روایت متفاوت ناخدا هوشنگ صمدی از آزادسازی خرمشهر
خبرگزاری فارس: جمعیت ۳۶ میلیون نفر؛ نمادی از آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ پس از ۵۷۶ روز اشغال. بدون شک یکی از مؤثرترین یگانهایی که در مقاومت ۳۴ روزه خرمشهر در سال ۱۳۵۹ نقش محوری و بیبدیلی را اجرا کرده، یگان تکاوران دریایی نیروی دریایی ارتش به فرماندهی ناخدا هوشنگ صمدی است که در آن زمان سازمانیافته ترین یگان نظامی حاضر در خرمشهر بودهاند.
ناخدا هوشنگ صمدی ۸۱ ساله امروز پس از گذشت ۳۹ سال از فتح خرمشهر، هنوز با همان شور و شعف روزهای آغازین جنگ از مقاومت خرمشهر و حماسههای تکاوران و نیروهای مردمی از ارتش و سپاه و بسیج و ... که او بر آنها نام «مدافعان خرمشهر» را نهاده است، میگوید.
آنقدر با شور و احساس از حماسههای خرمشهر میگوید که انسان آرزو میکند کاش آن روزها در خرمشهر میبود؛ با ناخدا هوشنگ صمدی به گفتگو نشستیم که متن این گفتگو را در ادامه میخوانیم.
** تکاوران دریایی از سال ۵۸ در خرمشهر حضور داشتند
فارس: شما بعنوان فرمانده تکاوران دریایی، جزو مدافعان خرمشهر بودید و از اولین ساعات حمله عراق به ایران، در میدان دفاع از خرمشهر حضور داشتید؛ اوضاع در آن زمان چگونه بود؟
ناخدا صمدی: اجازه بدهید کمی به عقبتر برویم؛ نیروی دریایی در منطقه جنگی که جنگ هشت ساله رخ داد، دو پایگاه دریایی بزرگ دارد، یکی منطقه دریایی سوم خرمشهر و دیگری منطقه دوم دریایی بوشهر است. نیروی دریایی در خرمشهر، سنگین ترین تیپ آن زمان را داشت که ناوتیپ هشتم نیروی دریایی نام داشت و حدود ۴۵ تا ۵۰ واحد شناور را در خود جای داده بود. ما از دهانه اروند تا خود اروندرود و آبادان، حدودا ۹۰ کیلومتر راه است که در این منطقه مرز دریایی داریم.
خردادماه ۱۳۵۸ دریادار مدنی که فرمانده نیروی دریایی و استاندار خوزستان بود، در خوزستان غائلهای به وجود آمده بود که یک سازمان در اوایل تحت عنوان سازمان فرهنگی از جوانان ثبت نام کرده بودند، بعد تبدیل به یک گروه سیاسی-نظامی تبدیل شد و بعد هم به یک گروه خرابکار تبدیل شد که ترور و بمبگذاری میکردند.
فرمانده نیروی دریایی به من و پایگاه بوشهر دستور داد که یک دسته ۳۵ نفری به خرمشهر برای کمک به شهربانی و تامین امنیت بفرستم. خرمشهر دو ساختمان متعلق به عراقیها داشت، یکی مدرسه عراقیها بود و یک کنسولگری عراق بود. اینها برای آموزشهای نظامی و بمبگذاری به عراق میرفتند و پس از برگشت در شهر رعب و حشت با تیراندازی هوایی ایجاد میکردند.
شهربانی جوابگو نبود به همین دلیل یک دسته ۳۵ نفره از تکاوران دریایی به آنجا رفتند، بلافاصله همین موضوع برای ژاندارمری خواستند. گفتند ژاندارمری در ۵ پاسگاه بین خرمشهر و شلمچه کمبود نیرو دارد که یک دسته دیگر هم برای آنجا فرستادیم. بعد از آن هم برای حفاظت از پتروشیمی بندر امام نیرو خواستند که یک دسته ۳۵ نفره دیگر هم به بندر امام خمینی(ره) فرستادیم؛ همینطور یک دسته هم برای تقویت پایگاه دریایی خرمشهر و حفاظت از قرارگاه فرماندهی آنجا فرستادیم، یعنی مجموعا ۴ دسته.
** گزارشاتی که نادیده گرفته میشد؛ جنگ قطعی است!
این چهار دسته مجهز به همه چیز هستند؛ با بی سیم هم با ما در بوشهر در تماس هستند، هم با فرمانده پایگاه خرمشهر و هم با کلیه یگانهایی که در آن منطقه هستند، از جمله با یگانهای لشکر ۹۲ زرهی خوزستان. اینها هر روز بعدازظهر باید جمع آوری اطلاعات میکردند و روزانه به واحد مادر گزارش دهند که واحد مادر بوشهر بود. آنها هر روز در گزارشاتشان قید میکردند که دشمن در حال تحرکات جدی، جادهکشی، سنگرسازی، پل سازی و جابجایی نیرو است و در حال آماده شدن برای جنگ است.
این گزارشات به صورت سلسله مراتبی به نیروی دریایی و ارتش میرفت و ارتش هم این گزارشات را در اختیار سیاسیون قرار میداد، اما سیاسیون در آن مقطع معتقد بودند که عراق به ما حمله نخواهد کرد؛ توجیهشان هم این بود که بیشترین پرسنل ارتش عراق شیعه هستند و به ما هم در اول انقلاب تبریک گفتهاند.
اوایل فروردین ۵۹ عراق در شمال خلیج فارس یک مانور دریایی برگزار کرد؛ از تهران به ما دستور دادند که این مانور رصد شود، پس از رصد مانور عراقیها ما گزارش دادیم و در آن قید کردیم « قرائن جنگ دیده میشود» این یک جمله نظامی است، به این معنی که وقوع جنگ قطعی و حتمی است، فقط تاریخ آن مشخص نیست.
ارتش در اردیبهشت ۵۹ اعلام کرد که ما یقین داریم وقوع جنگ قطعی است، به همین دلیل در ۱۸ اردیبهشت ۵۹ ارتش به هر سه نیرو دستور داد که طرحهای عملیاتی قدیم را کنار بگذارید و بر مبنای تهدیدات موجود که منظور همان گزارشات تحرکات عراق در مرزها بود، طرحهای عملیاتی جدید تدوین کنید.
این طرحها تهیه شد و در ستاد ارتش مصوب شد و بلافاصله هر سه نیرو به یگانهای خود ابلاغ شد. طرح نیروی دریایی بنام طرح ذوالفقار به همه پایگاهها ابلاغ شد و فرمانده منطقه سوم دریایی خرمشهر بر مبنای همین طرح در ۲۶ مرداد ۱۳۵۹ یگانهای خود را به صورت آماده به جنگ از اسکله جدا کرد و در دریا یعنی شمال خلیج فارس مستقر کرد و در این شرایط خرمشهر آماده جنگ بود. بر اساس این طرح ها از اوایل خرداد ۵۹ آماده باشها و تعمیر و نگهداری در یگانها آغاز شده بود.
دوم شهریور ۱۳۵۹ که هنوز جنگی شروع نشده و سیاسیون هنوز میگویند جنگی نمیشود، دو فروند جنگنده سوخوی عراقی به ناو نقدی ما در شمال خلیج فارس حمله میکنند، دست فرمانده و کارکنان آن ناو را میبوسم که هر دو جنگنده را ساقط کردند؛ به آنها امان ندادند، چرا؟ چون طرح عملیاتی در دست آنهاست.
** تشکیل ستاد جنگ نیروی دریایی ارتش قبل از آغاز جنگ
۲۳ شهریور ۱۳۵۹ من جانشین فرمانده منطقه دوم بوشهر هستم، صبح گفتند ناخدایکم عرشه مدنینژاد جانشین فرمانده نیروی دریایی از هواپیما پیاده شد و دارد میآید پایگاه؛ ایشان آمد و گفت آمدهام تا با کمک شما در منطقه جایی را پیدا کنیم برای تشکیل قرارگاه مقدم جنگ نیروی دریایی تا جنگ نیروی دریایی از اینجا اداره شود.
گشتیم یک زیرزمینی را پیدا کردیم در ساختمان های بلندمرتبه و در یک روز این ستاد عملیاتی را تجهیز کردیم و از زبدهترین کارکنان نیروی دریایی در این ستاد جمع کرد و خودش هم فرماندهی آن را برعهده گرفت و اسمش هم شد نیروی رزمی ۴۲۱ که هر کدام از این اعداد نشانه یک موضوع است؛ ۴ به معنای چهار منطقه نیروی دریایی ارتش بود، ۲ به معنای منطقه دوم دریایی و ۱ هم به معنای اولین قرارگاه بود. بنابراین اینکه میگویند ارتش در جنگ غافلگیر شد موضوع غلطی است چراکه از مدتها قبل ما تدارک لازم برای جنگ را دیده بودیم.
میرسیم به روز ۳۱ شهریور، ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر سوار ماشین شدم تا از گردان به ستاد فرماندهی منطقه بروم، به خاطر دارم از در دژبانی که عبور کردم و دژبان زنجیر را انداخت، یک لحظه صدای غرش میگهای عراقی را احساس کردم، سرم را بالا کردم و آنها را دیدم که ادامه مسیر دادند و پایگاه هوایی بوشهر را هدف قرار دادند.
** وقتی گفتند باید از خرمشهر دفاع کنی، شانهام خم شد
سریعا خودم را به دفتر فرماندهی رساندم، ایشان گفتند خوب شد آمدی! گفتم امری باشد؟ گفت از نیروی رزمی ۴۲۱ برایت مأموریتی آمده است. گفتم مأموریت چیست؟ گفتند که گردان را باید جمع کنی حرکت کنی به سمت خرمشهر برای دفاع از خرمشهر. تا آن روز من خرمشهر نرفته بودم؛ وقتی گفتند ماموریتت دفاع از خرمشهر است، احساس کردم شانهام خم شد.
به دفترم رفتم و آماده باش اعلام کردم و در فاصله کمی همه پرسنل جمع شدند. یک سخنرانی کوتاه کردم و گفتم آماده بشوید برای جنگ؛ بروید با خانوادههایتان خداحافظی کنید و یگان بارگیری شود. رأس ساعت ۱۲ شب باید از در پایگاه بیرون میرفتیم؛ ۱۱۲ خودرو بودیم، مجهز و پر از سلاح و مهمات و نفرات. حرکت کردیم و ساعت ۵:۳۰ صبح نزدیک آبادان توقف و بعد از آن متفرق شدیم چون میدانستیم دشمن از طریق ستون پنجم از حرکت ما مطلع شده است و باید متفرق میشدیم تا اگر دشمن حمله کرد، تلفات زیادی ندهیم.
من با افسر عملیات به ستاد اروند رفتیم که عملیات جبهه جنوب از آنجا کنترل میشد. افسران از همه نیروها آنجا حضور داشتند، جانشین گردان ناخدا کریم رستگاری راد گردان را برای ورود به شهر آماده کرد. بعد از استقرار گردان، اولین دستور از ستاد اروند برای ما صادر شد که یک گروهان به شلمچه اعزام شود، نیروهای مردمی و مدافعین خرمشهر در آنجا جلوی حرکت عراقیها را گرفتند، گروهان سوم ما به سمت آنجا حرکت کرد.
بد نیست این را بگوییم که آنهایی که برای صدام طراحی کرده بودند، برنامهشان این بود که در روز اول جنگ خرمشهر را تصرف کنند، در روز سوم خوزستان را از ایران جدا کنند و در روز هفتم صدام در میدان آزادی مصاحبه مطبوعاتی داشته باشد، اما ما در روز چهارم مهر با همان یک گروهان، شلمچه ایران را از دست دشمن گرفتیم، شلمچه عراق را هم تصرف کردیم و 21 نفر هم از آنها اسیر گرفتیم، شب در شلمچه عراق خوابیدیم، صبح روز پنجم پاتک عراقیها با نیروهای تازهنفس آغاز شد، اما به دلیل اینکه جاده شلمچه به خرمشهر تا صبح زیر گلولهباران عراقیها قرار داشت، نتوانستیم پشتیبانی شویم.
** وضع مردم را که میدیدیم گریهمان گرفته بود
فارس: زمانی که وارد خرمشهر شدید وضع آشفته بود؟
ناخدا صمدی: وضع به اندازه ای بد بود که ما همگی به حال مردم گریهمان گرفته بود؛ می دیدیم مردم به صورت سراسیمه نمیدانند چه کاری باید انجام بدهند؛ تنها کاری که کردم این بود که چند نفر از پرسنلم را با تعدادی جیپ و کامیون مامور کردم تا مردم را سوار کنند و ببرند مقداری دورتر از شهر و در منطقهای امن آنها را بگذارند که دستکم بتوانند به دیگر شهرها بروند و زیر آتش عراقیها نباشند.
البته در میان نیروهای مدافع خرمشهر آشفتگی نبود، نیروهای نظامی فرماندهی داشتند و هماهنگ بودند، اما بعضا نیروهایی از اطراف و اکناف میآمدند که نافرمانی داشتند. البته اشکال زیاد بود، لوازم مخابراتی نداشتند، مثلا بیسیم واکی تاکی داشتند که به راحتی قابل شنود است.
می آمدند پیش من و میگفتند ناخدا ما در فلان نقطه درگیریم و کمک میخواهیم، به آنها میگفتم آدرس روی نقشه بدهید و آدرس را میدادند و من هم نیرو اعزام میکردم، اما همان فرد از سنگر من که بیرون میرفت پشت بیسیم به همرزمانش میگفت آماده باشید تکاوران الان میآیند کمکتان! خب این را دشمن میشنید و بلافاصله آتشش را شدیدتر میکرد.
** فرمانده نافرمانی که ۱۱ نفر را از جبهه خارج کرد
مثلا یک گروه ۱۱ نفره آمد که گفتند میخواهند از سمت راست شما وارد جبهه شوند، گفتم از سمت راست به آنها اجازه ندهید و بگذارید از فاصله دیگری وارد جبهه شوند؛ فرماندهشان گوش نمیکرد، به او گفتم از این منطقه نروید، نیروهای من آن جلو هستند و ممکن است همدیگر را هدف قرار دهید؛ او اصرار کرد که نه من از همینجا میروم! هرکاری کردیم گوش نداد و آخر سر هم به ما گفت «برو بابا طاغوتی!». باور کنید یک ساعت هم طول نکشید، یکی از آنها ناله کنان برگشت و گفت ناخدا به ما آمبولانس بدهید، ما هم آمبولانس نداشتیم به او گفتم چه شده؟ گفت یک خمپاره خورد وسط ما و همه زخمی شده اند. یک وانت سیمرغ داشتم به او دادم تا برود زخمیها را بیاورد؛ وقتی آمد دیدم همه ۱۱ نفرشان مجروح شده اند و از انتهای وانت خون روانه شده بود.
رفتم بالا به او گفتم مگر من به شما نگفتم از اینجا نرو! من که گفتم همدیگر را میزنید! چرا گوش به حرف من ندادی؟ ۱۱ نفر را در این موقعیت از جبهه خارج کردی در حالی که این ۱۱ نفر کلی میتوانستند به من کمک کنند.
** ۲۰۰ گروه شکار تانک در خرمشهر تشکیل دادیم
فارس: وضعیت نبردتان در خرمشهر چگونه بود؟ به چه صورت میجنگیدید؟
ناخدا صمدی: در بررسی اولیه به این نتیجه رسیدیم که ما برای دفاع از خرمشهر نمیتوانیم دور شهر سنگر بکنیم، دفاع ما باید متحرک و پارتیزانی باشد و به فرماندهان گفتم واحدهایتان را به گروههای ۷ تا ۱۰ نفره تقسیم کنید. دیدیم بهترین اسلحهای که به درد ما میخورد آرپیجی-۷ است چون دشمن توان زرهی قوی داشت و این از همه بهتر بود.
در ابتدا ما ۱۲ قبضه از این سلاح در گردان داشتیم، درخواست کردم از بوشهر و ۲۰۰ قبضه آرپیجی برایمان فرستادند، با استفاده از داوطلبان که آموزش به آنها دادیم، ۲۰۰ گروه شکار تانک تشکیل دادیم. با این کار ما تاکتیک دشمن کاملا عوض شد به طوریکه آنها از ورود به خرمشهر از طریق پل نو منصرف شدند و راهشان را عوض کردند تا از طریق جاده اهواز-خرمشهر و از بالا وارد خرمشهر شوند.
** آخرین نفراتی بودیم که از خرمشهر خارج شدیم
فارس: برسیم به چهارم آبان، از ساعات آخری که در خرمشهر بودید میخواهم بدانم.
ناخدا صمدی: آخرین نفری که از خرمشهر خارج شد، من بودم و افسر عملیات و تعدادی از رزمندگان؛ ۲ قایق ۸ نفره برای ما فرستادند برای تخلیه؛ از ساعت ۱۲ شب شروع کردیم به تخلیه کردن، ساعت ۴ صبح یکی از قایقها غرق شد و یک قایق هم خراب شد و دیگر نیامد. ما گفتیم همه کسانی که ماندهاند جمع شوند، یک لنج بود در کنار ساحل، سوار لنج شدیم. آب در حال مد شدن بود و لنج ما در حال حرکت به سمتی پلی بود که در اختیار دشمن بود. گفتم همه به داخل آب بپرند و با شنا خودمان را به ساحل رساندیم.
** عهدی که تکاوران در ساحل کارون با خدا بستند
ما وقتی از خرمشهر خارج شدیم، وضع بسیار بدی داشتیم، همه رو به خرمشهر گریه میکردیم؛ وقتی به ساحل شرقی کارون رسیدیم، آنجا همه با هم عهد بستیم با خدا که خدایا این موهبت الهی را به ما عنایت فرما که در موقع مناسب از همینجا که خارج شدیم، دوباره وارد شویم» همین موضوع در روز اول و دوم و سوم خرداد ۱۳۶۱ اتفاق افتاد. یعنی روز اول خرداد پرسنل بدون آنکه اجازه ای از ما داشته باشند، شنا کُنان خود را به خرمشهر رساندند، روز سوم وقتی به ما اجازه ورود دادند، ما بیشترین افراد را در داخل خرمشهر داشتیم.
وقتی وارد خرمشهر شدیم، میدیدیم یک تکاور دریایی یک ستون ۲۰ نفره عراقی را اسیر گرفته و دارد آنها را میبرد.
فارس: وظیفه شما در عملیات بیت المقدس چه بود؟
ناخدا صمدی: در بیت المقدس نیروی دریایی آن نیروی دریایی سابق و اول جبهه نبود، نیروی دریایی با تمام قدرت آمده بود. عبور از رودخانه یکی از تخصصهای اصلی تکاوران و تفنگداران دریایی است، نیروهای زمینی، پیاده، لشکرهای زرهی و پیاده و مکانیزه در این نوع عملیاتهای آبخاکی کمک از ما میگیرند؛ ما یک گردان تکاور، همراه ضلع جنوبی مهاجمین به خرمشهر از قرارگاه کربلا سازمان داشتیم.
۵ گردان تفنگدار از آبادان تا دهانه فاو، دفاع از اروند رود را بر عهده داشتند؛ ۳۰۰ قایق ران با ۳۰۰ قایق هجومی مامور داشتیم برای عبور نیروهای رزمی به آن طرف رودخانه که به هر قرارگاه عمل کننده ۱۰۰ قایق ران دادیم. ۷ فروند بالگرد و ۵ فروند هاورکرافت ما هم در این عملیات برای جابجایی نیروها شرکت کردند.
دیدگاه تان را بنویسید