خبرگزاری تسنیم: پرویز امینی طی مطلبی با عنوان "دستان علوم انسانی در ایران خالی است! " به مباحث اخیر درباره علوم انسانی در ایران واکنش نشان داد. متن این یادداشت که در روزنامه امروز فرهیختگان منتشر شده به شرح زیر است: برخلاف دوگانهسازی متعارف علوم انسانی سکولار در برابر علوم انسانی دینی در فضای آکادمیک ایران، به دوگانه «بود» در برابر «نبود» علوم انسانی در ایران معتقدم و باورم این است که ما در دوران ماقبل علوم انسانی در ایران به سر میبریم و از این بابت بین دو تلقی دینی و سکولار تفاوتی نیست. مخالفان علوم انسانی دینی و غیرسکولار با اشاره به فقدان فعلیت و ظهور علوم انسانی دینی از عدم امکان آن انتقاد میکنند، باید به این پرسش پاسخ بدهند که مگر جریان غیردینی و سکولار چه تخم دو زردهای در عالم علوم انسانی ایران گذاشته است؟ اگر بنا باشد با همین معیار پراگماتیستی درباره علوم انسانی غیردینی قضاوت کنیم، نتیجه چه خواهد شد؟ از دوران تأسیس دانشگاه در دهه بیست، بیش از هفتاد سال میگذرد که در تمام این مدت کار علوم انسانی در ایران حتی در چهار دهه بعد از انقلاب اسلامی نیز در دست همین جریان بوده است. آنها بعد از ۷ تا ۸
دهه چه کارنامه قابل دفاعی در علوم انسانی دارند؟ امروز نظریات آنها در کجا رفرنس است و در کجا مبنای کار آموزشی است؟ متفکران گوناگون در کجا، به نوشتهها و مطالب این دوستان ارجاع میدهند؟ در حال حاضر روزانه شاید هزاران بار در کلاسهای علوم انسانی دانشگاههای ایران از کانت و هگل و مارکس و وبر و هوسرل و ویتگنشتاین و هایدگر و فوکو و دریدا و فروید و یونگ و هایک و کینز و آدام اسمیت و... در سیمای یک فیلسوف و جامعهشناس و روانشناس و اقتصاددان و... به جا و بی جا نام برده میشود، اما واقعا چند اسم ایرانی یا مسلمان با افتخار به عنوان عالم علوم انسانی برده میشود؟ جامعه فکریای که جدال اصلی فکری آن، دعوای پوپر و هایدگر است که در هیچ آکادمی در دنیا موضوعیت ندارد و اساسا بیمعنا و بیسابقه است، چه زمانی میتواند مدعی داشتن علوم انسانی باشد؟ وقتی جدیترین و باسابقهترین افراد حاضر در علوم انسانی ایران خود میگویند که ما در کانون اصلی علوم انسانی دنیا، ته صف هم نیستیم، کی میتوان مدعی علوم انسانی در ایران بود؟ وقتی بعد از چهل سال از درگذشت شریعتی، هنوز اوست که چه با مخالفت و چه با تمجید از او، چراغ مجلات و همایشهای علوم
انسانی روشن است، کی میتوان مدعی علوم انسانی در ایران بود؟ وقتی هم و غم دانشجو و استاد و دانشگاه برای ارتقای موقعیت خود، مصروف مقالههایی تحت عنوان علمی-پژوهشی است و اینگونه مقاله نوشتن نردبان سریع ترقی دانشجو و استاد و دانشگاه است، کی میتوان مدعی علوم انسانی در ایران شد؟ در چنین فضایی، نوشته کوتاه جناب آقای بشیریه و اعلام چهل سال ناکامیاش در پیش بردن علوم سیاسی که به درد مردم و جامعه و کشور بخورد و تمایل به بازنگری احیای علوم سیاسی در صورت نرماتیو و هنجاری آن و شوریدن بر فضاهای تنگ و ترش پوزیتیوستی علوم انسانی ایران، اعلام یک واقعیت انکارناپذیر است و دامنه آن محدود به علوم سیاسی نیست بلکه همه حوزهها و رشتهها و گرایشهای آن را دربر میگیرد. این واقعیتی است که با آن روبروییم. علوم انسانی در ایران دستانش برای خود و برای جامعه خالی است؛ بنابراین نزاع علوم انسانی سکولار با علوم انسانی دینی یک نزاع فرعی است. این نزاع زمانی حقیقی است که علوم انسانیای اساسا در کار باشد که کار به دعوای دینی و غیردینی آن برسد. ما در وضعیت ماقبل علوم انسانی در ایران هستیم و هر دو طرف دستشان در این باره خالی است.
دیدگاه تان را بنویسید