بحران تصمیمگیری اصلاحطلبان!
دوگانه بازگشت به جامعه یا استمرار قدرت سیاسی اگر روزگاری میتوانست محل بحث نیروهای اصلاحطلب قرار بگیرد، حالا و از سر جبر شرایط سیاسی تقریبا بلامحل است؛ زیرا دیگر اصلاحطلبان جایگاهی در سیاست رسمی ندارند که چنین دوگانهای شکل بگیرد و حالا به نظر میرسد این محور فقط یک سمت دارد؛ بازگشت به جامعه.
دوگانه بازگشت به جامعه یا استمرار قدرت سیاسی اگر روزگاری میتوانست محل بحث نیروهای اصلاحطلب قرار بگیرد، حالا و از سر جبر شرایط سیاسی تقریبا بلامحل است؛ زیرا دیگر اصلاحطلبان جایگاهی در سیاست رسمی ندارند که چنین دوگانهای شکل بگیرد و حالا به نظر میرسد این محور فقط یک سمت دارد؛ بازگشت به جامعه. اما ماجرا به این سادگیها نیست؛ زیرا بازگشت به جامعه یک مفهوم کلی است که تا زمانی که استراتژیهای آن روشن نشده، نمیتوان گفت که اصلاحطلبان به چه جامعهای بازمیگردند و آیا میتوانند نسبت درستی با جامعه هدف خود برقرار کنند؟ و آیا اصلا اصلاحطلبان مانند دهه 70 قادر به نمایندگی مردم هستند یا نه؟ با این تفاوت که حالا آنها سرمایه اجتماعی ازدسترفته دارند و باید در وهله نخست اعتماد سرمایه اجتماعی خود را بازگردانند و سپس روی کنشگری پایگاه اجتماعیشان حساب باز کنند.
این موضوعات گرچه از مدتها پیش گفته شده و همواره هشدار ریزش سرمایه اجتماعی داده میشد، اما اصلاحطلبان در دوپارگی خود نتوانستند به آسیبشناسی آن بپردازند؛ زیرا یک عده اساسا چنین مسائلی را کاملا نظری و به دور از واقعیات سیاسی میدانستند و به هر قیمتی اصرار داشتند که در قدرت بمانند و معتقدان به بازگشت به جامعه هم هیچ راهبردی برای تحققش ارائه نمیدانند.
حالا گویا برخی اصلاحطلبان در شرایط پساانتخاباتی قصد دارند تا به تبیین راهبردی برای جلب اعتماد دوباره جامعه دست بزنند؛ برای مثال اخیرا آذر منصوری، سخنگوی جبهه اصلاحات ایران، گفته است: «اصلاحطلبی اگر نتواند دال اصلی گفتمانی خود را که رضایتمندی مردم است بهروزرسانی کند، عملا به محاق خواهد رفت و کارآمدی خود را از دست خواهد داد. به همین دلیل معتقدم اصلاحطلبان ضمن تلاش جدی برای احیای نهاد انتخابات که لازمه آن ایستادگی بر اصل عادلانه، آزاد و رقابتیبودن انتخابات است، باید تلاش کنند مرجعیت لازم را برای نمایندگی گروههای اجتماعی اعم از زنان، اقوام، اقلیتها، فرودستان و گروههایی که فکر میکنند صدایشان به گوش حاکمیت نمیرسد، به دست آورند. این میسر محقق نمیشود مگر اینکه اصلاحات جامعهمحور در اولویت فعالیتهای اصلاحطلبان قرار بگیرد؛ همان رویکردی که ما در برنامه حزب اتحاد روی آن تأکید داشتیم؛ شکلگیری جامعه قدرتمند. جامعه قدرتمند جامعهای است آگاه، مسئول و پرسشگر که بهخوبی به حقوق و مسئولیتهای شهروندی خود آگاه باشد و توان و سازوکار لازم برای اثربخشی بر سیاستگذاریها را داشته باشد. این رویکرد نیاز به برنامه جدی از طرف اصلاحطلبان دارد. دیگر زمان آن گذشته که احزاب از این انتخابات تا انتخابات بعدی کرکرهها را پایین بکشند و فقط در هر انتخاباتی که میرسد به مردم سلام کنند».
محمود صادقی، یکی دیگر از اعضای جبهه اصلاحات ایران نیز باور دارد: «بهطورکلی روش اصلاحطلبانه اقتضا میکند در هر شرایطی گفتمان و مطالبات را دنبال کنند؛ چه در شرایطی که در قدرت هستند و چه شرایطی که بیرون از قدرتاند. شرایط بیرون از قدرت، فرصت خوبی برای بازسازی و رجوع به جامعه و تفکر عمیقتر درباره مسائل جامعه از جمله نقد قدرت است. طبیعتا دولت آقای رئیسی هم بهعنوان بخشی از ساختار قدرت میتواند مورد نقد اصلاحطلبان قرار گیرد؛ البته نقدی که جنبه تخریبی نداشته و مصلحانه و در راستای اصلاح امور باشد.
صادقی با بیان اینکه امروز اصلاحطلبان هم یکدست و از یک نحله نیستند، مطرح میکند: «بخشی از اصلاحطلبان دیگر امیدی به اصلاح ندارند؛ آنها معتقدند این قدمگذاشتن برای تعامل نیز جنبه تبلیغی دارد. اما گروه مقابل که نگاه ایجابی دارند، قائل به این هستند که فارغ از نیت و پشت پرده این نوع تعامل، باید از هر فرصتی برای طرح مطالبات خود بهره ببرند؛ ولو اینکه روزنههای کوچکی وجود داشته باشد. در این شرایط میتوان دریافت آیا دولت آتی، آمادگی تعامل به شکل جدی را دارد یا نه؟ اگر فضا به سمتی برود که نقدپذیری ممکن نباشد، تعامل موضوعیت ندارد. مجموعا ابتکار عمل دولت آقای رئیسی در مرحله آزمون، اگر نتیجه منفی در پی داشته باشد، میتواند تأثیر معکوسی بر آنها داشته باشد و اهدافی همچون آرامسازی فضا را که در شرایط پساانتخابات دنبال میکردند، محقق و ممکن نکند. علاوه بر این میتواند بدبینیها را تشدید کند. پیشگیری از این ماجرا، به عملکرد آقای رئیسی و تیمی که انتخاب میکنند، بستگی مستقیم دارد. شاید اگر عملکرد مثبتی داشته باشند، به آرامشدن فضا و توسعه تعاملات کمک کند؛ اگرچه قاعدتا اصلاحطلبان باید مرزبندی خود را با دولت حفظ کنند تا شاهد بازگشت سرمایه اجتماعیشان باشند».
با این اوصاف باید چند نکته لحاظ شود؛ نخست آنکه اگر قرار است اصلاحطلبان به جامعه بازگردند، با چه شیوهای این کار را انجام میدهند؟ دوم آنکه آیا اساسا بر سر این موضوع توافق جامعی وجود دارد یا خیر؟ و اگر نیست، استمرار اختلافنظرها چگونه قابل حل است؟ در نهایت هم باید بررسی کرد که اصلاحطلبان میخواهند نسبت خود را با دولت اصولگرای سیزدهم چگونه برقرار کنند؟ آیا اگر شرایط مهیا شود، حاضر خواهند شد در راستای سیاست طیفی از اصلاحطلبان مبنی بر استمرار قدرت سیاسی، با دولت سیدابراهیم رئیسی همکاری کنند یا آنکه ترجیح میدهند منتقد و نه همکار باشند؟ به هر روی اصلاحطلبان در شرایط ازدستدادن سرمایه اجتماعی و توأمان قدرت سیاسی باید یک بار برای همیشه بنشینند و به پرسشهای بنیادینی که باعث بهوجودآمدن وضعیت امروزشان شده است، پاسخ دهند؛ نه آنکه بدون هیچ برنامهای باز هم و اینبار در سال 1402 عزم انتخابات مجلس کنند ولی با دستان خالی./ شرق
دیدگاه تان را بنویسید