روایت صفار هرندی از جلسه مهم رهبر انقلاب و هاشمی رفسنجانی
به دنبال انتشار بخشی از مذاکرات اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام با رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۱ درباره معایب برقراری ارتباط با آمریکا و اختلاف نظر حضرت آیتالله خامنهای و مرحوم هاشمی رفسنجانی پایگاه KHAMENEI.IR در قالب پرونده «عبرت آیندگان» گفتگویی از محمدحسین صفارهرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر میکند که در آن جلسه حضور داشته و بعضی جزئیات آن را تشریح میکند.
khamenei.ir/ به دنبال انتشار بخشی از مذاکرات اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام با رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۱ درباره معایب برقراری ارتباط با آمریکا و اختلاف نظر حضرت آیتالله خامنهای و مرحوم هاشمی رفسنجانی پایگاه KHAMENEI.IR در قالب پرونده «عبرت آیندگان» گفتگویی از محمدحسین صفارهرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر میکند که در آن جلسه حضور داشته و بعضی جزئیات آن را تشریح میکند.
مشروح گفت و گو با محمدحسین صفارهرندی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام را میخوانید:
* در دیدار سال ۹۱ که شما هم در آن حضور داشتید، بحثهایی بین رهبر انقلاب و مرحوم هاشمی ردوبدل شد. این بحثها در مورد چه موضوعی بود؟
حضرت آقا در آن دیدار در چهارچوب وظایف و جهتگیریهای مجمع نسبت به گذشته تأکیدات تازهای داشتند و بعد اشاره کردند که عوامل پشت دوربین بیرون بروند. معلوم بود که میخواهند وارد یک موضوع خاصی بشوند و سطح محرمانهبودن آن بهگونهای است که مصلحت نیست بعضی از آقایان باشند. وقتی آقایان رفتند، حضرت آقا خطاب به آقای هاشمی گفتند این حرفها چیست که این روزها شما مطرح میکنید. ظاهراً همان موقع مرحوم هاشمی با فصلنامهای بهصورت تفصیلی در ضرورت ارتباط با آمریکا مصاحبه کرده بود و حرفهایی زده بود. آقا فرمودند منشأ این حرفها چیست. آقای هاشمی در توجیه گفت که من زمان حضرت امام هم مسائلی که به نظرم میرسید مصلحت است، میگفتم و خیلی وقتها امام هم میپذیرفت. آقا سریع فرمودند که امام رابطهی با آمریکا را نپذیرفتند. آقای هاشمی هم رد نکرد. در واقع، حضرت آقا میخواستند بگویند که لااقل این یک مورد که امام نپذیرفت را شما چه اصراری برای مطرحکردنش دارید!
بعد یک رفتوبرگشت کلامی بین حضرت آقا و آقای هاشمی شد. البته آقای هاشمی خیلی محترمانه و مؤدبانه پاسخ میداد و معلوم بود که آقای هاشمی توقع نداشت که حضرت آقا این موضوع را علنی کنند؛ چون من شنیدم که در جلسات خصوصی حضرت آقا به ایشان از این حرفها زده بودند و از این بحثها با هم داشتند؛ امّا این جلسه برای اوّلینبار در منظر جمعی بود و حضرت آقا میخواستند که این جمع شاهد باشند.
گُل کلام در جلسه همانجایی است که آقای هاشمی خودشان اقرار میکند که در برابر شبهاتی که آقا راجع به مسئلهی ارتباط با آمریکا مطرح کردند، استدلال ندارد. این اتفاق نادری بود که در این جلسه رخ داد و ما نظیرش را ندیدیم. بعد آشیخ حسن صانعی به آقا گفتند که خوب است شما ما را از منعکسکردن صحبتهایی که در این جلسه شد، منع بکنید. آقا هم چون آقای صانعی مطرح کرد، فرمودند بله، رعایت کنید. علت پنهانماندن این صحبتها و رسانهای نشدنش به همین خاطر بود. منتها وقتی این قضیه یک شکلی جدید پیدا کرد و بعضی از آن اشخاص حاضر در جلسه در قید حیات نبودند، منع انتشار برداشته شد تا مردم بهعنوان یک تجربه از آن مطلع شوند.
* رهبر انقلاب در دیدار هیئت دولت بار دیگر فرمودند که «اعتماد به غرب» جواب نمیدهد. چرا ایشان به چنین نتیجهای میرسند که «اعتماد به غرب» جواب نمیدهد و نباید این مسیر تکرار شود؟
ما دفعهی اوّلمان نیست که از «اعتماد به غرب» و آمریکا اینجوری ضربه میخوریم. در قضیهی ملیشدن صنعت نفت، در آن زمان خوشبینی به آمریکا فوقالعاده زیاد بود. دکتر مصدق واقعاً ملیگرا بود و دلش هم میخواست که کار بزرگی برای پیشرفت کشور و ملت کند، امّا نقطهضعف اساسیاش خوشبینی زیاد به آمریکا بود و در نهایت فریب آنها را خورد و علیه او کودتا کردند. خب این یک تجربه است، منتها آخرین تجربه هم نبود. بعد از آن هم در دورهی پهلوی، آمریکا در جهت بهبود شرایط به نفع ملت ایران کاری نکرد. اگر هم ارتش ما را تجهیز کردند بهخاطر جنگ ویتنام بود و نیروی هوایی ما برای سرکوب مبارزان ویتنامی به آنجا میرفت. این هم در جهت منافع آمریکا بود و هیچ ربطی به منافع ما نداشت. در واقع، ما ارتش ملی نداشتیم. خب این هم حاصل اعتماد دولت طاغوتی و شاهنشاهی بود. البته اعتمادش به آمریکا برای حمایت از خودش بود.
بعد از انقلاب هم در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری، قرارداد الجزایر بین ما و آنها نوشته شد، ولی آمریکاییها به تعهداتشان عمل نکردند، درصورتی که ما عمل کردیم و گروگانها را تحویل دادیم. در دههی هفتاد در زمان ریاستجمهوری آقای هاشمی، در ماجرای گروگانگیری آمریکاییها در لبنان، از ما برای آزادی گروگانهایشان درخواست کمک کردند و گفتند جبرانش میکنیم، ولی نکردند.
ببینید تجربهها تکرار و تکرارشده، ولی عبرت گرفته نشد. در همین برجام آقای دیپلمات ما با یک باور خوشبینانه میگفت امضاء آقای کری تضمین است و لازم نیست ضمانت بگیریم و حرفش تضمین است! امّا با روی کارآمدن آقای ترامپ، آمریکا از برجام خارج شد و به تعهداتش عمل نکرد! اصلاً دیپلماسی جهان سلطه یک خنجر آماده دارد که وقتی شما غفلتکردی در سینهات فرو میکند.
* عدم اعتماد به آمریکا و خلاف جهت کارکردن آنها فقط برای ملت ایران است یا سایر کشورها هم آسیب دیدند؟
آمریکاییها حدود بیست سال پیش به بهانهی مبارزه با طالبان وارد افغانستان شدند، ولی در این بیست سال صدها هزار نفر از مردم افغانستان را بهبهانههای مختلف با بمباران هوایی کشتند. امروز هم معلوم نیست آمریکاییها چه تعریفی از این ماجرا دارند که دو مرتبه افغانستان را تحویل طالبان دادند. عدهای باورشان شده بود که آمریکا آمده افغانستان را از شر طالبان نجات دهد، امّا امروز با همانها گعده میگیرد و نشستوبرخاست میکند! این تصویر واقعی آمریکاست. در لیبی وقتی قذافی وسوسهی وعدههای آمریکاییها شد و تأسیسات هستهاش را تسلیم آنها کرد، به لیبی حمله و آن را نابود کردند تا جایی که هنوز حاکمیت مستقرِ واحدی آنجا وجود ندارد. این کشور تباه شد و از بین رفت. این بلا را بر سر سومالی و عراق هم آوردند. روزی که وارد عراق شدند، گفتند ما میخواهیم ملت عراق را از شر صدام خلاص کنیم. به این بهانه به عراق حمله کردند، ولی صدها هزار نفر از مردم عراق را کشتند و این کشور را به ویرانه تبدیل کردند. در ماجرای داعش هم گفتند میخواهیم شما را از شرّ داعش نجات دهیم، ولی وقتی شهید سلیمانی به همراه مجاهدان عراقی داعش را محاصره میکرد، هواپیماهای آمریکایی منطقهی محاصرهشده را بمباران میکردند و برایشان محمولههای سلاح و آذوقه میفرستادند. بعد هم میگفتند ما ضدّ داعشیم!
با همهی کارشکنیها و جنایات و خیانتها هنوز عدهای سادهلوح تصورشان این است که آمریکا برای نجات مردم عراق و افغانستان از شر موجودات خطرناک آمده است. یکی از سناتورهای آمریکایی میگوید چه کسی گفته که ما میخواهیم داعش را از بین ببریم؟ ما داعش را مدیریت میکنیم. داعش زمانی که منافع ما اقتضا میکند، باید سرکوب شود.
آمریکاییها به معاهدات بینالمللی هم پایبند نیستند. اوّل معاهدهی آب و هوایی پاریس را امضا میکنند، بعد زیرش میزنند و میگویند قبول نداریم. از عضویت در کنوانسیونهایی سازمان یونسکو بیرون میآیند؛ چون مسئول یونسکو مواضعش طرفداری از آمریکاییها نیست.
* با چنین سابقهای از بدعهدی آمریکایی، آیا تقویت اقتصاد کشور از درون در تضاد و تناقض با مذاکرهکردن است؟ یا دو مسیر موازی را میشود همزمان پیش برد؟
بعضی از دیپلماتها و صاحبنظران آمریکایی به ما میگفتند که با آزادشدن پولهایتان، مسئلهتان حل نمیشود. وضع اقتصاد ملیتان خراب است و باید آن را احیا کنید. درست هم میگفتند. اقتصاد ملی، یعنی ظرفیتی که ملت اراده کند تا وضع خودش را از حالت موجود به وضع مطلوب برساند. این احیاء علم، فناوری و سرمایهگذاری میخواهد. سرمایههای هدررفتهی باید پای کار بیاید؛ امّا عدهای بهجای تقویت درونی دل به فرشتهی نجاتی بسته بودند که از خارج بیاید و مسائل را حل کند. دائم هم تکرار میکردند که ما دم کدخدا را دیدیم و حل همهی مسائل و مشکلات را به کدخدا گره زدند.
مردم هم باورشان شده بود که لابد اینطور است و منتظر بودند که چه اتفاقی میافتد. البته دانشمندان ما زیربار چنین شرایطی نرفتند و تحقیقات علمی خودشان را دنبال کردند. هرجا که به بنبست رسیدیم و آنها ما را تحریم کردند، دست به کار شدیم و توانستیم. نمونهی اخیرش هم واکسن است که الحمدالله توانستیم تولید کنیم.
* در سومین مستند غیررسمی که اهالی علم با رهبر انقلاب دیدار کردند، در موارد بسیار زیادی اشاره شد که مسئولین با نگاه به خارج میخواستند مشکلات داخلی را حل کنند، ولی تحریمها و کارشکنیهای خارجی اجازه نداد و دانشمندان خودمان به بهترین نحو و با ارزانترین روش مشکلات را حل کردند.
ببینید وقتی ما میگوییم که باید ظرفیتهای ملی و داخلی احیاء شود، عدهای خیال میکنند که ما میخواهیم راه بیرون را ببندیم. ابداً چنین چیزی نیست. اتفاقاً یکی از توصیههای حضرت آقا در اوّایل دولت دوم آقای روحانی تعامل گسترده با جهان بود. ما قرار نیست منزوی بشویم.
هر جا که ما در داخل مقتدر ظاهر شدیم و راه از بینبردن تحریم را فراهم کردیم و طرف مقابل به این نتیجه رسیده که تحریم بیاثر است، شرکتهایشان به دولتمردانشان فشار میآورند که ما داریم از بازار ایران محروم میشویم. آن وقت بقیهی کشورها میآیند. اشتباه دولتمردان ما در این چند سال این بود که بهجای سر عقل آوردن طرف مقابل باید از خودشان استغنا نشان میدادند و میگفتند که ما با شما کاری نداریم؛ امّا بهجای این کار علامت دادند که ما ته خطمان غرب است و موقتاً با شما کاری میکنیم. خب او هم هیچوقت سرمایهگذاری دائمی نمیکند. غربیها هم مطمئن بودند که این آقایان بنای آخرشان آنجاست.
البته در مذاکرات وین آقای عراقچی خوب ظاهر شد و برای دفاع از منافع ملی موضع قوی گرفت، منتها وقتی رئیس او پیغام میدهد که هرجوری هست توافق کن و بیا، یعنی باید منافع ملی را بدهی برود! درحالی که اگر به او بگویی محکم بایست و از موضع حقّت دفاع کن، طرف مقابل پیغام میفرستد که بیا دور بعدی مذاکرات را ادامه بدهیم؛ امّا متأسفانه این دولت مذاکره را ضایع کرد.
دیدگاه تان را بنویسید