انتقاد امیر محبیان از«جبهه‌»ها در میان اصولگرایان

کد خبر: 610041

اصولگرایی بدل به جریانی متکثر شده که در لحظات حساس سیاسی امکان کنش مؤثر را از آنها می‌گیرد. سیاست‌ورزی سنتی مانند شیخوخیت هم مانند گذشته میانشان مؤثر نمی‌افتد. پر از جبهه، گروه و حزب روی کاغذند اما در عمل، کارایی و هم‌گرایی لازم را ندارند. در بزنگاه‌های سیاسی دست به ساخت ائتلاف و سازوکار‌های مختلف می‌زنند اما دست آخر با چند نامزد و فهرست می‌آیند. ماجرای جبهه‌سازی اما به‌طور مشخص اتفاق جالب و عجیبی است تا جایی که هفته گذشته و در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری هم جبهه‌ای تازه به نام «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» راه‌اندازی کرده‌اند، آن هم درحالی‌که از ماه‌ها قبل شورای ائتلافشان ذیل جامعتین آغاز به کار کرده بود. تعدد این جبهه‌ها آنجا جالب است که بدانیم نام برخی از آنها حتی به گوش بسیاری از اصولگرایان هم نرسیده است. مثلا هفته گذشته جبهه‌ای به نام «آرمان‌خواهان واقع‌بین» از راه‌اندازی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی، اعلام حمایت کرده بود، درحالی‌که خود جبهه آرمان‌خواهان واقع‌بین هم چندماهی از راه‌اندازی‌اش نمی‌گذرد و در بین خود اصولگرایان هم مهجور و ناشناخته است. با امير محبيان استاد دانشگاه، روزنامه‌نگار اصولگرا و رئيس حزب نوانديشان ايران اسلامي گفت‌و‌گو كرده‌ايم.

اصولگرایی بدل به جریانی متکثر شده که در لحظات حساس سیاسی امکان کنش مؤثر را از آنها می‌گیرد. سیاست‌ورزی سنتی مانند شیخوخیت هم مانند گذشته میانشان مؤثر نمی‌افتد. پر از جبهه، گروه و حزب روی کاغذند اما در عمل، کارایی و هم‌گرایی لازم را ندارند. در بزنگاه‌های سیاسی دست به ساخت ائتلاف و سازوکار‌های مختلف می‌زنند اما دست آخر با چند نامزد و فهرست می‌آیند. ماجرای جبهه‌سازی اما به‌طور مشخص اتفاق جالب و عجیبی است تا جایی که هفته گذشته و در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری هم جبهه‌ای تازه به نام «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» راه‌اندازی کرده‌اند، آن هم درحالی‌که از ماه‌ها قبل شورای ائتلافشان ذیل جامعتین آغاز به کار کرده بود. تعدد این جبهه‌ها آنجا جالب است که بدانیم نام برخی از آنها حتی به گوش بسیاری از اصولگرایان هم نرسیده است. مثلا هفته گذشته جبهه‌ای به نام «آرمان‌خواهان واقع‌بین» از راه‌اندازی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی، اعلام حمایت کرده بود، درحالی‌که خود جبهه آرمان‌خواهان واقع‌بین هم چندماهی از راه‌اندازی‌اش نمی‌گذرد و در بین خود اصولگرایان هم مهجور و ناشناخته است. با امير محبيان استاد دانشگاه، روزنامه‌نگار اصولگرا و رئيس حزب نوانديشان ايران اسلامي گفت‌و‌گو كرده‌ايم.

دلیل این‌همه تعدد جبهه در جریان اصولگرایی به نظر شما چیست؟ افسوس در فضای پرچالش سیاسی ما گونه‌ای آشفتگی معنایی هم وجود دارد؛ هرکس هرچه را می‌خواهد همان‌گونه که خواهان است، تعریف می‌کند. گاهی یک حزب که جمعا صد نفر هم نیستند نام خود را جبهه می‌گذارند؛ ازاین‌رو از دید روان‌شناسی می‌توان گفت اگر سازمان سیاسی کوچکی نام جبهه بر خود نهاد، یا سران آن دچار توهم و خودبزرگ‌بینی هستند یا از راه بزرگ‌نمایی ناروای خود در پی فریب دیگران و جلب پشتیبانی و امکانات! جبهه اساسا یک سازمان و مجموعه‌ای است که نمایندگان سازمان‌های سیاسی یا حتی لایه‌های اجتماعی در راستای دستیابی به یک هدف در آن گرد هم می‌آیند. جبهه اگر هنگام انتخابات برای ایجاد هماهنگی سازمانی غیررسمی با ماهیت انتخاباتی شکل گرفت تا همه سازمان‌ها یا بخش زیادی از آنها را سامان دهد تا رفتار انتخاباتی واحدی را از خود نشان دهند، معقول است وگرنه در یک جناح وجود تعداد زیادی جبهه معنا ندارد. نمونه شکل معقول جبهه، جبهه پیروان خط امام و رهبری است که با تعداد زیادی گروه همفکر برای شکل‌دادن به رفتار مشترک سامان یافته است.

آیا اصولگرایان از فلسفه تشکیل جبهه‌های سیاسی مطلع‌اند که دست به ایجاد جبهه‌های متعدد می‌زنند؟

اصولگرایان از معنای جبهه آگاه‌اند ولی این آسیب فضای سیاسی ماست که الفاظ در جای خود به کار نمی‌روند. اصلاح‌طلبان هم گرفتار همین آسیب هستند. تشکیل جبهه مشارکت و نام‌گذاری آن با همین شبهه‌ها روبه‌رو بود.

چرا اعضای این جبهه‌ها گاه تا ٦٠ درصد یکی است؟

به دلایلی که ذکر کردم. یکی از مشکلات جدی، ناتوانی در حل مسئله است؛ برخی‌ها فکر می‌کنند اگر در چارچوب یک جبهه، یکپارچگی حاصل نشد، راهکار آن است که یک جبهه دیگر درست کنیم. این کار مثل آن است که شما خانه‌ای داشته باشید که دچار مشکلات جدی در بنیادهایش باشد و شما به جای اصلاح بنیادین، پیوسته به آن طبقات و اتاق اضافه کنید.

چرا در شرایطی که جبهه‌های قبلی همچنان در قید حیات‌اند و منحل نشده‌اند، اصولگرایان نیاز به ایجاد جبهه جدید پیدا می‌کنند؟

ممکن است کسانی فکر کنند اگر نام بزرگ بر تشکیلات‌شان بگذارند، آن سازمان بزرگ خواهد شد. مثل آنکه نام فرزندتان را رستم بگذارید و گمان کنید فقط با این نام، او تنومند و پهلوان خواهد شد.

اصولا این جبهه‌ها چقدر به اعتقاد شما کارآمد بودند و جبهه‌های جدید چقدر کارآمد خواهند بود؟

اگر صرف نام جبهه کارگشا بود که مشکل از سوی همان جبهه‌های نخست حل می‌شد؛ ظهور جبهه‌های تکراری می‌تواند به ما ثابت کند که مشکل تا آن حد جدی است که فقط با نام‌گذاری نمی‌توان آن را حل کرد. فضای سیاسی ما از ظواهر و نام‌ها باید عبور کند و ژرف‌تر بیندیشد. مشکل ما نام نیست؛ مشکل آن است که بدون معاینه بیمار و تشخیص بیماری‌اش به او نسخه می‌دهیم و هرچه بیمار فریاد می‌زند که در حال مرگ هستم، فقط اسم بیمار را عوض می‌کنیم به گمان معالجه بیماری!

تحلیل شما از کارایی و کارکرد هریک از جبهه‌های ایستادگی، متحد اصولگرایی، پیروان خط امام و رهبری، یکتا و پایداری و این آخری یاران انقلاب اسلامی تاکنون چیست؟

قصد نقد هیچ‌کدام از این دوستان را ندارم؛ حتی معتقدم که آنها با نیت خیر و حل مشکل گام برداشته‌اند. اما سخنم آن است که آیا وقت آن نرسیده است که به آسیب‌شناسی رفتارها و عملکرد سیاسی پیشین بدون متهم‌کردن کسی بپردازیم و در یک فرایند خردمندانه بدون انگ و تهمت به افراد، راهکاری برای فضای آشفته و نابسامان سیاسی خود بجوییم؟ به گمانم زمان در حال گذر است و در حال ورود به وضعیت خطرناکی هستیم که همه را خواهد بلعید؛ اصلاح‌طلب و اصولگرا هم ندارد. نابسامانی اجتماعی و ظهور فسادهای گسترده که چپ و راست به آن اذعان دارند، نشان از افول شدید کارآمدی می‌دهد. حاشیه‌ها همه را درگیر کرده است.

تعدد جبهه نشانه سهم‌خواهی است یا سردرگمی در جریان اصولگرایی؟

نشان آن است که به‌جای سازمان‌سازی‌ها باید لحظه‌ای به خود بیایند و مشکل را آن‌چنان که هست و نه آن چنان‌که دوست دارند، ببینند. در کشور ما ظرفیت و توانایی و منابع فراوانی وجود دارد اما ضعف مدیریت منابع را هرز می‌برد. میل به کسب و حفظ قدرت، بسیاری از چشم‌ها را کور کرده است. مشکل کارآمدی بیش از آنکه فکر می‌کنیم، جدی است. نباید به تعدادی معدود از موفقیت‌ها مغرور شویم. همه را به حاشیه‌ها کشانده‌اند تا از متن جامعه و مشکلاتش غافل شویم.

برخی جبهه‌ها مثل «یکتا»، مدعی بود كه دنبال گفتمان است و دنبال قدرت سیاسی نیست اما به‌تازگی گفته می‌خواهد نامزد حزبی دهد. این دوگانگی‌ها نشانه چیست؟

متأسفانه همه از کار فکری می‌گریزند؛ طبیعی است چون کار سختی است ولی اگر زمان بگذارند و کار فکری کنند، ثمرات شیرینی دارد. اگر می‌دانستیم برای یک ساعت حرف‌زدن باید حداقل ده‌ها ساعت مطالعه کنیم، این‌همه حرف‌زدن‌های بی‌مبنا گسترش نمی‌یافت. پیشینیان ما عاقلان را بیش از سخنانشان از سکوتشان می‌شناختند ولی الان افرادی گمان می‌کنند اگر حرف نزنند خواهند مرد؛ بنابراین حرف می‌زنند و ملتی را به دردسر می‌اندازند.

جبهه «پیروان» مدعی است بزرگ‌ترین جبهه اصولگرایی است. اما نقش و سهم راهبری این جبهه در جریان اصولگرایی و بزنگاه‌های سیاسی اصلا اثرگذار نیست و به عبارت بهتر، اصلا بازی‌گردان نیست، چرا؟

وضعیت انفعالی دوستان در جبهه پیروان برای من هم به صورت سؤال مطرح است. آنان باوجود ظرفیت خوب سیاسی معمولا در لحظه‌های ناب سیاسی میدان را وامی‌گذارند. این مشکلی است که باید به‌ آن پاسخ دهند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت