چشم انداز ۹۸ / امکان سنجی وقوع جنگ
به نظر می رسد راهبرد ترامپ درباره ایران از الگویی مشابه آنچه درباره کره شمالی در پیش گرفته شد، پیروی می کند.
ویژه نامه نوروزی صدا: «بر اساس گزارش ها چیزی که افراد حاضر در آن اتاق (مرکز عملیات اضطراری کاخ سفید) در آن روز وحشتناک (۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) دیدند سردر گمی، ترس و تردید بود. اما «دیک چنی» چیزی را دید که هیچ کس دیگری ندید او «فرصت» را ديد» این جملات آغازین راوی فیلم «معاون» به کار گردانی «آدام هک کی» محصول ۲۰۱۸ و کاندیدای اسکار ۲۰۱9 است. فیلمی که به بخش هایی از زندگی شخصی و سیاسی دیک چنی، معاون رئیس جمهوری آمریکا در دوران جرج بوش پسر پرداخته است راوی فیلم به صراحت دیک چنی را یک فرصت طلب معرفی می کند که از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به عنوان فرصتی برای دستیابی به مقاصد منفعت طلبانه و جنگ میانه خود و اطرافیانش استفاده کرد و نهایتا زمینه های جنگ با عراق را فراهم آورد، این روزها عده ای با مشابه سازی جان بولتون ایران و دیک چنی عراق درباره احتمال اقدام نظامی قریب الوقوع علیه ایران ابراز نگرانی می کنند آیا جنگی در راه است؟
در هفته های اخیر نشریات و چهره های مختلفی نسبت به شباهت رویکرد ۲۰۰۲ کاخ سفید درباره معرفی و سیاست های ۲۰۱۹ دولت ترامپ در قبال ایران هشدار داده اند. از جمله هفته نامه نیوز و یک که در شماره ۲۳ فوریه با طرح جلدي منقش به تصویر روحانی و در یادداشتی به قلم «جف استین» با تیتر «جنگ جعلی بعدی آمریکا آیا ایران، عراقِ ترامپ خواهد بود» چنین گمانه ای را مطرح کرد نیویورک تایمز نیز در ژانویه فاش کرد که جان بولتون از مقامات پنتاگون خواسته گزینه نظامی درباره ایران مطرح کنند «کارل بیلدت» وزیر خارجه اسبق سوئد در یادداشتی با عنوان «متاسفم مایک بنس رویارویی نظامی با ایران آخرین چیزی است که اروپا به آن نیاز دارد که در روزنامه واشنگتن پست، با اشاره به سخنان بنس در کنفرانس مونیخ و تقاضای یکی از طرف های اروپایی برای خروج از برجام، نوشت: تنها توضیح منطقی هدف از اتخاذ چنین سیاستی، ایجاد بهانه برای رویارویی مستقیم و آشکار با ایران است.
اما فارغ از این گماندنی زنی ها، احتمال وقوع جنگ در آینده نزدیک چقدر جدی است؟ برای نزدیک شدن به پاسخ این پرسش باید ابتدا به دو پرسش دیگر پاسخ داد نخست اینکه آیا اساسا دو طرف در اولویت بندی های شان عزم و اراده ای برای رویارویی نظامی مستقیم دارند؟ و دوم اینکه اگر چنین عزمی به وجود آید برای رسیدن به مرحله عمل چه فاکتورهایی منجر به تسریع فرآینده یا پیشگیری از وقوع آن می شوند؟
ترامپ نه تنها به اغلب وغامهایش عمل کرده که بسیاری از آنان را به نتیجه دلخوه تیزر رسانده است اما مسئله ایران از معدود مسائلی است که هنوز به هیچ نتیجهانی جز تشدید بحران در فضای داخلی ایران نرسیده است. از نگاه ترامپ بحران سازی در ایران هیلیق نیست، بلکه ابزار تنها برای فشار مضاعف بر حکومت جهت تغییر رویکردها و نشستن پای میز مذاکره است، اهدافی که تا کنون ظاهرا حاصل نشده است. به نظر می رسد ترامپ با خروج از برجام اهدافی جز جنگ را دنبال می کرد به هم زمان کل توافق هسته ای، ایجاد اجماع جهانی و اعمال فشار حداکثری علیه ایران با هدف کشاندن جمهوری اسلامی به میز مذاکرات فراهسته ای و نیم نگاهی به تغییر رژيم (اگر چه می گویند هدفشان تغییر رفتار است). ترامپ در اهداف اوليه اش شکست خورد، نه ایران از برجام خارج شد و نه اروپا، در عوض دو طرف تلاش می کنند به هر نحو این توافق را حل کنند. اگرچه اروپایی ها و آمریکایی ها نسبت به نقش منطقه ای و یا برنامه موشکی ایران انتقاد دارند اما به نظر نمی رسد اقدامات ایران به مرحله ای رسیده باشد که آنان را ناگزیر به اقدام نظامی کند. خود ایران هم منطقا تمایلی به جنگ مستقیم ندارد (که اگر داشت درگیری را به بیرون از مرزهای کشور منتقل نمی کرد) دو طرف با لحن تند یکدیگر را خطاب قرار می دهند اما از یک سو مقامات ایران صراحتا می گوید تمایلی به درگیری ندارند و از سوی دیگر وعده ها، رویکردها و منطق رفتاری ترامپ نسبتی با راه انداختن یک جنگ جدید در خاورمیانه ندارد. اگر چه نئوکان های آمریکایی نظیر جان بولتون احتمالا از اقدام نظامی علیه ایران بدشان نمی آید و سران اسرائیل و سعودی برای چنین اتفاقي لحظه شماری می کنند، اما جای امیدواری است که ظاهرا ترامپ چنین تمایلی ندارد. فارین افرز می نویسد: ترامپ چندبار از بولتون قول گرفته که کشور را وارد یک جنگ جدید نکند.
چندی پس از استعفای جیمز متیس وزیر دفاع سابق دولت ترامپ، مجله فارين افرز در مطلبی به قلم توماس رایت، خروج وی در دولت را به مثابه پایان فاز مهار سیاست خارجی نامتعارف ترامپ، و آغاز یکپارچه سازی سیاست خارجی آمریکای ترامپ دانست. ترامپ در آغاز دوران ریاست جمهوری اش به دلایلی مجبور بود تیم خود را با چهره هایی نظیر متیس، تیلرسون، میک مستر و کوهن تکمیل به باور توماس رایت این افراد مانعی بر سر راه ترامپ برای اعمال سیاست های مورد نظرش بودند آنها یا با تصمیمات اولیه ترامپ مخالفت می کردند يا به طریقی او را دور می زدند تا شاید بتوانند تصمیمات و اقدامات نامتعارف رئیس جمهور جدید را مهار کنند. برایت می نویسد: برای تسهیل در این تغییرات، ترامپ به تیم جدیدی نیاز داشت که کنارش باشند نه اینکه مانع ایجاد کنند. این داستان سال ۲۰۱۸ است. داستان این مساله با برکناری رکس تیلرمون، مک مستر و کوهن در یک بازه زمانی سه هفته ای از اواخر مارس تا اواسط آوریل رخ داد و به جای این افراد مایک یمیشو، جان بولتون و لری کودلو همان اند. هر سه اینها دارای یک ویژگی مشترک هستند. وفاداری به دونالد ترامپ، این رویه با جدایی نیکی هیلی ادامه پیدا کرد و در نهایت به استعفای جیمز متیس، ختم شد. حالا ترامپ تیمی دارد که نه تنها قصد کم تر کردن تصمیمات اوتی را ندارند بلکه در کنارش ایستاده و آنها را برجسته کرده اند.
بنابراین در فاز جدید سیاست خارجی دولت ترامپ، حضور بولتون و پمپئو یک دلیل عمده دارد. پیروی از تصمیمات رئیس جمهوری، در واقع آنان با این پیش فرض وارد دولت شدند
که حرف آخر را ترامپ خواهد زد. در دکترین سیاست خارجی ترامپ به نظر می رسد تمایلی برای به راه انداختن یک جنگ جدید، آن هم در خاورمیانه وجود ندارد. برعکس، او می خواهد طبق وعده هایش هر چه سریع تر از جهنم خاور میانه فرار کند. حتی اگر با نارضایتی متحدانش در منطقه مواجه شود. وی به رغم مخالفت اسرائیل و حتی بولتون تصمیم خروج سریع نیروهای آمریکا از سوریه را به میزان قابل توجهی عملی کرد، توماس رایت می گوید بولتون متواتر به ترامپ قول داده است که کشور را وارد یک جنگ جدید نخواهد کرد.
به نظر می رسد راهبرد ترامپ درباره ایران از الگویی مشابه آنچه درباره کره شمالی در پیش گرفته شد. پیروی می کند، یعنی جنگ لفظی و تهدید کلامی در مرحله اول، در صورت عدم حصول نتیجه در مرحله دوم با بکارگیری اهرمهای مختلفی مثل اعمال يا تشديد تحریم های اقتصادی، ضربه ای غافلگیرانه به حریف وارد می کند، تا از این دریچه طرف مقابل به پای میز مذاکره بنشاند و به یک توافق نیم بند برسد. اما اشتباه محاسباتی ترقب آنجایی رخ داد که تفاوت های اساسی ایران و کره شمالی را در نظر نگرفت. برای همین هم بود که نتیجه ای که درباره کره شمالی رقم خورده برای ایران تکرار نشد.
اتفاقا مسئله نگران کننده نیز همینجاست که در صورت تداوم شکست راهبرد ترامپ در مورد ایران، برای رسیدن به نتیجه ای مشابه کره شمالی، راهبرد بعدی وی چه خواهد بود، هدف اصلی ترامپ از اعمال فشار بر ایران این بود که به توافق جدیدی دست یابد که هم در بر دارنده های مسائل غیرهسته ای(نفوذ منطقه ای و برنامه موشکی ایران) است و هم نمایش تبليغاتي و پوپولیستی اش را تکمیل می کند، اما ظاهرا تاکنون ایران حاضر به عقب نشینی در برابر خواسته های ترامپ نشده است اگر در ادامه نیز ترامپ به هدفش نرسد، سیاست های جدیدی را در دستور کار قرار خواهد شاند. یکی از این سیاست ها می تواند اقدام نظامي محدود علیه ایران یا مواضع متحدان منطقه ای ایران باشد، اما همان طور که پیش تر گفته شد، اساسا ترامپ تمایلی به جنگ مستقیم با ایران ندارد. در رویکردهای تآجرمآبانه ترامپ، درگیری مستقیمی که سود قابل توجهی حاصل نکند، بی ارزش و هزینه زا خواهد بود. اما اگر ترامپ به این نتیجه برسد که اقدام نظامی علیه ایران کم هزینه و پر سود است، چه تصمیمی خواهد گرفت؟ اگر عربستان و اسرائیل حاضر شوند هزینه جنگ با ایران را بپردازند، چه بسا ترامپ بر خلاف گفته ها پیش از ایده جنگ استقبال کنند، با ضمن فروش تسلیحات بیشتر به عربستان، مجوز درگیری دو همسایه را صادر کند.
با همه اینها به نظر نمی رسد در سال پیش تو یک جنگ آشکار و مستقیم رخ دهد. اصطلح(بشکه باروت) که جرمي هانت، وزیر خارجه انگلیس درباره خاورمیانه به کاربرد، برای کشورهای منطقه و حتی آمریکا احتمالا ملموس تر است. اقدامات تحریک آمیز جدی از سوی هر یک از طرفین به مثابه یک جرقه می تواند آتش انفجار بشکه های باروت را به اروپا تا خاورمیانه بگستراند. تلاش های رویا برای حل مسالمت آمیز مسائل نیز تاخطر بر همین نگرانی است. ایران و آمریکا هم عزمی برای مواجهه مستقیم دست که تاکنون نداشته اند اما تمایل عربستان و اسرئیل برای از میان برداشتن ایران و تلاش لابی های شان برای ترغیب آمریکا و متقاعد کردن اروپا درباره ضرورت اقدام نظامی علیه ایران، جدا جای نگرانی دارد، نگرانی ای که با تدوم حضور ظریف وزارت خارجه و دیپلماسی فعال تیم ظریف تا حدودی مرتفع شده است.
دیدگاه تان را بنویسید