سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: بعضی با نیت خوب و برخی با نیت بد، از نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی با واژه «هژمون» یاد میکنند و این در حالی است که این واژه در محتوا و نتیجهای که از آن بدست میآید، هیچ تناسبی با قدرت منطقهای ایران ندارد بلکه در نقطه مقابل آن قرار دارد. در این میان دشمنان جمهوری اسلامی خیلی حساب شده از این واژه استفاده میکنند تا رنگی استعماری و «مداخلهگرایانه» به نفوذ جمهوری اسلامی بزنند و ملتها و دولتهای منطقه را در مقابل ایران قرار دهند. در داخل ایران هم بعضی با این گمان و بیان که «قدرت» با هر منشایی، ماهیت، اصول و نتایج واحدی داشته وسکولار و دینی ندارد، از این واژه برای بیان اندازه نفوذ و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی استفاده میکنند در حالی که این یک خطای فاحش و زیانبار است. اگر به ادبیات رهبران جمهوری اسلامی در این حدود چهار دهه نظر بیندازیم درمییابیم که ایران هیچگاه دنبال هژمون شدن در منطقه نرفته و آن را نسخه مناسبی برای جمهوری اسلامی نمیداند. در این خصوص نکتههای گفتنی زیادی وجود دارد: ۱- بعضی از داخلیهای مخالف تفکر «مقاومت» که در ضمن صاحب مناصبی هم در کشور
هستند در این جلسه و آن جلسه کارشناسی و تصمیمگیری مرتب هشدار میدهند که ایران توان مالی و نظامی بر دوش کشیدن نقش «قدرت هژمون منطقه» را ندارد و باید از آن فاصله بگیرد و سبب تضعیف روابط خود با همسایگان نشود. منظور آنان از «قدرت هژمون»، خود هژمونی نیست بلکه منظورشان مقاومت است، ولی از آنجا که در جلسات رسمی نمیخواهند یا نمیتوانند علیه «مقاومت در برابر آمریکا» سخن بگویند از این واژه استفاده میکنند، ولی دقیقاً منظورشان این است که این جبههسازی و سنگربندی در مقابل آمریکا و سیاستهای استیلاطلبانه آن و رژیمهای وابسته به آن در منطقه را کنار بگذاریم و فضای میان خود و آنها را به سمت «تفاهم» ببریم. به عنوان مثال حدود یک سال پیش یکی از آنان در همایشی که در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد منطقه را زمین سوخته و سیاستهای ایران را عامل تبدیل منطقه به زمین سوخته معرفی کرد و در نهایت گفت: بیاییم به جای تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه به تبدیل منطقه به منطقهای برتر بیندیشیم و راهی که نشان داد این بود که با عربستان وارد مذاکره شده و مسایل منطقه را با آن حل و فصل نمائیم. چند روز پیش هم یکی دیگر از آنان که از قضا منصب
حساسی هم دارد، گفته بود مسایل منطقه را باید ۷۰ به ۳۰ با دولت سعودی حلوفصل کنیم پیش از آنکه ناگزیر به تن دادن به فرمول ۹۰ به ۱۰ بشویم. پس کاملاً واضح است که آنان وقتی از مضرات قدرت هژمونیک و خطرهای هژمونی ایران در منطقه سخن میگویند دقیقاً منظورشان «مقاومت در برابر غرب» است نه اینکه با یک وجهی از قدرت که آثار تنشزایی دارد مخالفت میکنند که اگر این بود، مشکلی وجود نداشت و اصولاً اختلافی پدید نمیآمد. ۲- هژمون یاهژمونی (hegemonie) بر اساس آنچه در نظریه صاحب آن «آنتونیوگرامشی» فیلسوف مارکسیستایتالیایی (۱۲۷۰-۱۳۱۶ ش) آمده است، یک قدرت بدون رقیب که هیچ منازعی نداشته باشد و تسلط و استیلای او دارای جنبههای مختلف اقتصادی، امنیتی نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک باشد. گرامشی با پیش کشیدن بحث «فرادست» - «فرودست»، قدرتها و جوامع را به این دو دسته تقسیم کرده و معتقد بود قدرت هژمون تلاش میکند درجهای از رضایت گروه تحت سلطه را بدست آورد. کاملاً پیداست که قدرت هژمون از نظر اخلاقی و انسانی مردود است و از این حیث مشروعیت ندارد و بلکه سبب پیدایی و گسترش انواعی از دشمنیها میان فرادست و فرودست میشود. کمااینکه شدت خصومت مردم
منطقه ما با انگلیس و آمریکا بهخاطر سیاستهای استیلاطلبانه و هژمونخواهانهای است که از اواسط قرن ۱۹ بر این منطقه رفته است. ممکن است برای قدرت هژمون مشروعیتی سیاسی قائل باشیم و بگوییم از آنجاکه در نظام بینالملل توسل به زور و اعمال زور علیه ضعفا به رسمیت شناخته شده و اساسا ماهیت نظامهای بینالمللی در این حدود دویست سال با آن بسته شده است، پس در اینجا قدرت هژمون مشروعیت سیاسی داشته و براساس آن بر موقعیتهای برتر سیاسی کشورها، اتحادیهها و سازمانهای جهانی سیطره پیدا میکند. ولی خب پیداست که این با منطق انسانی و دینی و نیز با اهدافی که انقلاب اسلامی براساس آن پدید آمد و گسترش یافت، منافات داشته و مردود است. از سوی دیگر کاملا پیداست که اساسا انقلاب اسلامی و جبههای که در منطقه پدید آورده است را نمیتوان در پارادایمی - گفتمانی - که با آن ستیز دارد و در پی پایان دادن به آن است، تعریف و توجیه کرد. شاید هدف کسانی که سعی میکنند قدرت و نفوذ ایران را در این گفتمان توضیح دهند این باشد که از ظرفیت و ادبیات ضدسلطه در منطقه برای رسیدن به مقصود خود بهره ببرند به عبارت دیگر با این همانی کردن نفوذ ایران و هژمون درصدد
استفاده از فضای ضدهژمون منطقه برای منفی نشان دادن نفوذ ایران برآمدهاند. ۳- خیلیها درصددند انقلاب اسلامی ایران را تبدیل به پدیدهای داخلی کنند و به عبارتی با شکلگیری «نظام» پایان یافته معرفی نمایند. این چنین رویکردی و بهخصوص نتایجی که از آن بهدست میآید بار خیلیها را سبک و دشواریهای خیلیها را آسان میکند که در صدر چنین فهرستی آمریکا و اسرائیل قرار دارند. این درحالی است که تا این تاریخ هیچ «انقلاب واقعی» در مرزهای خود محصور نشده مگر آنکه در فاصله بسیار کوتاهی ازمیان رفته و ضد آن جای آن را گرفته است. انقلاب اسلامی ایران که مهمترین رخداد منطقه ما در این دوران ۲۰۰ ساله است، مقابله با استیلای غرب و از بین بردن رژیمی که بر اساس هژمونطلبی بر فلسطین سیطره پیدا کرده را در هدفگذاری اولیه و استراتژیک خود قرار داده است تامین این هدف ازسوی انقلاب اسلامی مستلزم آن است که خود به دنبال ایجاد هژمون و برقراری رژیمی فرادست - فرودست در منطقه نباشد چه اینکه پیگیری سیاست نفی هژمون غرب در منطقه که کار بسیار سختی هم هست، مستلزم بهدست آوردن حمایت جدی و جهادی مردم منطقه است و این در یک فرایندکاملا انسانی و با
اندیشهای الهی محقق میگردد. خب اینکه گفتیم بدیهی است و همه مخالفان جمهوری اسلامی هم به آن واقف هستند هرچند خلاف آن را بر زبان میآورند چراکه میخواهند ملتها را فریب داده و از مبارزه مایوس گردانند. انقلاب ایران، اما ضمن آنکه زمین منطقه را زیر پای آمریکا و رژیم صهیونیستی به لرزه درآورده است، درعین حال یک وجب از خاک منطقه را در اشغال خود نداشته و در کل منطقه حتی یک نفر مزدور ندارد. انقلاب ایران از یک سو با پایمردی بر اصول و ارزشهای خود، درستی این راه و به نتیجه رسیدن آن را به اثبات رسانیده است و از سوی دیگر با درونی کردن مقاومت کشورها و ملتهای منطقه در برابر غرب و روندهای بهوجود آمده توسط آن، پیروزیها و موقعیتهایی را پدید آورده است که مربوط به خود آنان است. به این نمونه توجه کنید؛ وقتی جنگ پرشدت ۳۳ روزه در تابستان ۱۳۸۵ شروع شد و شیعیان لبنان در معرض قتلعام گسترده اسرائیل قرار گرفتند، نگرانیهای زیادی در ایران پدید آمد و برخی از مسئولین ایرانی که درک درستی از رابطه ایران و حزبالله نداشتند لب به انتقاد گشودند که چرا سیدحسن نصرالله در این موضوع مهم و پیش از حمله به یک واحد اسرائیلی در مرز روستای
عتیاالشعب نظر ما را نپرسیده است. در همان موقع پاسخی از طرف رهبر معظم انقلاب که به شدت در کانون محبت رهبران و اعضای حزبالله قرار دارد، منعکس شده بود که تصمیم درباره آنچه در لبنان پیش میآید با حزبالله است و ما حق مداخله در کار حزبالله را نداریم، ولی همه آنچه میتوانیم برای موفقیت حزبالله در تصمیمی که میگیرد در اختیارش بگذاریم، قرار میدهیم. ۴- بعضی گمان کردهاند که ما، چون در منطقه به قدرت برتر تبدیل شدهایم، اجازه داریم درباره سرنوشت ملتها و کشورهای مظلوم منطقه که در مقابله با سیطره غرب و عوامل آن هزینههای بسیار سنگینی را پرداخت کردهاند و البته به موفقیتهای بزرگی هم رسیدهاند، وارد گفتوگو با این کشور یا آن کشور شویم و ازطرف آنان تصمیم بگیریم. براین اساس حتی بعضی هشدار دادهاند که تا دیر نشده با رژیم سعودی بنشینیم و مسایل مربوط به سه کشور سوریه، عراق و یمن را با آن ۳۰-۷۰ توافق کنیم! اینها گمان کردهاند نظام جمهوری اسلامی میتواند رفتاری مشابه دولت آمریکا داشته باشد. جالب این است که همینها اینجا و آنجا علیه «هژمون ایران» سخن میگویند و منطقه را زمین سوخته معرفی میکنند، اما همینها رفتاری را
توصیه میکنند که در واقع هژمونگرایانه است! اینها نمیدانند درختی که در منطقه ثمره شیرین داده و احترام زیادی را برای ایران پدید آورده، مقاومت مومنانه و حضور ایثارگرانه ایران در کنار مردم مظلوم و در مقابل آمریکا، اسرائیل و رژیم سعودی بوده است. اینها نمیدانند که به محض آنکه از داخل ایران بوی معامله تهران با ریاض یا هر جای دیگر بر سر آینده ملتها و کشورهایی نظیر یمن در منطقه استشمام گردد، ملتهای منطقه از ایران روی میگردانند و آن وقت ما میمانیم و منطقهای پر از تهدید و ملتهایی که اعتمادشان به ایران را از دست دادهاند. البته در ایران هیچگاه «تفکر خیانت» حاکم نمیشود و آنچه با قطره قطره خون شهیدان و واحد به واحد حکمت و درایت رهبری و نیروهای مخلص جان برکفی نظیر سردار سلیمانی بهدست آمده است، به تحفه و متاع بازار سادهلوحان و ترسوها تبدیل نخواهد شد. هرگز مانند برادران خیانتکار یوسف نبی (علیهالسلام) عمل نمیکنیم و مظلوم را به ظالم نمیفروشیم تا مصداق آیه شریفه ۲۰ سوره یوسف نباشیم «و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه منالزاهدین».
دیدگاه تان را بنویسید