توصیهای به جنبشهای دانشجویی که باید آویزه گوش کرد
همین که رهبر انقلاب از دانشجویان، "حضور" را مطالبه میکنند، بدترین ناسزا به جنبش دانشجویی است؛ این به بیان ساده یعنی ما هم با تمام ادعاهایمان برای انقلاب و ولیّ جامعه دینی کم گذاشتیم.
نشریه مندیل استان سیستان؛ محمد مهدی تهرانی: همین که رهبر انقلاب از دانشجویان، "حضور" را مطالبه میکنند، بدترین ناسزا به جنبش دانشجویی است؛ این به بیان ساده یعنی ما هم با تمام ادعاهایمان برای انقلاب و ولیّ جامعه دینی کم گذاشتیم. رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان فرمودند:«اوّلین توصیهای که ما به تشکّلها میکنیم، این است که حضور داشته باشند؛ حضور!» یعنی دانشجویان، حضوری که باید داشته باشند، ندارند. یعنی جنبش دانشجویی هم وظیفه ی بایسته خود در قبال انقلاب و رهبری را فراموش کرده و با رسالت واقعی اش خیلی فاصله دارد. دعوت به "حضور داشتن" غیر از اینها چه معنایی میتواند داشته باشد؟ حضور را از کسی مطالبه میکنند که غیبتش زیاد است؛ کسی که در بسیاری از مقاطع و زمینههایی که باید باشد، اصلاً نیست. حاصل این عدم حضور چه میشود؟ 1- آدرس غلط به دشمن نتیجه اش میشود اینکه اخبار قهوه خانه های ایران به دشمن میرسد اما مواضع محکم تشکلهای انقلابی به گوششان نمیرسد. این مواضع و عقایدی که باید به وضوح بیان میشد و به بیان رهبری در روحیه ی دشمن اثرگذار می بود، جایشان را به تنین صدای قهوه خانه ها و شبکه های اجتماعی و چالش های مختلفی که از تلگرام نشأت میگیرد، می دهد. 2- فقر گفتمانی مسئول مستقیم فقر گفتمانیِ کنونی در کشور، جنبش دانشجویی است؛ چون گفتمان سازی را رهبر انقلاب از جنبش دانشجویی مطالبه کردند. اگر در کشور جریان اصولگرا و انقلابی امیدبخش و غرورآفرین نیست و حرفی برای گفتن ندارد، یکی از کلیدی ترین مقصّرهای این وضعیت، جنبش دانشجویی است و این را باید ترجمان همان بیان شهید بهشتی دانست که میفرماید:«دانشجو مؤذّن جامعه است؛ وقتی که خواب بماند، مردم هم خواب میمانند.» به راستی دانشجویان در این سالها کدام گفتمان را در کشور همهگیر کردهاند؟ "سوم تیر"ی که در اوج ناامیدی و بعد از تاخت و تازهای دولت اصلاحات، به یکباره گفتمان انقلاب را زنده کرد، هیچگاه با مطرح شدن نام یک فرد برای کاندیداتوری، "سوم تیر" نشد. سوم تیر بر بستری گفتمانی متولد شد که دانشجویان عدالتخواه در کشور شکل داده بودند. آن روزها همه تشنگی نسبت به عدالت را حس میکردند. وقتی در سرمای سخت زمستان هر شب تعدادی از کارتن خوابها در مقابل چشم مسئولین جان میداندند، دانشجویان مقابل نهادهای مختلف مسئول در همان سرمای سخت مثل یک کارتن خواب ساده خوابیدند. آنقدر احساس نیاز به ظهور کسی چون رجایی موج میزد که مردم کف خیابان هم آرزویش را میکشیدند. یک شب در میان همان تحصن های شبانه در ماجرای کارتنخوابها، یک كارتن خواب میهمان جمع دانشجویان شد و شروع کرد سخن گفتن:«5 سال است تلویزیون تماشا نكردهام، نه معتادم نه خلافكار. به اجبار بازخرید شدم. زن و دو فرزندم پس از فقر و بیكاری رهایم كردند. گرفتار اعتیاد شدم، اما زمین را با دندان گزیدم و آن را ترك كردم. مس و مفرغی از زبالهها مییابم تا بفروشم و گرسنه نمانم. من برقكارم. اما هر جا میروم از من سوء پیشینه میخواهند. آیا من باید محكوم به مرگ در خیابان باشم؟» او ادامه داد:«من خیابان خوابم.اما خیابان خوابی را به رفتن به اردوگاه ترجیح میدهم. چون اینجا احساس آزادی میكنم. هرچند كه گرسنه باشم. من تنها یك چیز میخواهم: بازگشت به هویت انسانیام. نه غذا و نه بستر گرم.» آن مرد کارتنخواب یاد از شهید رجایی یاد کرد و گفت:«من به او رأی مثبت دادم. خدایش بیامرزد كه فقرا را درمییافت و چه خالیست جای او.» اگر جنبش دانشجویی به رسالت گفتمان سازیاش عمل کرده بود، وضعیت انتخابات های کشور اینگونه نبود. اینقدر فضای کشور سیاستزده نمیشد. به راستی انتخابات ریاست جمهوری آینده بر کدام بستر گفتمانی باید بنا شود؟ 3- تشدید انفعال واقعیت این است که جنبش دانشجویی از عقبه ی خود جدا شده و اصلاً تصوّری از جایگاه رفیع گذشته اش و اینکه در کشور چقدر اثرگذار و تعیین کننده بود، ندارد. روزگاری در سالهای اصلاحات و بعد هم در دولت نهم، این دانشجویان بودند که تحولات مهم کشور را رقم میزدند. ماهی نبود که در آن از سوی تشکلهای مختلف از جمله جنبش عدالتخواه چندین بیانیه ی قوی و مهم صادر نشده باشد. دانشجویان فعال بودند نه منفعل. یک بخش مهم از اخبار رسانه ها مربوط به مواضع دانشجویان و تشکلهای گوناگون و تحولاتی بود که آنها رقم میزدند. وقتی حضور نیست، انفعال هم تشدید میشود و همان اندک فعالیتها هم صرفاً واکنشی میشود به اقدامات مسئولین یا موضوعات رایج و روز کشور. و تشدید انفعال یعنی مرگ آرمانخواهی. 4- تشدید سطحی نگری و قشریشدن وقتی دانشجو در بطن تحولات جهانی نباشد و نقش فعال داشتن در نسبت با مشکلات کشور را وظیفه خود نداند، نیازی به مطالعه هم حس نخواهد کرد و به این ترتیب عمقی که داشته را نیز از دست خواهد داد. رهبری هم ناگزیر میشوند بارها و بارها او را به تقویت عمق فکریاش و اینکه نباید محدود به سایتها و مطبوعات شود، دعوت کنند. چه چیز از این تأسفآورتر است؟ چه باید کرد؟ 1- باور کردنِ خود جنبش دانشجویی باید مدل تعاملش با مسائل کشور و جهان را عوض کند. این انفعالی برخورد کردن و بی موضع بودن ها در شأن جنبش دانشجویی نیست. جنبش دانشجویی باید بنشیند عقبه ی خود و نقش آفرینی های پیشینیان خود در کشور را بخواند و خود و نقشی که میتواند در کشور ایفا کند را در گام نخست باور کند. رهبر انقلاب پیشتر هم از جریانات دانشجویی موضع و تحلیل داشتن نسبت به حوادث منطقه و موضوعات مختلف و مهم کشور و جهان را خواسته بودند. ایشان تأکید کرده بودند:«در مسائلى كه با سرنوشت كشور ارتباط پيدا ميكند، حتماً تحليل و موضع داشته باشيد.» مطرح شدنِ دوبارهی یک مطالبه از سوی رهبری برای جنبش دانشجویی که همهی مسئولان را به ولایتمداری و عمل به دستورات رهبری دعوت میکند، ننگ است. 2- اصلاح رابطه با مردم جنبش دانشجویی باید از غرق شدن در منازعات سیاسی و فاصله گرفتن از متن جامعه به شدت پرهیز کند. باید به میان مردم برگردد و درد و دغدغه اش را درد و دغدغه ی مردم قرار دهد. باید حرف مردم را بشنود و راههای ارتباطی اش را با بدنه جامعه تقویت کند. مطرح کردن نماز جمعه به عنوان یکی از این ابزارها و راه های ارتباطی از سوی رهبر انقلاب دقیقاً در همین راستاست. یعنی این مشکل وجود دارد که حرف دانشجویان اساساً به مردم نمیرسد. این یک پرسش کلیدی است که چرا جنبش دانشجویی مسجد را پایگاه خود در جامعه قرار نمیدهد و چرا هر فعال دانشجویی محور یک جمع نوجوان و مردم در مساجد نمیشود تا با استفاده از این ظرفیت شبکهای گسترده برای انتقال و گسترش گفتمان انقلاب در کشور ایجاد شود. 3- اصلاح رابطه با رهبری یک فعال دانشجویی حق ندارد به شنیدن بیانات رهبر انقلاب از اخبار صدا و سیما و مانند آن اکتفا کند. جنبش دانشجویی باید بنشیند و مو به مو بیانات اخیر ایشان را بخواند و تحلیل کند و بعد با درکی که از وضعیت مردم و مشکلاتشان به دست آورده اولویت های کاری جدید و پروژه هایی که باید در کشور کلید بزند را مشخص کند. جنبش دانشجویی باید دقیقاً بداند در شرایط کنونی چه موضوعی ضروری است به صورت گفتمان فراگیر درآید و راه این فراگیر کردن چیست. باید دقیقاً مشخص کند که چه مشکلی را از کشور در شرایط کنونی میخواهد حل کند. این درک بدون مراجعه دقیق و گفتمانی به بیانات رهبری و بدون برقراری ارتباط نزدیک با مردم ممکن نیست. بیانات رهبری امروز هم مهجور است و بیشتر به چند موضع سیاسی روز در بیانات ایشان توجه میشود در حالی که خط به خط این بیانات و خصوصاً آنجا که معظمله به شیوهی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن میکوشند با استفاده از آیات و به طور غیرمستقیم مسائلی را گوشزد کنند، اهمیتی فوقالعاده و اساسی دارد. از همین مباحث گفتمانی است که جنبش دانشجویی باید درد جامعه امروز را دریابد. تأکید رهبر انقلاب در این مباحث بر کدام محورهاست؟ نگاه ایشان به ایمان و انقلابی بودن چه جایگاهی دارد؟ تا به چشم منبع اخذ نقشه راه و فهم دردهایی که ولیّ تشخیص داده، به بیانات رهبری نگاه نشود، تلاشهایمان هیچ سودی نخواهد داشت. جنبش دانشجویی نه به بیانات رهبری اینگونه نگاه میکند و نه رجوعی به صحیفه امام دارد که رهبر انقلاب انس با آن را خواستار شدهاند. اینها یعنی انقطاع از انقلاب. سخن آخر نباید گمان کنیم چون دانشجو هستیم پس ما همیشه عین حقّیم و بقیه مقصرند. نباید اینطور تصور کنیم که همیشه اوج عمل به رسالت های انقلابی هستیم و بقیه کمکارند. باید گاهی برگردیم و یک سوزن هم به خود بزنیم و فاصله ی جدی و دردآورمان را با مطالبات رهبری، فهم دیدگاهها و بیانات ایشان و مشکلات جامعه دریابیم و از عملکرد خود به درگاه الهی توبه کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید