خبرگزاری مهر: برخی از محققین معتقدند که مشروطه به شکت منجر شد به دلیل اینکه یک جریان اصیل ملی نبود. عدهای دیگر مانند کسروی و سید جواد طباطبایی بی اطلاعی مردم از مفهوم مشروطه را مسبب این امر میدانند. عده دیگری با توجه به تئوری توطئه به دنبال یافتن پای انگلیس و روسیه در مشروطه هستند. اما برخی هم بر این باورند که مشروطه نه تنها شکست نخورد بلکه زمینه ساز حرکت های ملی بعد از خودش یعنی صنعت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی سال ۵۷ بوده است و به تعبیر دکتر اتحادیه انقلاب مشروطه شکست نخورد اما نافرجام ماند.
در این گزارش دیدگاههای هرکدام از طیف های اشاره شده را مورد مطالعه قرار دادهایم؛
مشروطه شکست نخورد بلکه نافرجام ماند
دکتر منصوره اتحادیه، استاد تاریخ معاصر درباره این پرسش که آیا انقلاب مشروطه شکست خورد در گفتگو با خبرنگار مهر می گوید: به نظر من مشروطه نافرجام ماند، اما شکست نخورد، زیرا که یک سری دستاوردهایش را ازجمله، قانون اساسی حفظ کردیم. هرچند که بعداٌ به آن زیاد ارج نهاده نشد، اما به هر حال آنرا نگه داشتیم. مجلس و انتخابات داشتیم، مدرسه و روزنامه تاسیس شد. نویسندههای جدید سبک نگارش و ادبیات را عوض کردند. اطلاعات از خارج بیشتر میشود. انتظارات مردم هم از دولت افزایش یافت.
وی معتقد است: در راه تحقق مشروطه اشکالات زیادی وجود داشت، اولاً جامعه آمادگی نداشت و فقط قشری از جامعه آمادگی یافتند. در مجلس اول تقی زاده است که می فهمید باید چه کار کرد، معنی مشروطه چیست و وظایف مجلس را درک می کرد و بقیه نمایندگان گنگ و سردرگم هستند که چگونه قانون باید نوشته شود و چگونه باید درباره آن بحث شود و مسائلی از این قبیل. علاوه بر این من عقیده دارم که یکی از اشکالات بزرگ نارسا بودن بعضی مواد قانون اساسی بود. مثلا نقش رئیس الوزرا مشخص نیست. قانون اساسی بلژیک که ریشه قانون اساسی را تشکیل می داد، قدیمی بود. مدلی از قانون اساسی فرانسه بود که در ۱۸۴۸ نوشته شده بود. جایگاه کابینه مشخص نیست؛ بنابراین در قانون اساسی ما هم چگونگی تشکیل کابینه مشخص نیست.
اتحادیه در این باره افزود: تعیین رئیس الوزرا یا به انتخاب شاه است، یا خارجی ها او را تحمیل می کنند. برنامه ای نیست و حزبی نیست که از دولت حمایت کند. دموکراسی فقط رای دادن نیست. بلکه یک تشکیلات و فرهنگ میخواهد که ما فاقد آن هستیم. ولی نمی خواهم بگویم که آنچه که اتفاق افتاد مهم نبود، بلکه دستاوردهای مهمی داشت، مثلاً همین که دولت نمی توانست هیچ قراردادی را منعقد کند، مگر اینکه از مجلس بگذرد. این بسیار مهم بود. مثلا در قرارداد ۱۹۱۹ م می بایست مجلس آن را تائید می کرد، ولی چون مجلس تشکیل نشد. بنابراین آن قرارداد در همان مرحله ماند. بنابراین قانون اساسی مهم بود. البته بعدا در زمان رضا شاه هرکاری خواستند کردند.»
آرمانهای مشروطه در دورههای بعدی ادامه داشت
دکتر کریم سلیمانی دهکردی، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در پاسخی در همین زمینه مبنی بر اینکه چرا بعد از ۱۰۰ سال که از مشروطه می گذرد هنوز دستاوردهای آن در جامعه ما نهادینه نشده اند؟ در گفتگو با مهر می گوید: شما می گوئید که در طول ۱۰۰ سال گذشته دو انقلاب کردیم، اما من می گویم در طی ۷۳ سال یعنی از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۷۹ که انقلاب اسلامی صورت گرفت، ما دو تا انقلاب، به اضافه جنبش ملی شدن صنعت نفت را داشتیم. هر سه حرکت با مشارکت گستره مردم و بنابراین بسیار باارزش بودند. ما در طول ۷۳ سال ما سه حرکت بزرگ با مشارکت مردمی را انجام دادیم. کمتر ملتی را سراغ دارم که در طول ۷۳ سال، سه حرکت بزرگ مردمی انجام داده باشد.
وی می افزاید: این حقیقت تاریخی بیانگر این است که جامعه ما تشنه تأسیس جامعه مدنی است، یعنی همان چیزی که مشروطه خواهان در پی آن بودند. آن موقع فکر می کردند که اگر مجلس تأسیس شد و قانون به میان آمد، همه مشکلات حل خواهد شد. جامعه ما هنوز با شدت و حدت بالا در پی تعقیب همان آرمان مشروطه خواهان یعنی ایجاد یک جامعه مدنی است. همین گواه بر این است که انقلاب مشروطه چقدر بر تاریخ معاصر ما نفوذ دارد. آرمانهای مشروطه در دورههای پس از آن تا به امروز متوقف نشده است، بلکه شکل بروز آن متفاوت بوده است.
انقلاب مشروطه پایانی نابهنگام داشت
دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در پاسخ اینکه چرا در جامعه ما شاهد دو انقلاب در بازه زمانی ۱۰۰ ساله هستیم؟ معتقد است: در این زمینه بحثهای متعددی قابل طرح است. ولی وقوع دو انقلاب در یک زمان و شباهت زیاد دومی به اولی ریشه در ناتمامی نابهنگام اولی دارد. انقلاب مشروطه به واسطه بازگشت به سلطنت به حاشیه رفت و نیروی مدافع خودش در درون نظام سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب تولید کرد و این نیرو در گذر زمان توانست دوباره به انقلاب جدید دست بزند. در این دوره دیگر به حاشیه نرفت و تبدیل به نظام شد. ارزشها و آرزوهایش را در قالب نظام جدید دنبال کرد.
وی می افزاید: اگر در دوره قبلی نظامی که وظیفه و دغدغهاش ادامه مسیر انقلاب بود شکل میگرفت با همه مشکلاتی که میتوانست در مسیر ظهور کند دیگر نیازی به انقلاب نبود. ما در شرایط بعد از انقلاب مشروطه با استبداد سیاسی و اجتماعی روبرو هستیم درحالیکه در شرایط بعد از انقلاب اسلامی با جنگ و در ادامه مسیر با جنبش های متعدد اجتماعی روبرو هستیم. تحقق انواع گوناگون جنبش های اجتماعی با کنشگری نیروی اجتماعی متفاوت و با طرح آرزوها و ایدههای متفاوت نشان از حضور آرزوهای انقلابی در حالتهایی غیر انقلابی است. در حالیکه در شرایط بعد از انقلاب مشروطه شرایط و زمینههای ظهور انقلاب وجود داشت و در نهایت هم با تمرکز انرژی ایجاد شده به ظهور انقلاب اسلامی انجامید.
مشروطه دستاوردهای بزرگی داشت
دکتر صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، بر این باور است که مشروطه در ایران هیچگاه شکست نخورد، بلکه در جریان و تطور تاریخ به دستاوردهای بزرگی در اندیشه سیاسی ایران ختم شده است. وی حاکمیت قانون، آزادی، دمکراسی، حقوق شهروندی، محدودیت قدرت حکومت به قانون، اصل تفکیک قوا و ... را از دستاوردهای بزرگ مشروطه میداند.
زیبا کلام در جایی دیگر در گفتگو با روزنامه شرق در سال ۹۰ می گوید: من به هیچ رو معتقد نیستم که مشروطه شکست خورد. بلکه برعکس معتقدم که مشروطه، بزرگترین، مهمترین و موثرترین تحول سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران بوده است. حتی از این هم جلوتر می آیم و معتقدم که مشروطه نقطه عطف و پایان یک مرحله از تاریخ و آغاز مرحله جدیدی است؛ مرحله ای که تا به امروز با ما بوده است.»
حتی انقلاب فرانسه هم تمام نبود
دکتر ناصر تکمیل همایون جامعهشناس، تاریخنگار ایرانی و استاد پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هم معتقد است که هیچ انقلابی در دنیا حتی انقلاب کبیر فرانسه، تمام نبوده است، بلکه الان می بینیم که می گویند جمهوری پنجم، یعنی درحال تکمیل شدن است. پس انقلاب مشروطه هم بن مایه و زمینههایی برای نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی سال ۵۷ بود.
مشروطه به دلیل اینکه به اهدافش نرسید و شکست خورد
دکتر فتح الهی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است: به دلایل گوناگونی این نهضت به نتیجه دلخواه نرسید و ما میتوانیم امروز از آن به شکست مشروطه تعبیر کنیم. مشروطه اهدافی داشت که قطعاً به آنها نرسید و به هر حال شکست خورد. این شکست برای مردم ایران تجربهای شد. ما اگر آن شکست و اهداف و زمینههای قبل از آن را به خوبی بشناسیم، میتوانیم متوجه شویم که تجربه مردم از این شکست چه بوده است. گاهی تجربه ما از شکست این است که همان راه را دوباره ادامه بدهیم تا دوباره پیروز شویم. گاهی این است که در آن راه تردید کنیم و بگوییم راهمان اشکالاتی داشت، پس از اساس، راه دیگری را فراروی خودمان قرار دهیم.
وی در ادامه می گوید: مهمترین مقطعی که شکست مشروطه را نشان میدهد، کودتای رضاخان و سلطه کامل انگلیسیها در ایران است. در اواسط جنگ جهانی اول (که قبل از آن، انقلاب اکتبر شوروی به وقوع پیوست)، روسیه کمی از سیاست ایران عقب افتاد و محیط ایران برای انگلیسیها بدون رقیب ماند. پس با قدرتی که در نتیجه آن پیروزیها در جنگ پیدا کرده بود، ایران را تسخیر کرد و به وسیله رضاخان کودتا کردند. این کار نه تنها همه آزادیهای موجود را از بین برد، بلکه استبداد سنگینتر و ظلم مضاعفی را بر مردم ایران تحمیل نمود که شاید بتوانیم آن را بدترین ظلم و استبداد تاریخ ایران بنامیم.
مطالبات در انقلاب مشروطه بالاتر از آن است که آن را به تشکیل مجلس و... محدود کنیم
حجتالاسلام داوود مهدویزادگان هم از زمره افرادی است که معتقد به شکست انقلاب مشروطه است. وی در این زمینه می گوید: البته مسلماً برخی نمیخواهند بپذیرند که مشروطه شکست خورده است. این افراد ممکن است برای توجیه کلامشان به تفسیری حداقلی از مشروطه متوسل شوند؛ یعنی بگویند که سطح توقعات نهضت مشروطه این قدر بالا نبوده که بر اساس آن بگوییم چون مشروطه به آنجا نرسیده، پس شکست خورده است. مثلاً سطح توقعات این بوده که استبداد سلطنت کمتر شود.
وی در ادامه گفت: مدافعان این سخن معتقدند مطالبات در این حد بوده که نهادهای قانونمند داشته باشیم و قانون اساسی بر نظام حاکم باشد. پس میبینیم مشروطه موفق بوده است، چون توانستیم سلطنت را مشروط کنیم و قانون اساسی حاکم شد، مجلس شورا تأسیس شد و دولت مدرنی شکل گرفت. کسانی که میخواهند از عملکرد مشروطه دفاع کنند، راهی جز این ندارند که آرمانها و اهداف مشروطه را حداقلی جلوه دهند. در غیر این صورت، اگر مطالبات مشروطه را در سقف مرتفعی ببینند، قطعاً هیچ توجیهی برای سخن خود نخواهند داشت. واقعیت این است که در نهضت مشروطه مطالبات بالاتر از این بود.
مقصود انقلاب مشروطه تنها دموکراسی نبوده است
عباس امانت، استاد تاریخ و مطالعات بین الملل در دانشگاه ییل و صاحب کرسی مطالعات خاورمیانه در این دانشگاه، در گفتگو با روزنامه شرق بر این باور است که اشتباه است اگر گمان کنیم مقصود انقلاب مشروطه تنها دموکراسی بوده، چرا که دموکراسی تنها یکی از جنبههای انقلاب بود.
وی تاکید دارد نباید به سادگی از کنار جنبههای مهمتری همچون وضع نابسامان اقتصادی، جنبههای مادی زندگی مردم و نیاز مبرم به پیدایش یک نظام متمرکز مالی گذر کرد. اهداف و خواستههای انقلاب مشروطه بیشتر معطوف به این خواسته مبرم و غالبا غیرسیاسی بود.
امانت، صحبت از شکست انقلاب مشروطه را سادهانگارانه میداند. انقلابی که تجار، دگراندیشان، علما، فرودستان، چپ سوسیالیست تا طبقه نخبگان ایلات ایران، اقلیتها و... را در خود داشت، برای امانت از بسیاری جهات نیز موفق بود، چرا که انقلاب مشروطه انقلابی بود که دولت قاجاریه و طبقه اعیان و اشراف قاجاری را تضعیف کرد. در عین حال، این انقلاب اجازه داد صداهای دیگری نیز شنیده شود. انقلابی که توانست از درون این منازعه چند جانبه قانون اساسی بنویسد، مجلس تشکیل دهد و برخی مفاهیم را نهادینه کند. اما او تاکید دارد این انقلاب ناتمام ماند. چون انقلاب مشروطهای که قصد داشت در برابر نظام استبدادی ناصری، دولتی نسبتا تکثرگرا بسازد، به دلایل متعددی ناکام ماند و نتوانست نیازهای خود را با شعارهایش همسو کند.
تعارض جهان زیست ایرانی با غربی سبب ناکامی مشروطه شد
محمد علی اکبری نیز در نشست مشروطه و زیست ایرانیان که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در امسال برگزار شد، بر این باور است زیست جهان ما ایرانیان با زیست جهان غرب متفاوت بوده و به همین دلیل مشروطه با ناکامی مواجه می شود: به نظر من، نگریستن به تجربه مشروطه ایران از منظر تئوری زیست جهان موقف مناسبی را برای شناخت عمده دلیل ناکامی است تجربه حاصل میکند. از منظر تئوری جهان زیست دلیل عمده ناکامی تجربه مشروطه را باید در عدم تناسب دو تجربه جهان زیست ایرانیان و مغرب زمین جست. این امر بدان معناست که موجودیهای تاریخی ما ایرانیان یا همان صورتهای بنیادی ماست که بهطور مبنایی با جهان زیست جدید در تعارض بود و همین تعارضها بود که پروژه مشروطه را با ناکامی روبرو ساخت. از منظر تئوری جهان زیست، انحلال تمام عیار جهان زیست جوامع ممکن نیست. این چیزی است که به آن «تاریخیت جهان زیست» گفته میشود. جهان زیستها یک تاریخیتی پیدا میکنند و افقهای تاریخی ناشی از اقتضائات این جهان زیستهاست.
وی معتقد است: زیست جهان ایرانیان، بنا بر شواهد و مستندات تاریخی، افق تاریخی را ممکن کرده بود که زیست جهان فرنگی، هم افقی نداشت و لذا ناتوان از همداستانی کردن با آن بود و ناکامی مشروطه ایرانیان را باید در همین تنافر تاریخی دو زیست جهان جستجو کرد. مواجهه دو زیست جهان با دو افق تاریخی متعارض در بادی امر کمال یابنده نیست و آن که بهلحاظ تاریخی در این برخورد قهری، زیان خواهد دید و دچار وضعیت آنومیک میشود، زیست جهانی است که در موقعیت فرودستی قرار دارد. مانند تجربه ما و زیست مشروطهگی که منجر به ظهور وضعیت آنومیک در جهان زیست ایرانی شد.
دیدگاه تان را بنویسید