عراق پل استراتژیک بین ایران، سوریه و حزبالله
یک تحلیلگر باسابقه آمریکایی تاکید کرد: آمریکا نتوانسته جلوی تبدیل شدن عراق به یک پل استراتژیک بین ایران، سوریه و حزبالله را بگیرد.
کیهان: یک تحلیلگر باسابقه آمریکایی تاکید کرد: آمریکا نتوانسته جلوی تبدیل شدن عراق به یک پل استراتژیک بین ایران، سوریه و حزبالله را بگیرد.
میدل ایست نیوز به قلم «آنتونی کوردزمن» (مسئول میز استراتژی در مرکز «استراتژیک و مطالعات بینالمللی») نوشت: دلایل متعددی وجود دارد که آمریکا ممکن است در عراق شکست بخورد و آنها موضوعاتی هستند که ایالات متحده تاکنون نتوانسته است در سطح کلی راهبردی حل کند. از سال ۲۰۰۳ به بعد، ایالات متحده تمرکز خود را بر مقابله با تهدید فوری گذاشت، نه اینکه بر ایجاد یک واحد عراقی و توسعه تواناییهای دفاعی بلندمدت.
ایالات متحده به طور مداوم نتوانسته است ارزش استراتژیک مناسب عراق را به آن بدهد. این برنامه نتوانسته جلوی تبدیل شدن عراق به یک پل استراتژیک بین ایران، سوریه و حزبالله را بگیرد، در حالی که میتواند عراق را با کشورهای عضو شورای همکاری، اردن و مصر متصل کند و از فشار و مداخله ترکیه و از نفوذ روسیه و چین بکاهد. ایالات متحده همچنین کاهش واردات نفت آمریکا را با کاهش اهمیت استراتژیک منطقه شورای همکاری خلیج فارس - حتی اگر حدود ۲۰ درصد از نفت جهان را صادر کند- تنظیم کرده است. آمریکا اهمیت استراتژیک عراق برای چین و روسیه و همچنین اهمیت آن در تأمین جریان پایدار انرژی گسترده برای صادرات آسیا به ایالات متحده را دستکم گرفت.
ایالات متحده نتوانست اهمیت نظامی مهم استراتژیک عراق و نقش دقیق بالقوه آن را در ایجاد ثبات و امنیت در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی درک کند. همچنین نتوانست درک کند که حکومت نافرجام و فاسد عراق، تنشهای قومی و فرقهای داخلی و فروپاشی فزاینده اقتصادی، دشمنان واقعی بودند.
حمله سال ۲۰۰۳ به عراق هیچ برنامه روشنی برای آینده پس از صدام نداشت. ایالات متحده نتوانست درک کند که شکست دادن دور اول افراطگرایان تا سال ۲۰۱۰، سپس بازگشت و از بین بردن خلافت داعش هرگز به نتایج پایدار نخواهد رسید مگر اینکه به علل افراطگرایی خشونتآمیز بپردازد. تلاشهای ایالات متحده برای تغییر شکل عراق به شکل اصلی از تقریباً سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹ موفقیت واقعی یا تأثیر پایدار کمی به دست آورد. از این بدتر، این تلاشهای آمریکاییها برای رسیدگی به مشکلات غیرنظامیان در عراق از حدود سال ۲۰۱۰ به بعد با برنامههای کمک بسیار محدود و کمتمرکز جایگزین شده است. به نظر میرسد آمریکا هرگز درک نکرده که ثبات اقتصادی و توسعه در عراق نیمه دوم مهمترین تلاشهای امنیتی معنیدار است. اصلاحات و کمکهای اقتصادی به همان اندازه اصلاحات و کمک به نیروهای امنیتی مهم هستند. این ابزار همچنین یک ابزار بالقوه مهم در اتحاد سنیها و شیعیان و همچنین اعراب و کردها، مهار نیروهای مؤثر در ایجاد فساد، ایجاد مشاغل جدید، جلب حمایت مردمی از دولت و محدود کردن اعتراضات مردمی و تضعیف تلاشهای ایران برای کنترل بخشهای اصلی اقتصاد عراق و سایر اقدامات است. ایالات متحده باید درک کند که نمیتواند یک عراق تقسیمشده بین ایران، سوریه، ترکیه و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را به یک شریک راهبردی واضح تبدیل کند. بهترین راه برای متحد کردن عراق، به دست آوردن حمایت گسترده عراقیها از تلاشهای آمریکا و محدود کردن موفقیت ایران تا حد ممکن است.
ایالات متحده باید درک کند که با سه گروه دشمن روبهرو است، نه فقط با یک گروه. ایالات متحده باید درسی را که باید از زمان مداخله خود در فیلیپین از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۱۳ آموخته باشد، بیاموزد، همان درسی که مطمئناً باید از جنگ ویتنام میگرفت. تمرکز بر استراتژی کلان و نتایج بلندمدت برای جلوگیری از جنگهای طولانی که پایان مثبتی ندارند بسیار مهم است. شکست دشمن فوری تنها بخشی از یک کارزار است که یک پایان استراتژیک موفقیتآمیز و مهم دارد. و ایالات متحده نیاز دارد تا همه این درگیریها را بر اساس اینکه با سه گروه دشمن روبهرو است و نه فقط یک گروه، حل کند: دشمن اول تهدید آشکار مخالفان مستقیم است و دشمن دوم ضعفها، اختلافات و فساد در دولت و نیروهای نظامی کشور است که ایالات متحده سعی در کمک به آنها دارد و دشمن سوم عدم آگاهی آمریکا از کشور و عدم رسیدگی به پیچیدگی وظایف مورد نیاز و منحنی دانش در حال توسعه روشهای موثر برای کمک به یک کشور خاص در سطح امنیتی و غیرنظامی است.
دیدگاه تان را بنویسید