شیعه نمایی انقلاب یا محدودسازی صدور آن در جهان
از ارکان اصلی مکتب امام(ره) و پیام انقلاب این بود که دوگانه ساختگی شیعه – سنی را به دوگانه اسلام ناب – اسلام آمریکایی بدل نمود که در آن شاه شیعه دوست اسرائیل در اسلام آمریکایی و مجاهد سنی فلسطینی در اسلام ناب قرار می گرفت
مجله الکترونیکی اخوت؛ علیرضا کمیلی: انقلاب اسلامی که سر برآورد، دشمن همه تلاش خودش را برای کاستن از آثار جهانی آن آغاز کرد چرا که این انقلاب در شرایطی به پیروزی رسیده بود که دو جریان غربگرایی و ملی گرایی در جهان اسلام به حاشیه رفته بودند و ملتهای مسلمان برای روی کار آمدن اسلامگرایان، بعنوان اولین فرصت تاریخی پس از فروپاشی عثمانی انتظار می کشیدند. بعلاوه، پیروزی اسلامگرایان در کشوری که ژاندرام آمریکا در منطقه بود و حامی علنی صهیونیست ها، امید به امکان موفقیت را در دلها بیش از پیش زنده کرد. یکی از راهبردهای اصلی دشمن برای جلوگیری از نفوذ انقلاب، این بود که بر «شیعی» بودن آن تاکید کند و همین تمایز عقیدتی با اکثریت جهان اسلام بعلاوه برخی تصویرسازی های افراطی از شیعیان را ابزاری برای «واگرایی» آنان از این پدیده مبارک قرار دهد. در همین راستا تلاش برای اینکه اهداف این انقلاب را «شیعه سازی اهل سنت» بنمایانند وجود داشت.
در بدنه «اهل سنت» جهان هم طبعا چند عکس العمل از همان ابتدا شکل گرفت. خیلی ها خوش بین بودند و با آغوش باز به سوی انقلاب شتافتند. برخی مردد بودند و خاطرات صفویه را در ذهن خود مرور می کردند و اقلیتی هم بدبین بودند و از همان ابتدا در مقابل انقلاب ایستادند! دشمن از هر فرصتی برای تایید مدعای خودش بهره می برد: عدم وجود اهل سنت در کابینه ها، اعتراضات برخی سران اهل سنت ایران، بند دوازدهم قانون اساسی، عدم موضع گیری صریح ایران در مساله کشتار اخوانی ها در شهر حمای سوریه و امثالهم مورد سوء استفاده دشمن قرار گرفت. ولی موج امیدبخشی و اقدامات عملی انقلاب به حدی وسیع بود که این تبلیغات بر بخش مهمی از اهل سنت اثر منفی جدی نمی گذاشت هر چند در گوشه ذهن شان نوعی شک آزاردهنده را باقی می گذاشت. یکی از اهل سنت جهان عرب می گفت «وقتی به اخبار ایران نگاه می کردیم دقت می کردیم که ببینیم آیا علمای اهل سنت هم در صفوف اول دیدار با امام حاضر هستند یا نه... » این یعنی دشمن توانسته بود اقلا آنان را در مساله «نسبت انقلاب و اهل سنت» حساس کند! جنگ تمام شد. کشور فرصت پیدا کرد که مقداری به اطرافش نگاه کند. رایزنی های فرهنگی ایران امکان تحرک بیشتری پیدا کردند و مبلغان بیشتری برای اعزام به خارج آماده شدند! اما یک جای کار می لنگید...!
بخشی از کسانی که بعنوان نماینده انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر می رفتند، گرچه طرفدار نظام و از نظر سیاسی انقلابی بودند ولی در واقع، نماینده فکر جریان سنتی بودند که دغدغه اصلی اش «گسترش تشیع» بود! و حال که انقلاب، توانسته بود گوش هایی را به سوی آنان متوجه سازد، از این فرصت برای جذب افراد به تشیع بهره می جستند و با این نگاه که در حال رقم زدن هدایتی بزرگ برای بشریت هستند هر روز امیدوارانه تر فعالیت می کردند و همه این اقدامات هم به پای انقلاب اسلامی ایران نوشته می شد! مساله به «تبلیغ مذهبی» محدود نماند! برخی با ذره بین به دنبال شیعیان کشورهای دورافتاده گشتند و با وجود اینکه در کشورهایی حضور یافته بودند که اکثریت اهل سنت داشت، سعی در ارتباط گیری با اقلیت شیعه آن دیار نموده و به تقویت آنان همت گماردند. این رفتارها نیز تناقضاتی را در اذهان برخی از جریانات اهل سنت پدید آورد! یکی از اهل سنت عرب می گفت «ما به ایران آمده و عقایدمان را به امام گفتیم. ایشان گفت من هم همین نگاه امتی را دارم و خیال نکنید که قرار است فقط در ایران منحصر بمانم. ما هم با ایشان بیعت کردیم ولی هر چه جلوتر آمدیم دیدیم که ظاهرا دغدغه خیلی ها با امام همسو نیست!»
همزمان موج حضور علاقمندان شیعه یا برخی شیعه شدگان به ایران و تربیت در جامعه المصطفی العالمیه(ص) (که پیش تر شامل مرکز جهانی علوم اسلامی و مدارس خارج کشور بود) و بازگشت آنان به کشورهای شان که بخاطر نوع تربیت شان نوعا با «دغدغه گسترش تشیع» در آن مناطق صورت می گرفت نیز توانست حساسیت ها را در برخی کشورها افزایش دهد و دولت ها را نسبت به سفیران ایران حساس کند! مساله پا را فراتر نهاد! برخی اقلیت های شیعه به مدد حمایت های برخی نهادهای ایرانی یا برخی مراجع یا موسسات مذهبی مستقل توانستند تحرک اجتماعی شان را گسترش داده و حتی شبکه های ماهواره ای به راه بیاندازند و با این اقدامات، در کشورهای دارای اکثریت اهل سنت حساسیتی ویژه ایجاد نمایند و گاها مساله چنان بدیهی و عادی می نمود که کسی تصور نمی کرد این فعالیت رسانه ای چه تبعاتی دارد! گرچه برخی از اقدامات شیعیان طبیعی بود و نباید در شرایط عادی با عکس العمل حساسیت برانگیز مواجه می شد ولی دشمن بیدار بود و هر مساله ای را به یک عامل محرک تبدل می کرد و اینجا بود که تدبیر در حوزه تعاملات انقلاب با مسلمانان اهمیت مضاعف می یافت. یکی از اهل سنت طرفدار انقلاب در ترکیه می گفت واقعا در ایران چنین تصوری هست که می توان همه مردمان کشوری که پایتخت عثمانی بوده را شیعه کرد و فکر می کنند مردم به همین راحتی از مذهب شان دست بر می دارند؟!
همزمان شدن این تحرکات پر سر و صدای اقلیت های شیعه با اتفاقاتی که در سوریه و عراق و منطقه رخ داد، به نگرانی عربی موسوم به «المد الشیعی» قوام بخشید و نهایتا آنچه توسط رسانه های عربی به عنوان مهر و امضای وجود طائفی گری در انقلاب ایران معرفی شد، حضور مستقیم ایران و حزب الله در مساله سوریه بود! آنان با ارائه و تثبیت این قرائت که مردم سوریه که اکثرا اهل سنت هستند مانند کشورهای دیگر علیه حاکم مستبد خود قیام کردند ولی توسط نظام علوی (بخوانید شیعی) خود سرکوب شدند و دو جریان شیعی یعنی ایران و حزب الله نیز از او حمایت نمودند، مخاطب شان را به این گزاره رساندند: «سنی کشی شیعیان!» که نتیجه محتوم آن برچسب طائفی و مذهبی به انقلاب اسلامی و یاران او گشت! حال، چه کسی می توانست به همه اینها بگوید که انقلاب اسلامی امام(ره) و پس از آن رهبر انقلاب، با همه رویه هایی که رنگ و بوی مذهبی دارد مخالف است! امام(ره) تصریح می کرد که امروز هر کس شیعه سنی بکند به اسلام خیانت کرده است! رهبری انقلاب تصریح کردند که: ایران اسلامی به دنبال ایرانی کردن اعراب یا شیعه کردن سایر مسلمین نیست! اما حیف که فرهنگ انقلاب در جان و دل خیلی از به ظاهر انقلابیون(!) رخنه نکرده بود و نگرش تمدنی انقلاب با پای خود به مذبح نگرشهای مذهبی جریان سنتی آمده بود!
همین که باید اینجا توضیح داد که اینها هیچ کدام به معنای نفی حقانیت تشیع یا امکان تبیین عقاید خود بدون نفی و تحریک دیگران نیست، یعنی گفتمان وحدت اسلامی با جزئیات اش در اذهان انقلابیون جا باز نکرده است و هنوز برای درک این مساله که تلاش برای تغییر مذهب یک مسلمان چقدر محرک است باید مثال زد که فرض کنید عده ای در قم سنی شده اند و در همانجا دارند برای تغییر مذهب سایرین تلاش می کنند، حالا بگویید چه حسی پیدا می کنید و چه عکس العملی خواهید داشت؟! در فقدان وجود فهم واقعی از جهان اسلام همین بس که نمی دانیم چرا وقتی به زکزاکی حمله شد خیلی از اهل سنت سکوت کردند! و نمی دانیم که وقتی وی که با رویه تقریبی و معتدل خود این امکان را پیدا می کند که عده ای از مسیحیان و برخی اهل سنت را به مذهب تشیع در آورد و توسط رسانه های ما، بارها و بارها به عنوان یک عنصر موفق شیعه ساز ضریب می گیرد، دیگر نمی توان انتظار داشت که اهل سنت با او دست برادری بدهند! مساله این بود که بسیاری از کسانی که به نمایندگی از انقلاب به خارج کشور می رفتند، تجربه کار با اهل سنت را نداشتند و ناخودآگاه در ذهنیت خود برای اعتماد بیشتر، شیعیان را ترجیح دادند و از همین رو بتدریج بخشی از ارتباطات شان شیعی شد و ارتباط با اهل سنت بتدریج کاهش یافت. دشمن هم که بیدار بود و مدام سم پاشی می کرد تا بالاخره توانست از فرصت های منطقه ای پیش آمده استفاده کند و حرفهای خودش را نزد عده کثیری واقع نما جلوه دهد!
سایتهای مرتبط با مساله متشیعین رو به گسترش بود و هر روز اخبار درست و غلطی از پیدایش فلان تعداد شیعه در گوشه ای از جهان به گوش می رسید. عده ای حتی در فلسطین هم به دنبال شیعیان می گشتند تا حمایت ایران از فلسطینیان را موجه بنمایند!! حال آنکه واضح بود که حمایت ایران بطور واضح از جریانات سنی مذهب فلسطین بود که نماینده اصلی آن جامعه محسوب می شوند. نمایندگان ایران در خارج پرخطا بودند و دشمن نیز پازل را طوری چید که شیعیان جهان نیز جمهوری اسلامی را متولی گسترش تشیع می پنداشتند! یک شیعه طلبکار که بخشی از اقلیتی بسیار کوچک در کشوری آفریقایی است می گفت سفیر ایران به ما و مسجد اهل سنت فرش برابر داده است! باورتان می شود؟! بالاخره معلوم کنید دنبال گسترش تشیع هستید یا نه!!؟ در این میان، کسی نبود که از موضع جمهوری اسلامی در قبال مظلومان و مسلمانان جهان دفاع کند! دشمن هم وقیحانه حتی برای حمایت های بی دریغ نظام از مسلمانان فلسطین و کشورهای دیگر توجیهاتی چون دروغین بودن این حمایت ها، مزورانه بودن آنها و... می ساخت! گرچه این توجیهات برای اهل علم، کودکانه می نمود و هر عاقلی می فهمید که حمایت تسلیحاتی از فلسطینیان چیزی است که هیچ کشور اسلامی حتی جرات مطرح کردن آنرا ندارد! ولی در عوام موثر افتاد و آنچه نباید می شد شد!
حال بهتر می توان دانست، آنان که خواسته یا ناخواسته، رنگ شیعی به این انقلاب «اسلامی» زده اند چه خیانت بزرگی به صدور آن نموده اند! از ارکان اصلی مکتب امام(ره) و پیام انقلاب این بود که دوگانه ساختگی شیعه - سنی را به دوگانه اسلام ناب - اسلام آمریکایی بدل نمود که در آن شاه شیعه دوست اسرائیل در اسلام آمریکایی و مجاهد سنی فلسطینی در اسلام ناب قرار می گرفت ولی این فهم از انقلاب به گوش برخی یاران او نرسیده بود یا برخی از سر عمد یا تعصب عملا با آن مخالفت نمودند و اینگونه شد که یاران انقلاب را محدود و محدودتر ساختند و آنچه دشمن به دنبال آن بود یعنی پررنگ شدن مذهب در انقلاب اسلامی را تثبیت کردند! رهبر انقلاب در سال 70 تاکید کرده بودند که: «هیچ اصرار نداشته باشید که مردم را به آنچه شما حق مى دانید، دعوت کنید؛ بگذارید در آنجا همان مسأله ى اسلامى اصل باشد و احساسات جریحه دار نشود. از توطئه ها علیه خودتان واقعاً بیمناک و برحذر باشید؛ چون اندک چیزى که پیش بیاید، شما را متهم مى کنند که آمده اند سنّى هاى ما را شیعه کنند! اگر از این حرفها بزنند، آنوقت شما دیگر نمى توانید در آنجا کار کنید. نگذارید چنین بهانه هایى به دست افراد بیفتد. بالاخره آن برادر سنى هم فکر و راه و فقه و نظر خودش را دارد؛ آن برادر شیعه هم فکر و راه و فقه و نظر خودش را دارد.» اگر همه به این مساله باور داشتند و طبق آن عمل می کردند طبعا امروز گفتمان انقلاب که همان گفتمان ایجاد تمدن نوین اسلامی و بازگرداندن قدرت و عزت از دست رفته مسلمین بود، فراگیرتر از همیشه، در جهان نقش آفرینی می کرد و جبهه هایی که در مقابل استکبار گشوده بود را با قوت و همراهی تعداد بیشتری از مسلمانان جهان پیش می برد. چه نیکو فرمود مولای مان علی علیه السلام که: «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار!»
دیدگاه تان را بنویسید