تحلیل از چپ و راست؛
نگران افغانستان
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
حرکت بر مدار دایره
عباس عبدی، فعال سیاسی و رسانهای اصلاحطلب در یادداشت امروز خود در روزنامه «اعتماد» اهمیت حرفه روزنامهنگاری را با مسائل افغانستان گره زده نوشته است: «17 مرداد امسال از دو جهت تاثرآور است، یکی یادآوری کشتار کارکنان کنسولگری ایران در مزارشریف در سال 1377 به دست طالبان از جمله محمود صارمی خبرنگار ایرانی است که به همین مناسبت این روز را در ایران روز خبرنگار نامیدند، دیگری از این جهت که امسال دوباره شاهد همان رویدادهای 23 سال پیش هستیم. هنگامی که در سالهای گذشته روز خبرنگار را به نام مرحوم صارمی گرامی میداشتیم از یک جهت خوشحال بودیم که منطقه از شر این گروه سلفی و مرتجع خلاص شده و آنان دیگر قادر به تکرار رویدادهای مشابه نیستند، ولی اکنون نگرانیم که دوباره وضعیت افغانستان به همان وضع گذشته و حتی بدتر برگردد و مردم مظلوم آنجا تحت ستم دوباره طالبان قرار ... چرا چنین برداشت نادرستی از افغانستان وجود داشت؟ چرا هیچکس نتوانست وضعیت کنونی را پیشبینی کند؟ ... این ماجرا اتفاقا مرتبط با همان حرفهای است که 17 مرداد روز آن نامیده شده است، یعنی حرفه خبرنگاری. شناخت جوامع در قرنهای گذشته چندان مشکل و پیچیده نبود. به این علت که تغییرات آنها بسیار آهسته و کند بود. جامعهای که فاقد تغییرات سریع و جدی باشد، بهطور طبیعی طی زمان شناخته میشود. حداقل برای کنشگران خودش تا حدود زیادی شناخته شده است. .. فقدان چنین شناختی است که 20 سال پیش با خوشخیالی گمان میشد، حالا که امریکا وارد افغانستان شده است، حتما کابل به زودی پاریس خواهد شد! در حالی که اکنون میبینیم طالبان برگشته و حتی بدتر از گذشته برگشته است. چرا که حس میکنند قدرت اول جهان را هم شکست دادهاند. البته درس دیگری که این فرآیند را تاسفبارتر میکند این است که مردم افغانستان هم متوجه شدهاند هیچ پناهی ندارند. ایالات متحده فقط میتواند مترجمین خود یا افراد نزدیک به خود را نجات دهد و مردم افغانستان را با امیدهایی که در این دو دهه به دست آوردند، تنها بگذارد. اگر فعالان رسانهای و خبرنگاران بدون حب و بغض و سوگیریهای زیانبار واقعیتهای جوامع را بازتاب دهند، این احتمال وجود دارد که سیاستمداران و تصمیمگیران دچار خطاهای کمتری شوند و چنین تصمیمات ناروایی را نگیرند که پس از 20 سال جنگ، گویی که روی دایره حرکت شده است و پس از این مدت به نقطه آغاز رسیدهایم. یکی از نقاط ضعف جامعه ایران ضعف نظام رسانهای و حرفه روزنامهنگاری است که ریشه در محدودیتهای سیاسی دارد و اتفاقا چوب آن را نه تنها مردم بلکه حکومتها هم میخورند.»
حساب و کتابهای منطقه
سعدالله زارعی در یادداشت امروز کیهان به مسائل منطقه از جمله تنشهای اخیر بین ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته و نوشته است: «از نظر رژیم صهیونیستی، زمان در حال سپری شدن است. اگر وضعیت کنونی منطقه حتی فقط منجر به کاهش نیروهای نظامی آمریکا شود، برای اسرائیل وحشتناک است. ... اسرائیل که متوجه عمق فاجعه در حال وقوع علیه خود شده، درصدد برآمد پیش از آنکه واقعاً آمریکا منطقه را ترک کند، به یک رژیم و نُرم حقوقی میان خود و دولتهای منطقه و تضمینهای لازم برای حضور در آبراههای حساس دست پیدا نماید. ... هدف رژیم جعلی اسرائیل این بود که به موازات خارج شدن نظامیان آمریکایی از منطقه و نیز به موازات کاهش عملیاتهای نظامی آمریکا در این منطقه، حضور خود را جایگزین آن نماید و مانع آن شود تا جای خالی نظامیان آمریکا را نیروهای جبهه مقاومت پر کنند. اما این کار به دلایل زیر شدنی نیست: 1- رژیم صهیونیستی، خارج از سرزمینهای اشغالی فلسطین، هیچ زیرساختی در منطقه ندارد. در بعد امنیتی نه پادگان نظامی، نه یگان نظامی، نه متحد نظامی، نه تجهیزات نظامی و نه توافقنامه یک یا چندجانبه نظامی و نه نفرات نظامی. ... 2- رژیم صهیونیستی از یکسو پس از شکست در جنگ 12 روزه اخیر و از سوی دیگر پس از به بنبست رسیدن کارزار «فشار حداکثری به ایران» که ماهیت اسرائیلی داشت، به مرحله یأس رسیده است. ... 3- حمله اسرائیل به کشتی کشورهای مخالف خود که والاستریت ژورنال 24 اسفندماه گذشته تعداد آنان را 12 مورد ذکر کرد و طی هفتههای اخیر به 13 فروند رسیده است، در واقع بر مبنای فراخواندن جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت به جنگ و رویارویی مستقیم با رژیم اسرائیل قرار ندارد بلکه برای بازداشتن ایران و جبهه مقاومت از کمک به فلسطینیها در جنگ حساس آینده صورت گرفته است. ... گمان اسرائیل این است که با تبلیغات و سرو صدا میتواند به یکی از این دو هدف دست یابد، هدف اول این است که جمهوری اسلامی به هراس افتد و برای حفظ فرصتهایی که با انتخاب حجتالاسلام والمسلمین رئیسی به دست آورده، کاملاً پا پس بکشد و برای مدت معتنابهی جلوی اقدامات نیروهای مقاومت در منطقه گرفته شود. اگر این اتفاق بیفتد؛ رژیم اسرائیل به یک «فرصت طلایی» دست پیدا میکند هدف دوم رژیم اسرائیل این است که از حساسیتها علیه ایران استفاده کرده و یک کارزار فشار بینالمللی و منطقهای علیه جمهوری اسلامی به وجود آورد. ... رژیم صهیونیستی درصدد بود یک جبهه غربی و عربی را علیه ایران وارد کارزار نماید اما موفقیت چندانی پیدا نکرد. ... از سوی دیگر با اظهارات صریح مقامات وزارت خارجه روسیه و چین، مشخص شد که اسرائیل نمیتواند امیدی به ورود جدی شورای امنیت سازمان ملل به نفع خود داشته باشد. ... ۴- بله واقعاً ایران و مقاومت منطقه قصد ماجراجویی ندارند و بیش از دیگران بر امنیت کامل آبهای این منطقه - از خلیجفارس و اقیانوس هند، تا دریای سرخ و دریای مدیترانه- تأکید دارند. ولی این به آن معنا نیست که ایران و مقاومت میتوانند، حضور غاصبانه و توطئهآمیز اسرائیل در آبهای این منطقه را تحمل نمایند.»
رایحه همدلی برای خدمت به مردم
عبدالله متولیان در یادداشتی برای روزنامه «جوان» نوشت: « مراسم تحلیف آیتالله رئیسی از جهات مختلف با تمام مراسمهای تحلیف چهار رئیسجمهور پس از جنگ متفاوت بود که به برخی از آنها اشاره میشود.
۱ - در شرایط کروناهراسی جهانی، ایران یکی از منظم ترین، باشکوهترین، بی حاشیهترین و آرامترین مراسم تحلیف را برگزار نمود که جای بسی شکرگزاری دارد.
۲ - در انجام مراسم تحلیف، وفاق و همدلی قوای سه گانه مشهود بود.
۳ - تأکید رئیسی بر دولت وفاق ملی اگر چه مطلبی دوپهلو مینمود و شائبه سوءاستفاده در سطح نخبگانی را در اذهان متبادر میکرد، اما در مجموع تأثیر مثبتی در افکار عمومی به جای گذاشت.
۴ - مراسم تحلیف افزایش امید را در سطح جامعه در پی داشته و مردم در شبکههای اجتماعی با هشتگ تنفیذ_امید از سخنان ایشان استقبال کردند.
۵ - شعار محوری رئیسی درباره تغییر وضع موجود در کنار عزم ایشان برای مبارزه با فقر، فساد، تبعیض، رانتخواری، امید به اصلاح امور را افزایش داده و اعتماد مردم به نظام را افزایش داده است.
۶ - در حوزه اقتصادی تأکید رئیسی بر شرطی نکردن اقتصاد کشور به تحریمها و مذاکرات با غرب و در عین حال تأکید بر استفاده از همه ظرفیتهای بینالمللی و داخلی برای رفع تحریمها، عملاَ برخی گمانه زنیها درباره زدن زیر میز مذاکره را خنثی ساخت و نوعی آرامش را بر جامعه حکمفرما خواهد ساخت.
۷ - تأکید رئیسی بر بیانیه گام دوم انقلاب، ناشی از هوشمندی ایشان در زنده کردن فرایند پنج مرحلهای انقلاب اسلامی بود.
۸ - تأکید رئیسجمهور بر شعار محوری «ما میتوانیم» نوعی اتمام حجت با دولتها و کشورها به ویژه کشورهای زیاده خواه غربی بود که عزم ایران برای غلبه بر مشکلات را اعلام و دولتهای تحریمگر را بهعنوان بازنده معرفی کرد.
۹ - حضور ۱۱۵ نفر از شخصیتهای سیاسی بیش از ۷۰ کشور جهان به صورت بسیار آرام در مراسم تحلیف در نوع خود کم نظیر و تحسینبرانگیز بود.
۱۰ - حضور هم زمان دولتهای نامتجانس از پنج قاره و بهویژه حضور نمایندگان دولتهای غربی در کنار نمایندگان محور مقاومت بر وزانت مراسم تحلیف افزوده بود.
در شرایط کنونی که کشور نیاز به وحدت و همدلی و عزم ملی و جهادی دارد تا با رویکرد انقلابی مشکلات موجود را از پیش پای مردم و نظام بردارند بر اصحاب رسانه و احزاب سیاسی و نخبگان جامعه است که از این فرصت کم نظیر برای کمک به رفع و دفع مشکلات کشور و مردم حداکثر استفاده را برده و مانع از تبدیل فرصت به تهدید شده و امید دشمنان به ایجاد تفرقه در صفوف مسئولان نظام و دوقطبیسازی مردم را به ناامیدی تبدیل کنند.»
دوران مطالبه و پاسخگویی شروع شد
مجید ابهری، آسیبشناس در یادداشتی برای روزنامه «آرمان ملی» نوشته است: «همانگونه که هریک از فصول سال ویژگیهای اقلیمی خود را از نظر حسی و نظری دارند، دولتها نیز دارای خصوصیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بوده و درمسیر مدیریت خود از ویژگیهای آنها بهره میگیرند. اصلیترین خصیصه مورد لزوم برای هر دولت در راستای اجرای برنامههای خود، موضع آن دولت در قبال مطالبهگری مردم و پاسخگو بودن در قبال اقدامات انجام شده یا برجای مانده از دولت قبل خواهد بود. ... لازم میدانم بهعنوان یک وظیفه ملی از تلاشهای دولت یازدهم و دوازدهم و دکتر روحانی تشکر کنم، هرچند انباشت مشکلات آنچنان بوده که کاهش آنها چندان بهنظر نمیرسید؛ ولی بههر حال دولتمردان تلاش مقدور خود را کردهاند. از گرانیهای غیرقابلکنترل در عرصه گوشت و مرغ و مواد لبنی تا خاکستر شدن ۲۳۰ هکتار از مراتع جزیره میانکاله، دفن جوجههای یکروزه و رشد بیمهار قیمت مرغ تا کمبود بسیاری از داروهای ضروری، که به بهانه تحریمها توجیه میشد. عدمجوابگویی مدیران ارشد و وزرا در قبال حوادث تلخ و جانکاهی مثل اتوبوس دانشجویان، قطار مسافربری، اعتراضات آبان، هواپیمای اوکراینی و... بیشتر داغ و رنج مصیبتدیدگان را فزونی میبخشید. از اواخر سال 98 و شیوع کرونا نیز آشفتگی و بیبرنامگی سازمانهای ذیربط و پاسکاری تقصیرات فیمابین آنها، هیچکس پاسخگوی مرگ روزانه تا چهارصد نفر نبود و نیست که چرا: الف- در زمان مناسب مثل بسیاری از کشورهای دنیا به سبد کووکس نیازها اعلام و پیشخرید نشد. ب- از نظر شخصیت جهانی، چرا باید صدقه واکسن از ژاپن برای ما ارسال شود که از دولت و ملت ژاپن سپاسگزاریم. ج- چگونه درتمام کشورهای پیشرفته یک یا دو نوع واکسن تولید و عرضه شد، اما در کشور ما شش نوع واکسن تولید که بهغیر از واکسن برکت که تولید آن بهصورت محدود است، مابقی در همان مرحله رونمایی هستند؟ چ- در مورد سیاستهای اجرایی قرنطینه، چرا بهطور جدی و کاربردی این حرکت اجرا و پیگیری نشد و میلیاردها تومان پول و جریمه خودروها و مغازهها که به خزانه دولت سرازیر میشد، در کجا هزینه شد که دولت توان قرنطینه شهرها و حمایت از اقشار آسیبپذیر جامعه را نداشت؟ بیشک در پاسخگویی به مردم و نهادهای نظارتی این نکته وجود دارد که اگر این مورد در نامهنگاری و تشریفات دیوانسالارانه خلاصه و اجرا شود، هیچ امیدی به حصول نتیجه مطلوب نباید داشت؛ بلکه اینگونه نظارتها باید توسط ماموران امین، صادق و مخلص انجام شود تا بتوان به پیشبرد اهداف و سیاستها امید داشت. در این میان دولت آینده در این دو محور باید خلوص و صداقت را مبنای کار قرار داده و در قبال «توصیه» و «رانت» واکسینه باشند. در مورد مدیران یاد شده و اینکه آیا اساسا امیدی به یافتن اینگونه افراد موجود است، باید به مدیران دهه اول انقلاب اسلامی اشاره کرد. صداقت، پاکدستی، تلاش، ایمان، توکل و بردباری مدارج اولیه و اصلی این مدیران بود و هست. کافی است جنابآقای رئیسی گفتههای خویش در جلسه تحلیف را بهعنوان برنامه اجرایی و سیاست راهبردی مورد توجه و عمل قرار دهند. در این میان مردم شریف ما بهمحض مشاهده گامهای اولیه از سوی رئیسجمهور جدید با تمام امکانات به حمایت و پشتیبانی ایشان خواهند پرداخت و این تنها راه برای ترمیم اعتماد عمومی میان دولت و ملت است.»
میراث تهران در دست خبرنگاران
احمد مسجدجامعی، عضو شورای پنجم شهر تهران در یادداشتی برای روزنامه «ایران» نوشته است: «در آخرین جلسه شورای شهر پیشین، چاپ جدید کتاب «در راه کشف تهران» را به همکارانم اهدا کردم و از آنها خواستم تا نقدها و پیشنهادهای خود را ارائه کنند. کاری که از دیگر خوانندگان هم توقع دارم. آنجا گفتم که تهرانگردی در آغاز یک اتفاق بود ولی به همت خبرنگاران و اصحاب رسانه و عکاسان خبری به جریانی در راه کشف تهران تبدیل شد. جالب آن که این عنوان «کشف تهران» را هم آنها انتخاب کردند و در هر تهرانگردی از کشفیات خود سخن میگفتند. این حرکت موجب شد بسیاری از آنچه در تهران بود و کمتر کسی از آن اطلاع داشت، از سایه درآید. روی جلد کتاب، عکسی است که این روزها به عنوان تنها پل آجری تهران شناخته میشود ولی در آن موقع کسی آن را نمیشناخت. این پل نزدیک به یک قرن پیش به دست یکی از خیرین به نام حاج محمدعلی کنی در آنجا ساخته شد و ساکنان دو سوی رودخانه را به هم وصل میکرد. خبرنگاران و عکاسان گزارش آن را دادند. آنقدر پی آن را گرفتند تا به ثبت میراث فرهنگی رسید. وقتی سیل به این پل آسیب زد، خبرنگاران گفتند که یک سرمایه شهری در آستانه نابودی است و شهرداری و میراث ناچار به میدان آمدند تا تخریب پل به گردن دوره آنها نیفتد.
در همین تهرانگردی، از باغهای مستمر و به هم پیوسته کن هم دیدار کردیم. کن، میراثدار چنارستان تهران است. زمانی که دانشنامه تهران در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی پایهگذاری شد، این کار سه بخش تهران، شمیران و ری داشت.
همانجا این پرسش پیش آمد که آیا کن میتواند بخش چهارم دانشنامه باشد و گفته شد چون کن مرکز اداری شمیران بوده، آن را جدا نکنیم. به هر حال در یکی از باغهای موقوفه حاج محمدعلی کنی، «باغ یکه» درخت تناوری چشم را خیره میکرد؛ شاید کهنترین چنار چنارستانهای باقی مانده تهران بود.
هنرمندان، عکاسان و خبرنگاران در پی آن برآمدند تا شکوه این درخت را به تصویر کشند و بالاخره تصمیم بر این شد که هشت نفر دست به دست هم دهند و دور تنه درخت حلقه زنند تا عظمت آن را نشان دهند. این حلقه با پیگیری همان اصحاب رسانه معنای مفهومی جدیدی یافت و به منزله زنجیره حفاظت باغات به هم پیوسته کن تلقی شد. در اینجا بود که کلید نگهداری از این باغات زده شد و بعدها کمیسیون حامی سلامت و محیط زیست و «شهرسازی» شورای اسلامی شهر و بالاخره شورای عالی شهرسازی وزارت مسکن و شهرسازی این کار را پیگیری و به نام خود ثبت کردند ولی نشانی از رد پای خبرنگاران دیده نشد. در تهرانگردیها معمولاً شهردار هر منطقه به جمع ما میپیوست اما شهردار آن زمان منطقه آقای پشمچیزاده که ساعت 7 صبح بیآنکه من بدانم، در منزل حاضر بود و چون بیرون آمدم، از همانجا همراه من شد. در کن راستهای که بعدها خیابان شده، دیدیم و چنارهایی که سر به فلک کشیده و مشابه آن در خیابان ولیعصر تهران هم وجود ندارد. میدانیم که قلمههای چنارهای خیابان ولیعصر هم از مخازن باغات کن است که به گفته سیدحسین، فرزند سیدعقیل، پیرمرد کهنسال و گلفروش قدیمی خیابان امیریه (ولیعصر) از قلمستانهای ارباب کندی خریداری و با چارپایان به تهران آورده میشد. سیدحسین اصرار دارد که فامیل او کندی است نه کنی، به قرینه سولقان بالای کنده احتمال دارد همان کندی درست باشد که کن کوتاه شده آن است.
به هر روی در آن خیابان کن مغازهای دیدم که فضای زیست چنارها را تنگ کرده بود به آقای شهردار گفتم میشود یک بار هم که شده به جای آن که درخت را فدا کنیم، مغازه را برداریم؟ ایشان بسیار پسندید و البته نمیدانم کار به کجا کشید. اگر این سخن را در جمع خبرنگاران گفته بودم، قطعاً آن هم همچون موارد پیشین به نتیجه میرسید.»
روز سیاه مزار
کمالالدین دعایی در یادداشتی در روزنامه «شرق» نوشته است: «تسلط طالبان بر کابل، پایتخت افغانستان، در سال 1996، آغاز سرکوبی قوم هزاره و هرگونه تبلور باورهای شیعی آنها بود. ... هزارههای مزارشریف در کشتار طالبان در ماه می سال 1997 نقش چندانی نداشتند. اگرچه آنها اندکی پس از آغاز پیشروی طالبان به درون شهر، سر به شورش گذاشتند، ولی گروهی از شبهنظامیان ازبک بودند که موقعیت را در دست گرفتند و اسیران طالب را سربهنیست کردند. ... در اواخر سال 1998 که طالبان بر منطقه بامیان تسلط یافت، چندصد نفر از مردمان هزاره را در کوهستانها قتل عام کرد که یک وهله از این جنایت خصوصا جنجالی به پا کرد چون غیرنظامیان را زندهزنده پوست کنده بودند. در ژانویه 2001 نیز طالبان به سمت منطقه هزارهنشین یکاولنگ و روستای «دارعلی» پیشروی کردند و صدها غیرنظامی را در وضعیتی هولناک به قتل رساندند. ازجمله جرائم شیعیان هزاره، مقاومت در مقابل طرح طالبان برای انفجار مجسمههای بودا بود که این عملیات را مدتها به تعویق انداخت؛ گناهی که ملاعمر برای جبرانش دستور قربانی صد گاو را داد. احمد رشید، روزنامهنگار و پژوهشگر مشهور پاکستانی که سالها پیش از اوجگیری طالبان در آستانه قرن 21 این موجودیت سیاسی را مطالعه کرده بود و در این دو دهه پای ثابت رسانهها و مباحثات سیاسی درباره رخدادهای آسیای مرکزی بوده، مجموعه یافتهها و دانستههای خود را در کتابی با عنوان «طالبان: قدرت اسلام ستیزهجو در درون و بیرون افغانستان» منتشر کرده است. آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از کتاب اوست که به گزارش این فاجعه اختصاص دارد: هزاران هزاره را به زندان مزار بردند و وقتی لبریز از جمعیت شد، اسیران را در کانتینرهای سربسته تلانبار کردند و رهایشان کردند تا از تنگی نفس به خفگی بیفتند. بعضی از کانتینرها را به بیابان «دشت لیلی» در اطراف مزار بردند و آنجا زندانیان را دستهجمعی کشتند؛ به تلافی بیکموکاست همچو رفتاری که در سال 1997 با طالبان شده بود. یکی دیگر از شاهدان این ماجرا میگوید: «سه کانتینر را از مزار به شبرغان آوردند. درِ یکی از واگنها را که باز کردند، فقط سه نفر زنده مانده بودند. نزدیک به 300 نفر جان داده بودند. آن سه نفر را به زندان فرستادند. تمام اینها را از آنجا که نشسته بودم میدیدم». در چند روز آینده که دهها هزار نفر از شهروندان به جانکندن از مزار فرار کردند و با پای پیاده در ستونهای دراز راهی دیگر مناطق شدند، طالبان دهها نفر را با بمباران هوایی به قتل رساندند. طالبان به دنبال این بودند که در شمال افغانستان اثری از شیعه بر جای نماند. «ملا نیازی»، فرماندهای که دستور قتل نجیبالله را داده بود، فرماندار مزار شد و در عرض چند ساعت پس از تسخیر شهر، ملاهای طالبان از مساجد شهر اعلام کردند شیعیان مزار سه راه پیش پای خود دارند؛ به اسلام سنی درآیند، راهی ایران شوند یا بمیرند. برپایی هر نوع مراسم مذهبی شیعیان در مساجد ممنوع شد. نیازی خودش از مسجد اصلی مزار اعلام کرد: «سال گذشته بر ما شورش کردید و ما را کشتید. همهتان از خانههایتان به ما تیر انداختید. حالا سراغتان آمدهایم. هزارهها مسلمان نیستند و باید هزارهها را بکشیم. یا قبول میکنید که مسلمان بشوید یا از افغانستان میگریزید. هرجا بروید، گیرتان میآوریم. اگر به آسمان بروید از پایتان میگیریم و پایین میکشیم. اگر در زیر زمین قایم بشوید، موهایتان را به چنگ میآوریم و بیرونتان میکشیم...». با توجه به اینکه هیچ ناظر مستقلی در صحنه حاضر نبود که جنازهها را بشمارد، تخمین آمار کشتهشدگان ناممکن است، ولی سازمان ملل و کمیته بینالمللی صلیب سرخ تخمین زدهاند بین پنج هزار تا شش هزار نفر به قتل رسیدهاند. بعدها مشخص شد طالبان در مسیر پیشروی خود در مناطق میمنه و شبرغان نیز ازبکها و تاجیکها را به همین سبک قتل عام کرده بود. تخمین خودم این است که در ماههای جولای و آگوست بین شش تا هشت هزار غیرنظامی کشته شدهاند. طالبان گروه دیگری را هم در مزار هدف قرار داد که توفانی از اعتراضهای بینالمللی را به همراه آورد و چیزی نمانده بود که آنها را به جنگ با ایران بکشاند. واحد کوچکی از طالبان که «ملا دوستمحمد» فرماندهی آن را بر عهده داشت، به همراه چندین نفر از شبهنظامیان پاکستانی و شیعهستیز «سپاه صحابه»، وارد ساختمان کنسولگری ایران در مزار شدند، 11 نفر دیپلمات و مأمور اطلاعات و یک نفر خبرنگار را در زیرزمین جمع کردند و به ضرب گلوله کشتند.
تهران پیشتر با دولت پاکستان تماس گرفته بود تا از امنیت کنسولگری خودش خاطرجمع شود؛ چراکه ایرانیها میدانستند افسران سازمان اطلاعاتی پاکستان همراه با طالبان وارد مزار شدهاند. ایرانیهای داخل کنسولگری گمان کرده بودند گروه دوستمحمد برای حفاظت از آنها اعزام شده است؛ بنابراین ابتدا از ورود آنها استقبال میکنند. طالبان ضمنا 45 راننده کامیون ایرانی را هم ربوده بودند. طالبان در ابتدا حاضر به اعلام مکان دیپلماتها نمیشد، ولی با افزایش اعتراضهای بینالمللی و خشم طرف ایرانی، اذعان کرد دیپلماتها به قتل رسیدهاند، ولی نه با دستور رسمی بلکه به دست گروهی از طالبان پیمانشکن. بااینحال، منابع موثق گفتند که دوستمحمد روی بیسیم با ملاعمر صحبت کرده بود تا بپرسد آیا باید ایرانیها را بکشد یا خیر و عمر مجوز کار را صادر کرده بود. فارغ از صحت و سقم این خبر، ایرانیها قطعا این خبر را باور داشتند. قضای روزگار اینکه دوستمحمد بعدها در قندهار سر از حبس درآورد؛ چراکه همراه خودش دو زن هزاره را به صیغگی آورده بود و زوجهاش در قندهار شکایت پیش ملاعمر برده بود. حدود 400 زن هزاره را ربوده و به حکم صیغه به طالبان داده بودند.
دیدگاه تان را بنویسید