ناگفتههایی از نقش رهبر انقلاب در امنیت ایران
امیرعبداللهیان گفت: هدایت درست سیاست خارجی در کشور، که با دقت رهبر معظم انقلاب در مسائل منطقه اتخاذ میشد، خیلی کمک کرد به اینکه تولید قدرت ما در منطقه چندبرابر شود.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR : ده سال بعد از جنگ ۳۳ روزه، الیوت آبرامز، مشاور امنیت ملی آمریکا در دورهی بوش پسر، به صراحت اعتراف کرد که «اهداف جنگ ۳۳ روزه به معادلات منطقهای نیز مربوط بود و تلاش میشد با این جنگ ایران ضعیف و جایگاه اسرائیل در منطقه تقویت شود.» اما پیروزی حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه، همهی معادلات آنان را بر هم زد. بنابراین استراتژی دشمن به سمت «جنگ نیابتی» تغییر کرد تا با این طرح بتوانند امنیت محور مقاومت و بهطور خاص ایران را مخدوش کنند. حالا اما بعد از گذشت چند سال از این طرح نیز به نظر میرسد این پروژه هم به شکست انجامیده است. دکتر حسین امیرعبداللهیان، مدیر کل بینالملل مجلس شورای اسلامی، یکی از کسانی است که به دلیل مسئولیتی که پیش از این داشت (معاون عربی- آفریقایی وزارت خارجه)، از نزدیک شاهد این تحولات بوده است. در سالگرد پیروزی حزبالله بر رژیم صهیونیستی، گفتوگویی با ایشان ترتیب داده شده است که به شرح زیر است:
من تصورم این است که مقطع جنگ ۳۳روزه را باید نقطهی عطف و سرآغاز تحولی تاریخی و اصیل در جریان مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی دانست؛ چراکه دقیقاً در شرایطی که محور آمریکا و رژیم صهیونیستی تصور میکردند با توجه به قدرت نظامیشان، بر منطقه تسلط دارند و میتوانند یک تغییر اساسی در ارتباط با سیاستهایشان در منطقه ایجاد کنند، ما شاهد جنگ ۳۳روزه و شکست رژیم صهیونیستی بودیم. حقیقتاً این رژیم خودش را برای هر سناریویی آماده کرده بود، الا سناریوی شکست در مقابل جریان مقاومت و حزبالله. فکر میکنم دو اتفاق مهم در آن مقطع افتاد. اتفاق اول اینکه جریان مقاومت و نیروهای حزبالله با توکل به خدا مقاومت کردند و وعدهی خدا که فرمود مقاومت کنید و نتیجهی آن پیروزی مسلم و قطعی خواهد بود، کاملاً تحقق پیدا کرد. نکتهی دوم را از زبان سید حسن نصرالله شنیدم که در آن زمان یکی از اشارات رهبر انقلاب این بود که مقاومت کنید، وعدهی خدا حق است و شما در مقابل دشمن مسلحتان پیروز خواهید شد، نهتنها پیروز میشوید، که به قدرت مهمی در منطقه تبدیل خواهید شد. جنگ ۳۳روزه وعدهی قرآنی و الهی و پیشبینی رهبر انقلاب را کاملاً محقق ساخت و از آن به بعد ما شاهد این هستیم که دشمنان جریان مقاومت وارد یک فاز جدید و طراحی جدید شدهاند تا در راستای آن طراحی، بتوانند این شکست را جبران کنند. این طراحی به مرحلهای رسید که با استفاده از جریان بیداری اسلامی که در کشورهای عربی به راه افتاد، محور آمریکا و رژیم صهیونیستی تلاش کردند شکستشان در جنگ ۳۳روزه را در جنگ ۵۱روزه و حمله به غزه جبران کنند. اما شرایط نشان داد که در جریان این جنگ، همان داستان جنگ ۳۳روزه بهنحو دیگری تکرار شد. مضاف بر اینکه در جنگ ۵۱روزه آخرین شلیک را مقاومت انجام داد و این شلیک به قلب رژیم صهیونیستی اصابت کرد. از جهات دیگر نیز این جنگ متفاوت بود. البته بعد از اینکه این جریان در منطقه احساس نگرانی کرد، سرمایهگذاری زیادی برای مقابله با بیداری اسلامی انجام داد، اما موفق نشد. رسالهی دکترای من در موضوع بیداری اسلامی بود و خیلی سعی کردم از تجارب میدانی بهره بگیرم و همچنان آن موضوع را دنبال میکنم. من خیلی معتقد نیستم که بیداری اسلامی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا سرکوب شده است. بیداری اسلامی جریان دارد، اما یک جا نمودش قویتر است و یک جا کمرنگتر است. یک جا فرصت محدودتر و جایی اتفاقاً فرصت بیشتر شده است. این بیداری ریشه در یک فرهنگ عمیق اسلامی دارد. شما نمیتوانید ارزشها و فرهنگها را سرکوب کنید و بگویید به فراموشی سپرده میشوند. در دورهی اتحاد جماهیر شوروی سابق، آثاری از منارهی مسجد یا کلیسا باقی نماند، اما بعد از هفتاد سال صدای اذان دوباره از تکتک خانهها در آنجا بلند شد. لذا پدیدهی بیداری اسلامی به نظر من همچنان جاری و ساری است و اتفاقاً به ثبات و امنیت در منطقه کمک میکند.
من برای تحولات مرتبط با بیداری اسلامی فرصت داشتم که پنج یا شش بار به مصر سفر کنم. در هر سفری که به مصر رفتم، خودم شخصاً علاقهمند بودم در کنار دیدارهای رسمی، با افرادی که تجاربی در حوزههای سیاسی و فرهنگی مصر دارند، دیدار کنم و نظرات آنها را بشنوم. برای مثال، با مرحوم حسنین هیکل و عمر موسی ملاقات کردم. مرحوم هیکل، که سالهای آخر عمرش هم بود و خیلی شفاف و صریح و کمتر با ملاحظهی سیاسی صحبت میکرد، در اوج بحران سوریه و تحولات مصر، تونس و غیره و در دورهای که هنوز آقای مرسی رئیسجمهور بود، گفتند که نمیخواهم حرفی بزنم که خوشایند شما باشد، بلکه بهعنوان یک متفکر جهان عرب و بهعنوان کسی که مسائل را با نگاه عربی تجزیهوتحلیل میکند، میخواهم به شما بگویم من با خیلی از سران کشورهای عربی مانند پدر امیر کنونی قطر، که به «امیر والد» معروف است، رفاقت دارم. او میگفت رهبران جهان عرب باید درک درستی از تحولات داشته باشند، اما امام خامنهای (تعبیر مرحوم هیکل است) در جمهوری اسلامی ایران با یک نگاه عمیق به تحولات منطقه نگاه میکنند و نوع هدایتی که ایشان انجام میدهند، برای ما بسیار آموزنده است. میگفت من دقیقاً تمرکز ایشان را بر مسائلی مانند پیشرفت علمی در کشور و فراتر از آن جهان اسلام، تقویت بنیهی دفاعی ایران و مدیریت مسائل منطقه براساس فهمی دقیق، میبینم. مرحوم هیکل میگفت وقتی بحران سوریه شروع شد، قبل از اینکه در جریان قرار بگیرم که دیدگاه امام خامنهای در ایران چیست، برداشتم با فهم عربی خودم و تجارب چنددههای از جهان عرب، این بود که با این روشها بشار اسد ساقط نخواهد شد. بعد دیدم نگاه راهبردی امام خامنهای نسبتبه مسئلهی سوریه و محور مقاومت و امنیت منطقه چقدر دقیق است. ایشان گفتند که امنیت منطقه به آیندهی سوریه گره خورده است و مراقب باشید، چون تحولات سوریه امنیت محور مقاومت و منطقه را هدف قرار داده است. مرحوم هیکل میگفت در این منطقه که همهجایش ناامن است، سهم عمدهی امنیت شما، از نگاه من که از بیرون تحولات را دنبال میکنم، برمیگردد به نقشی که امام خامنهای در هدایت و سکانداری این جریان دارد. این را از این جهت عرض کردم که نگاه بیرونی چیست. نکتهی دوم اینکه اگر در مذاکرات هستهای، جمهوری اسلامی ایران توانست به نتیجه برسد، عقبهی آن به توانمندیهای دفاعی و علمی و نظام سیاسی مبتنی بر آرای مردم برمیگردد که در منطقه کمنظیر است. اگر ما در مذاکرات هستهای مورد توجه قرار گرفتیم، چه در دورهی آقایان دکتر خرازی، دکتر لاریجانی و دکتر جلیلی و چه در دورهی آقای دکتر ظریف، بهدلیل توجه به افراد نبود، بلکه به توانمندی نظام و قدرت ما برمیگشت که در طول این سالها با درایت رهبر انقلاب افزایش یافته است. عقبه و قدرت نظام در حوزهی هستهای، بخشی از قدرت را برای ما تولید کرد. در حوزههای فناوری و علمی هم بخشی دیگر از قدرت ما به وجود آمد. اعتماد عمومی مردم به نظام هم بهعنوان یک سرمایه، بخش دیگری از قدرت را تولید کرد. باید گفت که سیاستهای منطقهای ما هم سهم مهمی در تولید قدرت برای ایران داشت. آمریکاییها اگر احساس بکنند دست ما خالی است، نهتنها پای میز مذاکره نخواهند آمد، بلکه با تانک وارد کشورمان میشوند. این دست پُر و این شرایطی که جمهوری اسلامی ایران دارد، در واقع یک منبع قدرت است؛ هم برای مذاکرهکنندگان هستهای ما در آن زمان و هم در هر مقطع دیگر.
در مسائل منطقه، نباید فراموش کرد که آمریکا افغانستان و عراق را اشغال کرد. سیاستهای مداخلهجویانهی آمریکا صرفاً در سطح رسانه و حمایت سایبری و مجازی نبود، بلکه حضور نظامی سنگین در دو سوی کشور ما (غرب و شرق) پیدا کرد. هدایت درست سیاست خارجی در کشور، که با دقت رهبر معظم انقلاب در مسائل منطقه اتخاذ میشد، خیلی کمک کرد به اینکه تولید قدرت ما در منطقه چندبرابر شود. خیلیوقتها در مذاکراتی که با هیئتهای خارجی، اعم از عربی و غربی داشتهام، بهصراحت به من میگفتند شما در منطقه دخالت دارید و من بهصراحت به آنها میگفتم خیر، ما در منطقه دخالت نداریم، ما در منطقه نفوذ داریم. ما به نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه افتخار میکنیم. این نفوذ باعث ارتباطات عمیق مردمی در سطوح مختلف بین ما شده و باعث شده است که جمهوری اسلامی ایران تأثیرگذار باشد. اتفاقاً این نفوذ، برخلاف رفتار طرف مقابل، باعث کمک به ثبات، امنیت، صلح و رفاه در منطقه شده است. علیرغم اینکه برخی از مسائل منطقه ممکن است ظاهر تلخی داشته باشد، ولی آنچه در منطقه در راستای مبارزه با رژیم صهیونیستی و مبارزه با تروریستهای تکفیری هدایت شد، خدمتی است به کل عالم، همهی کشورهای منطقه و البته امنیت ملت خودمان. پس از سقوط موصل توسط داعش، اگر برخورد اقتدارآمیز جمهوری اسلامی ایران در داخل خاک عراق نبود، نیروهایی با هدایت سرویسهای صهیونیستی میخواستند مرزهای ما را ناامن کنند و شاید امروز ما مجبور میشدیم در متروهای خودمان با داعش یا دیگر جریانات تکفیری مبارزه کنیم. من فراموش نمیکنم که در یکی دو سال اول بحران سوریه، گاهیاوقات در برخی جلسات ممکن بود برخی از بزرگان ما هم در حوزههای نظامی، امنیتی و سیاسی و از جمله خود ما در وزارت امور خارجه، دچار تردید شویم نسبتبه اینکه تا کجا میتوانیم مسائل سوریه را دنبال کنیم. اما هشدارهای بهموقع رهبر معظم انقلاب همهی ما را در مسیر واقعی و دقیق قرار داد؛ یعنی تأمین امنیت حداکثری کشور، کمک به امنیت منطقه و تقویت و کمک به محور مقاومت که باید با دقت و برنامهریزی و با فعالیت حداکثری آنها را دنبال کرد. لذا امروز با صدای بلند میگوییم که جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی در این مقطع حساس و تاریخی ایفا کرده است؛ آنهم درحالیکه شرایط ویژهای بر منطقه حاکم است. برداشت خود من این است که امروز علیرغم شهدایی که در این راه دادهایم و سختیهایی که متحمل میشویم و علیرغم ویرانیهایی که طرف مقابل تحمیل میکند، محور مقاومت نشان داده است که امروز در مقایسه با دیروز، در بهترین وضعیت خودش، هم در جبههی مبارزه با رژیم صهیونیستی و هم در جبههی مبارزهی با تروریسم، قرار دارد. فراموش نکنیم خانم کلینتون، یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و وزیر خارجهی وقت آقای اوباما، در کتاب خاطرات خودش، راجعبه تأثیرگذاری مقاومت و حفظ ساختار سیاسی سوریه و پیام جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت که اجازه ندادند و نخواهند داد که متحدشان یعنی آقای بشار اسد (رئیسجمهور قانونی سوریه) سرنگون شود، میگوید که بشار اسد با محاسبات ما در حال سقوط بود، اما در کنار مستشاران ایرانی و تنها ورود کمتر از هزار نیروی رزمندهی مقاومت از حزبالله لبنان، تمام معادله به ضرر ما برهم خورد.
تلاشی تقریباً از اواخر مذاکرات هستهای از طرف غربیها شروع شد و در مصاحبهها و اظهارنظرهایشان هم کاملاً مشهود بود که پس از موضوع هستهای، میخواهند بهسراغ موضوعات منطقهای بروند. حتی گاهیاوقات من نقلقولهایی از برخی هیئتهای عالیرتبهی دیپلماتیک اروپایی میشنیدم مبنی بر اینکه هم ما و هم آمریکاییها اعتقاد داریم از موضوع هستهای بهسرعت میتوان عبور کرد و موضوع مهمتر از موضوع هستهای، مسائل منطقه است. من فکر میکنم در این مقطع، هم آمریکاییها و هم بعضی کشورهای غربی، بهدنبال این بودند که همزمان چندین پرونده جلوی میز باز شود. اما نگاه رهبر انقلاب مشروط نمودن این مسئله و بیان این نکته بود که قرار نیست ما طرح و پروندهی جدیدی باز کنیم و همهچیز مشروط و منوط به این است که در همین پروندهای که باز شده است، به یک جمعبندی برسیم و طرفهای مقابل نشان دهند که آیا برای اجرای آن صداقت دارند یا خیر. ضمن اینکه رهبر انقلاب همواره تأکید میکردند که ما هیچ مذاکرهای با آمریکاییها دربارهی موضوعات منطقه نخواهیم داشت. از طرفی این باور در جمهوری اسلامی ایران و سطوح عالی تصمیمگیری هم وجود داشت و دارد که ما مسائل منطقه را باید با اهل منطقه حل کنیم. این نکتهای بسیار کلیدی و مهم است که مسائل منطقه در درون منطقه باید حلوفصل شود. ضمن اینکه ما فاصلهی زیادی داریم تا آمریکاییها نشان دهند در برجام صادقانه عمل خواهند کرد. کمااینکه الآن برجام با فرازونشیبها و چالشهای فراوانی در حوزهی اجرا مواجه شده است.
ما فراموش نکنیم که در تحولات سوریه، جبههی مهمی متشکل از حدود ۸۶ کشور در مقابل جریان مقاومت قرار گرفتند. در همان ماههای اول شروع بحران سوریه، در نشست بهاصطلاح دوستان سوریه در تونس، خانم کلینتون، وزیر خارجهی وقت آمریکا، وقتی بیرون آمد، بهجای اینکه از صلح صحبت کند، اعلام کرد که ما معارضین بشار اسد را مسلح میکنیم. در کمتر از نیم ساعت، سعود الفیصل، وزیر خارجهی وقت عربستان، از جلسه در تونس آمد بیرون و او هم تکرار کرد و گفت برای سرنگونی بشار اسد، مخالفین او را باید مسلح کرد. کشورهای دیگری از جمله ترکیه و قطر هم هرکدام سهمی در تقویت این روند داشتند. اما نکتهی مهم این است که آنها با این حمایتهایی که انجام دادهاند، در چه وضعیتی قرار گرفتهاند؟ شاهد مثال من دیدار رودرروی خودم با سعود الفیصل، در منزل شخصی ایشان است که حدود ۳۴ سال در عربستان وزیر خارجه بود. شاید چهار یا پنج ماه قبل از فوت ایشان و چند روز بعد از عملیات تروریستی که در ریاض انجام شده بود، من سفری به عربستان داشتم. سعود الفیصل مطالبی در آن جلسه گفت که برخلاف مصاحبههایش، کاملاً مشهود بود به این نتیجه رسیده است که چه خطای بزرگی کردهاند و امروز بازخورد این خطا را در کشور خودشان دارند میگیرند و این خطا، چه در سوریه و چه در عراق، تعادلشان را بههم ریخته است. شاید اگر سعود الفیصل دو سه ماه دیگر زنده بود، حرفهایی میزد راجعبه خطاهای راهبردی عربستان سعودی در منطقه که خیلی از واقعیتهای پشت پرده روشن میشد. من معتقدم او نگرانیهایی را که برای خود آنها ایجاد شده بود، بیان میکرد. در منطقه و در پنج شش سال گذشته، دو اراده در مقابل هم قرار گرفتند؛ دو ارادهی کاملاً واضح و شناختهشده: ارادهی مبتنی بر جریان مقاومت که این جریان هزینهی سنگینی دارد میپردازد و البته خروجیاش به نفع کل منطقه و جهان است و از آن طرف، ارادهی مبتنی بر تقویت رژیم صهیونیستی که حتی برخی از کشورهای منطقه نیز با تحلیل غلط، به این طیف پیوستهاند. امروز هیچکس نمیتواند منکر شود که برخی کشورهای عرب منطقه، ولو بهطور پنهان، در حوزههای سیاسی و تجاری با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار کردهاند. یکی از انگیزههایی که بعضی کشورها از جمله عربستان سعودی برای حذف بشار اسد در مقطعی داشتند، این بود که عربستان سعودی نمیتوانست تحمل کند حکومتی که بشار اسد در رأس آن قرار دارد، در خط مقدم محور مقاومت قرار بگیرد و در برخی پیروزیهای محور مقاومت نقش داشته باشد. برخی رهبران جهان عرب تحمل این شرایط برایشان سخت است. همانطور که تحمل شخصیتی چون سید حسن نصرالله برایشان سخت است که اگر همهی رهبران جهان عرب امروز جمع شوند، شاید دو دقیقه از مواضع صریح او را نتوانند حتی روخوانی کنند. لذا علیرغم جنگی که بین ارادهها در منطقه جریان پیدا کرده، جریانی که نمود پیدا کرده و توانسته است وضعیت خودش را تثبیت کند، جریان مقاومت است. ممکن است این سؤال مطرح شود که این جریان مقاومت در منطقه در مقابل منطقه است یا در مسیر کمک به منطقه؟ در پاسخ باید گفت حزباللهی که نیروی انسانیاش برای امنیت لبنان به شهادت میرسد، اگر بتواند در لبنان امنیت برقرار کند، حتماً تأثیر مثبتی بر سایر کشورها خواهد داشت. اساساً امنیت را مقولهای بههمپیوسته تعریف میکنند. زمانی با آقای عادل جبیر، وزیر خارجهی وقت عربستان، در حاشیهی نشست سازمان همکاریهای اسلامی در جده، تقریباً در همان ماه اولی که عربستان به یمن حملهی نظامی کرد، گفتم آقای وزیر، اگر تصور میکنید میتوانید کشورهای منطقه را ناامن کنید و خودتان امن بمانید، برداشت خیلی غلطی است. همانطور که اشاره کردم، در سوریه ۸۶ کشور با همهی توان بهدنبال سرنگونی آقای بشار اسد بودند. اکنون در حال پشت سر گذاشتن ششمین سال تحولات سوریه هستیم و آقای بشار اسد بهعنوان رئیسجمهور در جایگاه خودش قرار دارد و مردم سوریه واقعاً ایستادهاند. خانم کلینتون در کتاب خاطراتش میگوید من در ملاقاتهای دیپلماتیک خود، خیلی میشنیدم که همه میگفتند تصور میکردیم ارتش سوریه در کمتر از سه ماه دچار فروپاشی میشود، اما ارتش سوریه نزدیک به شش سال است که تحمل کرده است. نیروهای مردمی سوریه در حفظ کشور و نظامشان نقش مهمی ایفا کردهاند. همه هم معتقدند در کنار ارتش و رهبری و مردم سوریه، نقش مستشاری جمهوری اسلامی ایران و حزبالله بسیار مهم بوده است. در اینجا میبینیم نهتنها هیچ دستاوردی برای جریان مقابل حاصل نشد، بلکه نتیجهی سیاستهای نادرست بعضی کشورها مثل فرانسه، که تندترین و داغترین مواضع را علیه امنیت سوریه دنبال میکردند، امروز گربانگیر خودشان شده است و متأسفانه میبینیم یکی از ناامنترین کشورها در اروپا بهلحاظ تروریستی، فرانسهای است که آن مواضع افراطی را مطرح میکرد. امروز جایگاه فرانسه، سوریه و مقاومت بهخوبی مشخص است. به موضوع بحرین بپردازیم. در بحرین اکثریت مردم مطالباتی دارند که نظام سیاسی بحرین توجهی به آنها نکرده و به توصیهی برخی مقامات عربستان سعودی، سیاستهای خشن را با توسل به زور و روشهای نظامی و امنیتی برگزیده است. تانکهای عربستان وارد بحرین شدند، پول عربستان وارد بحرین شد، دستگاه امنیتی عربستان برای سرکوب کمک کرد، برخی از کشورهای خارج از منطقه هم در راستای منافعشان اقداماتی به نفع حکومت بحرین انجام دادند. در مقابل اما موضع جمهوری اسلامی ایران کاملاً منطقی بود: گفتوگوی ملی با رعایت حقوق انسانی در بحرین. این همه هزینه صرف کردند، ولی دستگیری شیخ عیسی قاسم نشاندهندهی ناکامی و ناتوانی حکومت آلخلیفه برای حل بحران است. لغو تابعیت آیتالله شیخ عیسی قاسم، یک روحانی عالیقدر، بهمنزلهی تداوم جدی بحران در بحرین است. در یمن، عربستان یک خطای استراتژیک کرد. من این را صراحتاً به آقای عادل جبیر گفتم که شما با تحلیلهای نادرست، دچار خطای استراتژیک شدید؛ البته با همراهی و حمایتهای لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا. عربستان بهعنوان یک کشور اسلامی در منطقه، به یک کشور ضعیف مسلمان در منطقه حمله کرد. تصورشان هم این بود که در کمتر از دو هفته، همهچیز خاتمه خواهد یافت، اما با گذشت بیش از یک سال و چند ماه، اتفاق خاصی در آنجا نیفتاد. وقتی در کلیت منطقه نگاه میکنید، میبینید آن سیاستهای غلط فقط باعث بالا بردن هزینهی مردم، افزایش تعداد کشتهها و نابودی زیرساختها در این کشورها شده و به اهداف رژیم صهیونیستی کمک کرده است. به نظر من، به همین دلیل باید بهدرستی تحلیل کرد و گفت امروز تروریست تکفیری و رژیم صهیونیستی دو روی یک سکهاند و این سکهای است که نظام سلطه در راستای منافع خودش در حال بازی کردن با آن است. هدف نظام سلطه در راستای تجزیهی کشورهای اسلامی و کشورهای منطقه، تضعیف محور مقاومت، متلاشی کردن امنیت منطقه و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی است. آنها هم هزینههای زیادی در اینجا پرداختهاند، اما خروجیای که امروز بهطور محسوس میبینیم، این است که متأسفانه بازخورد آن سیاستهای غلط به خود این کشورها بازگشته است. البته ما از این بابت خوشحال نیستیم و امیدواریم هرچه زودتر این سیاستها اصلاح شود.
در حقوق بینالملل یک امر شناختهشدهای است که یک دولت میتواند از یک دولت دوست، درخواست کند در موضوعی به او کمک کند. این کمک میتواند در حوزههای امنیتی و دفاعی هم باشد و صرفاً محدود به حوزههای اقتصادی، فرهنگی و غیره نیست. طبیعی است که ما در قالب مستشار نظامی وارد عراق و سوریه شدیم، نه بهصورت خودسرانه. این دقیقاً برخلاف رفتار غلطی است که امروز آمریکاییها انجام میدهند. آمریکاییها بدون اینکه با دولت سوریه هماهنگ کنند، در مسیر بهاصطلاح مبارزهی با داعش (که البته ما مبارزهی با داعش را نمیبینیم و تا امروز حداکثر بازی کردن با داعش را از طرف آمریکا دیدهایم) وارد سوریه میشوند و اقداماتی انجام میدهند. نکتهی دوم اینکه ما در حوزهی امنیت ملیمان، تعارفی نداریم. وقتی احساس کنیم عراق بهعنوان یک کشور همسایه، در شرایطی قرار گرفته که ممکن است ناامنی از آن کشور بهسمت ما سرایت کند، حتی اگر لازم باشد، ممکن است خود ما در مقطعی به دولت عراق پیشنهاد دهیم که این امکانات و توانمندیها را داریم و میخواهیم به کمک شما بیاییم تا هم کمک به دولت و مردم عراق باشد، هم کمک به امنیت ملی خودمان و هم در نهایت کمک به امنیت منطقه. اما اینکه روسیه در این بین چه میکند، از یک منظر برمیگردد به امنیت ملی خودش و از یک طرف برمیگردد به شرایط کلیای که در منطقه وجود دارد. من مذاکرات زیادی با مقامات روس در پنج سال گذشته داشتهام. اولاً بخشی از نیروهایی که در عراق، سوریه، لبنان، یمن و لیبی حضور دارند، اتباع جمهوریهای مرتبط با روسیه هستند؛ یعنی همیشه روسها این نگرانی را دارند که مبادا این افراد در داخل این کشورها تجاربی کسب کنند و بعد در مسکو و دیگر جمهوریهای مرتبط با روسیه، ناامنی ایجاد شود. لذا آنها یک توجیه منطقی برای کار خودشان دارند که میخواهند از بازگشت تروریستها به کشورشان پیشگیری کنند. نکتهی دوم این است که روسیه تازمانیکه بشار اسد، وزیر دفاعش را نفرستاد و رسماً از آقای پوتین درخواست کمک نکرد، نیرو نفرستاد. دقیقاً همان اقدامی که ما در قبال سوریه انجام دادیم. کاملاً در چارچوب حقوق بینالملل از ما درخواست شد و ما هم درخواست آنها را پذیرفتیم. اگر درخواست نمیشد و مقتضیات امنیت ملیمان ایجاب میکرد، خود ما به سوریه و عراق پیشنهاد میکردیم. لذا توجیهی کاملاً قانونی و منطبق بر حقوق بینالملل وجود دارد. ضمن اینکه جمهوری اسلامی ایران از ابتدای بحران، برمبنای هنجارهای شناختهشده عمل کرده است؛ یعنی اولاً ما آقای بشار اسد را رئیسجمهور قانونی سوریه دانسته و میدانیم تازمانیکه انتخابات دیگری برگزار شود و مردم سوریه دربارهی وضعیت خودشان تصمیم بگیرند. ثانیاً حمایت از مردم سوریه از ابتدا مورد توجه جدی جمهوری اسلامی ایران بود. کمکی که جمهوری اسلامی ایران در موضوعات انسانی به مردم سوریه کرده است، علیرغم اینکه ما در شرایط تحریم بودیم، بهجرئت عرض میکنم که چندبرابر بیشتر از همهی کمکهای بینالمللی است که تحتعنوان صلیب سرخ و سازمان ملل به سوریه شده است، از قبیل کمکهای دارویی، غذایی، انسانی و... سوم اینکه ما بین معارض معتقد به راهکار سیاسی و تروریسم تکفیری، فرق قائل شدهایم؛ خطایی که آمریکاییها مرتکب شدند و همچنان هم مرتکب میشوند. آمریکاییها بین گروههای تروریستی مثل داعش، گروههای مرتبط با القاعده، جبههی النصره و گروههای مخالف نظام سیاسی سوریه نهتنها فرق قائل نشدند، بلکه در یک تصمیم حماقتبار، گروههای معارض معتقد به راهکار سیاسی را «معارض میانهرو» نامیدند و همه را مسلح کردند. کجای دنیا معارض میانهرو را تسلیح میکنند؟ ایالت متحدهی آمریکا هم معارضین خاص خودش را دارد. اگر کشوری تصمیم بگیرد معارضین معتدل حکومت آمریکا را مسلح کند، آمریکا میپذیرد؟ اما برخلاف آمریکا، جمهوری اسلامی ایران این خطای راهبردی را مرتکب نشد. ما بهموازات مبارزهی قاطع با تروریسم، با معارضان معتدل دولت سوریه گفتوگو کردیم. جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که در اوج بحران، نشست معارضین سوریه را در تهران برگزار کرد و این نشاندهندهی درایت جمهوری اسلامی ایران است. امروز آقای دیمیستورا و خیلی از کشورها تحتعنوان گروه بینالمللی حمایت از سوریه (که ما هم در آن حضور داریم) از گفتوگوی ملی بین معارضین و نمایندگان حکومت یاد میکنند، درحالیکه ما در اولین سال بحران سوریه، بیش از ۱۷۰ معارض را از کشورهای مختلف اروپایی، آمریکا، کشورهای عربی و داخل خود سوریه، اعم از عشایر، کردها و غیره، دعوت کردیم. اتفاقاً نمایندگان حکومت هم حضور داشتند. چیزی که کشورهای دیگر بعد از شش سال به آن رسیدند، ما همان سال اول اجرا کردیم. جمهوری اسلامی ایران هم برای معارضین برنامه داشت و هم در مسیر مبارزه با تروریسم، قاطعانه عمل کرد، بدون تعارف با هیچیک از طرفها.
راجعبه بحث تجزیهی منطقه و کشورها، باید بگویم قطعاً این اتفاق، مطلوب رژیم صهیونیستی و متحدانش است، اما صداهایی که ما از داخل آمریکا میشنویم، متفاوت است. رصد ما در دستگاه دیپلماسی نشان میدهد که جریاناتی در آمریکا وجود دارند که تجزیهی کشورهای منطقه را در راستای منافع رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا در منطقه قلمداد میکنند و برخی هم تجزیه را در تعارض با منافع خودشان میبینند. تاریخ به ما نشان داده است که در منطقه، دشمنان جهان اسلام یکی از مهمترین حربههایی که همیشه در اوج بحرانها به کار بستهاند، وارد شدن به بحث تجزیهی کشورهای منطقه است. یکی از بزرگان منطقه میگفت اگر دشمنان منطقه و اسلام بتوانند، حتی روستاها را هم به چند بخش تقسیم و تجزیه خواهند کرد. تا این حد این تجزیهها و تشدید درگیریهای قومی میتواند به اهداف آنها در منطقه کمک کند. من فکر میکنم متأسفانه تجزیهی کشورها بهنحوی در بحرانهای چهار پنج سال اخیر، کلید خورده است و همهی کشورهای منطقه باید در راستای حفظ وحدت ملی و جلوگیری از تجزیهی کشورها، اقدام کنند. اما دربارهی این مسئله که بهطور مشخص چه کشورهایی در بین مجموعهی کشورهای نظام سلطه بهدنبال تجزیه هستند و چه کشورهایی دنبال چنین موضوعی نیستند، فکر میکنم نیازمند زمان بیشتری هستیم.
دیدگاه تان را بنویسید