تعبیر آیت‌الله وحید درباره تبعیت از رهبر انقلاب

کد خبر: 675778

آیت‌الله سید رضا بنی‌طبا معتقد است خون فدائیان اسلام نهضت امام را درست کرد و آنچه درباره اختلاف مرحوم بروجردی و فدائیان گفته می‌شود دروغ است.

خبرگزاری تسنیم: در گوشه و کنار تهران و ایران صفحات گم‌شده‌ای از تاریخ معاصر ایران وجود دارد که اگر سراغی از آنها گرفته نشود به فراموشی سپرده می‌شوند. یکی از این شخصیت‌ها، آیت‌الله سید رضا بنی‌طبا شاگرد مرحوم امام خمینی و آیت‌الله بروجردی و از همرزمان مرحوم نواب صفوی است. یار قدیمی امام خمینی(ره) با گشاده‌رویی از ما استقبال می‌کند و با اینکه پا به سن گذاشته اما هنوز حافظه دقیق دارد و حوادث انقلاب را به‌راحتی در ذهن مرور می‌کند. در اثنای مصاحبه نیز شجره‌نامه‌اش را نشان می‌دهد که در آن با آیت‌الله بروجردی جد مشترک دارند. آیت‌الله سیدرضا بنی‌طبا متولد سال 1312 است. وی دروس مقدماتی حوزه را در اصفهان با آیت‌الله محمد یزدی و آیت‌الله مقتدایی هم‌بحث بود و سپس به قم وارد شد. در قم در محضر عالمانی همچون آیات کمره‌ای، بروجردی، محقق داماد، حائری و امام خمینی تلمذ کرد اما از فعالیت سیاسی غافل نبود و با مرحوم حاج آقا مصطفی و حاج احمد خمینی رفاقت داشت. وی در سال 51 وارد تهران شد و زمین مسجدی را خرید که امروز یکی از پایگاه‌های فعالیت فرهنگی و خیریه در شرق تهران است. آیت‌الله بنی‌طبا که یکی از پسرانش نیز به شهادت رسیده، در ابتدای انقلاب اداره کمیته انقلاب را به‌عهده داشت اما هیچ‌گاه مسئولیتی به‌عهده نگرفت و امامت جماعت مسجد جامع امام صادق(ع) را به‌عهده دارد. خبرنگاران سیاسی تسنیم در سلسله‌ گفت‌وگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره)، کاوشی نو در نهضت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفته‌ها و کمترگفته‌شده‌هایی از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازند. تاکنون 5 بخش از این گفت‌وگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علم‌الهدی، فیض گیلانی، علوی گرگانی، قافی یزدی و سیدجعفر کریمی و مرحوم صابری همدانیمنتشر شده و در آینده نیز ادامه دارد. متن پیش‌ِرو حاصل گفت‌وگو با یکی از شاگردان برجسته مرحوم بروجردی و امام خمینی است که از منظرتان می‌گذرد: در حوزه تبلیغ کردند فدائیان سواد ندارند/ گریه‌های آیت‌الله صدر به‌خاطر شهادت نواب * با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، با توجه به حضور شما در مبارزات نهضت امام خمینی و همچنین همراهی با مرحوم شهید نواب صفوی، نظرتان را درباره فعالیت‌های فدائیان اسلام و نحوه مبارزه شهید نواب بفرمایید. شعار مرحوم سید مجتبی نواب صفوی(ره) این بود که «الاسلام یعلو و لایعلی علیه». مرحوم سید مجتبی نواب صفوی هدفش اسلام و اجرای احکام اسلام بود و دنبال چیز دیگری نبود، مستأجر هم بود و گاهی میدان امام حسین(ع) و گاهی دروازه دولاب سکونت داشت، نه مال دنیا داشت و نه یک متر زمین و خانه داشت. وقتی ایشان وارد قم شد استقبال بسیار خوبی از سید مجتبی نواب صفوی کردند چراکه کارهای اینها، رژیم منحوس پهلوی را به لرزه در آورد. کشتن رزم‌آرا، هژیر و حسین علا کار آسانی نبود و لرزه بر اندام دستگاه انداختند. فدائیان اسلام خونشان هدر نرفت اما آن موقع مردم بصیرت نداشتند و نمی‌دانستند کار دست انگلیس است و لذا با شهادت اینها یک دروغی منتشر کردند که فدائیان مورد تایید آیت‌الله بروجردی نبودند. در حوزه تبلیغ شده بود که اینها طلبه‌هایی معمولی اند و سواد ندارند. مجتهد نیستند و حرف مجتهد مهم است. من یادم هست پدر امام موسی صدر آیت‌الله سید صدرالدین صدر وقتی روزنامه‌ای که خبر تیرباران آنها را چاپ کرده بود نگاه کرد، بلند بلند گریه کردند و همه مراجع و بزرگان ناراحت بودند. قتل کسروی با اجازه فقیه انجام شد * رابطه نواب با علما چگونه بود؟ کدام یک از علما در جریان ترورهای فدائیان قرار داشتند؟ رابطه‌شان خیلی خوب بود اما برخی جوری وانمود کردند که حوزه با اینها مخالف است و آقای بروجردی نظری بر آنها ندارد. بعد از شهادت نواب آیت‌الله بروجردی گریه کردند و ناراحت شدند. عقیده من این است که این خون‌های پاک مسیر امام خمینی را درست کرد. اینها غیر از اسلام چیزی نمی‌خواستند. اینها مقید بودند که اذان بگویند و نماز اول وقت بخوانند و دنبال دنیا نبودند. علمای آن زمان هم فدائیان را دوست می‌داشتند. قتل کسروی را با اجازه فقیه انجام دادند. آیت‌الله کاظمی، آیت‌الله مدنی تبریزی و آیت‌الله حائری شیرازی در جریان این ترورها قرار داشتند. * علت فرار شما بعد از دستگیری فدائیان چه بود؟ بخاطر تماس‌هایی که با نواب صفوی داشتم. محرم اسرار هم بودیم و یادم هست ذوالقدر صبحانه را در خانه من خورد و از آنجا راهی شد تا حسین علا را ترور کند. * در ترورها هم شرکت داشتید؟ خیر؛ ولی گوشه و کنار فعالیت داشتم. ماجرای فتنه انگیزی شیخ علی لر علیه فدائیان اسلام * رابطه مرحوم آیت‌الله بروجردی با فدائیان به چه شکل بود؟ رابطه‌اش خیلی خوب بود. اما یک «شیخ علی لر» نامی در بیت آقای بروجردی بود که من یک سال در مکه وی را دیدم و گفتم خدا تو را نیامرزد. به‌خاطر اینکه در حوزه با فدائیان درگیر شد. دستگاه حکومت می‌خواست آن‌ها را اعدام کند. دروغ درست کردند که این حوزه را به‌هم می‌زنند و مورد تأیید بزرگان نیستند. آقای بروجردی بعد از اعدام آنها سخت گریه کردند و ناراحت بودند اما متأسفانه شخصی از فدائیان حمایت حمایت نکرد ولی معتقدم خون فدائیان اسلام نهضت امام را درست کرد. تحصن علما در شاه‌عبدالعظیم برای حمایت از امام * بعد از وفات مرحوم آیت‌الله بروجردی، امام(ره) مبارزه را با صحبت علیه کاپیتولاسیون آغاز کردند. در آن زمان برخی علما برای حفظ جان امام اقدام کردند. شما از این واقعه نکته‌ای در خاطرتان هست؟ دستگاه حکومت می‌خواست همین بلا را که سر نواب آورد، بر سر امام بیاورد. وقتی امام را بعد از سخنرانی درباره کاپیتولاسیون دستگیر و به قیطریه آوردند، علمای قم به شاه‌عبدالعظیم رفته و در آنجا اقامت گزیدند و علمای بلاد را از مشهد، اصفهان، تبریز دعوت کردند. جلیلی‌ها از کرمانشاه و آیت‌الله خادمی از اصفهان آمدند و کار مهمی بود. طوماری نوشتند که امام مجتهد و عادل است و اجتهاد و عدالت ایشان را تایید کردند. نتیجه این شد که طبق قانون، دستگاه نمی‌توانست امام را محاکمه کند و این اقدام دست رژیم را از امام کوتاه کرد و ناچاراً ایشان را تبعید کردند. مردم ناراحت بودند که مرجع بزرگی به ترکیه تبعید شده و امام را آنجا خلع لباس هم کردند اما حضور ایشان در ترکیه ثمره داد. آیت‌الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی کتابی به نام «بصیرت النجاة» دارند که از طهارت تا دیات یک دوره فقه کامل است. امام نظریات خودشان را بر این کتاب حاشیه کردند و نتیجه‌اش شد دو جلد کتاب تحریر الوسیله. این کتاب در ترکیه درست شد. امام ابتدای این کتاب هم نوشته "ما در بورسای ترکیه بودیم و...". فکر می‌کردند علمای قم منبری‌اند و فقیه نیستند * می‌گویند شاه درباره تبعید امام به نجف دچار اشتباه شد و حضور ایشان در عراق نتیجه عکس داد. بعد از فشار علمای قم به شاه که ایشان نباید ترکیه باشند، نجف را برای امام انتخاب کردند که از ترکیه برود نجف. معاندین، دشمنها، مخالفین و مشاورین شاه گفتند خوب شد که امام به نجف می‌رود. فقهای نجف علمای قم را قبول ندارند و می‌گویند اینها منبری‌اند و فقیه نیستند چون همیشه مرجعیت نجف بود. از زمان شیخ طوسی که بیش از 1000 سال است همیشه مرجعیت شیعه در نجف بوده است. امام بعد از اینکه به نجف آمدند و بعد از دید و بازدید با‌ آیت‌الله سید محسن حکیم، آیت‌الله سید محمود شاهرودی و آیت‌الله خویی و دیگران و بنا به تقاضای طلاب نجف، درس را شروع کردند. در آن زمان درسی که خیلی نزد طلبه‌های قم و نجف مورد توجه بود «اصول فقه»آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن خویی بود اما وقتی امام درس اصول را شروع کرد، اصول ایشان صدا کرد و کم کم طلبه‌های زبده و نخبه جمع شدند پای درس امام. من این مطلب را از مرحوم آقا سید محمود ده سرخی که از شاگردان آیت‌الله خویی شنیدم. ایشان می‌گفت یک‌بار عبا را سر کشیدم و یک چشمم بیرون بود که کسی مرا نشناسد. پای ستون نشستم و مطالب درس امام را شنیدم. بعد عبا را برداشتم و ستون به ستون جلو آمدم و جزو شاگردان امام شدم. امام به یاری خدا 14 سال در نجف تدریس کردند. این 14 سال امام در یک منزل 65 متری کلنگی و قدیمی ساکن بودند. من آنجا خدمت ایشان رسیده بودم و ایشان دست خطی به من دادند و نوشتند "به بنی طبا تمام امور شرعیه که منوط به اذن فقیه جامع الشرایط است اجازه دادم" و 50 سال پیش این را امام برای من نوشتند. امام بعد از 14 سال تدریس ولایت‌فقیه را در نجف شروع می‌کند بعد از 14 سال تدریس، ایشان ولایت فقیه را شروع کردند و بعد از این که کار جا افتاد و اصول و فقه را گفتند و طلبه‌های زبده را جمع کرد درس امام خیلی معروف شد و دیگران تحت‌الشعاع بودند. ایشان هر شب هم راس ساعت 10 خدمت مولا امیرالمومنین(ع) مشرف می‌شدند و دوست نداشتند کسی با ایشان راه برود و می‌خواستند تک باشند. امام خمینی با نظم بود و همه کارشان روی برنامه بود امام بعد از 14 سال ولایت فقیه را شروع کردند. به شاه فشار آوردند که ایشان از عراق باید برود. ابتدا امام به کویت رفت که کویت ایشان را راه نداد و به بغداد برگشتند. هیچ کس احتمال نمی‌داد که یک روحانی که مرجعیت داشته باشد به فرانسه برود. وقتی کشورهای عربی امام را راه نمی‌دادند و اذیت کردند، ایشان عازم فرانسه شدند و به نوفل لوشاتو رفتند. یک خاطره هم از حاج آقا مصطفی خمینی یادم هست. آخرین ملاقاتی که با وی داشتم زمانی بود که در نجف خدمت ایشان رسیدم و پای پیاده از نجف به کربلا رفته بود. پاهایش آبله کرده و سخت ناراحت بود. در این مدت که خدمت ایشان نشسته بودم دائم ذکر می‌گفت. واقعاً بازوی امام بود و امام بی نهایت به ایشان علاقه داشت. کدام عضو خانواده امام زبان فرانسوی بلد بود؟ * فرانسه رفتن حضرت امام فکر خود ایشان بود یا دیگران پیشنهاد دادند؟ شاید دیگران پیشنهاد داده باشند اما خود ایشان تصمیم گیرنده بود. همسر حضرت امام در دوران نوجوانی معلم خصوصی داشت و فرانسه می‌خواند و زبان فرانسه را مثل زبان مادری می‌دانست و یاد گرفته بود. فرانسه بلد بودن همسر امام آنجا خیلی به درد خورد. 45 روز در یک سلول زندان مشترک بودم * در دورانی که امام در تبعید بودند، فعالیت‌ها و مبارزاتتان را چگونه ادامه دادید؟ از خاطرات دوران مبارزه بگویید. ما تا زمانی که لازم بود، بودیم. هم زندان رفتیم و هم شکنجه دیدیم و هم تبعید و فراری بودیم. 45 روز در یک سلول کمیته مشترک در سال 52 یا 51 بودم و ملاقات نداشتیم. با وساطت قرار شده بود که همسرم من را ملاقات کند و روزی که ایشان برای ملاقات ما آمد رئیس ساواک ایستاده بود و گوش می‌داد که چه می‌گوید و من به همسرم چه می‌گویم. همسرم با لبخندی آمد و رئیس ساواک به وی گفت، زنها که می‌آیند و همسرشان را می‌بینند گریه می‌کنند، شما چرا می‌خندید؟ گفت برای اینکه ایشان(من) نه قاچاقچی است و نه دزد و نه خائن و طرفش هم شاه است حتی 10 سال هم زندان باشد ما افتخار می‌کنیم. آیت‌الله منتظری خودش در سبلان تبعید بود، مرحوم آقای انتشاری را فرستاده بود درِ منزل ما که ببیند زن و بچه من اگر مشکل مادی دارند حل کنیم. خانم ما گفته بود ایشان دعا کنند، ما مشکل مادی نداریم. یک بار هم آیت‌الله گلپایگانی آقای شاکری را فرستاده بودند یعنی از طرف هرکدام از آقایان که می‌آمدند همسرم خانم قبول نمی‌کرد. در بازجویی مبارزینی را لو می‌دادم که مرده بودند! * علت دستگیری‌تان چه بود؟ ریختند در خانه ما و زندگی ما را به هم زدند و یک گونی مدارک از خانه ما بردند که متعلق به امام و مرحوم شهید نواب بود. روزی که من به دادگاه رفتم دیدم یکی کابل در دست دارد و دیگری پنجه بکس دستش است. قاضی به مدارک اشاره کرد و گفت: اینها مال کیست؟ من گفتم مال منزل من است، مگر رفتید منزل ما؟ بعد پرسیدند اینها را چه کسی به شما داده؟ من هم زرنگی کردم و آنهایی که در مبارزه سابقه داشتند و مرده بودند، می‌گفتم. ماجرای توسل به حضرت زهرا که از زندان نجاتم داد یک خاطره که اینجا یادم هست و گفتنش خالی از لطف نیست، این است که روزی توسل به حضرت زهرا (س) پیدا کردم و‌ آن توسل خیلی کارساز بود چون پرونده من سنگین بود. یک ساعت متوسل شدم. یک کمونیست کنار من گذاشته بودند که شکنجه روحی به من بدهد. من توسل پیدا کردم به حضرت زهرا و ناگهان احساس کردم در زندان نیستیم و شاد و خوشحال جایی نشسته‌ام. ناگهان فرد توده‌ای آمد و گفت "خیلی شادی" گفتم توسل به زهرا (س) پیدا کردم. او هم شروع کرد به تمسخر اعتقادات من. بعد از نماز گفتم یا فاطمه(س)؛ اگر قرار است کاری نشود این کمونیست از کنار من برود که آبروی من نرود. نیم ساعت بعد صدا زدند "بنی طبا بیاید". رفتم گفتم شما کسی را در دربار دارید؟ گفتم نه! گفت: شما باید آزاد بشوید و فردا مرخص هستید. من گفتم که از یک ساعت قبل فهمیده بودم. وقتی جریان را تعریف کردم، این بازجو سرش را پایین انداخت. یک شیشه شیر برای من آورد و گفت "دعا کن من هم مریضی دارم شفا بگیرد". دیدم این بنده خدا انسان معتقدی است. وقتی آمدم خانه دیدیم خانه ما روضه است. داماد ما گفت دیگر اسم این خمینی را نبرید تا دردسر نشود. مردم تقاضا کردند من منبر بروم. بالای منبر رفتم و گفتم سلامتی حاج آقا روح الله صلوات بفرستید. آن موقع امام نمی‌گفتند و این لفظ «امام» برای دکتر حسن روحانی است. احترام جالب امام خمینی به آیت‌الله خویی * برخی معتقدند آن زمان که امام در نجف حضور داشتند، بین ایشان و برخی فقهای عراق از جمله آیت‌الله خویی اختلاف بود؟ خیر؛ به هیچ‌ وجه. بعد از اینکه مرحوم آیت‌الله دستغیب در شیراز شهید شد، آقای حائری شیرازی امام جمعه شد. یک عده با ایشان مخالف بودند و آمده بودند جماران خدمت امام تا از آقای حائری انتقاد کنند. به امام عرض کردند آقای حائری تا دیروز فتوای خویی به‌جای فتواهای شما در شیراز می‌گفت؟ امام تا این حرف را شنیدند، از جای خود بلند شدند و گفتند: منظور شما حضرت آیت‌الله حاج سیدابوالقاسم خویی حفظه الله است؟ با این قیام امام خمینی به‌احترام آقای خویی آنها رفتند و قضیه شیراز حل شد. منتظری ساده بود/ عده‌ای که سالم نبودند اطراف وی را گرفتند * با مرحوم منتظری و یا آقا شیخ مرتضی حائری از اساتید حوزه هم پیش از انقلاب مراوده‌ای داشتید؟ آیت‌الله منتظری فقیه و عالم بود اما ساده بود. اینکه می‌گویند "المومن کیس" ایشان نبود. آیت‌الله منتظری خیلی خدمت کرد و از پایه‌گذاران ولایت‌فقیه بود. منتها یک عده که سالم نبودند اطراف ایشان را گرفتند و امام معتقد بود ایشان درس بدهد و وارد سیاست نشود. اما آیت‌الله شیخ مرتضی حائری که سرور ما بود. ایشان پسر بنیانگذار حوزه قم آیت‌الله عبدالکریم حائری است و امام خمینی هم میوه همان درختی است که شیخ عبدالکریم کاشت. وقتی بعد از انقلاب امام از مدرسه رفاه به قم رفتند شب اول را خانه حائری‌ها اقامت کردند. پسر دیگر شیخ عبدالکریم آقا مهدی حائری بود که در بوستون آمریکا فلسفه تدریس می کرد. البته فکر کنم این دو فرزند طلبه ندارند. آیت‌الله خامنه‌ای هدیه خدا به ملت ایران است/ تعبیر سید احمد خمینی درباره رهبر انقلاب * بعد از وفات امام راحل(ره) رهبری نهضت توسط مقام معظم رهبری ادامه یافت. شما به‌عنوان یکی از سابقه داران انقلاب و شاگرد قدیمی مرحوم امام و آیت‌الله بروجردی نظرتان درباره مدیریت سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟ آقای خامنه‌ای هدیه خدا به ملت ایران بعد از امام است و مردم باید قدر بدانند و دعایش کنند. مخالفین ما کلی خرج کردند که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را از ایشان جدا کنند الان هم می‌خواهند بیت امام را از ایشان جدا کنند اما فرزندان امام معتقد به ولایت فقیه بودند. مخصوصاً آقا سیدحسن خمینی که انسان فاضلی است. حاج احمد آقا وقتی امام از دنیا رفت، گفتند آنچه امام از علم و تقوا دارد آیت‌الله خامنه‌ای دارد. استفتائات ایشان را دارم که بسیار خوب است. آن زمان ایشان فرمودند رساله نمی‌دهند و استفتائات دادند که واقعاً جامع است و درس فقه و اجتهادشان محرز است. بعد از امام کسی به خوبی آیت‌الله خامنه‌ای نمی‌تواند کشور را اداره کند/تعبیر جالب آقا وحید از رهبر انقلاب ایشان کشور را خیلی خوب و جامع اداره کرد و من خیلی ایشان را دعا می‌کنم. الحمدلله ما فکر نمی‌کردیم بعد از امام به این خوبی کشور اداره شود. الآن هم همه مراجع به ایشان علاقه‌مندند، به‌عنوان مثال آیت‌الله وحید خراسانی گفته بودند در مسائل حکومتی از ایشان اطاعت کردن لازم است. علمای نجف و قم هم ایشان را دعا می‌کنند. واقعاً یک هفته اداره کشور هم بسیار کار دشواری است. زندگی ایشان یک زندگی طلبگی است و اهل زرق و برق و تشریفات نیست. یک سال شهادت حضرت مسلم(ع) ما در خدمت ایشان در خانه‌شان روضه دعوت بودیم که آقای فاطمی‌نیا منبر رفت. یک پذیرایی ساده انجام شد و فضای خانه فضایی کاملاً ساده و طلبگی بود.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت