نمی‌دانم باید قاه‌قاه بخندم یا بزنم زیر گریه!

کد خبر: 742904

شیطان بزرگ اگر آدم بود، اصلا و اساسا چرا ما را تحریم کرد؟! واقعا به چه جرمی؟! هسته‌ای؟! همان که خودش هم دارد؟! و خیلی بیشترش را هم دارد؟!

نمی‌دانم باید قاه‌قاه بخندم یا بزنم زیر گریه!
وطن امروز؛ حسین قدیانی: در سیاست، تدبیر به حرف نیست؛ به آن است که از عبرت‌های دیگران درس بگیری و الا بدل می‌شوی به مایه عبرت دیگران! به همین راحتی! هزینه و آبرو را تو بدهی که کشور‌های شرق آسیا دیوانگی نکنند و وارد مذاکره با آمریکا نشوند! این شد آیا تدبیر؟! اصلا و اساسا آنکه شعار اداره مدبرانه امور را دست می‌گیرد یعنی بنا را بر استفاده از تجارب دیگران گذاشته، نه اینکه خودش مایه تجربه دیگران شود! اگر از مصدق این عبرت را نگیری که آمریکا به هیچ‌وجه قابل اعتماد نیست، خودت می‌شوی آقای روحانی و آقای ظریف، بلکه عده‌ای دیگر ناظر بر دستاورد تقریبا هیچ تو، ملتفت شوند آمریکا به هیچ‌وجه قابل اعتماد نیست. پس دیوانگی فقط این نیست که دیگران ما را دستمایه درس عبرت خود نکنند، این هم قطعا مصداق تمرد از عقل و تدبیر و خرد و منطق است که ما با وجود تجربه مصدق در داخل و عبرت مرسی در خارج، باز هم توهم بزنیم که فی‌المثل امضای کری تضمین است! شگفتا! علاوه بر ده‌ها تجربه و ده‌ها عبرت، پند پیر جمع هم بود: «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم»! شمع بصیرت اینچنین روشن و بعضی حضرات، اما انگار نه انگار که حکم تدبیر، گرفتن پند است و گوش دادن نصیحت! اشتباه بزرگ بعضی‌ها این بود که فکر می‌کردند حضرت آقا، تنها نگران برند سازش‌ناپذیر انقلاب اسلامی است که، چون شعار داده‌ایم «مرگ بر آمریکا» پس مذاکره با کاخ سفید خدشه وارد می‌کند به ام‌الشعائر نظام! که، چون بعد از کوهی دشمنی یانکی‌ها، میان تهران و واشنگتن ارتباطی نیست، پس افت کلاس ماست اگر بخواهیم با سران اتاق بیضی، گرد یک میز بنشینیم! صدالبته مذاکره با تجسم مسلم عهدشکنی و مصداق بارز سیری‌ناپذیری، نه تنها دیوانگی، بلکه ضرررسان به حیثیت و وجهه هر انقلاب درست و درمانی است، لیکن «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم» تنها ناظر بر «آرمان» ایراد نشد، بلکه «واقعیت» را هم مدنظر داشت! و تنها نگران «آخرت» نبود، بلکه «دنیا» را هم در نظر داشت! اینکه تو می‌روی پای میز می‌نشینی و به تعهداتت هم عمل می‌کنی و حتی با کوهی از سیمان، سمبل خودکفایی را سیاه می‌کنی، اما این همه، هیچ‌کدام برای دشمن خبیث دلیل نمی‌شود که تحریم‌ها را لغو کند و نه فقط این، که با «مادر تحریم‌ها» پاسخ آن همه وفای به عهد شما مردمان متاسفانه خوش‌خیال دستگاه دیپلماسی کشور را می‌دهد! و باز هم نه فقط این، که این بار دعوتت می‌کند به مذاکره بر سر موشک! پس «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم» یعنی «من خوشبین به این نیستم که آمریکا، تحریم‌های قبلی را لغو و تحریم جدیدی هم وضع نکند!» و این هم یعنی «علیکم بالاقتصاد»! آری! شیطان بزرگ اگر آدم بود، اصلا و اساسا چرا ما را تحریم کرد؟! واقعا به چه جرمی؟! هسته‌ای؟! همان که خودش هم دارد؟! و خیلی بیشترش را هم دارد؟! مع‌الاسف، آمریکا این همه خبیث و بدذات، آنوقت این مردمان دیپلمات ما با دست فرمان «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»، دوست دارم بدانم دقیقا دنبال گرفتن کدام امتیاز از کاخ سفید بودند؟! البته امید است آقایان در مقام عمل فهمیده باشند که امضای هیچ بدعهدی «تضمین» نیست، بویژه اگر آن شهره به بدعهدی، امثال اوباما و کری و ترامپ و تیلرسون باشند! چیست، اما تضمین؟! گمانم در گرفتن درس عبرت، مثلا از محمد مرسی و محمد مصدق که متاسفانه گرفته نشد! تجربه و عبرت به این روشنی، پیش چشم آقایان بود و از آن بهره نبردند که نبردند که نبردند! من زیاد به سرنوشت این روز‌های مرسی فکر می‌کنم! و اینکه اصلا و اساسا چرا باید زندان باشد؟! او که از رهبران و سران و بزرگان انقلاب مردم مصر علیه «مبارک» بود، چرا با این عاقبت؟! و با این فرجام؟! می‌دانید علت چیست؟! طمع! طمع و توهم! طمع و توهم و نشناختن دوست و دشمن! طمع و توهم و نشناختن دوست و دشمن و تکبر! بدبختی مرسی از آن روز شروع شد که جمهوری اسلامی واقعا حامی انقلاب‌های ملل منطقه را فروخت به آمریکا! و البته به آل‌سعود! تو وقتی اوباما و جان کری را و شبکه‌های شبه‌جزیره را خیرخواه‌تر از «ولی امر مسلمین جهان» تصور کنی، خداوند منان با در بسته زندان‌های قاهره، ادبت می‌کند، ولو آنکه از سرآمدان انقلاب مصر باشی و تا همین چندی پیش در صدر صندلی انقلاب! واقعا فکر می‌کنم قصه مرسی، تداعی‌گر قصص حکمت‌آموز قرآن است! و سرشار از درس عبرت، البته برای اصحاب فهم! همه که قرار نیست، چون «بشار اسد» قدرت تمییز دوست و دشمن را داشته باشند! به هر حال، وادی سیاست، یکی مثل «مسعود بارزانی» را هم می‌خواهد! الساعه خنده‌ام گرفته! آخر بگو آبت کم بود یا نانت، که برداشتی بی‌خود و بی‌جهت الم شنگه راه انداختی که حالا این بشود روزگارت؟! و مگرنه آنکه متاثر از دم‌تکانی‌های داعش در عراق، سران حکومت مرکزی بغداد همه‌جوره داشتند با جنابعالی راه می‌آمدند که در اقلیم، مجبور به رودررویی با شر دیگری نباشند؟! و مگر نه آنکه وقت خطر، این قاسم سلیمانی بود که به دادت رسید؟! آخر طمع و توهم و نشناختن دوست و دشمن و تکبر، تا کجا؟! و دیوانگی تا کجا؟! تا آنکه خودت را بکنی درس عبرت دیگران؟! مگر کور بودی و مرسی را در زندان ندیدی؟! واحسرتا از چشم اغلب نابینای شماری از اصحاب سیاست! چنان دل می‌بندند به وعده وزیر خارجه آمریکا، کانه در تاریخ همین ایران خودمان «محمد مصدق» وجود خارجی نداشته! و رکب از یانکی‌ها نخورده! متن را همین‌جا ببندم که خدایی نمی‌دانم باید قاه‌قاه بخندم یا بزنم زیر گریه!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت