یکی از نزدیکان حجتالاسلام والمسلمین سید مهدی طباطبایی ، درگذشت ایشان را در سن ۸۲ سالگی تایید کرد. این خطیب و استاد اخلاق مشهور از چندی پیش به دلیل عارضه ریوی در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود. سیدمهدی طباطبایی متولد اول فروردین ۱۳۱۵ در رفسنجان کرمان و از یاران قدیمی حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری بود. حضور در مجلس هفتم به عنوان نماینده مردم تهران از دیگر سوابق این استاد اخلاق است.
مرحوم استاد طباطبایی درخصوص زندگی علمی و اجتماعی خود گفته بود: «بنده در رفسنجان متولد شدم. به خاطر وضعیتی که برای مرحوم پدرم پیش آمد، ناگزیر به مشهد مقدس هجرت کرد و از آن زمان مقیم مشهد شدیم. فشارها و اختناق حکومت رضاخان همه مؤمنان، بویژه روحانیان، را سخت میآزرد. این وضعیت، موجب شد عدهای لباس روحانیت را کنار بگذارند و به کارهای دولتی روی آورند. آنها حتی حاضر نبودند بچه هایشان به دروس حوزوی بپردازند. پدر ما، با آنکه روحانی بود و سختیهای فراوان دیده بود، همچنان به لباس روحانیت پای بند ماند، بر خلاف توصیههای بستگان که میخواستند ما به دروس جدید بپردازیم، ایشان مصر بودند که باید وارد حوزه شویم درس طلبگی بخوانیم؛ لذا با اینکه پس از شهریور ۱۳۲۰ و تبعید رضاخان امکان رفتن ما به مدارس دولتی وجود داشت، به خاطر علاقهای که پدرم به روحانیت و این لباس داشت، توفیق راه یافتن به حوزه علمیه را یافتیم. ابتدا در همان مکتب خانهها نصاب الصبیان و جامع المقدمات و معراج السعاده را خواندیم. بعد وارد مدرسه شدیم. مدارس ابدال خان، دو در، نواب، مدارسی بود که توفیق حضور در آنها را داشتیم. خوشبختانه آن زمان در حوزه مشهد
استادان خوبی، بویژه در ادبیات، بودند؛ مانند ادیب نیشابوری، که ادبیات را خدمت ایشان خواندم. منطق را نزد مرحوم استاد آقا شیخ محمد عیدگاهی، فقه را خدمت میرزا محمد مدرس یزدی، رسایل، کفایه و مکاسب را خدمت آقا شیخ محمد کاظم دامغانی و آقا شیخ هاشم قزوینی فرا گرفتم، توحید صدوق و مقداری از اصول کافی را نزد مرحوم آقا شیخ مجتبی قزوینی خواندیم. بعد برای ادامه تحصیل راهی قم شدم. دو سال هم در قم بودم، به درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی حاضر میشدم. بعد هم به نجف مشرف شدم. دو سالی هم آنجا ماندم و به واسطه گرفتاریها و ناراحتیهایی که پیش آمد، نتوانستم بمانم. ناگزیر به مشهد برگشتم و به درس مرحوم آیت الله میلانی حاضر شدم. از سال ۴۲، که نهضت امام خمینی (ره) شروع شد، وارد مسایل سیاسی شدم. ارتباط ما با مرکزیت نهضت از طریق شهید آیت الله سعیدی بود، که شوهر خواهر بنده است. مرحوم سعیدی رابط بین امام و علمای مشهد بود؛ ولی، چون علمای مشهد آقای سعیدی را خوب نمیشناختند، ایشان هر وقت کاری یا پیامی داشت، به مشهد میآمد و به اتفاق من خدمت علما میرفتیم. این همکاری در اسناد محرمانه ساواک، چاپ شده، آمده است. از جمله کارهایی که
آن زمان بنده در مشهد انجام دادم، جمع آوری تاییدیه مرجعیت حضرت امام از علما بود. چون بعد از موضع گیری شدید امام در برابر رژیم شاه، دادگاه علیه امام تشکیل پرونده داده بود؛ برای مصونیت ایشان به اثبات مرجعیت ایشان نیاز بود. در شهرستانهای مختلف علما به تایید امام برخاستند؛ از جمله در مشهد مقدس که در انجام این مهم من هم شرکت داشتم. تاییدیهها را جمع آوری کردم و به تهران فرستادم و بحمد الله کار بسیار خوب و موفقی بود که آن زمان انجام گرفت و مانع بسیاری از توطئههای رژیم شاه علیه امام خمینی (ره) شد و امام همچنان ثابت و استوار در راهی که انتخاب کرده بود، ایستاد و نسل جوان و پرشور حوزه هم با تمام توان از ایشان پشتیبانی کرد. مرحوم سعیدی میفرمود: یک وقتی به آقای خمینی عرض کردم: آقا، بسیاری از علما کنار رفته اند، شما تنها میمانید. فرمود: آقای سعیدی، اگر همه علما کنار بیایند و من تک بمانم، دست از مبارزه برنمی دارم. در سال ۴۹ که آیت الله سعیدی به شهادت رسید، برای ادامه راه آن عزیز و خالی نماندن مسجد و پایگاه ایشان از مشهد به تهران آمدم. در منزل ایشان ساکن شدم؛ و در مسجد ایشان به اقامه نماز و دیگر فعالیتهای دینی
و سیاسی پرداختم که تا الان هم ادامه دارد. پس از پیروزی انقلاب، در کنار فعالیتهای تبلیغی، برخی از مسؤولیتها را نیز عهده دار شدم.»
دیدگاه تان را بنویسید