خاطراتي از رهبرانقلاب و شهيد هاشمينژاد
ما در مشهد مثلثي داشتيم كه فرماندهي مبارزات انقلاب و راهپيماييها با آن بود و ما از آن تبعيت ميكرديم. آيتالله خامنهاي، آيتالله طبسي و شهيد هاشمينژاد.
پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله العظمي خامنهاي : يكي از مبارزان انقلابي مشهد به بيان خاطراتي از همراهي حضرت آيتالله العظمي خامنهاي و شهيد هاشمينژاد پرداخت. در گفتاري از زبان علياصغر نعيمآبادي از مبارزين انقلابي مشهد به نقل خاطراتي از همراهي رهبر معظم انقلاب اسلامي و شهيد هاشمينژاد پرداخته كه مشروح آن در ذيل ميآيد: پيش از پيروزي انقلاب و در دوران مبارزه، ما در مشهد مثلثي داشتيم كه فرماندهي مبارزات انقلاب و راهپيماييها با آن بود و ما از آن تبعيت ميكرديم. آيتالله خامنهاي، آيتالله طبسي و شهيدِ جوانمرد آقاي هاشمينژاد، سه ضلع اين مثلث را تشكيل ميدادند. اين سه بزرگوار خيلي به هم نزديك بودند؛ شايد از برادر هم نزديكتر. حتي ايام تبليغِ طلبگي را با هم به روستاهاي مشهد ميرفتند و بسياري از برنامههاشان را جمعي و با هم انجام ميدادند. اهدافشان يكي بود و محور وحدت ايشان هم حضرت امام(ره) بودند. من از سال 1342 خدمت شهيد هاشمينژاد بودم. آن هنگام من يازده سال داشتم. البته آن موقع از اين ارتباطات مطلع نبودم و بعدها متوجه شدم. لذا نميدانم سابقه دوستي اين سه نفر از چه زماني شروع شده است. استادِ هر سهشان مرحوم آيتالله شيخ هاشم قزويني بود كه هر سه پاي درس ايشان ميرفتند. بعد هم در مسير مبارزات و اهداف يكسان، به هم نزديك شده بودند. مشهد در زمينه مبارزات از شهرهاي پيشتاز بود. مثلاً اولين بار مجسمه شاه در ماجراي اعتصاب فرهنگيان در استاديوم تختي سقوط كرد. شهيد هاشمينژاد آن روز چنان سخنراني تأثيرگذاري انجام داد كه مردم از پشت جايگاه در استاديوم، مجسمه را به زمين انداختند و بعد سر مجسمه را كه كلاه ارتشي داشت، به طنابي وصل كردند و آن را در خيابانها روي زمين كشيدند. اين اتفاق به اتكاي تحريكات و تحليلهاي آقاي هاشمينژاد صورت پذيرفت. * تظاهرات بيكلام نمونه ديگر اينكه خانمهاي بيحجاب، هر سال روز هفدهم دي در ميدان مجسمه، ميداني كه مجسمه رضاشاه در آن بود، جمع ميشدند و با اين حركت از روز كشف حجاب قدرداني ميكردند. در هفده ديماه سال 56، خانمها از خيابان خسرويه با پارچهاي كه بر روي آن روز زن محكوم شده بود، بدون كلام به سمت ميدان شهدا حركت كردند. اين اتفاق به اتكاي اين سه شخصيت شكل گرفت. در روز نوزده ديماه 57، مردم مشهد با ارتش مواجه شدند. آن روز قرار بود آيتالله خامنهاي در استانداري سخنراني داشته باشند. ارتش تانك به خيابان آورده بود، اما ارتشيهاي تانكها به مردم اعلام همبستگي كردند. مردم هم روي تانكها ايستادند. آقاي هاشمينژاد خطاب به مردم فرياد ميزدند: "نرويد، اين كار را نكنيد " ولي وقتي ديدند فايدهاي ندارد، خودشان هم روي يك تانك ايستادند. هليكوپتري از بالاي جمعيت اين صحنه را ديد و سپس نيروهاي ارتشي با تانك به سوي مردم راه افتادند تا جمعيت را كه براي گوش دادن به سخنراني متراكم شده بودند، متفرق كنند. آن روز توانستيم اسلحه ارتشيها را بگيريم. تانكها را آتش زديم و مردم جيپهاي فرماندهي را له كردند. خلاصه زهرچشمي از ارتش و ارتشي و حكومت نظامي گرفتيم. البته ارتش روز ده ديماه كشتاري راه انداخته بود، ولي از آن به بعد ارتش در مشهد از صحنه خارج شد و امور به دست آن سه بزرگوار افتاد. * جلوگيري از سرقت اسلحههاي ارتش من خودم در مسجد كرامت شاهد بودم كه سرهنگ سهرابي با اين سه بزرگوار -شهيد هاشمينژاد، آيتالله خامنهاي و آيتالله طبسي- در تماس بود و مسائل ارتش را موبهمو به آنها گزارش ميداد. از طريق همين ارتباطات شهيد هاشمينژاد متوجه نقشه منافقين در مورد بردن اسلحههاي ارتش شدند و اينكه ميخواهند اسلحههاي ارتش و لشكر 77 خراسان را بدزدند. ايشان خيلي ظريف و زيركانه با برنامههاي خاصي مانع اين كار شدند. پس از شهادت شهيد هاشمينژاد، شهر مشهد چهره غمزدهاي به خود گرفت. مردم بيرون ريختند. حال و هواي شهر منقلب شد. همه گريان و اندوهگين بودند. بعد هم تشييع جنازه ايشان با شهر چهها كه نكرد. حال و هواي عجيبي بود و متأسفانه ما اين انسان بزرگوار را از دست داديم. * وقتي خبر به امام رسيد... مرحوم هاشمينژاد حوالي ساعت هفت و نيم صبح به شهادت رسيد و حضرت امام خميني(ره) ساعت هشت و نيم، يا 9 صبح درباره خصايص شهيد هاشمينژاد صحبت كردند. امام اشاره به سيادت ايشان كردند و فرمودند: "اين عالم مجاهد و اين شهيد جوانمرد، به دست گروه جنايتكار به شهادت رسيد. " تا آن روز هيچ كدام ما به جوانمردي شهيد هاشمينژاد دقت نكرده بوديم. من پس از شنيدن فرمايش امام از راديو چنان گريه كردم كه ديگران نميتوانستند آرامم كنند. امام فرمودند: "من خصايص شهيد هاشمينژاد را از نزديك لمس كرده بودم. " بنده به فكر فرو رفته بودم كه امام تا چه حد تمركز داشتند كه با وجود فرصت كم توانسته بودند مطالب را در ذهنشان جمعآوري كنند و تا اين حد دقيق به خصايص شهيد هاشمينژاد اشاره كنند. فوراً با جماران تماس گرفتم و از بچههاي دفتر پرسيدم امام بين زمان مطلع شدنشان از خبر شهادت آقاي هاشمينژاد و سخنراني درباره شخصيت ايشان چقدر فرصت داشتند؟ دوستان گفتند: "امام از جايشان بلند شده بودند و در حال ورود به حسينيه بودند كه سيداحمدآقا جلو آمدند و خبر شهادت آقاي هاشمينژاد را به امام دادند. امام فوراً دستشان را روي شقيقههايشان گرفتند و كمي تمركز كردند و فرمودند: انالله وانااليهراجعون. چند ثانيهاي ايستادند و بعد در جايگاه نشستند و در همان ابتداي فرمايشهاشان در مورد شهادت آقاي هاشمينژاد صحبت كردند. اين مسئله نشان ميدهد كه امام چقدر نسبت به شاگردانشان شناخت دقيق داشتهاند. اين حادثه براي آيتالله خامنهاي هم خيلي سخت بود، زيرا ايشان و شهيد هاشمينژاد از خانواده به هم نزديكتر بودند. ايشان وقتي مدتي پس از اين شهادت به مشهد آمدند، ملاقاتي با خانواده شهيد كردند كه من در آن ملاقات حاضر بودم. جداً تأثري كه در ايشان بود، همه را تحت تأثير قرار داده بود. خوب مدتي از شهادت شهيد هاشمينژاد گذشته بود و داغ ايشان كمي سرد شده بود، اما برخورد ايشان با پسران شهيد و غمي كه در وجود ايشان بود، همه را دوباره منقلب كرد.
دیدگاه تان را بنویسید