تحولخواهی اصلاحگرایانه
نواصولگرایی چیست؟ این شاید نخستین سوال برای کسانی باشد که این اصطلاح را میشنوند و سپس درباره ضرورتها و چرایی شروع این جریان کنجکاو میشوند. نواصولگرایی را نمیتوان انقلاب درون گفتمانی نامید؛ چرا که انقلاب به معنای تخریب پاردایم حاکم – در اینجا اصولگرایی- و بنا کردن ساختمانی نو با اصول و قواعد جدید است. نواصولگرایی هیچگاه چنین ادعایی را نکرده است.
روزنامه رسالت؛ محمد عبداللهی نوشت: نواصولگرایی چیست؟ این شاید نخستین سوال برای کسانی باشد که این اصطلاح را میشنوند و سپس درباره ضرورتها و چرایی شروع این جریان کنجکاو میشوند. نواصولگرایی را نمیتوان انقلاب درون گفتمانی نامید؛ چرا که انقلاب به معنای تخریب پاردایم حاکم - در اینجا اصولگرایی- و بنا کردن ساختمانی نو با اصول و قواعد جدید است. نواصولگرایی هیچگاه چنین ادعایی را نکرده است. در پارهای از گفتارها درباره نواصولگرایی با عبارت «رنسانس در اصولگرایی» روبه رو میشویم. رنسانس به معنای نوزایی و تولد دوباره است که یادآور دوران نوزایی در اروپای قرن پانزدهم و به دنبال زایش دوباره فرهنگ یونان و روم برای پیشرفتهای سترگ در عصر جدید بود. اومانیزم، فلسفه و اصلاح دینی نقاط کانونی نوزایی اروپایی محسوب میشدند. از این رو شاید بتوان رنسانس در اصولگرایی را تاکید و بازگشت بر اصول اولیه دانست، اما ذهنیتی که درباره دوران رنسانس در اروپا وجود دارد، میتواند انحراف ذهنی و برداشتی از واقعیت نواصولگرایی ایجاد کند. هرچند نباید تلاش برای تولد دوباره و پویای ارزش ها، آرمانها و اهداف اصول اولیه انقلاب اسلامی را در نواصولگرایی کتمان کرد.
در کنار این موارد، اصلاح اصولگرایی دیگر برداشتی است که میتواند از نواصولگرایی به ذهن متبادر شود. اصلاح به معنای مرمت کردن، بسامان کردن کارها، جامه کهنه را وصله کردن، بهتر کردن و بهبود بخشیدن و پیراستن است. اصلاح پاردایم، گفتمان، ساختار و نظام سیاسی برای بهبود بخشیدن و تعمیرات جدید باهدف شتاب گرفتن سیستم در فضایی نو صورت بندیهایی است که میتوان در نظر گرفت.
با چنین رویکردی در گفتمان اصولگرایی منطبق با کارکرد نواصولگرایی، به کار بردن واژه اصلاح صحیح مینماید. اما از این منظر اصلاحات در اصولگرایی را باید با چارچوب دیگر در هم آمیخت تا نواصولگرایی به صورت جامع تری سایر تغییرات مدنظر طراحان آن را در برگیرد. بر این اساس به نظر میرسد «تحول» دیگر کلید واژه و اصطلاحی است که میتواند در جامعیت تعریف نواصولگرایی به کار آید.
«تحول» در معنای لغوی از جایی به جایی دیگر شدن است، اما میتوان تحول را در اصولگرایی نه معنای لغوی آن بلکه دگرگونی رو به کمال و برطرف کردن نقصها و پرکردن خلأها و عرضه نوآوریهای جدید و به کارگیری روشهای نوین و تاثیرگذار دانست. تحولی که منتهی به تحول مطلوب شود. تحول گرایی یا تحول خواهی در اصولگرایی میتواند بخشی از هدف گذاری نواصولگرایی را پاسخ دهد. «تحول گرایی یا تحول خواهی اصلاح گرایانه» در اصولگرایی، اصطلاحات جامعی برای تعریف نواصولگرایی خواهند بود و با توجه به گرایش برای تغییرات اساسی در اصولگرایی که منتهی به تحول معطوف به مطلوبیت و در نهایت کمال در این جریان میشود، بتوان مصادیقی که در ماههای اخیر برای نواصولگرایی بیان شده را با چنین تعریفی منطبق ساخت.
در مانیفست نواصولگرایی «تغییر اساسی» در گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد، ویژگی اصلی این بنا محسوب میشوند که ذیل آن شاخصهای نواصولگرایی تعریف میشوند که سه شاخص اصلی آن «مردمباوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی» است. به بیان دیگر نواصولگرایی شاخصهای اصلی مدنظر خود را متکی بر تغییرات اساسی در بستر فکری و عملی اصولگرایی قرار داده است. تغییرات اساسی که در نهایت در صورت موفقیت منتهی به تحول مطلوب کنش سیاسی در جامعه میشود. دکتر محمدباقر قالیباف در نامهای که درباره نواصولگرایی منتشر ساخته بود، «تغییرِ اساسی در نحوه کنشِ جریانِ اصولگرایی» را مطالبه جوانان انقلابی دانسته بود که اصولگرایی باید با حفظِ مبانی و ارزشهایِ انقلابیِ جمهوریِ اسلامی، در نگرش و شیوه سیاستورزی خود «متحوّل شود» و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستایِ «نواصولگرایی» را هرچه زودتر آغاز کند. بر اساس آنچه تبیین شده و گفته شد، تحولات واقعی در عرصه کنشگری اصولگرایان در گفتمان نواصولگرایی قابلیت اجرایی دارند. در ابتدا «خودانتقادی» در اصولگرایی را برای ایجاد جنبش تحول خواهی یا تحول گرایی پذیرفته و آن را لازمه تحرک اولیه برای تغییرات اساسی میداند. خودانتقادی
به زعم قالیباف ضرورت انکارناپذیر برای جلوگیری از سوءاستفاده جریان دیگر در رقیب هراسی است: «یکی از کارهای بزرگ جسارتِ «خودانتقادی» و متحوّل کردن اصولگرایی، بدونِ تضعیفِ این جریان در مقابل رقیبی است که اصلیترینِ هنر آنْ تزریقِ ترسِ مصنوعی به جامعه، بهقصدِ فراموش کردنِ وعدهها و ناکارآمدیهایش است.» تحول دیگر در اصولگرایی، اعتماد به جوانان و سپردن امور اصلی به آنهاست. در این قالب نواصولگرایی یعنی فرصت به جوانان: «باید امروز به جوانان اعتماد کنیم و اجازه بدهیم آنها بر کشور مدیریت کنند و به آنها فرصت دهیم. جوانان امروز میتوانند بهتر از من و شما تصمیم بگیرند و عمل کنند. میدان را برای شان باز بگذاریم. همان طور که امام راحل به من و شما اعتماد کرد.» نواصولگرایی یکی از مهمترین نقصها در اصولگرایی را عدم باور جدی به مردم میداند. مردم باوری به معنای واقعی یعنی باز کردن عرصههای مختلف برای نقش آفرینی واقعی جامعه: «یکی از ضعفها در عرصه مدیریتی کشور این است که مردم را از عرصه اقتصاد خارج کردیم. در دوره جنگ مردم و جوانان جنگ را اداره میکردند.»
دیگر تحولات و تغییرات هدف گذاری شده نواصولگرایی را میتوان در باور به اسلام ناب و نوگرایی در نظر گرفت. اسلام نابی که برگرفته از اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی و اندیشههای امام راحل در استقلال، آزادی و جمهوریت و اسلامیت نظام ریشه دارد. اسلام ناب به معنای نسخه حکومت دینی و رویکردی کمال گرا برای سعادت دنیوی و اخروی جامعه است. این باور در اصولگرایی در نقطه کانونی قرار دارد ولی جریان اصولگرا برای عینیت بخشیدن به این حقیقت با چالش ناکارآمدی روبه رو شده است. ناکارآمدی که پس از دوره دفاع مقدس در دولتهای مختلف با گرایشهای متفاوت تکرار شده و عینیترین نمونه آن در حوزه اقتصادی و معیشتی کشور است. پاسخ به این چالش دقیقا یکی از نقاط کانونی تحول خواهی نواصولگرایی است که «کارآمدی» را از اصلیترین محورهای مردم باوری درنظر گرفته است. کارآمدی که با کار جهادی و تلاش برای رفع مشکلات اساسی مردم حاصل میشود.
در پایان نیز باید به تحول گرایی یا تحول خواهی در اصولگرایی در نگاه به حاکمیت و تغییرات سبک زندگی در حوزههای فرهنگی و اجتماعی اشاره کرد. این موضوعات شاید یکی از چالشیترین محورهای نواصولگرایی برای عملیاتی کردن ایدهها و اهداف باشد. در همین زمینه نواصولگرایی یک گام به جلو گذاشته و نقد عملکردها در سایر حوزههای حاکمیتی و حکومتی را از وظایف اصلی خود در نظر گرفته است. از سوی دیگر پذیرش تحولات جامعه در عرصههای مختلف خود برای جریانی که مدعای تحول خواهی و تحول گرایی را دارد، در بطن کنشگری آن قرار گرفته است. با توجه به آنچه گفته شد، نواصولگرایی فرآیندی است که مدتی است آغاز شده و در این روند موتور محرکه و شتاب دهنده برای ایجاد تغییرات اساسی در اصولگرایی را باید در تحول گرایی یا تحول خواهی اصلاح گرایانه در بنای اصلی دید.
دیدگاه تان را بنویسید