ماجرای بازداشت برادر امام موسی صدر و توبیخ امام خمینی/ با کاپشن سربازی به جشن روز ملی شوروی رفتم!/ در زمان جنگ، دستگاه سیاست خارجی چگونه اداره می‌‎شد؟

کد خبر: 750738

آن زمان که مهندس موسوی به وزارت امور خارجه منصوب شد، سخنانش را این گونه شروع کرد: «خوشحالم که امریکایی نیستم، خوشحالم که در امریکا به دنیا نیامده ام. من یک ایرانی ام و...» و بعد هم خیلی جدی مواضع ضد امریکایی خود را نشان داد.

ماجرای بازداشت برادر امام موسی صدر و توبیخ امام خمینی/ با کاپشن سربازی به جشن روز ملی شوروی رفتم!/ در زمان جنگ، دستگاه سیاست خارجی چگونه اداره می‌‎شد؟
سرویس سیاسی فردا: سید محمد صدر، دیپلمات با سابقه کشورمان که چندی است با حکم رهبر انقلاب به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز درآمده در کتاب خاطرات خود که سوره مهر آن را منتشر نموده خاطرات جالبی از دوران وزارت خارجه خود بیان کرده است. او که تا سال 64 در وزارت خارجه مشغول بوده است پس از آن تا سال 68 معاون سیاسی وزیر کشور نیز می شود و در این میان بود که پدرش آیت الله سید رضا صدر توسط اداره اطلاعات قم بازداشت شده و امام نیز به این مساله واکنش نشان می دهد. بخش هایی از این کتاب در ادامه خواهد آمد.
بازداشت آیت الله رضا صدر و توبیخ امام خمینی
زمانی که مسئله فوت آیت‌الله شریعتمداری و وصیت ایشان پیش آمد، من معاون سیاسی-اجتماعی وزیر کشور بودم و راجع به آقای شریعتمداری با پدر صحبت کردم و نظرشان را پرسیدم. به ایشان گفتم: «ارتباط شما و آقای شریعتمداری چگونه بود؟» گفتند: «من و آقای شریعتمداری دوست بودیم و ارتباط داشتیم، اما هیچ گاه کسی را برای تقلید به ایشان ارجاع ندادم: چرا که ایشان اعلم مراجع نبود.» من یادم هست که هرگاه کسی برای تقلید از پدر سوالی می‌کرد، ایشان به آیت الله سیداحمد خوانساری که از علمای تهران بود ارجاع می‌داد.
ماجرای بازداشت برادر امام موسی صدر و توبیخ امام خمینی
گفت وگوی من و پدرم که به اینجا رسید ایشان گفتند: «اما نکته دیگری هم هست؛ و آن بحث مرجعیت شیعه است. مرجع شیعه هر که هست باید احترامش حفظ شود و به او اهانت نشود.» درباره بحث وصیت و نماز خواندن پدر ما بر پیکر آیت‌الله شریعتمداری، پدر بحث مظلومیت ایشان را مطرح می‌کردند. یکی از خصوصیات اخلاقی پدر ما، گذشته از آزادمنشی، بسیار انسان باوفا و با معرفتی بودند و این خصوصیت اخلاقی را در مسئله نماز خواندن بر پیکر آقای شریعتمداری به طور کامل نشان دادند. این تحلیل من است، شاید درست باشد شاید هم نه.
آقای شریعتمداری با توجه به همین ویژگی‌های پدر ما، وصیت کرده بود که باید آیت‌الله صدر برجنازه‌اش نماز بخواند. چون می‌دانست که آقا رضا صدر شخصیتی بامعرفت و پراستقامت است و به اندازه کافی شجاعت دارد که اگر در مورد انجام دادن کاری به نتیجه برسد، حتماً انجام می‌دهد و ترس ندارد که کسی جلویش را بگیرد، از این رو این گونه وصیت کرد. اگرچه با آن اتفاقاتی که در قم به وقوع پیوست، اجازه ندادند که پدر برجنازه آیت الله شریعتمداری نماز بخوانند.
آن روز‌ها جلسه شورای سیاسی دولت با حضور مهندسی موسوی، وزرای اطلاعات، کشور، امور خارجه و دفاع به همراه معاونین آن‌ها تشکیل می‌شد و بحث و نظر‌های سیاسی دولت در آن جلسات مطرح می‌گردید. از قضا فردای روزی که آن اتفاقات در قم رخ داد و نگذاشته بودند که پدر ما بر پیکر آقای شریعتمداری نماز بخوانند، جلسه شورای سیاسی برگزار شد.
از وزارت اطلاعات، آقای ری شهری (وزیر) و معاونین ایشان آقایان حجازی و نوراللهیان، از وزارت امور خارجه آقای ولایتی (وزیر) و آقای شیخ‌الاسلام، از وزارت کشور اقای محتشمی‌پور و من، از وزارت سپاه هم اقای شمخانی حضور داشتند. جلسه که شروع شد، پیش از این که جلسه وارد دستور شود، آقای مهندسی موسوی با لحنی تند به آقای ری شهری گفت: «این چه اتفاقات ناجوری است که در قم افتاده و این چه برخوردی است که در مسئله فوت آقای شریعتمداری با آیت‌الله صدر صورت گرفته است؟ احمدآقا با ناراحتی به من زنگ زده است و گفته که امام از این اتفاقی که برای آقای صدر افتاده بسیار ناراحت هستند و خواسته اند که قضیه حتماً پیگیری شود و تمام عوامل مؤثر در این قضیه توبیخ شوند.»
موضع من درباره مسئله اقای شریعتمداری مشخص بود. به خصوص که امام هم دستورات لازم را راجع به تشییع جنازه و تدفین آقای شریعتمداری به وزارت کشور داده بودند. دستور امام این بود که به صورت خیلی معمولی با این مسئله برخورد شود تا کار‌ها به سرانجام برسد. مشخص بود که امام نمی‌خواستند تشنج یا اهانتی صورت پذیرد و مشکلی جدی و جدیدی به وجود بیاید. هرچند، قضایایی به وجود آمد و هنوز هم که هنوز است ما در آذربایجان یا جا‌های دیگر آثار آن رفتار را شاهدیم. می توانستیم کاری کنیم که هیچ مسئله‌ای پیش نیاید، ولی اطلاعات قم اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شد که البته توبیخ امام را هم به همراه داشت.
موسوی: خوشحالم که در آمریکا به دنیا نیامده ام در وزارت امور خارجه، رسمی است که وقتی شخصی به وزارت امور خارجه منصوب می‌شود با تمام سفرای کشور‌های مقیم جلسه معارفه برگزار می‌کند سپس وزیر کنار در خروجی قرار می گیرد و با تک تک سفرادست می دهد و خداحافظی می‌کند و به این ترتیب به صورت رسمی کار دیپلماتیکش آغاز می‌شود.
تلاش ولایتی برای استخدام عضو انجمن حجتیه؟!/ با کاپشن سربازی به جشن روز ملی شوروی رفتم!/ ماجرای بازداشت برادر امام موسی صدر و توبیخ امام خمینی 
آن زمان که مهندس موسوی به وزارت امور خارجه منصوب شد، چنین جلسه‌ای تشکیل گردید و ایشان سخنرانی کرد و در شرایط آن روز که مواضع انقلابی بر ادبیات دیپلماتیک غلبه داشت با قدرت مواضع ضد امریکایی اش را نمایان ساخت. آقای مهندسی موسوی در واقع سخنانش را این گونه شروع کرد: «خوشحالم که امریکایی نیستم، خوشحالم که در امریکا به دنیا نیامده ام. من یک ایرانی ام و...» و بعد هم خیلی جدی مواضع ضد امریکایی خود را نشان داد.
روز بعد از این جلسه از ایشان سؤال شد که با مشخص شدن موضع شما نسبت به امریکا حال موضع تان نسبت به شوروی چیست؟ مهندسی موسوی هم صریح اعلام کرد که موضع ما را مردم مشخص کرده اند. همان طور که مردم «مرگ بر امریکا» میگویند، «مرگ بر شوروی» هم می گویند و طبیعی است که موضع ما نیز همان موضع مردم است. حالا تصور کنید وزیر امور خارجه یک کشور اعلام می‌کند که موضعش همان شعار مرگ بر شوروی است؛ چیزی که روس‌ها نسبت به آن حساسیت داشتند، پس با همان حساسیت، سفیر شوروی بلافاصله از من درخواست ملاقات کرد.
او وقتی مرا دید با ناراحتی نسبت به اظهارات وزیر امور خارجه اعتراضی قریب به این مضمون کرد که وزیر امور خارجه نباید نسبت به کشوری که با آن ارتباط دارد چنین بگوید. ما هم طبق معمول یکی از کار‌های مان این بود که این مسائل و اظهارات را تبیین و توجیه کنیم، بنابراین شروع کردم به تبیین سخنان مهندسی موسوی و اینکه برداشت سفیر، برداشت درستی نیست و منظور آقای مهندسی موسوی اصلا به معنای مرگ بر شوروی نیست بلکه ایشان میخواستند این مفهوم را برسانند که جمهوری اسلامی اساساً با سلطه مخالف است حال فرقی نمی‌کند، این سلطة امریکا باشد یا سلطة شوروی یا هر کشور دیگر.
بعد هم بلافاصله از سفیر پرسیدم: «آیا کشورآقای سفیر به دنبال سلطه بر ایران است؟» و او بیدرنگ گفت: «نها اصلا نیستیم.» گفتم: «خب پس اصلا مخاطب سخن ایشان قرار نمی‌گیرید.» با این گفت وگو سفیر دانست که بالاخره باید قانع شود و اصلا روابط دو کشور چنین ایجاب می‌کرد که این توجیهات را که در واقع توجیه ناپذیر هم هست، بپذیرد. با کاپشن سربازی به جشن روز ملی شوروی رفتم! هر سفارتخانه‌ای سالی یک بار، جشن روز ملی دارد. این جشن مهمترین و رسمی‌ترین جشنی است که سفارتخانه هر کشور برگزار می‌کند. معمولاً تمام سفرای مقیم آن کشور، در جشن شرکت می‌کنند و مقامات و مسئولین کشور محل مأموریت بسته به گستردگی و میزان رابطه‌ای که بین دو کشور ساری و جاری است در جشن حضور می یابند.
ماجرای بازداشت برادر امام موسی صدر و توبیخ امام خمینی
هر قدر رابطه این دو کشور بیشتر و بهتر باشد شخصیت‌های بالاتر و بانفوذتری حتی وزرا در جشن شرکت خواهند کرد و از آنجا که جشنی رسمی و مهم است پس میهمانان رسمی‌ترین و شیک‌ترین لباس‌های شان را می پوشند؛ موضوعی که برای جوانان انقلابی و معتقدی، چون من و آقای شیخ الاسلام اهمیت نداشت. ان زمان من یک کاپشن سربازی داشتم که برای جشن نیز همان را پوشیدم و حسین شیخ الاسلام یک بارانی بلند سربازی داشت که تا نوک پایش بود؛ و ما با این پوشش وارد جشن سفارت شوروی شدیم.
به محض ورود ما، همه تعجب آمیز نگاه میکردند و شاید برایشان این سؤال پیش آمده بود که اینان کی اند؟ این در حالی بود که همه زنان و مردان با لباس‌های شیک و رسمی در جشن حاضر شده بودند و ما بدون هیچ احساس کوچکی و بلکه با احساس قدرت از موضع بالا در جشن حاضر شده بودیم.
تلاش ولایتی برای استخدام عضو انجمن حجتیه؟! در دوره‌ای که در وزارت امور خارجه بودم افراد مختلفی برای احراز پست سفارت معرفی می‌شدند و ما برای رسیدن به انتخابی درست با آن‌ها مصاحبه می‌کردیم. معمولا آقای دکتر ولایتی بعد از مصاحبه‌ای که خودش می کرد، آنان را به من ارجاع می‌داد به خصوص اگر قرار بود در حوزه اروپا امریکا به کارگرفته شوند.
ماجرای بازداشت برادر امام موسی صدر و توبیخ امام خمینی
در یک مورد هم ایشان کسی را به من ارجاع داد و تأکید هم کرد که آدم به درد به خوری است و برای احراز پست سفارت مناسب است. وقتی من با این شخصی گفت وگو می‌کردم متوجه شدم که او عضو انجمن حجتیه است؛ البته درست به خاطرم نیست شاید هم در شورای معاونین مطرح شد که او از اعضای انجمن حجتیه است. به هر حال وقتی چنین موضوعی مطرح شد، به رغم اینکه این شخص توانایی‌هایی داشت من به دکتر ولایتی گفتم: «با شناختی که من از نظریات امام خمینی دارم، امام صلاح نمی دانند که ما از اعضای انجمن حجتیه در سطح سفیر استفاده کنیم و ممکن است این امر نارضایتی امام را فراهم کند.»
دکتر ولایتی، چون با آن شخصی مصاحبه کرده بود و او را فردی قابل می دانست گفت: «این حرف‌هایی که راجع به انجمن حجتیه گفته می شود معلوم نیست که صحیح باشد، از طرفی از کجا معلوم که نظر امام هم همین باشد.» با این سخن یکی دو نفر از دوستان نیز سخن دکتر ولایتی را تایید کردند، اما من همچنان بر نظرم پافشاری می‌کردم.
اصرار من و تأکید دوستان کم کم فضای جلسه را متفاوت کرد و من برای اینکه چنین فضایی ایجاد نشود خطاب به دکتر ولایتی گفتم: «حلی این مسئله اصلا کار سختی نیست. شما که هر چند وقت یک بار به دیدار امام می‌روید، این مسئله را از ایشان پرس وجو کنید. هر چه نظر امام بود همان را مبنای عملی قرار می‌دهیم.»
دو سه هفته گذشت و آقای دکتر ولایتی با امام دیدار کرد. بعد از آن در اولین جلسه شورای معاونین یا اولین دیداری که با هم داشتیم دکتر ولایتی با صداقتی که داشت، گفت: «نظر امام همان بود که می‌گفتی.» و بعد توضیح داد که: «امام گفتند: من به هیچ وجه صلاح نمی‌دانم که اعضاء انجمن حجتیه در وزارت امور خارجه که جایی حساس است حضور داشته باشند مخصوصاً در سطح سفارت. من به این‌ها اعتماد ندارم و مهم‌تر اینکه در حال حاضر هم نمی دانم این‌ها چه می‌کنند، بنابراین شما از این افراد در وزارت امور خارجه استفاده نکنید.» بعد هم دکتر ولایتی از قول امام گفت: این نظر برای اطلاع شماست و لزومی به بیان آن به غیر نیست.
دکتر ولایتی وقتی سخن امام را برای مان نقل می‌کرد دقیقاً حرکات و حالات امام را نیز توصیف می‌کرد که همه نشان از یی اعتمادی امام نسبت به انجمن حجتیه داشت. البته شما می دانید که سال‌های بعد امام خمینی نظریاتشان را درباره انجمن حجتیه به صراحت بیان کردند، اگرچه تا آن زمان هنوز سخن صریحی نگفته بودند، اما هر چه بود نظر امام پرونده این موضوع را بست و در وزارت امور خارجه هیچگاه از اعضای رسمی انجمن حجتیه استفاده نشد. آمریکایی ها حتی به احمد عزیزی هم رحم نکردند به مرور در چند مرحله، ما متوجه شدیم، امریکا به سه نفر ویزا نمی دهد؛ آقای احمد عزیزی، قائم مقام وزارت امور خارجه، حسین شیخ الاسلام، معاون سیاسی وزارتخانه و من به عنوان مدیرکل سیاسی اروپا و امریکا. در میان ما برای آقای عزیزی خوشایند نبود که امریکایی‌ها به او ویزا نمی‌دهند و این اعتراضی را با من مطرح می‌کرد که واقعا نمی فهمم چرا امریکایی‌ها به من ویزا نمی‌دهند.
اگر به آقای شیخ الاسلام ویرا نمی دهند، چون او از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود ۵ و در گرفتن سفارت امریکا شرکت داشته است. به تو (سید محمد صدر) ویزا نمی دهد، چون تو را به عنوان یک شخصیت انقلایی می‌شناسند و صحبت‌ها و نظریاتت مخالف سیاست‌های امریکاست؛ اما نمیدانم چرا به من ویزا نمیدهند. من کسی هستم که در کمیته آزادسازی گروگان‌های امریکایی حضور داشتم. حالا امریکایی‌ها آن قدر عقلشان کم است که با آن کسی که عضو کمیته آزادسازی گروگانهایشان بوده، همان طور رفتار می‌کنند که با گروگانگیر دیپلمات‌های امریکایی.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت