مرجع شجاع و انديشمند زمانشناس
روزها ميگذرد و نسل اول انقلاب اسلامي، يكي پس از ديگري دنياي زودگذر را ترك ميكنند و به سوي ديدار يار ميشتابند.
***
سيدعبدالكريم، از آن موقع همت بلند خود را صرف ياد گرفتن و ياد دادن كرد و خود را به جايگاهي رساند كه از نظر شيعه، بلندترين مقام مذهبي براي هدايت جامعه، يعني مرجعيت ديني مردم است. وصف اين تلاش بيش از ٧٠ ساله، به اضافه فعاليت گسترده اجتماعي و سياسي و مديريتي اين آذري نكونام و بلندآوازه، توسط شاگردان و دوستداران او در مقالات و كتابها منعكس است. از جمله در جلد هشتم «گلشن ابرار» از انتشارات پژوهشكده باقرالعلوم قم و مقدمه كتاب «همپاي انقلاب» از انتشارات دانشگاه مفید قم كه مشروح خطبههاي بيش از ٩٠ نماز جمعه تهران كه توسط وي برپا ميشد (فروردين ١٣٥٩ تا شهريور ١٣٦٨)، در آن آمده است، ميتوان با آيتاللهالعظمي موسوياردبيلي بيشتر آشنا شد. ***
آيتالله موسوي، براي من، شخصيت پرجذبهاي داشت. كلامش- كه با لهجه آذري آميخته بود- بر دل مينشست، به ويژه اينكه كم و بيش با طنز و لطيفه همراه بود و مخاطب را مجذوب خود ميكرد. اين نوع درسآموزي و بحث با مخاطب را، حتي در شش، هفت سال قبل كه به مناسبتي خدمتشان رسيدم، حفظ كرده بود، حتي با همسن و سالهاي خود كه از علماي بزرگ حوزه علميه قم بودند، از آوردن لبخند بر لبان آنان دريغ نميكرد. روزي از سالهاي آخر عمر مرحوم آيتاللهالعظمي منتظري برای دیدن ایشان به روستاي خاوه در اطراف قم رفته بودم، در محل سكونت ايشان حضرت آيتالله موسوياردبيلي هم - كه براي ديدار با ايشان آمده بود- حضور داشت. گفتوگوي آن دو بزرگوار، خارج از درس و بحث علمي به قول معروف طلبگي بود؛ به اصطلاح عاميانه، گل ميگفتند، گل ميشنفتند. تصور كنيد يك آيتالله آذري لطيفهگو و يك آيتالله اصفهاني حاضر بهجواب آن هم با طنز و لطيفه، چه مجلس دو سهنفره شادي را ميگذراندند. براي من سخنان رد و بدل شده بين آن دو بزرگوار كه هر كدام بيش از ٨٠ سال از عمر شريف و پربركتشان گذشته بود، بسيار دلنشين و خاطرهانگيز بود. ***
آیتالله موسویاردبیلی، در خطبه روز جمعه سوم تیرماه ٦٧ در تهران گفتند: «مگر ما نمیگفتیم که یکی از اهداف انقلاب ما، برقراری عدالت اجتماعی در جامعه است؟ مگر ما نمیگفتیم که یکی از اهداف ما آزادی است؟ فراموش کردن این اهداف و اصول برای ما یک فاجعه است. ما انقلاب کردیم تا یک جامعه سالم داشته باشیم. آیا میتوان بدون حاکمیت قانون یک جامعه سالم داشت؟!... همان طور که قیافه انسانها با هم فرق دارد، سلیقه آنها نیز با یکدیگر تفاوت دارد. اگر جمعیت کشور ما ٥٢ میلیون نفر باشد، ٥٢ میلیون سلیقه در کشور ما وجود دارد. اگر قرار باشد به قوانین و مقررات کشور بی اعتنا باشیم و سلیقهای کار کنیم، کدام یک از سلیقههای موجود در کشور،اصل است و باید بر دیگران ترجیح داده شود؟ و...» (همپای انقلاب، به کوشش سید محمد باقر نجفی کازرونی، چاپ اول، ص ٣٧٢) این نگاه اصلاح طلبانه آیتالله العظمی موسویاردبیلی، باعث شد که در ردیف رهبران اصلاح جامعه ایستاد و از مراجع تقلید بزرگواری بود که شرایط مملکت را فاصلهدار با اهداف و برنامههای اولیه انقلاب اسلامی میدانست و کشور را نیازمند اندیشه اصلاحگرانه میدیدند. هر چند مخالفان اصلاحات، ادعا میکنند که حوزههای علمیه، از ادعاهای آنان حمایت میکنند، وجود شخصیت بزرگی چون حضرت آیتالله موسویاردبیلی که همیشه و همه جا از اصلاحطلبان و رهبران این جبهه مردمی و اسلامی حمایت میکرد، ادعای اصولگرایان و دلواپسان را بیمورد و بیاثر و باطل میکند. خداوند درجات عالی این دانشمند زمانشناس و مرجع شجاع را متعالی گرداند و توفیق ادامه راه او را به شاگردان و علاقهمندان او عنایت فرماید.
دیدگاه تان را بنویسید