موضوعی برجام هستند. اینها در شرایطی است که کشورمان باوجود تمامی تنگناهای اقتصادی ناشی از تحریم‌های ظالمانه آمریکا، در وضعیت بسیار خوبی از لحاظ نقش و نفوذ منطقه‌ای قرار دارد. آمریکا در جنگ‌های منطقه‌ای در افغانستان، عراق و حتی سوریه با صرف هزینه‌های سنگین شکست خورده و مجبور به ترک میدان شده و اروپا ابزارهای لازم برای تأثیرگذاری معنادار بر تحولات منطقه‌ای را ندارد و در یک دهه گذشته کاملا منفعل بوده است. اکنون غربی‌‌ها حتی به خودشان هم اعتماد ندارند و دچار شکاف جدی در مواجهه با مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی هستند. همین تحول خود کشورهای منطقه و نیروهای سیاسی را از دلبستگی به چتر امنیتی و حمایت آمریکا و غرب رویگردان کرده و آنها را به سمت سیاست‌های مستقل‌تر‌ و همکاری‌های منطقه‌ای با تکیه بر منابع ملی و محلی خود سوق داده است. در آخرین تحول، ظهور طالبان در افغانستان ارزش استراتژیک ایران را برای غرب و منطقه افزایش داده است. ایران با یک سیاست هوشمندانه از یک‌سو تهدیدات احتمالی طالبان برای منافع ژئوپلیتیک کشورمان را با ایجاد یک کانال مستقیم مذاکراتی در کنترل گرفت و از سوی دیگر با ورود طالبان به عرصه سیاست افغانستان از شر یک تهدید بزرگ‌تر امنیتی یعنی حضور نظامیان آمریکایی در مرزهای شرقی خود خلاص شد ... نقش فعال منطقه‌ای ایران می‌تواند به‌عنوان یک عامل پشتیبان برای پیشبرد برجام و در چارچوب تأمین منافع کشورمان عملکرد بهتری داشته باشد. قبلا هم در همین روزنامه گفتم که برجام موضوع اصلی سیاست خارجی ایران است، چون عیار قدرت و روابط ایران با قدرت‌های بزرگ را تعیین می‌کند. اما تاکنون رویکرد غرب با ایران در مذاکرات به گونه‌ای بود که موفقیت مسیر مذاکرات را در ابهام فرو‌می‌برد. به عبارت دیگر، غرب صرفا از زاویه فلسفه فکری و اصولی ناشی از برتری تکنولوژیک و نظامی انباشت‌شده خود بعد از جنگ جهانی دوم با ایران وارد مذاکره شده و خواهان تغییر رفتار ایران و سازگاری این کشور با اهداف، اصول و منافع خود است و جالب اینکه همین رویکرد اشتباه را ادامه می‌دهد. رئیس دولت قبلی هم با عدم دقت در «کدخدا» خواندن آمریکا در سیاست جهانی این تصور باطل را در آمریکایی‌ها تقویت کرد که تثبیت جایگاه منطقه‌ای ایران از طریق کاهش تنش با غرب و آمریکا صورت می‌گیرد. همین تصویرسازی بعدها منجر به آزردگی روس‌ها، چینی‌ها، اروپایی‌ها، کشورهای عربی منطقه و ترکیه شد. واقعیت این است که هر تحول یا موضوع استراتژیک در منطقه باید بر اساس ریشه تاریخی، نگاه و فلسفه شکل‌گیری همان تحول و موضوع منازعه صورت بگیرد. ... نتیجه این نوع سیاست‌ها منجر به اعمال سیاست «فشار حداکثری» با هدف فروپاشی ایران از درون بود. اما اکنون با شکست این سیاست و شکست آمریکا در جنگ‌های منطقه‌ای و تحولات دیگر به‌ویژه آسیب‌پذیری شدید امنیتی کشورهایی مثل عربستان سعودی، امارات و حتی اسرائیل (که امید اعراب محافظه‌کار به اتحاد با اسرائیل را متزلزل کرد)، نگاه کشورهای منطقه به ارزش همکاری‌های سیاسی-امنیتی محلی برای حل مشکلات جاری و بهبود روابط با ایران تقویت شده است. ... فراتر حاشیه‌های کم‌اهمیت نشست بغداد، به نظرم رفتار امیرعبداللهیان بیشتر حاوی یک پیام جدی سیاسی به کشورهای منطقه بود که استراتژی سیاست خارجی ایران تغییر کرده و دیگر غرب‌ مانند گذشته جایگاه ویژه‌ای در سیاست خارجی ایران ندارد. این تغییر استراتژی دریچه‌ای باز می‌کند تا کشورهای منطقه خود به غرب برای حل مشکلات جاری فشار بیاورند که رفتار خود را با ایران به‌عنوان یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر در موضوعات مختلف سیاست خارجی تعدیل کند. چنین تحولی قدرت چانه‌زنی ایران را در مذاکرات برجام با طرف غربی تقویت خواهد کرد.»

برجام و شرایط جدید ایران

حسن هانی‌زاده تحلیلگر مسائل بین‌الملل در یادداشتی برای روزنامه «آرمان ملی» نوشت: «با وجود تحولات سریع منطقه از جمله موضوع مذاکرات هسته‌ای ایران و کشورهای 1+4 در وین و پیامدهای نشست سران کشورهای منطقه در بغداد، اما موضوع افغانستان به عنوان یک رخداد تاثیرگذار جهانی مورد توجه قرار دارد. هنوز جامعه جهانی در شوک ناشی از تسلط سریع طالبان بر افغانستان به سر می‌برد و دورنمای شکل‌گیری یک دولت وحدت ملی و فراگیر در افغانستان همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. اختلافات بین طیف‌های سیاسی افغانستان و تقابل برخی جریان‌های قومیتی و سیاسی با مجموعه طالبان، شرایط را برای افغانستان دشوارتر کرده است. سیاست‌های طالبان در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری و تشکیل یک کابینه وحدت ملی و اداره افغانستان هنوز شفاف نشده و یک سلسله نگرانی‌هایی پیرامون آینده افغانستان و تشدید بحران وجود دارد. از سوی دیگر، سیاست‌های آمریکا و اتحادیه اروپا درخصوص نحوه تعامل با طالبان شفاف نیست و یکسری ابهاماتی در این خصوص وجود دارد. به نظر می‌رسد که شرایط بحرانی افغانستان همچنان در مدار توجه ایران و سایر کشورهای منطقه قرار دارد. از سوی دیگر، با تشکیل کابینه جدید دولت سیزدهم، فشار کشورهای اروپایی و به کارگیری سیاست‌های چماق و هویج آمریکا علیه ایران افزایش یافته. تماس اخیر وزیران خارجه فرانسه و آلمان با حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه جدید ایران برای از سرگیری مذاکرات وین نشان می‌دهد که کشورهای اروپایی تلاش دارند تا ایران را به صورتی شتابزده و بدون داشتن یک راهبرد مذاکراتی جدید وادار به از سرگیری مذاکرات هسته‌ای سازند. اکنون ایران درصدد تشکیل یک تیم مذاکره‌کننده جدید و ترسیم سیاستگذاری‌های مذاکرات قرار دارد به گونه‌ای که این مذاکرات در وین در چارچوب یک رفتار سیاسی مشخص با خروجی هدفمند که در واقع به دنبال آن تحریم‌ها لغو شود، درصدد انجام آن برآمده. همچنین موضوع دیگری که پیامدهای مهمی بر منطقه خواهد داشت، نشست اخیر سران کشورهای منطقه با حضور رئیس‌جمهور فرانسه و نیز وزیر امور خارجه ایران با عنوان یک رخداد مهم جهانی در صدر رخدادهای منطقه و جهان قرار دارد. این نشست به طور طبیعی در رابطه با مناسبات ایران و کشورهای عرب منطقه از اهمیت بالایی برخوردار است و خروجی آن می‌تواند به کاهش تنش‌های منطقه کمک کند. لذا دولت آقای مصطفی الکاظمی، نخست‌وزیر عراق باید هوشمندانه از نتایج این نشست تاثیرگذار در راستای گسترش صلح و توسعه منطقه‌ای بهره گیرد زیرا ادامه اختلاف بین کشورهای منطقه به سود قدرت‌های خارجی خواهد بود.همچنین موضوع دیدار نفتالی بنت، نخست‌وزیر اسرائیل با جوبایدن، رئیس‌جمهور آمریکا در کاخ سفید به عنوان یک شکست در کابینه‌های رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود. نخست‌وزیر اسرائیل تلاش کرده بود تا در این دیدار یک اجماع بین‌المللی علیه ایران ایجاد کند اما به دلیل بی‌توجهی جو بایدن و تیم سیاسی و نظامی او سفر نخست‌وزیر اسرائیل به واشنگتن به عنوان شکست برای نفتالی بنت تلقی می‌شود. علت این امر این است که جو بایدن، رئیس‌جمهورآمریکا شدیدا از نخست‌وزیر اسرائیل خواست تا ضمن مذاکره مستقیم با تشکیلات خودگردان فلسطین فعالیت شهرک‌سازی اسرائیل در اراضی 1967 را سریعا متوقف کند که این امر با خشم مقامات اسرائیلی مواجه شده است.»

 

میرزا علی‌اصغر‌خان، دست تکان نده !

حسین شریعتمداری مدیرمسئول «کیهان» در یادداشت امروز خود که مثل همیشه تحت عنوان «نکته» منتشر شده، نوشته است: «۱- بعد از ترور ناصرالدین شاه به دست میرزارضا کرمانی که روز ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام اتفاق افتاد و کشته شدن چهارمین پادشاه از دودمان قاجاریه را در پی داشت، میرزا علی اصغر خان اتابک (امین‌السلطان)، صدراعظم وقت برای پیشگیری از شورش و رخدادهای غیر‌منتظره، جسد ناصرالدین شاه را به گونه‌ای که انگار زنده است در کالسکه سلطنتی نشاند و خود در پشت جسد جای گرفته و در حالی که دستش را از آستین ناصرالدین شاه بیرون آورده و برای مردم و رهگذران دست تکان می‌داد، جسد را به تهران منتقل کرد و ... ۲- دیروز «رابرت مالی» نماینده آمریکا در امور ایران اعلام کرد « واشنگتن نمی‌تواند تا ابد منتظر بماند تا تهران دوباره به گفت‌وگوهای هسته‌ای بپیوندد اما آماده است تا صبر پیشه کند». ... چند روز قبل، لورا روزن، خبرنگار آمریکایی نیز در خبرنامه « دیپلماتیک» به نقل از یک دیپلمات ارشد آمریکایی که نخواسته نامش فاش شود! نوشته است؛ « ما هنوز منتظر پاسخ ایران در مورد زمان از سرگیری مذاکرات برای احیای برجام هستیم. » .. ۳- در پی انتشار این گزارش، روزنامه‌های زنجیره‌ای - که به اعتراف خودشان مأموریت بزک برجام را بر عهده داشتند!- کف و سوت کشیدند که، ایهاالناس چه نشسته‌اید که آمریکا منتظر بازگشت ایران به مذاکرات وین است تا تحریم‌ها را بردارد! ... ۴- همانگونه که دیده می‌شود، موضع جمهوری اسلامی ایران کاملاً روشن، خالی از ابهام و قانونی و منطقی است، بنابراین اظهارات رابرت مالی و آن دیپلمات ارشد آمریکایی که به نوشته لورا روزن نخواسته نامش فاش شود (!) فقط در حد و ‌اندازه یک فریب رسانه‌ای قابل ارزیابی است ... ۵- و اما، بخش پایانی اظهارات رابرت مالی و دیگر دیپلمات ارشد آمریکایی قبل از آنکه تعجب‌آور باشد، خنده‌دار است! آنجا که رابرت مالی به طور تلویحی ایران را تهدید کرده و می‌گوید: « واشنگتن نمی‌تواند تا ابد منتظر بماند تا تهران دوباره به گفت‌وگوهای هسته‌ای بپیوندد»! ... و توضیح نداده‌اند که منظورشان از اقدام بعد از « پایان صبر»! و اتخاذ « مسیر متفاوت» ! چیست؟! ... بلا تشبیه و بلا نسبت میرزا علی اصغر خان اتابک که به هر حال یک ایرانی مسلمان بوده است‌، باید گفت؛ لاف گزاف رابرت مالی و آن دیپلمات ارشد آمریکایی درباره قدرت آمریکا، یاد‌آور دست میرزا علی اصغر خان اتابک است که از آستین جسد ناصرالدین شاه بیرون آمده بود تا جسد بی‌جان را زنده جا بزند!»

 

دو راهی رییسی

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب امروز در یادداشتی برای روزنامه «اعتماد» نوشت: « آقای رییسی در جریان رای اعتماد برای وزرای پیشنهادی در مجلس جمله‌ای را گفت که بسیار مهم است:  «من چه در دوره انتخابات و چه در جلسات بعد از انتخابات عرض کردم بنای من عمل به وعده‌ها است و آن هم با یک ادعا نمی‌شود اثبات کرد جز اینکه مردم ببینند که دولت و وزرا و مسوولان مربوطه به وعده‌های‌شان عمل کردند... عمل به وعده‌ها می‌تواند اعتماد را بازسازی کند و برگرداند و بنای بنده به عنوان یک خدمتگزار و دولت این است که به وعده‌ها عمل کنم.»  فراموش نکنیم که وعده‌های داده شده نیز زیاد است. فارغ از اینکه دولت با وزرای موجود قادر به تحقق این وعده‌ها باشند یا خیر؛ باید گفت که اصولا امکانات موجود برای تحقق آنها فراهم نیست مگر اینکه پیش از هر اقدامی، مساله تحریم‌ها حل شود، زیرا تحقق این وعده‌ها از یک‌سو نیازمند منابع مالی است و از سوی دیگر نیازمند روابط متعارف اقتصادی با جهان است. به تعبیر اصولی رفع تحریم مقدمه لازم است و مقدمه امر واجب (در اینجا تحقق وعده‌ها) نیز واجب است. به علاوه ایجاد امید نزد مردم بدون این تحول ممکن نیست. با این ملاحظه باید دید که آقای رییسی چه سیاستی را نسبت به مساله برجام در پیش خواهد گرفت؟ با توجه به قراین و شواهد و حتی اظهارات آشکار ایشان می‌توان نتیجه گرفت که شخصا موافق و علاقه‌مند به حل مساله است. اظهارات اولیه وزیر خارجه پیشنهادی نیز مُوید این برداشت است هر چند در سخنان اخیر گفته که برای شروع مذاکرات چندین ماه وقت لازم است. بنابراین انتظار می‌رود که سیاست حل مشکل برجام در دستور کار دولت قرار گیرد و همین راه را انتخاب کند، ولی در اجرای این هدف چند مانع جدی وجود دارد؛ اول اینکه متولیان جدید این پرونده، از منتقدین سیاست‌های برجامی هستند، لذا نمی‌توانند سیاست‌های قبلی را ادامه دهند باید ریل‌گذاری مذاکرات و توافقات را تغییر دهند و اگر چنین نکنند با پرسش‌های مهمی مواجه خواهند شد که چرا در گذشته مخالفت کردید؟ تغییر ریل‌گذاری هم چند نتیجه دارد؛ اول اینکه معلوم نیست امریکایی‌ها بپذیرند، دوم اینکه مذاکرات را فرسایشی می‌کند و سوم اینکه ممکن است در پایان هم به نتیجه نرسند.  مانع دوم که مهم‌تر است، وجود جناحی از حامیان آقای رییسی است که به کلی مخالف برجام هستند و دوست دارند کل این برنامه ملغی شود و بالاخره مانع سوم نیز برخی نیروهای مخالف اصولگرایی هستند که هرگونه توافقی را به چماقی برای کوبیدن بر سر اصولگرایان و دولت تبدیل خواهند کرد. خواهند گفت، شما مخالف بودید، چطور حالا خودتان به توافق رسیده‌اید؟... آقای رییسی باید میان دو راهی به سرانجام رساندن برجام یا بی‌خیال آن شدن، دست به انتخاب بزند.

راه اول راهی است که رضایت مردم را به‌ طور نسبی تامین خواهد کرد. در حالی که تن دادن به هر یک از خواسته‌های سه گروه از مخالفان فوق‌الذکر، فقط رضایت برخی از خواص و نه حتی همه آنان را به دنبال خواهد داشت. ... تردید نکنید که راه‌حل اول هم به نفع کشور است و هم به نفع دولت شما. نیازمند تصمیم قاطع و اعلام صریح آن هستید. از نق زدن خواص یا هو کردن مخالفان نترسید، این مهم‌ترین تصمیمی است که باید بگیرید. اگر در انتخاب راه اول موفق شوید برای بقیه موارد از جمله عمل به وعده‌ها ممکن است در مسیر حل یا بهبود گام ‌بردارید. در غیر این صورت نه تنها اتفاق ملموس و مفیدی رخ نخواهد داد که قطعا وضع بدتر می‌شود. سیاستمداران برای اتخاذ تصمیمات تاریخی و البته اثرگذار فرصت‌های زیادی نخواهند داشت.»

 

هوشیاری در برابر بازگشت اشرافی‌گری

محمدجواد اخوان در سرمقاله امروز «جوان» نوشت: «واکاوی شرایط کشور نشان می‌دهد انقلاب اسلامی در چند مقطع تاریخی با آفتی جدی به نام «اشرافیت مدیریتی» و شکل‌گیری طبقه «مدیران اشرافی» مواجه شده است. این آفت نشانه‌هایی دارد که از جمله آن «جدا شدن مسئولان از عامه مردم»، «پیگیری خواسته‌های طبقه خاص و ممتاز»، «بی‌توجهی به اقشار محروم و مستضعف»، «افتادن در ورطه مسابقه کسب ثروت» و نهایتاً «سبک زندگی تجملی، اشرافی و به‌دوراز مردم مستضعف» برخی از علایم این بیماری است. عجیب نیست که در دولت یازدهم و دوازدهم بیشتر مدیران مناطق شمال تهران و بعضاً ویلانشینی در اطراف تهران را برای سکونت گزیدند، هم‌زمان با مسئولیت دولتی، از ثروت‌اندوزی در کسب‌وکار‌های شخصی دست نکشیدند و برخی فرصت‌های ویژه‌ای (!) برای آقازاده‌های خود فراهم آوردند. نمی‌شد از مدیری که باوجود کهولت سن هم‌وغم خود را معطوف به کسب‌وکار و شرکت‌های خانوادگی واردات، برج‌سازی و... کرده است، انتظار توجه به معیشت جامعه داشت و نباید توقع داشت مدیری که کالا و خودروی لوکس خارجی را مصرف می‌کند، دغدغه بیکاری کارگر و مهندس جوان ایرانی را داشته باشد. شرح این قصه پرغصه فراتر از مجال محدود این سطور است، اما با تلخی باید بپذیریم که در این سال‌ها تعداد معتنابهی از مدیران دولتی به‌رغم ممنوعیت صریح در اصل ۱۴۱ قانون اساسی هم‌زمان به مدیریت در بخش خصوصی مشغول بوده‌اند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در ضمن بیانات اخیر خود خطاب به مسئولان و دولتمردان فرمودند: «یک جلوه دیگر، مسئله اتّخاذ سبک زندگی مردمی است؛ بی‌تکلّف بودن در ممشی و منش، دوری کردن از منش‌های اشرافی‌گری و از موضع بالا به مردم نگاه کردن و مانند اینها؛ این هم یک جلوه دیگری است از مردمی بودن که از این منش‌های اشرافی‌گری که معمول است در دنیا، و همه دولت‌ها و مسئولیت‌ها و مسئولین مبتلا هستند به این‌جور نگاه به مردم، به این‌جور روش زندگی، باید اجتناب کرد.»

ناگفته پیداست که نمی‌توان از مدیری که خوش‌نشینی در خانه چندصد میلیاردی در ولنجک را برگزیده یا سرگرم دل‌مشغولی‌های اقتصادی شخص خود و خانواده‌اش است، انتظار داشت که درد حاشیه‌نشینان بی‌بضاعتی را بفهمد که کل امیدشان به یارانه ناچیز ماهانه است، یا حال زن سرپرست خانواری را درک کند که برای خرجی خود و فرزندانش، خود را به مشقت فراوان می‌اندازد، یا حس پدری را بفهمد که چند فرزند بیکار و فارغ‌التحصیل دانشگاه دارد یا مصائب کارگرانی را که چند ماه را بدون حقوق سپری کرده‌اند، اندکی متوجه شود.

نفوذ اشرافی‌گری در میان مدیران کشور که به شکل‌گیری طبقه‌ای جدید انجامید، چیز تازه‌ای نبوده و قدمت آن به حدود سه دهه پیش بازمی‌گردد؛ زمانی که در دوره موسوم به سازندگی صراحتاً از مانور تجمل سخن به میان آمد، به بهانه پذیرایی از مهمانان خارجی، کاخ‌های رژیم ستم‌شاهی گشوده شد و تجمل‌گرایی در سبک زندگی شخص و نیز دکوراسیون اتاق‌های مدیران ظهور و بروز پیدا کرد. ... زمانی که فرهنگ و الگوی اشرافیت در نظام مدیریتی کشور حاکم شود، اولاً مسابقه زراندوزی میان دست‌اندرکاران به راه می‌افتد، ثانیاً فرهنگ تکنوکراتیک لیبرال که فساد را لازمه پیشرفت می‌داند غلبه پیدا می‌کند، مسئولان نسبت به اقشار مستضعف و محروم جامعه بی‌تفاوت می‌شوند و نهایتاً طبقه‌ای از مدیران اشرافی مسلک در مصدر امر قرار می‌گیرند که تنها منافع قشر خاصی از سرمایه‌سالاران و مرفهین بی‌درد را پیگیری می‌کنند. نمونه تام و تمام چنین ساختاری را در کشور‌های غربی دارای نظام سرمایه‌داری می‌توان دید که حاکمیت یک درصد اشراف، ۹۹ درصد مابقی را به واکنش وامی‌دارد. ... اکنون دولتی بر سر کار آمده که به مردمی بودن و حضور در میان عامه مردم افتخار می‌کند و این امید‌ها را برای پایان یافتن دوره مدیران اشرافی افزایش داده است. اما نباید گمان کرد که خطر بازگشت اشرافی‌گری برای همیشه پایان یافته است. به نظر می‌رسد دولت سیزدهم و به‌ویژه رئیس‌جمهور باید سازوکار مشخصی برای پایش سلوک فردی و مدیریتی دولتمردان در نظر بگیرد تا به‌محض مشاهده هرگونه انحرافی در مردمی بودن و اجتناب از اشرافی‌گری، نسبت به تذکر به افراد و یا احیاناً جابه‌جایی در مسئولیت آن‌ها اقدام گردد. مردم و نهاد‌های نظارتی نیز می‌توانند در این مسیر دولت را یاری رسانده و کوچک‌ترین نشانه‌های این خطر بزرگ را به اطلاع رئیس‌جمهور برسانند.»

 

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها