خاطره سردار فضلی از هم‌رزمی مجتبی خامنه‌ای و مهدی هاشمی

کد خبر: 690019

سردار فضلی در بخشی از کتاب خورشید در جبهه می گوید: توفیقی بود که مدتی را در لشگر سید الشهدا محضر برادر بسیار بزرگوارم آقا «سید مجتبی» بودیم. ایشان مقطعی را که در لشگر سید الشهدا بودند به من توصیه کردند که من را به عنوان آقای حسینی خطاب کنید، چون ما برای ادای تکلیف و برای انجام وظیفه به این جا آمده ایم نه برای نام و عنوان و فخر فروشی.

سرویس سیاسی فردا: سردار فضلی در بخشی از کتاب خورشید در جبهه می گوید: توفیقی بود که مدتی را در لشگر سید الشهدا محضر برادر بسیار بزرگوارم آقا «سید مجتبی» بودیم. ایشان مقطعی را که در لشگر سید الشهدا بودند به من توصیه کردند که من را به عنوان آقای حسینی خطاب کنید، چون ما برای ادای تکلیف و برای انجام وظیفه به این جا آمده ایم نه برای نام و عنوان و فخر فروشی. در مقطعی که ایشان در لشگر سید الشهدا بودند «آقا مصطفی» (فرزند دیگر آقا) در جبهه حضور داشتند، مخصوصا در توپخانه 15 خرداد و در یگانهای دیگر بودند. حضورشان در لشگر 10 در سال 66 و در هنگام عملیات بیت المقدس 2 و 4 و والفجر 10 بود. آن مقطعی را که ایشان در لشگر سید الشهدا بودند ما در «ماووت» مستقر بودیم. ویژگیهای زیادی ما از ایشان در آن مدت دیدیم، توقعشان همانند یا کمتر از توقعاتی بود که سایر رزمندگان داشتند، هیچ گاه ندیدم چیزی بیشتر از دیگر رزمندگان بخواهد و یا حتی اشاره ای بکند، بلکه کمتر از آن را قانع بودند. سعی بر این داشتند که در جاهایی که امکان خطر بیشتری هست حضور داشته باشند و در مکانهای امن تعیین شده نباشند. رفت و آمد و سرکشی به خط مقدم را همیشه جزء مبناها و ملاک خودشان قرار می دادند، به موقع با بچه ها شوخی و مزاح هم می کردند، در مورد اقامه نماز یک ویژگی خاصی داشت، سعی داشت هنگامی که جماعت نبود نماز خود را در جاهای خلوت و تاریک که افراد کمتر حضور داشتند به جا آورد. ما آن جا چادرهای زیادی داشتیم، اما ایشان برای نماز و راز و نیاز، چادرهای پرت و دور را انتخاب می کرد. این حالت در طول مدتی که ایشان در لشگر بودند تکرار می شد و کار یک بار و دو بار نبود.
بزرگواری خاصی در ایشان بود؛ مثلا یادم می آید قرار شد ما برایدو هفته ای به سمت دشت پاریزی عراق برویم. جلسه ای گذاشتیم و به آقا مجتبی گفتیم بین شما و آقای مهدی هاشمی فرزند آقای هاشمی رفسنجانی یکی از شما می توانید بیایید، چون مسئولیت ما خیلی سنگین است و مشکل می شود، ممکن است دو سه هفته ای سفر ما طول بکشد و حوادث خطرناکی پیش رو داریم و احتمال برخورد با گروهکها و با ارتش عراق خیلی زیاد است، بنابراین هر دوی شما مصلحت نیست بیایید، ما یک کدامتان را می بریم. هر دو شدیداًمایل بودند که همراه ما باشند ولی از روی اطاعت پذیری گفتند: هر چه که تکلیف ما هست بگویید ما همان را انجام می دهیم. ما از ایشان خواهش کردیم که شما نیایید و فقط آقای مهدی هاشمی را می بریم، سید مجتبی ماند ما رفتیم و پس از چند روز به سمت منطقه والفجر 10 برگشتیم.
به جهت حضور فرزندان مقامات مملکتی یک صفا و روحیه مضاعفی را در بین رزمندگان به وجود آورده بود.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت