خبرگزاری دانشجو: اعتراضات خیابانی در چند شهر ایران موجب واکنشهای متعددی شده است. برخیها آن را نشاندهنده مطالبات بر حق مردم دانستند و عدهای هم آن را نوعی ساماندهی توسط سرویسهای بیگانه خواندند. درواقع این پدیده اجتماعی دچار تکثر در تحلیل شد. البته امروز و پس از گذشت بیش از یک ماه از آن اعتراضات خیابانی که در اکثر شهرهای هم به آشوب کشیده شد میتوان این گمان را پذیرفت که مدیریت بخش قابلتوجهی از این آشوبها توسط بیگانهها و برخی عوامل آنها صورت گرفت؛ اما این گمان به معنی این نیست که نباید به خواستههای مردم بیتوجه بود. دکتر پرویز امینی که مدرس دانشگاه و نویسنده کتاب «جامعهشناسی ۲۲ خرداد» است نظری متفاوت و صدالبته عمیقتر به اتفاقات اخیر دارد. او بر این باور است، آن چیزی که در برخی از خیابانهای کشور رخ لزوماً «ظهور» واقعیتهای اجتماعی ایران نیست و باید بین «بود» و «نمود» پدیدهها تفاوت قائل شد. آن چیزی که در ادامه میآید حاصل یک نشست و گپ و گفت: تخصصی است که پس از ویراست در قالب یک گفتار منتشر میشود. دکتر پرویز امینی*: بین «ظهور» و «وجود» پدیدههای اجتماعی باید تفکیک قائل شد. اتفاقات اعتراضی چند
روز گذشته، ازلحاظ کمی و کیفی، بازتابدهنده واقعیت نارضایتی اجتماعی نبود؛ بنابراین نباید بر اساس آن چیزی که در این چند روز ظهور پیدا کرد، جامعه را تحلیل نمود. در ظهور و بروز اعتراضات اخیر لایههای مختلفی (۵ لایه) نقش داشتهاند که میتوان به شکل زیر آنها را نشان داد. لایه اول: وجود نارضایتی عمیق و گسترده نارضایتیهایی که در جامعه ایران وجود دارد چندلایه است. ۱. لایه اول، اقتصادی و معیشتی است. مثل شغل، درآمد، قدرت خرید و... ۲. لایه دوم اجتماعی است. همانند احساس تبعیض، احساس فساد، احساس نابرابری و چیزهای شبیه به این. ۳. لایه سوم دیوانسالاری و مربوط به ناکارآمدی بروکراسی کشور است. ۴. لایه چهارم فرهنگی است و مربوط به اندیشه و سبک زندگی متفاوت میشود. ۵. لایه پنجم سیاسی است. مثل نارضایتی سیاسی از سیستم کشور ۶. لایحه ششم هم ایدئولوژیک است. هر چه به لایههای پایینتر میرویم، نارضایتی عمیقتر، اما دامنه انسانی و گستره جمعیتی آن محدودتر میشود؛ لذا برای تحلیل رفتار افرادی که در این اعتراضات حضور داشتند و پرچم آتش زدند و یا گفتند: «فلانی روحت شاد» باید عمیقتر تأمل کرد. درواقع پرچم آتش زدن،
اعتراضی ایدئولوژیک و سیاسی و در لایههای پایین اعتراض در جامعه ایران قرار دارد؛ به همین منظور میتوان گفت که این اعتراضات بازتابدهنده مطالبات و واقعیتهای اجتماعی نبود و نیست. از سوی دیگر احساس نارضایتی منحصراً عینی نیست بلکه ذهنی هم هست. درواقع انتظاراتی که در طول این سالها ساختهشده فراتر از توانمندیها بوده است؛ برای مثال آقای روحانی در انتخابات سال ۹۲ میگفتند که چنان رونق اقتصادی ایجاد کنم که نیازی به گرفتن یارانه نباشد. این جنس صحبتها، شکاف انتظارات با واقعیت را به وجود میآورد و موجبات نارضایتی ذهنی میشود. لایه دوم: مدیریت نارضایتیها؛ نوشدارو بعد از مرگ سهراب! در کنار این مسائل نحوه «مدیریت نارضایتی» در ایران و سلسله اقداماتی که بهموجب آن باید نارضایتی بدل به اعتراض اجتماعی و سیاسی نشود؛ نوشداروی ِبعد از مرگ سهراب است. یعنی اجازه داده میشود نارضایتی به اعتراض و اعتراض به امر سیاسی و اجتماعی بدل گردد و بعدازآن برای حل مسئله چارهاندیشی میشود. در چنین شرایطی، پیشنهادهای مثل بنزین ۱۵۰۰ تومانی و جدال سنگین بین رئیس قوه قضاییه و احمدینژاد نشانهای از ناتوانی و درک نکردن عمق و
گستره نارضایتیهاست. لایه سوم: خلأ ظهور بروز نارضایتی به شکل روالمند و نهادمند بههرحال نارضایتیها را نمیتوان به صفر رساند و علاوه بر این نارضایتی ویژگی و خصیصه وجودی انسانی است؛ لذا اگر همه امکانات را هم در جامعه فراهم کنید بازهم نارضایتی وجود خواهد داشت. مسئله اینجاست که این نارضایتیها چگونه ظهور و بروز کنند. بر اساس قانون اساسی تجمعات اگر مخل مبانی اسلام و همراه با حمل سلاح و ... نباشد، میتواند برگزار شود و ناراضیان اجازه برگزاری تجمعات اعتراضی خواهند داشت. در ۴۰ سال گذشته این اصل با ابهام روبرو بوده و هیچ ظرفیت طبیعی و روالمندی برای ظهور و بروز آن به وجود نیامده تا بهتدریج خودش را ویرایش نماید و به شکلی منطقی درآید. برای مثال در قانون اساسی آورده شده که مردم حق تعیین سرنوشت دارند، نهادی هم به نام «انتخابات» برای آن اصل به وجود آمده است. بهتدریج نهاد انتخابات خودش را نهادینه کرده و نحوه مواجهه با کاندیداها و ... معین و مشخصشده است. اما در خصوص ظهور و بروز اعتراضات روالی به وجود نیاوردهایم. لایه چهارم: ضعف در مرجعیت رسانهای تحولاتی که در رسانههای جدید به
وجود آمده را میتوان در چهار مؤلفه خلاصه نمود. ۱. انحصار در کل رسانهها شکسته شده است چه در داخل و چه در خارج و فضای رسانهای متکثر شده است. ۲. مدیوم غالب در حال تغییر است. در هر دورهای یک رسانه غالب بوده است. در دورهای مطبوعات، در دورهای دیگر رادیو و در دورهای هم تلویزیون مدیوم غالب رسانه بوده است. اما در حال حاضر تلویزیون رسانهی در حال افول است و امروز این رسانههای تحت وب هستند که در حال غالب شدن هستند. ۳. هویت جدیدی به نام رسانههای خرد در حال شکلگیری است که هر نفر بدل به چند رسانه شده است. امروز هر فردی یک صفحه توییتر و فیسبوک دارد و در تلگرام هم پیام منتشر میکند. پس یک فرد چند رسانه شده است. ۴. معادله رسانه-پیام تغییر کرده است و دوطرفه شده است. زمانی میگفتند که رسانه، پیامساز است، اما الآن این فرآیند تغییر کرده و این پیامها هستند که رسانه ساز شدهاند. در جهان حاضر شما اگر پیام داشته باشید آنقدر رسانه وجود دارد که حرف شمارا منعکس کنند؛ لذا نارضایتی وجود دارد، مدیریت نارضایتی بهدرستی اعمال نمیشود، امکان ظهور و بروز طبیعی هم به نارضایتی داده نشده و رسانهها امکان تشدید و گسترش و انتقال
سریع آن را بر عهدهدارند که غیرقابلکنترل است. از سوی دیگر رسانه بزرگ صداوسیما نیز بهتدریج مرجعیتش، تضعیفشده است و درواقع مرجعیت سیاسی، فرهنگی و خبری آن تا حد زیادی به «غیر» و خارج منتقلشده است و این مرجعیت هم با تکنیک و تاکتیک و راهبرد به دست نمیآید. رسانه ملی با تغییر پارادایم نیاز دارد؛ بنابراین مرجعیت رسانهای را هم در مدیریت اعتراضات تا حد زیادی ازدستدادهایم. لایه پنجم: سوءاستفاده اپوزسیون در ضعف و فقدان مؤلفههای فوق، بستری برای سوءاستفاده فراهم میشود. اینکه شبکههای خارجی مثل العربیه و امثال ترامپ در خصوص اعتراضات اخیر ایران واکنش نشان میدهند و صحبت میکنند و یا طراحی و سازماندهی آشوب انجام میدهد، ماحصل این بسترسازیهاست. در فقدان و ضعفِ شناخت اعتراضات، عدم مدیریت درست آن، از دست دادن مرجعیت خبری رسانهای و درنهایت عدم اجازه برای ظهور و بروز طبیعی آن بر اساس یکروال قانونی است. به همین دلیل است که من معتقدم بین آن چیزی [اعتراضات خیابانی]که رخداده و آن چیزی که واقعیت جامعه است تفاوت وجود دارد.
دیدگاه تان را بنویسید