دموکراسی و قدرت مردم
محمدامین حیات مقدم پژوهشگر سیاسی نوشت: ارسطو در سال ۳۸۴ قبل از میلاد در شهر استاگیرا به دنیا آمد. او در سال ۳۶۷ قبل از میلاد شاگرد افلاطون شد. افلاطون برای اینکه ارسطو را به شاگردی قبول کند با او مصاحبه کرد و...
احسن نیوز: محمدامین حیات مقدم پژوهشگر سیاسی نوشت: ارسطو در سال ۳۸۴ قبل از میلاد در شهر استاگیرا به دنیا آمد. او در سال ۳۶۷ قبل از میلاد شاگرد افلاطون شد. افلاطون برای اینکه ارسطو را به شاگردی قبول کند با او مصاحبه کرد و ارسطو استاد اسکندر نیز بود. ارسطو اخلاق را مقدمه سیاست قلمداد میکند و اثری دارد به نام قانون اساسی آتن. مهمترین موضوع فلسفه سیاسی از نظر افلاطون عدالت است.
آریستوفانس از مهمترین کمدی پردازان یونان بوده وقتی به این مطلب برمیخوریم این مساله نشان دهنده قدمت تمدن یونان است که حتی در تاریخ خود نام یک کمدی پرداز نیز ثبت کرده اند و حتی زمانی که اتحادیه اروپا شروع به کار میکند وجود یک کشور به نام یونان در این اتحادیه نیز مهم بوده است.
آرخه در زبان یونانی به معنای بنیان و آرته در این زبان همان فضیلت است و از لوگوس به معنای عقل یاد میکنند.
افلاطون استاد ارسطو بود و کتابی به نام جمهور را نوشته بود و سقراط نیز به گفته برخی یک فیلسوف شفاهی بود. سقراط به جای اعتقاد به خدایان به خدای یکتا و یا بی همتا اعتقاد داشت. سقراط در صدد بود که مردم به نادانی خود پی ببرند. سقراط در صدد بود که مردم به نادانی خود پی ببرند. سیسرو گفته بود سقراط فلسفه را از آسمانها به زمین آورد.
افلاطون در کتاب چهارم جمهور عدالت را به شکل زیر توضیح میدهد:
عدالت برای رسیدن به حد وسط است و اینکه هر چیز کار خودش را انجام دهد و او اعتقاد دارد که نفس او بعد از مرگ باقی میماند.
از نظر افلاطون شناخت حقایق مبتنی بر عقل است. افلاطون در کتاب فایدون در مورد نفس سخن گفته است.
نفس در یونانی به معنی پسوخه است.
در جمهور افلاطون به دنبال حاکمیت فیلسوف است و در قوانین افلاطون اعتقاد دارد که شخص حاکم میتواند خود فیلسوف نباشد، اما میبایست مشاور فیلسوف داشته باشد. ارسطو اعتقاد داشت نظام سیاسی دموکراسی چیزی است ما بین الیگارشی و دموکراسی. ارسطو گفته بود انسان حیوانی است سیاسی. از نظر ارسو پولیس به معنای دولت شهر است. از نظر ارسطو فرونسیس حلقه واسط بین عقل نظری و عقل عملی است. ارسطو گفته بود علت صوری به معنای شکل آن چیز است. منظور ارسطو از علت غایی شیوه استفاده از چیز است. ارسطو اعتقاد دارد که حکومت الیگارشی عدهای در پی منافع شخصی خود و به دنبال ثروت اندوزی هستند.
از نظر ارسطو وظیفه علم اخلاق آن است که انسان را برای زندگی خوب آماده نماید و یکی از وظایف علم سیاست هم سوئی انسان خوب و شهروند خوب است. از نظر او پولیتی و یا آریستوکراسی و مونارشی نظامهای سیاسی خوب هستند و دموکراسی -الیگارشی و خودکامگی نظامهای سیاسی بد هستند. ارسطو گفته بود که نظامهای سیاسی خوب نظامی است که غایت آن رسیدن به خیر باشد.
به نظر بنده دموکراسی اگر به معنای قدرت مردم است صد در صد باید پیاده شود و باید دولتها به این سمت حرکت کنند، ولی خوب کمرنگ شدن آن نیز امروزه دیده میشود. البته باید این قدرت را تعریف کرد که اختلاف نظرهای فراوان وجود دارد.
الکترال کالج اگر در آمریکا به یک کاندیدا ۲۷۰ رای بدهد آن شخص پرزیدنت است حتی اگر آرای عمومی او از کاندیدای دیگر نیز پایینتر باشد. کنگره امریکا شامل مجلس سنا و مجلس نمایندگان است که این دو مجلس کنگره را تشکیل میدهند و هر ایالت دو سناتور به مدت ۶ سال انتخاب میکند و براساس جمعیت نمایندگان مجلس آمریکا نیز به مدت دو سال برگزیده میشوند.
مهمترین عامل در پیروزی یک نامزد، تعداد آرای مردمی نیست، بلکه میزان کسب آرای الکترال کالج سرنوشت انتخابات را رقم میزند. هر کاندیدا برای پیروزی درانتخابات ریاست جمهوری از مجموع ۵۳۸ رأی به حداقل ۲۷۰ رأی احتیاج دارد.
اگر کاندیدا نتوانستند از الکترال کالج ۲۷۰ رای را بگیرند پس انتخاب توسط مجلس نمایندگان آمریکا صورت میگیرد که هر ایالت فقط یک رای دارد و اگر مجلس نمایندگان نیز نتوانست این کار را انجام دهد پس مجلس سنا وارد عمل میشود.
تعداد افراد الکترال کالج در هر ایالت مجموع نمایندگان ایشان در مجلس آمریکا و سنا میباشد. در شرایط فعلی اعضاء الکترال کالج توسط رای مستقیم مردم انتخاب میشوند و بعد از آن هر کاندیدایی که ۲۷۰ رای را کسب کرد پرزیدنت است حتی اگر آرای مردمی کمتری داشت پس نظر الکترال کالج بر نظر مستقیم مردم ارجحیت دارد.
آریستوکراسی را ما میتوانیم بدین صورت معنی کنیم که حکومتی است که نخبگان در این جامعه حق حکومت دارند و مساله موروثی بودن نیز در این شیوه مطرح است البته موروثی بودن نه به شکل مطلق، ولی به شکل نسبی.
در هر صورت در شرایط فعلی شیوه انتخاب پرزیدنت در آمریکا را ما میتوانیم دموکراسی مستقیم بنامیم و همچنین در آمریکا نیز همه شهروندان حق رای نمیتوانند داشته باشند و در برخی از ایالتها افراد جانی و یا دیوانه تا ابد و یا در یک بازه زمانی محدود حق رای ندارند.
همانطور که در بالا صحبت شد اندیشمندانی هستند که مخالف خودکامگی هستند، ولی لزوما نیز اعتقاد ندارند که نظر اکثریت به سمت عدالت و یا شایسته سالاری میرود و حتی از نظامهای طبقاتی نسبی نیز به نیکی یاد میکنند. برخی همیشه بر این باور بوده اند که در دموکراسی ممکن است انتخاب افراد به بیراهه برود و افراد نا سالم قدرت را به دست بگیرند و در عین حال سرمایه داران هستند که سیاستمدارن را انتخاب میکنند. در کل احترام به نظرات و عقاید باید در چهار چوب خاص خود وجود داشته باشد و سر کار بودن افراد که اصل و نسب پاکی دارند به صورت مطلق آن نیز به خیر ختم نخواهد شد همانطور که داستان معروف فرزند حضرت نوح میتواند نمونه و یا مثال نقض آن باشد.
ولی مبارزه کردن با افراد با اصل و نسب دار نیز به صورت مطلق نیز ما را به بیراهه میبرد و در کتب تاریخی ما نیز از دو کلمه برای فرد حاکم شایسته استفاده کرده اند که آن فرد باید ارشد و صالح باشد که در توضیح باید گفت که فردی با اصل و نسب و دارای اجداد پاک و پاکیزه و با تقوا که در جایگاه مدیریتی و یا طبقاتی مطابق با آن سمت بودند باید حمایت کرد به اضافه اینکه خود فرد نیز باید صالح و یا با تقوا باشد.
در دوران ایران باستان نیز همین نکته وجود داشته است که نظام موروثی نسبی برقرار بوده است؛ و ما اگر بخواهیم به پادشاه و یا سلطان بعد از اسلام توجه داشته باشیم که در عین حال که از رای مردم سر کار نیامده بود، ولی به دنبال کرامت مردم بود میتوانیم از کریم خان زند بگوئیم که فردی بود که به دنبال خودکامگی نبوده است و درست است که از لفظ رئیس جمهور منتخب استفاده نکرده بود، ولی از بسیاری از روسای جمهور فعلی کشورهای گوناگون مردمیتر بوده است و نام وکیل الرعایا را نیز بر خود برگزیده بود.
پس باید گفت که براحتی میتوانیم درک کنیم که کاملا محتمل است که یک رئیس جمهور که حتی از طریق انتخابات مستقیم و یا همان دموکراسی مستقیم سر کار آمده باشد ممکن است از یک سلطان و پادشاه وارث سلطنت خودکامهتر نیز باشد و در شرایط کنونی نیز این مطلب صادق است.
در هر صورت مسائلی مانند آزادی بیان در چهارچوب اخلاقی و یا آزادیهای فردی تعریف شده فوق العاده مهم است و دولتی که به چنین مواردی توجه نداشته باشد خودکامه محسوب میشود همچنین به نظر بنده فرد باید از سازمان مهمتر باشد و قرار نیست افراد در همه حال فدایی یک سازمان شوند.
دموکراسی اگر به معنای قدرت مردم است صد در صد باید پیاده شود و باید دولتها به این سمت حرکت کنند، ولی خوب کمرنگ شدن آن نیز امروزه دیده میشود.
دیدگاه تان را بنویسید