نقد سلیمی نمین به یکی از کتا‌ب‌های آیت الله منتظری

کد خبر: 919811

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی به نقد کتاب "انتقاد از خود" که توسط آیت الله منتظری به نگارش در آمده، پرداخته است.

نقد سلیمی نمین به یکی از کتا‌ب‌های آیت الله منتظری

خبرگزاری تسنیم: عباس سلیمی نمینمدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در نقد کتاب "انتقاد از خود" که توسط آیت الله منتظری به نگارش در آمده است، در یادداشتی می‌نویسد:

«انتقاد از خود» در یک روایت عنوان «گفت وگویی بی‌پرده»! با آیت‌الله منتظری توسط فرزندشان (سعید) در سال ۱۳۸۵ و در فرازی دیگر «مشتمل بر چهارده پرسش و پاسخ در ارتباط با مسائل سیاسی و اجتماعی پرابهام تاریخ معاصر» عنوان شده است. براساس دست‌نوشته کوتاهی از آن مرحوم که در مطلع کتاب آمده و تاریخ اول اسفند ۱۳۸۷ را بر خود دارد «برحسب مصالحی» که چندان روشن نیست وخلاف عرف می‌نماید، این اثر در آن زمان منتشر نشده است، اما ابراز امیدواری می‌شود که «در اولین فرصت مناسب جهت تنویر افکار عمومی انتشار یابد». به روایت پرسشگر سؤالات چهارده گانه، «به تعویق افتادن انتشار آن و واگذاری‌اش به زمانی دیگر نیز یکی از موارد پیشنهادی عده‌ای از همین افراد و شخصیت‌ها بوده که مورد موافقت معظم‌له قرار گرفت.»ی

این رویه می‌تواند فتح بابی باشد برای انتشار هر مطلبی در آینده، بدون هیچ قاعده و اصولی که سندیت آن را روشن سازد؛ زیرا شخصیت مورد بحث در قید حیات نیست وچهارچوبی را هم برای ارزیابی ادعا‌ها مشخص نساخته است.

با عبور از این مسئله تأمل برانگیز، ظاهراً عرضه سؤالات به آیت‌الله منتظری به همراه نامه‌ای رسمی صورت گرفته است. در فرازی از این مکتوب مبالغه آمیز می‌خوانیم: «صداقت وصراحت لهجه در حق‌گویی و حق طلبی، دو ویژگی برجسته‌ای است که در کنار آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی و مقاومت، حضرت‌عالی را در این عصر اسوه‌ای برای حق‌جویان و ارزش‌مداران ساخته است. اگرچه شرایط ویژه این دوران و از آن مؤثرتر پرهیز شما از تمجیدتان، قلم‌ها را شکسته و زبانمان را بسته است، اما به یقین آیندگان این ویژگی‌ها را خواهند ستود و از حضرت‌عالی به عنوان اصولی‌ترین شخصیت سیاسی تاریخ معاصر که قربانی دفاع از مردم به ویژه دفاع از حقوق مخالفان خود گردید، نام خواهد برد.» (انتقاد از خود، ص. ۹)

قبل از پرداختن به جزئیات مطالبی که در طی سؤالات، جواب‌ها و پاورقی‌ها آمده توجه به چند نکته که در مقدمه کتاب و حتی در قالب انتخاب عنوان آن مطرح شده، ضروری می‌نماید:

۱- آیا آن گونه که از عنوان کتاب بر می‌آید در این اثر با «انتقاد از خود» مواجهیم یا با اصرار بر خطا؟ زیرا برگشتن از خطا امری تحسین شده واصرار بر لغزش گناهی نابخشودنی است.

۲-آیا آیت‌الله منتظری «اصولی‌ترین شخصیت تاریخ معاصر» بوده است؟ تبعات پذیرش این سخنان تملق آمیز که شاگرد را بر استاد کم‌نظیر خویش برتری می‌بخشد چیست، به ویژه این که ایشان انتساب آن را به خود از سوی منسوبان نفی نمی‌کند؟

۳-آیا این ادعا که آیت الله منتظری «قربانی دفاع از مردم، به ویژه دفاع از حقوق مخالفان خود گردید» با حقیقت همخوانی دارد؟

۴- «قربانی شدن» آیت‌الله منتظری به چه معناست؟ اگر این تعبیر را دقیق بپنداریم آیا تغییر مواضع ایشان نسبت به مخالفان و بالعکس، شاخص قابل اعتنایی برای ارزیابی این که چنین شخصیتی در چه مسیری هزینه شده است، نیست؟

در مورد نکته اول به‌سهولت می‌توان به این جمع‌بندی رسید که در این اثر نیز بر خطا‌های صورت گرفته «در خاطرات آیت‌الله منتظری» هم به لحاظ شکلی و هم از نظر محتوایی اصرار ورزیده شده است و نشانی از اصلاح مبتنی بر انتقاد از خود را شاهد نیستیم. برای نمونه، در پرسش دوازدهم آمده است: «اشکال می‌شود به این که حضرت‌عالی در برخی موارد به شنیده‌ها اکتفا کرده‌اید، در حالی که شنیده‌ها از استحکام کمتری برخوردار بوده و می‌تواند برآمده از شایعات بی‌اساس باشد.» آیت‌الله منتظری در پاسخ به این ایراد اساسی می‌گوید: «در مورد استناد من به شنیده‌ها باید توجه داشت که اولاً من فقط خاطرات خود را بازگو می‌کنم و در خاطرات معمولاً به بیان دیده‌ها یا شنیده‌ها اکتفا می‌شود و چنان چه سند و مدرکی هم در اختیار باشد به آن ضمیمه می‌گردد. من نیز از این روال طبیعی تبعیت کردم، ثانیاً شنیده‌های من هیچ‌گاه از قبیل: شایعات رایج در جامعه نبوده است. همه می‌دانند که بعد از انقلاب در شرایطی بودم که بیش از همه، حتی بیش از مرحوم امام، محل مراجعات مسئولان مختلف و بدنه نظام بودم و آن چه نقل کرده‌ام مستند به گفته‌های آنان است و اگر جو خفقان و تهدید و تطمیع وجود نداشت و بیم آن نمی‌رفت که افراد را تحت فشار قرار دهند و صاحبان این گفته‌ها رضایت داشتند، نام آنان را صریحاً ذکر می‌کردم تا حقیقت روشن‌تر شود. (همان، صص ۱۶۰-۱۵۹)

آیت‌الله منتظری برای توجیه رویه ناروای خود در متهم ساختن اشخاص برجسته‌ای همچون مرحوم حاج احمدآقای خمینی، آیت‌الله ری شهری و... ادعای جدیدی مطرح می‌سازد تا مخاطب را مرعوب چنین ادعایی سازد و آن این که من از دستگاه رهبری مراجعاتم بیشتر بود. فرض کنیم که ایشان بر اثر تحقیق به این نتیجه رسیده باشد که مراجعات به ایشان، بیشتر بوده است؛ این امر چگونه مبنای مستند ساختن یک شنیده می‌شود؟! شنیده و گفته صرفاً می‌تواند مبنای تحقیق قرار گیرد، اما نمی‌توان در قضاوت به آن استناد کرد؛ زیرا گفته یک فرد می‌تواند ناشی از عداوت باشد، یا ده‌ها دلیل غیر از حقیقت اساس طرح و ترویج آن باشد. افراد می‌توانند شنیده‌ها و گفته‌ها را در خاطرات نقل کنند، منوط به آن که نسبت مجرمانه‌ای حتی به افراد عادی جامعه ندهند. اگر آیت‌الله منتظری در مقام نقل خاطراتش عنوان دارد که پیرامون شنیده‌ای تحقیق واز طرف‌های دخیل در آن پرس و جو کرده، سپس به این قضاوت رسیده که نسبت مجرمانه به فلان شخصیت منطبق بر حقیقت بوده مشکلی در بیان چنین شنیده‌ها و گفته‌هایی نیست، اما صرفاً بر اساس گفته‌ها وشنیده‌هایی که نه قابل تحقیق هستند ونه قابل ارزیابی، نمی‌توان آبرو وحیثیت دیگران را پایمال ساخت. برای روشن‌تر شدن این واقعیت که بر خطا‌ها در این اثر جدید اصرار ورزیده می‌شود یا خیر، براساس و پایه‌های یک نمونه از اتهاماتی که به آیت‌الله ری شهری وارد می‌شود توجه کنید: «در همان سال‌های اول پس از فوت امام... باند بزرگی به اتهام فساد یا قاچاق- تردید از من است- دستگیر شدند... آقایی که آن زمان دادستان یا رئیس دادگستری مشهد بود، تعریف می‌کرد که در همان روز‌ها آقای ری شهری به دفتر او می‌رود وبا اصرار از او می‌خواهد که این پرونده را به گونه‌ای به گروه سید مهدی هاشمی ربط دهد که با مقاومت ایشان روبرو می‌شود... این‌ها نمونه‌هایی است از تعهد و صداقت آقایان!» (همان، ص. ۸۲).

در این فراز، آقای منتظری اتهام بزرگی را به آقای ری شهری نسبت داده است. وی را بی‌تقوا، اهل زدوبند و دروغگو و.. عنوان می‌کند؛ به عبارت دیگر، بر اساس شنیده‌ها قضاوتی سنگین و تخریب‌کننده شخصیت یک فرد مشخص صورت گرفته است. قطعاً ایشان نمی‌تواند ادعا کند که به دلیل نگرانی این فرد مجهول در دستگاه قضا نام وی را نتوانسته فاش سازد؛ زیرا اگر ماجرا صحت داشته باشد آقای ری شهری از هویت آن فرد کاملاً اطلاع دارد؛ بنابراین دلیلی برای پنهان‌کاری وجود ندارد؛ لذا باید تأمل کردکه به چه دلیل مشخصات دقیق فردی که مطلب «شنیده شده» از وی نقل می‌شود در اختیار اهل تحقیق و تاریخ پژوهان قرار نمی‌گیرد. در روایت آیت الله منتظری نشانی از آن نیست که در مورد این ادعا برای رسیدن به یک قضاوت عادلانه، طرفین را نزد خود خوانده یا از دیگر مقامات در دادگستری مشهد در مورد میزان صحت و سقم این شنیده، پرس وجو کرده باشد و... با این سبک مجهول‌گویی و اتکا به یک شنیده یا گفته امکان رسیدن به قضاوتی اصولی از دیگران نیز سلب می‌شود؛ بنابر این با ترویج این سبک از خاطره نگاری، متوجه ساختن هر نوع اتهامی به افراد و شخصیت‌هایی که تمایل به تخریب آنان وجود داشته باشد، به سهولت ممکن خواهدشد. متأسفانه گاه این نوع اتهام زنی‌های مجهول با روش‌های القایی پیچیده‌ای نیز در هم می‌آمیزد که امر تشخیص را بسیار دشوارتر می‌سازد. باورش سخت است که توسل به چنین شیوه‌هایی با آگاهی کامل یک دانش آموخته برجسته حوزه علوم دینی از تکنیک‌های تخریبی باشد! برای نمونه، در فرازی دیگرکه سبک شنیده‌ها با روش‌های القایی در هم آمیخته می‌خوانیم: «در همان زمان این خبر از بیت امام رسید که آقای لاجوردی ادعا می‌کند که می‌خواهد همه کارهایش شرعی و زیر نظر امام باشد و حتی اندازه کلفت ونازک بودن قطر شلاق‌ها را هم از امام سؤال می‌کند! وقتی این خبر را شنیدم با تعجب و تاًسف به بعضی از دلسوزان امام می‌گفتم: این گروه خشن و تندرو که در اوین حاکمند امام را هزینه همه کارهایشان می‌کنند، حتی قطر شلاق‌های اوین.» (همان، ص. ۹۳)

در این روش «القایی تدریجی» ابتدا آن چه به امام نسبت داده می‌شود را به صورت ادعایی مطرح می‌کند، اما از آن جا که منشأ «شنیده شده»، بیت امام است (هر چند مجهول) میزانی از وثوق را برای القای مطلب مورد نظر رقم می‌زند. در ادامه، چون آیت‌الله منتظری از سر دلسوزی ادعای مطرح شده را به برخی نزدیکان امام منتقل می‌کند و با واکنشی مواجه نمی‌شود یا گزارشی از نفی ادعای مطرح شده به خواننده داده نمی‌شود، این ذهنیت شکل می‌گیرد که حتماً باید موضوع صحت داشته باشد که در برابر هشدار آیت‌الله منتظری هیچ عکس العملی را شاهد نیستیم. به این ترتیب با وجود آن که منشأ خبر اول مجهول است و امکان تحقیق در مورد آن نیست، همچنین اسامی کسانی که آیت الله منتظری به آنان هشدار داده مشخص و قابل پی گیری نیست، به سهولت تخریبی متوجه امام می‌شود.

قبل از این خبر مجهول، خبر دیگری باز به سبک «گفته می‌شد» یا «شنیده»‌ها مطرح شده که القا کنندگان را به هدف خود نزدیک ساخته است و آن عنوان کردن تمرد مرحوم لاجوردی در برابر دستگاه قضا بوده است! هر چند مشخص نمی‌شود که وی با اتکا به چه قدرتی سلسله مراتب را در دستگاه قضا رعایت نمی‌کرده است: «حتی در آن زمان گفته می‌شد آقای لاجوردی به بعضی از اعضای شورای عالی قضایی که می‌خواستند از اوین بازدید کنند اجازه نداده بود.» (همان، ص. ۹۲) چرا ادعای به این بزرگی بدون ذکر نام اعضای شورای عالی قضایی مطرح می‌شود؟ در این زمینه هم که ظاهراً آقای منتظری به همان روش سست «گفته‌ها» و «شنیده‌ها» تمسک جسته نمی‌تواند علت آن را توجیه عوام‌فریبانه ترس از استبداد و ... عنوان دارد؛ زیرا ورود اعضای شورای عالی قضایی به دوایر تحت مدیریتشان امری عادی به حساب می‌آید؛ بنابر این در صورت صحت چنین ادعایی چرا موضوع باید مجهول بیان شود که قابل تحقیق نباشد؟ پاسخ به این پرسش واین که با چه هدفی این مقدمه چینی‌ها صورت می‌گیرد، بحثی را طلب می‌کند که می‌بایست به آن پرداخت. اما قبل از آن به دو گام بعدی برداشته شده در این وادی باید توجه کرد: اول آن که به نقل از فردی محال الوصول (مرحوم شریعتی اردستانی) مسائلی که قبلاً در قالب شایعه و ادعا مطرح شده را به قطعی‌شدن نزدیک می‌سازد:"... مطابق این نقل، احمدآقا به این ترتیب، امام را از عزل آقای لاجوردی منصرف می‌سازد واو در سمت خود باقی می‌ماند. این مورد و موارد دیگری که مجال پرداختن به آن نیست به‌خوبی نشان می‌دهد که آقای لاجوردی تحت امر بیت امام واحمد آقا بوده است، نه زیر نظر آیت الله موسوی اردبیلی وشورای عالی قضایی.» (همان، ص. ۹۳) و در گام دوم از زندان اوین در تهران فراتر رفته و ادعا‌هایی در مورد همه زندان‌های کشور را مطرح و آن را به نوعی متوجه امام می‌سازد: «من به‌خوبی می‌دانستم که برخی مسائل، وارونه به امام گزارش می‌شود و مطلع بودم که در زندان‌ها چه بلایی بر سر مخالفان می‌آورند و هیچ‌گاه نمی‌توانستم سکوت کنم.» (همان، ص. ۱۸۶)

در این فراز نهایی امام شخصیتی عنوان می‌شود که فریب گزارش‌های غلط را خورده است؛ لذا به آن چه بر سر مخالفان؟! می‌آید واکنشی نشان نمی‌دهد، اما آقای منتظری کسی است که با دریافت گزارش‌های دقیق بر امور همه زندان‌های کشور مسلط است؛ لذا نمی‌تواند سکوت کند! اگر مفروضات آقای منتظری را قرین به صحت بپنداریم این سؤال اساسی مطرح می‌شود که چرا ایشان کمترین واکنشی در برابر متخلفان ندارد؟ فرض کنیم آیت‌الله منتظری گزارشی در مورد تخلف قاضی در استانی دریافت کرده، سپس در مقام تحقیق میدانی بر آمده و به این نتیجه رسیده است که گزارش دقیق و متقن است. اقدام بعدی ایشان باید چه باشد که نشان دهد وی در برابر تخلفات سکوت را جایز نمی‌دانسته است؟ جز این که می‌بایست نامه توبیخ آمیزی برای بالاترین مسئول قضایی آن استان ارسال کند یا به لغو حکم قضایی قاضی متخلف اقدام نماید؟ آیا در خاطرات آیت‌الله منتظری و نامه‌نگاری فراوان ایشان (که در پیوست‌های خاطرات ایشان آمده) و حتی در مکتوب متأخر، حرفی، سخنی و نامه‌ای دال بر بازخواست و توبیخ خاطی شاهدیم؟ پاسخ منفی است. یکی از مسئولیت‌های کلیدی آیت‌الله منتظری در ارتباط با دستگاه قضا صدور حکم قضات بوده است. این بدان معنا بود که کسی نمی‌توانست در مصدر قضاوت قرار گیرد، مگر با تأیید ایشان. علاوه بر این جایگاه خطیر، تشخیص احراز مقام اجتهاد داوطلبان عضویت در شورای عالی قضایی، مسئولیت تشکیل هیئت عفو واعزام نماینده به زندان‌ها، تأسیس دادگاه عالی در قم و... به عهده وی بود.

آقای منتظری مدعی است که از برخی تخلفات در زندان‌های کشور مطلع بوده و نمی‌توانسته سکوت کند. آیا متخلفان، حکم قضایی خود را از ایشان دریافت نکرده بودند؟ آیا بالاترین جایگاه دستگاه قضا تحت نظارت عالی وی نبود؟ چرا هیچ‌گونه برخوردی با متخلفان را شاهد نیستیم؟ دلیل این امر را باید همان هادیان بیت ایشان، یعنی امثال باند مهدی هاشمی، دانست. مخالفان نظام که در پوشش ضرورت آزاداندیشی به آیت‌الله منتظری نزدیک شده بودند تمام تلاششان این بود که امام توسط برجسته‌ترین شاگردش شکسته شود؛ لذا به جای دعوت ایشان به توبیخ متخلفان تحت مسئولیت خود، نامه‌های تندی به امام نوشته می‌شد و مسئولیت برخی خطا‌ها در ساختاری تحت نظارت عالی آقای منتظری متوجه امام می‌گشت. امام چند سال چنین رویه ناصواب و ظالمانه‌ای را تحمل کردند تا جریان ناسالمی که بر بیت ایشان مسلط شده بود نتواند به هدف خود که همان قراردادن شاگرد برابر استاد بود برسد، تا شاید زمانی آقای منتظری نظر دلسوزانش مبنی بر پاک سازی بیت خود را بپذیرد، اما دو اقدام یکی، درز دادن نامه‌های محرمانه و خصوصی و دیگری بازگو کردن اتهام‌زنی به امام در نزد دیگران، مسئله را بسیار غامض‌تر می‌ساخت. آقای منتظری در فرازی به این مسئله اعتراف دارد که سوق دادن خطا‌های تحت مدیریت خود را به امام در جا‌های مختلف و به شکل‌های مختلف بازگو می‌کرده است: «من، چون مسئولیت خیلی از مسائل را به عهده خود می‌دیدم در جا‌های مختلف و به شکل‌های مختلف مطرح می‌کردم. من نمی‌خواستم شریک در ظلم باشم و اگر می‌خواستم چیزی نگویم خود را شریک در ظلم می‌دانستم.» (خاطرات، ص. ۵۳۳)

منطق حاکم بر این فراز قابل تأمل است. ایشان نمی‌گوید، چون مسئولیت قضات با وی بوده با متخلفان برخورد می‌کرده تا در ظلم آنان شریک نباشد، بلکه می‌گوید با امام که مسئولیتی در این زمینه نداشته برخورد می‌کرده تا شریک در ظلم ایشان؟! نشود. آقای منتظری این برخورد عداوت‌جویانه القایی از سوی راه یافتگان به گرد خود را در فرازی دیگر با صراحت بیشتری در گفتگو با مرحوم حاج احمد آقا خمینی ابراز می‌دارد: «باز می‌گفت: (احمد آقا) شما به آقای خامنه‌ای گفته‌اید من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم، ولی حاضر نیستم به جهنم بروم... (سید احمد) آیا امام می‌خواهند جهنم بروند؟ من گفتم ایشان نمی‌خواهند جهنم بروند، ولی این کار‌ها که در زندان‌ها به نام امام انجام می‌شود به عقیده من جهنم دارد ومن نمی‌خواهم روی آن‌ها صحه بگذارم.» (خاطرات، ص. ۵۳۵)

جالب توجه این که بعد از فوت امام، آقای منتظری در مصاحبه‌ای با کیهان فرهنگی که در پیوست‌های خاطرات وی آمده است برای توجیه این روش ناصواب و صرفاً عداوت‌جویانه اطرافیانش می‌گوید: «عرض کردم آن چه هدف اصلی من از این نامه‌ها و تذکرات در ملاقات‌هاست این است که آن چهره پاک ومقدس و ملکوتی حضرت عالی همچنان مثل روز اول که تشریف آوردید به ایران باشد و کسی نتواند به حضرتعالی ایراد و اشکالی در آینده وارد سازد و اگر خلاف و تندی در جا‌هایی می‌شود به حضرت عالی نسبت ندهند. شورای عالی قضایی و قوای اجرایی مسئول هستند به حضرتعالی منتسب نکنند. همیشه در دنیا این خلاف‌ها بوده، در زمان پیامبر (ص) و حضرت امیر (ع) نیز این کار‌ها بوده، ولی من می‌خواهم چهره حضرت عالی که سمبل اسلام و ولایت فقیه می‌باشد برای همیشه مقدس و ملکوتی باقی بماند.» (پیوست‌های خاطرات، ص. ۱۳۲۳) باید اذعان داشت هر چه آثار بیشتری از آیت‌الله منتظری توسط مشاوران و اطرافیان ایشان در معرض قضاوت عموم و محققان قرار می‌گیرد تناقضات فاحش‌تری رخ می‌نماید، زیرا از یک سو در اثر اخیر (انتقاد از خود) با ترفند‌های مختلف تبلیغاتی تلاش می‌شود مسئولیت مسائل دستگاه قضا از شانه آقای منتظری برداشته و متوجه امام گردد و از سوی دیگر به دلیل بروز برخی خطا‌ها مأوای جهنم برای رهبر انقلاب که همه امور دستگاه قضا را به آقای منتظری واگذار کرده پیش‌بینی می‌شود و در نهایت، این ظلم نابخشودنی، صیانت از چهره مقدس و ملکوتی امام عنوان می‌گردد. اگر آقای منتظری واقعاً قبول دارد که حتی در زمان حاکمیت پیامبر مکرم اسلام و مولای متقیان بروز این‌گونه خطا‌ها امری طبیعی بوده، چرا اجازه می‌دهد که دشمنان جدی امام و انقلاب با استفاده از موقعیت ایشان و با تحریک احساسات جامعه به نیات سیاسی خود نایل آیند؟ از دیدگاه این جماعت «قوه قضاییه» می‌تواند بستر مناسبی برای باور پذیری بیشتر «شنیده‌ها» و «گفته‌ها» باشد، به این ترتیب ابتدا با نقل مطالب این چنین، آقای منتظری را برخلاف منطق و انصاف در وادی نامه‌نگاری با امام قرار می‌دادند، در حالی که حتی یک نامه نیز به عناصر متخلف احتمالی نوشته نمی‌شد یا حکم یک قاضی لغو نمی‌گردید، سپس نامه‌های محرمانه را به بیرون درز می‌دادند تا به زعم خود از این طریق امام شکسته شود. جالب آن که در مواردی آقای منتظری این واقعیت تلخ را درک می‌کند، اما غرور مانع پذیرش واقعیت و تذکرات دلسوزانه استاد و سایر خیرخواهان می‌شود. برای نمونه، آیت‌الله منتظری در مورد راه‌یابی یکی از نامه‌هایش به بی‌بی‌سی با قاطعیت، دخالت خود و بیتش در این امر را نفی می‌کند: «نکته دیگری را که من در همین جا می‌خواهم عرض کنم این است که چه کسی باعث شد که این نامه من (نامه مورخه ۹/۵/۶۷) به دست رادیو بی‌بی‌سی برسد و حدوداً پس از هشت ماه از گذشتن قضیه در ایام عید نوروز یعنی شب پنجم عید یک روز قبل از نامه ۶/۱/۶۸، از بی‌بی‌سی پخش شود بدون این که هیچ توضیحی راجع به کل جریانات داده شود و جو احساسات را به عنوان دفاع فلانی از منافقین بالا ببرد و زمینه نوشتن نامه ۶/۱/۶۸ منسوب به امام را فراهم نماید، با این که من آن نامه را فقط برای امام و شورای عالی قضایی و در این مدت آن را به احدی نداده بودم.» (خاطرات، ص. ۶۴۰) این ادعایی است که آیت‌الله منتظری در زمان بیان خاطراتش یعنی در سال ۷۹ مطرح می‌سازد غافل از آن که قبل از فوت امام در تاریخ ۲۳/۲/۶۸ در درس خارج خود به منظور نفی واقعیت نفوذ در بیت خویش و غلط اعلام داشتن تذکرات استادش در این زمینه سخن کاملاً متناقضی به زبان می‌آورد: «بعداً هم بعضی قضات که می‌آمدند اظهار ناراحتی می‌کردند من به بعضی‌ها یک نسخه‌اش را دادم، از جمله روز دوم محرم آقای نیری، آقای اشراقی، آقای رئیسی و یکی از مسئولین اطلاعات آمدند اینجا منزل ما، یعنی من خواسته بودم بیایند، آمدند من باز نظریاتم را گفتم و به آن‌ها هم یک نسخه‌اش را دادم و به بعضی قضات هم دادم، حالا چه جور سرایت کرده به خارج نمی‌دانم. علی‌ای‌حال بیت مرا کسی متهم نکند، اگر اشکال وارد است به خود من اشکال وارد است. هی می‌گویند نفوذ! نفوذ!» (پیوست‌های خاطرات، ص. ۱۲۹۱) ظاهراً آیت‌الله منتظری در زمان بازگو کردن خاطرات متوجه نبوده است که سخنرانی‌ها و نامه‌ها و برخی اسناد دیگر به عنوان پیوست‌های خاطرات آورده خواهد شد وگرنه با قاطعیت نمی‌گفت: «در این مدت آن را به احدی نداده بودم.» (یعنی از زمان نگارش نامه تا زمان بازگو کردن خاطرات). قطعاً چنین خلاف‌گویی‌های آشکاری زمانی بروز می‌یابد که بناست حقیقتی کتمان شود. پنهان کردن واقعیت تلخ نفوذ برای آیت‌الله منتظری آن چنان اهمیت دارد که حاضر است خود را به شلختگی در عرصه حفظ اسرار نظام متهم سازد، اما نپذیرد که نظر استادش و سایر دلسوزانی همچون آیت‌الله مشکینی و... که از ابتدای انقلاب به صورت خصوصی به وی در این زمینه تذکر می‌دادند صحت داشته است. البته در همین جلسه درس خارج بحثی هم در مورد نقش گروه سید مهدی هاشمی در ایجاد اختلاف مطرح می‌گردد که بعد‌ها در مقام نگارش خاطرات به فراموشی سپرده می‌شود. آیت‌الله منتظری ضمن فاسق خواندن برادر داماد خودش می‌گوید: «من حدس می‌زنم او از باب این که ضربه خورده بود می‌خواسته به نظام ضربه بزند و چه ضربه‌ای بهتر از این که ایجاد اختلاف بکند و همه را به هم بدبین کند.» (همان، ص. ۱۲۹۲) متأسفانه علی‌رغم این اعتراف صریح، همان گروه نفوذ، به سرعت آیت‌الله منتظری را مجدداً در مسیر فاصله گرفتن از استادش قرار می‌دهند و با «شنیده‌ها» و «گفته‌ها» وی را تهییج به نگارش نامه‌های تند ظاهراً محرمانه می‌کنند، اما نامحرمان حاکم بر بیت در ادامه نیز نقش خود را به‌خوبی ایفا کرده‌اند.

قبل از پایان این فصل برای روشن شدن دلایل به کارگیری شیوه‌ای گنگ مبهم برای تخریب که تحقیق را ناممکن و راه را کاملاً مسدود می‌سازد به نتیجه پی‌گیری در زمینه موردی که برای مستندسازی از افراد مشخصی نام برده شده است می‌پردازیم. آیت‌الله منتظری در گزارشی از یکی از نامه‌های خود به آیت‌الله خامنه‌ای می‌نویسد: «در تیرماه ۱۳۷۳ یادداشت محرمانه دیگری برای ایشان نوشتم و به همراه اسناد و مدارک دیگری... و نامه آقای لطف‌الله میثمی که در آن‌جا نوشته بود در ملاقات با آقای حسینیان، وی گفته است که آقای خامنه‌ای با حملة ما به دفتر آقای منتظری موافق بوده وگرنه ما را توبیخ می‌کرد، و نامه دیگری... همه آن‌ها را توسط جناب آیت‌الله آقای مؤمن برایشان ارسال کردم که در آبان ماه همان سال به دست ایشان رسید. (انتقاد از خود، ص. ۱۴۱) صاحب این قلم در زمینه این ادعا که برای باور پذیر کردن آن از «شنیده شد» و «گفته شد» استفاده نشده است و ارجاعات محال‌الوصول نیستند از آقایان حسینیان و لطف‌الله میثمی تحقیق به عمل آورد و هر دو طرف متفق‌القول روایت آیت‌الله منتظری را تکذیب کردند.

آقای میثمی به‌صراحت عنوان داشت دیدار با آقای حسینیان صرفاً مربوط به مطالب منتشره در نشریه «راه مجاهد» بود و هرگز موضوع مورد اشاره آقای منتظری مطرح نبود، و در نهایت نیز این هفته‌نامه در دادگاه تبرئه شد.

به این ترتیب می‌توان فهم کرد که چرا رویه غیر اخلاقی توسل به «شنیده شده»‌ها و «گفته می‌شود»‌ها که در خاطرات آیت‌الله منتظری مبنای وارد آوردن اتهاماتی سنگین به افراد و شخصیت‌هاست نه تنها در مقام «انتقاد از خود» اصلاح نشده است بلکه به منظور تأمین اهداف شوم جریان نفوذ همچنان در این اثر متأخر پایه و اساس تحلیل‌ها را تشکیل می‌دهد.

در قسمت‌های بعدی این نقد، به دیگر محور‌های کتاب متأخر منسوب به آیت‌الله منتظری (انتقاد از خود) پرداخته خواهد شد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت