توصیه‏‌ای به جنبش‌های دانشجویی که باید آویزه گوش کرد

کد خبر: 541893

همین که رهبر انقلاب از دانشجویان، "حضور" را مطالبه می‏کنند، بدترین ناسزا به جنبش دانشجویی است؛ این به بیان ساده یعنی ما هم با تمام ادعاهایمان برای انقلاب و ولیّ جامعه دینی کم گذاشتیم.

نشریه مندیل استان سیستان؛ محمد مهدی تهرانی: همین که رهبر انقلاب از دانشجویان، "حضور" را مطالبه می‏کنند، بدترین ناسزا به جنبش دانشجویی است؛ این به بیان ساده یعنی ما هم با تمام ادعاهایمان برای انقلاب و ولیّ جامعه دینی کم گذاشتیم. رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان فرمودند:«اوّلین توصیه‌ای که ما به تشکّل‏ها می‏کنیم، این است که حضور داشته باشند؛ حضور!» یعنی دانشجویان، حضوری که باید داشته باشند، ندارند. یعنی جنبش دانشجویی هم وظیفه‏ ی بایسته خود در قبال انقلاب و رهبری را فراموش کرده و با رسالت واقعی ‏اش خیلی فاصله دارد. دعوت به "حضور داشتن" غیر از اینها چه معنایی می‏تواند داشته باشد؟ حضور را از کسی مطالبه می‏کنند که غیبتش زیاد است؛ کسی که در بسیاری از مقاطع و زمینه‏هایی که باید باشد، اصلاً نیست. حاصل این عدم حضور چه می‏شود؟ 1- آدرس غلط به دشمن نتیجه ‏اش می‏شود اینکه اخبار قهوه‏ خانه ‏های ایران به دشمن می‏رسد اما مواضع محکم تشکل‏های انقلابی به گوششان نمی‏رسد. این مواضع و عقایدی که باید به وضوح بیان می‏شد و به بیان رهبری در روحیه ‏ی دشمن اثرگذار می‏ بود، جایشان را به تنین صدای قهوه‏ خانه ‏ها و شبکه‏ های اجتماعی و چالش ‏های مختلفی که از تلگرام نشأت می‏گیرد، می‏ دهد. 2- فقر گفتمانی مسئول مستقیم فقر گفتمانیِ کنونی در کشور، جنبش دانشجویی است؛ چون گفتمان‏ سازی را رهبر انقلاب از جنبش دانشجویی مطالبه کردند. اگر در کشور جریان اصولگرا و انقلابی امیدبخش و غرورآفرین نیست و حرفی برای گفتن ندارد، یکی از کلیدی‏ ترین مقصّرهای این وضعیت، جنبش دانشجویی است و این را باید ترجمان همان بیان شهید بهشتی دانست که می‏فرماید:«دانشجو مؤذّن جامعه است؛ وقتی که خواب بماند، مردم هم خواب می‏مانند.» به راستی دانشجویان در این سال‏ها کدام گفتمان را در کشور همه‏گیر کرده‏اند؟ "سوم تیر"ی که در اوج ناامیدی و بعد از تاخت و تازهای دولت اصلاحات، به یکباره گفتمان انقلاب را زنده کرد، هیچ‏گاه با مطرح شدن نام یک فرد برای کاندیداتوری، "سوم تیر" نشد. سوم تیر بر بستری گفتمانی متولد شد که دانشجویان عدالتخواه در کشور شکل داده بودند. آن روزها همه تشنگی نسبت به عدالت را حس می‏کردند. وقتی در سرمای سخت زمستان هر شب تعدادی از کارتن‏ خواب‏ها در مقابل چشم مسئولین جان می‏داندند، دانشجویان مقابل نهادهای مختلف مسئول در همان سرمای سخت مثل یک کارتن‏ خواب ساده خوابیدند. آن‏قدر احساس نیاز به ظهور کسی چون رجایی موج می‏زد که مردم کف خیابان هم آرزویش را می‏کشیدند. یک شب در میان همان تحصن‏ های شبانه در ماجرای کارتن‏خواب‏ها، یک كارتن‏ خواب میهمان جمع دانشجویان شد و شروع کرد سخن گفتن:«5 سال است تلویزیون تماشا نكرده‌ام، نه معتادم نه خلافكار. به اجبار بازخرید شدم. زن و دو فرزندم پس از فقر و بیكاری رهایم كردند. گرفتار اعتیاد شدم، اما زمین را با دندان گزیدم و آن را ترك كردم. مس و مفرغی از زباله‌ها می‌یابم تا بفروشم و گرسنه نمانم. من برقكارم. اما هر جا می‌روم از من سوء پیشینه می‌خواهند. آیا من باید محكوم به مرگ در خیابان باشم؟» او ادامه داد:«من خیابان‏ خوابم.اما خیابان ‏خوابی را به رفتن به اردوگاه ترجیح می‌دهم. چون اینجا احساس آزادی می‌كنم. هرچند كه گرسنه باشم. من تنها یك چیز می‌خواهم: بازگشت به هویت انسانی‌ام. نه غذا و نه بستر گرم.» آن مرد کارتن‏خواب یاد از شهید رجایی یاد کرد و گفت:«من به او رأی مثبت دادم. خدایش بیامرزد كه فقرا را درمی‌یافت و چه خالیست جای او.» اگر جنبش دانشجویی به رسالت گفتمان‏ سازی‏اش عمل کرده بود، وضعیت انتخابات ‏های کشور این‏گونه نبود. این‏قدر فضای کشور سیاست‏زده نمی‏شد. به راستی انتخابات ریاست جمهوری آینده بر کدام بستر گفتمانی باید بنا شود؟ 3- تشدید انفعال واقعیت این است که جنبش دانشجویی از عقبه‏ ی خود جدا شده و اصلاً تصوّری از جایگاه رفیع گذشته ‏اش و اینکه در کشور چقدر اثرگذار و تعیین‏ کننده بود، ندارد. روزگاری در سال‏های اصلاحات و بعد هم در دولت نهم، این دانشجویان بودند که تحولات مهم کشور را رقم می‏زدند. ماهی نبود که در آن از سوی تشکل‏های مختلف از جمله جنبش عدالتخواه چندین بیانیه ی قوی و مهم صادر نشده باشد. دانشجویان فعال بودند نه منفعل. یک بخش مهم از اخبار رسانه‏ ها مربوط به مواضع دانشجویان و تشکل‏های گوناگون و تحولاتی بود که آنها رقم می‏زدند. وقتی حضور نیست، انفعال هم تشدید می‏شود و همان اندک فعالیت‏ها هم صرفاً واکنشی می‏شود به اقدامات مسئولین یا موضوعات رایج و روز کشور. و تشدید انفعال یعنی مرگ آرمان‏خواهی. 4- تشدید سطحی ‏نگری و قشری‏شدن وقتی دانشجو در بطن تحولات جهانی نباشد و نقش فعال داشتن در نسبت با مشکلات کشور را وظیفه خود نداند، نیازی به مطالعه هم حس نخواهد کرد و به این ترتیب عمقی که داشته را نیز از دست خواهد داد. رهبری هم ناگزیر می‏شوند بارها و بارها او را به تقویت عمق فکری‏اش و اینکه نباید محدود به سایت‏ها و مطبوعات شود، دعوت کنند. چه چیز از این تأسف‏آورتر است؟ چه باید کرد؟ 1- باور کردنِ خود جنبش دانشجویی باید مدل تعاملش با مسائل کشور و جهان را عوض کند. این انفعالی برخورد کردن و بی‏ موضع بودن‏ ها در شأن جنبش دانشجویی نیست. جنبش دانشجویی باید بنشیند عقبه‏ ی خود و نقش ‏آفرینی ‏های پیشینیان خود در کشور را بخواند و خود و نقشی که می‏تواند در کشور ایفا کند را در گام نخست باور کند. رهبر انقلاب پیشتر هم از جریانات دانشجویی موضع و تحلیل داشتن نسبت به حوادث منطقه و موضوعات مختلف و مهم کشور و جهان را خواسته بودند. ایشان تأکید کرده بودند:«در مسائلى كه با سرنوشت كشور ارتباط پيدا مي‏كند، حتماً تحليل و موضع داشته باشيد.» مطرح شدنِ دوباره‏ی یک مطالبه از سوی رهبری برای جنبش دانشجویی که همه‏ی مسئولان را به ولایتمداری و عمل به دستورات رهبری دعوت می‏کند، ننگ است. 2- اصلاح رابطه با مردم جنبش دانشجویی باید از غرق شدن در منازعات سیاسی و فاصله گرفتن از متن جامعه به شدت پرهیز کند. باید به میان مردم برگردد و درد و دغدغه ‏اش را درد و دغدغه‏ ی مردم قرار دهد. باید حرف مردم را بشنود و راه‏های ارتباطی ‏اش را با بدنه جامعه تقویت کند. مطرح کردن نماز جمعه به عنوان یکی از این ابزارها و راه‏ های ارتباطی از سوی رهبر انقلاب دقیقاً در همین راستاست. یعنی این مشکل وجود دارد که حرف دانشجویان اساساً به مردم نمی‏رسد. این یک پرسش کلیدی است که چرا جنبش دانشجویی مسجد را پایگاه خود در جامعه قرار نمی‏دهد و چرا هر فعال دانشجویی محور یک جمع نوجوان و مردم در مساجد نمی‏شود تا با استفاده از این ظرفیت شبکه‏ای گسترده برای انتقال و گسترش گفتمان انقلاب در کشور ایجاد شود. 3- اصلاح رابطه با رهبری یک فعال دانشجویی حق ندارد به شنیدن بیانات رهبر انقلاب از اخبار صدا و سیما و مانند آن اکتفا کند. جنبش دانشجویی باید بنشیند و مو به مو بیانات اخیر ایشان را بخواند و تحلیل کند و بعد با درکی که از وضعیت مردم و مشکلاتشان به دست آورده اولویت ‏های کاری جدید و پروژه‏ هایی که باید در کشور کلید بزند را مشخص کند. جنبش دانشجویی باید دقیقاً بداند در شرایط کنونی چه موضوعی ضروری است به صورت گفتمان فراگیر درآید و راه این فراگیر کردن چیست. باید دقیقاً مشخص کند که چه مشکلی را از کشور در شرایط کنونی می‏خواهد حل کند. این درک بدون مراجعه دقیق و گفتمانی به بیانات رهبری و بدون برقراری ارتباط نزدیک با مردم ممکن نیست. بیانات رهبری امروز هم مهجور است و بیشتر به چند موضع سیاسی روز در بیانات ایشان توجه می‏شود در حالی که خط به خط این بیانات و خصوصاً آنجا که معظم‏له به شیوه‏ی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن می‏کوشند با استفاده از آیات و به طور غیرمستقیم مسائلی را گوشزد کنند، اهمیتی فوق‏العاده و اساسی دارد. از همین مباحث گفتمانی است که جنبش دانشجویی باید درد جامعه امروز را دریابد. تأکید رهبر انقلاب در این مباحث بر کدام محورهاست؟ نگاه ایشان به ایمان و انقلابی بودن چه جایگاهی دارد؟ تا به چشم منبع اخذ نقشه راه و فهم دردهایی که ولیّ تشخیص داده، به بیانات رهبری نگاه نشود، تلاش‏هایمان هیچ سودی نخواهد داشت. جنبش دانشجویی نه به بیانات رهبری این‏گونه نگاه می‏کند و نه رجوعی به صحیفه امام دارد که رهبر انقلاب انس با آن را خواستار شده‏اند. اینها یعنی انقطاع از انقلاب. سخن آخر نباید گمان کنیم چون دانشجو هستیم پس ما همیشه عین حقّیم و بقیه مقصرند. نباید این‏طور تصور کنیم که همیشه اوج عمل به رسالت ‏های انقلابی هستیم و بقیه کم‏کارند. باید گاهی برگردیم و یک سوزن هم به خود بزنیم و فاصله ‏ی جدی و دردآورمان را با مطالبات رهبری، فهم دیدگاه‏ها و بیانات ایشان و مشکلات جامعه دریابیم و از عملکرد خود به درگاه الهی توبه کنیم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت