روزنامه فرهیختگان: آقای روحانی در اختتامیه سیویکمین جشنواره بینالمللی خوارزمی، تکلیف علم را روشن و اقسام اهل علم در کشور را معرفی فرمودند و درست و غلط در حوزه علم را هم معرفی کردند و خلاص. ایشان گفتهاند: «علم، علم است و به «نوع تفکر» و «ایدئولوژی» وصل نمیشود. عدهای در کشور ما سالها وقت صرف کردند تا ریاضی و شیمی و فیزیک اسلامی درست کنند؛ ایشان پول، وقت و امکانات زیادی صرف کردند، اما حاصلی به دست نیاوردند. این عده حتی تلاش کردند، علوم را در دستهبندیهای علوم مرتبط با دین و علوم ضددینی یا علوم سنتی و جدید تقسیمبندی کنند و اصرار داشتند که نباید علوم جدید را بپذیریم و میگفتند ما هرچه از علم نیاز داریم میتوانیم از حوزههای علمیه به دست بیاوریم، لذا نیازی به دانشگاه نداریم. امروز دیگر این تفکرات در جامعه ما طرفداری ندارد.» البته نگارنده نمیداند چه کسانی در پی فیزیک و شیمی و ریاضی اسلامی بودهاند و این در حالی است که در ۱۱ سال گذشته مطالعات مربوط به فلسفه علم را دنبال کرده است. خوب است ریاست محترم جمهور با نام و نشان، بفرمایند این افراد مجهولالهویه چه کسانی بودهاند و کسانی که به این افراد پول و وقت
دادند، چه کسانی. اما آقای رئیسجمهور ادامه دادهاند که «عده دیگری بودند که سعی داشتند ثابت کنند آغاز و منشأ همه علوم از اسلام بوده است و برای ربط دادن هر شاخهای از علم به اسلام به دنبال آیه و روایت میگشتند. این باور نیز صحیح نیست و ما تاکیدات موکد پیامبراسلام (ص) را داشتیم که پیروان اسلام را به علمآموزی از هر نقطه جهان تشویق میکردند؛ بنابراین هرگونه تلاش برای تقسیمبندی علم محکوم به شکست است. اساسا اینکه شاخهای از علم را به جنبهای از دین وصل کنیم، برای آن علم شأن و جایگاه ایجاد نمیکند و اگر آن را به دین وصل نکنیم هم چیزی از ارزش آن کم نخواهد شد. دین یک نگاه، رویکرد و تفکر بلند برای هدایت زندگی بشر است که علوم مختلف در ذیل آن تعریف میشوند. علوم از لحاظ اهداف و نتایج آنها البته به دو دسته کلی قابل تقسیم هستند. یک دسته که علم را برمبنای تفکر مادی ابزار سلطه و اعمال قدرت بر دیگران میداند و دسته دیگر که علم را در خدمت رشد و تعالی انسانها میخواهد.» اگر افرادی برای توجیه هر رشته از رشتههای علمی، دنبال آیه یا روایت بودهاند، فرقشان با تمسک آقای روحانی به «تشویق اسلام به علم» چیست؟ در حقیقت آن افراد
همان چیزی را توجیه میکردهاند که آقای روحانی بهطور کلی درصدد توجیه آن برآمده است. مگر اینکه آقای روحانی قائل باشند که آنها زحمت زیادی به خودشان میدادند و با یک جمله که «اسلام علمآموزی را تشویق میکند» مساله حل میشده و نیازی به زحمت نبوده وگرنه آقای روحانی هم بهطور کلی علم را «به جنبهای از دین» متصل کردهاند. آقای روحانی در اختتـــــامیــــــه سیویکمین جشنواره بینالمللی خوارزمی، تکلیف علم را روشن و اقسام اهل علم در کشور را معرفی فرمودند: و درست و غلط در حوزه علم را هم معرفی کردند و خلاص. ایشان گفتهاند: «علم، علم است و به «نوع تفکر» و «ایدئولوژی» وصل نمیشود. عدهای در کشور ما سالها وقت صرف کردند تا ریاضی و شیمی و فیزیک اسلامی درست کنند؛ ایشان پول، وقت و امکانات زیادی صرف کردند، اما حاصلی به دست نیاوردند. این عده حتی تلاش کردند، علوم را در دستهبندیهای علوم مرتبط با دین و علوم ضددینی یا علوم سنتی و جدید تقسیمبندی کنند و اصرار داشتند که نباید علوم جدید را بپذیریم و میگفتند ما هرچه از علم نیاز داریم میتوانیم از حوزههای علمیه به دست بیاوریم، لذا نیازی به دانشگاه نداریم. امروز دیگر این تفکرات
در جامعه ما طرفداری ندارد.» البته نگارنده نمیداند چه کسانی در پی فیزیک و شیمی و ریاضی اسلامی بودهاند و این در حالی است که در ۱۱ سال گذشته مطالعات مربوط به فلسفه علم را دنبال کرده است. خوب است ریاست محترم جمهور با نام و نشان، بفرمایند این افراد مجهولالهویه چه کسانی بودهاند و کسانی که به این افراد پول و وقت دادند، چه کسانی. اما آقای رئیسجمهور ادامه دادهاند که «عده دیگری بودند که سعی داشتند ثابت کنند آغاز و منشأ همه علوم از اسلام بوده است و برای ربط دادن هر شاخهای از علم به اسلام به دنبال آیه و روایت میگشتند. این باور نیز صحیح نیست و ما تاکیدات موکد پیامبراسلام (ص) را داشتیم که پیروان اسلام را به علمآموزی از هر نقطه جهان تشویق میکردند؛ بنابراین هرگونه تلاش برای تقسیمبندی علم محکوم به شکست است. اساسا اینکه شاخهای از علم را به جنبهای از دین وصل کنیم، برای آن علم شأن و جایگاه ایجاد نمیکند و اگر آن را به دین وصل نکنیم هم چیزی از ارزش آن کم نخواهد شد. دین یک نگاه، رویکرد و تفکر بلند برای هدایت زندگی بشر است که علوم مختلف در ذیل آن تعریف میشوند. علوم از لحاظ اهداف و نتایج آنها البته به دو دسته کلی
قابل تقسیم هستند. یک دسته که علم را برمبنای تفکر مادی ابزار سلطه و اعمال قدرت بر دیگران میداند و دسته دیگر که علم را در خدمت رشد و تعالی انسانها میخواهد.» اگر افرادی برای توجیه هر رشته از رشتههای علمی، دنبال آیه یا روایت بودهاند، فرقشان با تمسک آقای روحانی به «تشویق اسلام به علم» چیست؟ در حقیقت آن افراد همان چیزی را توجیه میکردهاند که آقای روحانی بهطور کلی درصدد توجیه آن برآمده است. مگر اینکه آقای روحانی قائل باشند که آنها زحمت زیادی به خودشان میدادند و با یک جمله که «اسلام علمآموزی را تشویق میکند» مساله حل میشده و نیازی به زحمت نبوده وگرنه آقای روحانی هم بهطور کلی علم را «به جنبهای از دین» متصل کردهاند. آقای روحانی باز افزودهاند: «در تفکر مادی علم وسیلهای برای قدرت یافتن و سلطه بر دیگران است و بر این مبنا همه علوم از سیاست تا فیزیک و شیمی برمبنای تفوقیابی تعریف میشوند که امروز نیز شاهد توجه و توسعه این رویکرد از علم در بسیاری از مراکز سیاسی دنیا هستیم.» آقای روحانی از یاد بردهاند که علم جدید، اصلا بهمنزله تصرف است و نه شناخت. تصرف در عالم، فقط در اهداف ظاهر نمیشود بلکه اساسا روش
و method در علم جدید، به جهت تصرف پیدا میشود. اسوالد اشپنگلر فیلسوف در فصل چهارم «انسان و تکنیک» مینویسد: «حقیقت این است که هر تئوری علمی یک قصه (mythos) درباره فهم نیروهای طبیعت است... در فرهنگ فاوستی هر تئوری از یک فرضیه که «کار میدهد» نشأت گرفته است. این فرضیه بیرونی، نیازی ندارد که حتما صحیح باشد، بلکه فقط باید عملی (praktisch) باشد. هدف [این فرضیات]برگرفتن و پردهبرداری از رازهای عالم نیست، بلکه میخواهد آنها را برای اهداف مشخص قابل استفاده کند.» این موضع البته خاص اشپنگلر نیست و اتفاقا موضع غالب در باب علم جدید، آن است که علم نه مطلق است (چه اگر بود، پیشرفتش وجهی نداشت) و نه صحیح. پس در علم جدید، تصرف شرط است گرچه این تصرف، جهت و غایتش را از ایدئولوژیها میگیرد. هیدگر نیز معتقد است تکنولوژی جدید، نحوی از انکشاف است، اما انکشافی که در تکنولوژی جدید حاکم است، نوعی تعرض است، تعرضی که طبیعت را تامینکننده انرژی فرض میگیرد. حاصل این درافتادن تعرضآمیز آن است که همهچیز در حال آمادهباش باشد تا بلافاصله برای مصرف مهیا شود و در هر زمان که لازم باشد از نو سفارش داده شود. در دوره ظهور تکنولوژی،
مهمترین تحولی که رخ داده، این است که وضع ما نسبت به جهان عوض شده و درک تازهای از جهان (یعنی جهان بهعنوان ماده تصرف و تعرض) بهجای درک پیشین نشسته است. از نظر هیدگر داشتن چنین درکی از جهان، شرط امکان تکنولوژیهاست. هیدگر نیز در باب ماهیت تکنولوژی همچون اشپنگلر معتقد است اولا تکنولوژی جدید دیگر نه برای کشف راز از طبیعت بلکه بهمثابه یک معارضه با طبیعت است و دیگر آنکه در این نوع نگاه تکنولوژیک به طبیعت صرفا بهعنوان «یک منبع لایزال نیرو» توجه شده و از ماهیت آن چشمپوشی شده است. پس فقط غرض نیست که تصرفآمیز است بلکه مبادی و روش علم جدید نیز تصرفآمیزند. این مباحث البته به حوزه «فلسفه علم» مربوطند و نه به حوزه علم، به متاتئوری مربوطند و نه به نظریه. همانطور که آقای روحانی خود قبلا دراینباره نوشتهاند: «برخی از کنار تحولات فلسفه علم، بیاعتنا میگذرند و از این نکته مهم غافلند که تا در حوزه «فلسفه علم» پیشرفت نداشته باشیم، نمیتوانیم در عرصه نظریهپردازی، کاری بایسته صورت بدهیم و صرفا در افق محدودی، مهرهها را جابهجا میکنیم و نام آن را به خطا نظریهپردازی میگذاریم. این دقیقا همان رویدادی است که در
بومیسازی یا «دگروارهسازی» علوم اجتماعی در این دههها بر ما رفته است.». اما چرا آقای روحانی اکنون با بومیسازی یا دگروارهسازی مخالفت میکنند و برآنند که علم، علم است و غربی و اسلامی ندارد؟ مگر ایشان ننوشتهاند که: «درواقع میتوان گفت که با پایان یافتن قرن ۲۰، گرایشهای کلی، صوری، فرازمینهای، علمگرایانه و مدعی عینیت، بیش از پیش جای خود را به معرفتهای مکانی و زمینهای و نظریهپردازیهای بومی بهویژه در حوزه علوم اجتماعی و سیاسی داده است.» پس چطور با معرفتهای زمینهای (مثلا رهیافتهای اسلامی یا بومی) مخالفت کردهاند و معرفتهای زمینهای و regional را از خاطر برده و گفتهاند: «هیچ کشوری با انزوا به رشد و پیشرفت دست پیدا نخواهد کرد. اگر روابط علمی خود را با دنیا محدود کنیم هیچ فایدهای برای ما نخواهد داشت. اگر با دنیا و مراکز تحقیقاتی جهان تعامل خوبی داشته باشیم و پروژههای مشترک را تعریف و به نتیجه برسانیم سریعتر به اهداف خود دست پیدا خواهیم کرد. باید از آنچه دنیا به آن رسیده استفاده کرده و آن مسیر را ادامه دهیم.» همچنین تکلیف «علم اسلامی» را هم اینطور روشن میکنند: «البته طبیعی است که علم باعث
توانمندی میشود. مهم این است که از توانمندی و قدرتی که در نتیجه رشد علمی حاصل میشود، در چه جهت و به چه منظوری استفاده میشود، اگر از این قدرت برای توسعه سلطه بر دیگران استفاده شود، این علم اسلامی به حساب نمیآید. علم مطلوب در خدمت رفاه و پیشرفت بشر و حل مشکلات جامعه است و بهدنبال «شناخت خالق جهان»، «قواعد طبیعت» و «روابط صحیح میان انسانها» است و به این معنا هر علمی که در خدمت به تعالی بشر باشد، اسلامی است.» ریاست محترم جمهور همچنین در تقسیمات علم هم وارد شده و جز یک نحوه تقسیم، سایر تقسیمات را باطل اعلام کردهاند و گفتهاند: «نسبت علم با دین، برمبنای اهداف هر علم تعیین میشود. هرگونه تقسیمبندی درباره علم، غیر از این صحیح نیست، چنانکه تقسیمبندی علم به «علوم سوسیالیستی» و «علوم بورژوازی» نیز شکست خورد. تفاوت علوم اسلامی و غیراسلامی صرفا در اهداف و نتایج این علوم است، نه خود علم.» به این ترتیب ایشان تاثیر پارادایمها در علم را نیز انکار کردهاند و فرقی بین علم جدید و علم بهمعنای قدیم قائل نشدهاند و گویا تمام مباحث فلسفه علم را به طاق نسیان سپرده و بیارزش شمردهاند. آیا این سخنرانی یک رهنمود یا یک
پیشنهاد است یا یک اعلامیه برای پایان «مباحث بنیادی علم»؟ اگر رهنمود و پیشنهاد است، چرا آقای روحانی از سال ۹۰ تا ۹۶ چنین تغییر عمدهای در نظرشان دادهاند و اگر دستور و اعلان است، چرا در کنار آن داعیه آزادی دانشگاه را دارند؟ مگر ایشان نبودند که از اساتید خاصی درخواست میکردند که مقابل بیسوادان به میدان بیایند: «این توافق ژنو اولین گشایش برای دانشگاه و برای پول دانشجوها بود. فقط یک عده معدود که از جای معدود تغذیه میشوند. آنها باید حرف بزنند. آنها هم البته حرف بزنند اشکال ندارد، نقد کنند اشکال ندارد، [اما تنها]چرا یک عده کمسواد بیایند حرف بزنند؟ استادان دانشمند ما بزرگان دانشگاه ما خصوصی چرا حرف میزنند و نمیآیند در میدان.» پس گرچه ایشان میفرمایند: «امروز ما در کشور خود جناحبندی داریم، اما نمیتوان گفت که علم ریاضی اصولگرایان یا علم ریاضی اصلاحطلبان، چراکه علم حد و مرزی را نمیشناسد و جبر، ریاضی و الگوریتم در همهجا یکی است.»، اما گویا درواقع علمی را به رسمیت میشناسند که موید سیاستهای ایشان باشد و سایر چیزها را علم محسوب نمیکنند. این شیفت آقای رئیسجمهور از مباحث بنیادی علم به سمت تایید و رد
سیاسی، البته عجیب نیست، ولی لازم است چند نکته خدمت ایشان عرض شود: الف) یکی از مواردی که موجب دلگرمی اهل علم و دانشگاه است، استحکام سیاستهای علمی است. آن سیاست علم که یکروز ظرفیت ویژهای به جذب دانشجویان فیزیک هستهای و... اختصاص میدهد و روز دیگر با وجهالمعامله کردن صنایع هستهای، بازار کار این رشته را جدا محدود و مسدود میکند، هرچه باشد، علمی نیست و ثبات ندارد. ب) کارآفرینی گرچه مهم و مطلوب است، اما دانشگاه نمیتواند متکفل آن باشد. دانشگاه در ایران یک نهاد نیست بلکه ذیل دولت تعریف شده است و از همینرو است که آقای روحانی برای آن به لحاظ نظری یا عملی میتوانند تعیین تکلیف کنند. با احترام باید عرض شود که رویکرد دولت در فروش نفت و واردات، رمقی برای صنعت یا فرصتی برای ورود به بازار برای صنعت باقی نمیگذارد و به این ترتیب دانشگاه هم نخواهد توانست ربطی با صنعت پیدا کند و اشتغال دانشجویان مربوط به صنایع، تبدیل به شوخی خواهد شد. ج) تفکیک بین علوم طبیعت و ریاضی، علوم دقیقه و علوم انسانی در روش و موضوع، امر مهمی است که آقای رئیسجمهور به آن توجه نفرمودهاند. این علوم همیشه و همهجا مثل هم نیستند و نمیشود آنها
را با هم قیاس کرد یا برایشان برنامه واحدی ریخت. اگر سیاستهای دولت محترم، این علوم را یککاسه فرض گرفتهاند، دور نیست که در نتیجه اجرای چنین سیاستهایی شاهد یک بحران «دیگر» باشیم. د) احیای شورای عتف (که در دولت قبل با بیتوجهی مواجه بود) میتواند در میزان پذیرش دانشجو و ظرفیت رشتههای خاص به کمک دولت بیاید. گرچه مشغول شدن دانشجویان در فرآیند تحصیل، بهصورت مقطعی میتواند دولت را از زیر بار فشار (در کوتاهمدت) خارج کند، اما پس از چندی با خیل فارغالتحصیلان دکتری مواجه خواهد بود که مشکل اشتغال و... را دارند، بهنحو تام و تمام! ه) درست نیست که بنا به موقعیت و اقتضائات سیاسی، اسلامیکردن علوم یا موارد مشابه آن را که از ملزومات اداره کشور و متناسب با برداشت زمینهای و ناحیهای از علم است) کاریکاتوری نمایش داده یا مبنا و ملاک قطعی مباحث فلسفه علم نمایش دهیم. برخورد جنابعالی با این مسائل نه در اختتامیه جشنواره خوارزمی علمی بود و نه آنجا که فلسفه ملاصدرا را ملاک مباحث فلسفه علم فرض کرده و نوشتید: «اینجانب با آگاهی از ظرفیتهای عظیم نهفته در آرای حکیم متأله صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، رجاء واثق دارد که عرضه
تحولات یک سده اخیر به تفکر صدرایی، میتواند به خوانشهای نوینی در گستره فلسفه علم منجر شود و رهیافت ذیقیمتی را نصیب پژوهندگان آن نماید. ما نیازمند آنیم که با پایش تحولات اندیشگی و علمی در جهان امروز و نوخوانش حکمت صدرایی، گامهای بلندتری در نظریهپردازی و تولید علم برداریم.»
دیدگاه تان را بنویسید