دو جبهه درگیری دشمنان با «اسلام ناب»

کد خبر: 524976

امانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس مطرح و منتقد نظام سرمایه‌داری، در بخشی از آخرین پژوهش خود که به «امکان جهان بدون کاپیتالیسم» پرداخته است، چنین می‌نویسد: «همه نظام‌ها حیات مشخصی دارند و هرگز ابدی نیستند... نظام‌ها دارای حیات هستند. ایلیا پریگوژین این مطلب را به اختصار چنین بیان کرد: «ما عمری داریم، تمدن ما، جهان ما و... همه عمری دارند...» پیش از والرشتاین نیز اندیشمندان دیگری از مرگ انقلاب‌ها و نهضت‌ها سخن گفته بودند.

روزنامه صبح نو: در اواخر دهه هفتاد شمسی نیز رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، به صراحت اعلام کردند که محافظه‌کاری، قتلگاه انقلاب است. سپس در تعریف مفهوم انقلاب چنین گفتند: «انقلاب، یعنی یک حرکت بزرگ و رو به جلو، که این حرکت هرگز ایستایی ندارد و به طور دائم پیش‌رونده است.» اما چاره کار چیست؟ چگونه می‌توان از آفت ایستایی انقلاب‌ها و محافظه‌کار شدن آن جلوگیری کرد؟ جواب این پرسش، محور اصلی سخنان رهبر انقلاب در دو سخنرانی هفته پیش بود: «انقلابی ماندن» و «مبارزه برای روشنگری». این دو دیدار، اگرچه یکی بعد داخلی داشت (دیدار مدرسان و طلاب حوزه علمیه تهران) و یکی بعد بین‌المللی (دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن با رهبر انقلاب)، اما در هر دو، سخن از جبهه بزرگ درگیری دشمنان با «اسلام ناب» به میان آوردند. جبهه‌ای که در یک سوی آن «شیطان اکبر» است و برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان پول‌های گزاف خرج می‌کنند و یک سوی دیگر آن «اسلام‌های بدلی» از نوع «اسلام ارتجاعی» و «اسلام آمریکایی» وجود دارند. کانون مبارزه این جبهه، درگیری با مدل اسلام ناب است که انقلاب اسلامی را می‌توان گرانیگاه آن دانست. از نظر رهبر معظم انقلاب، نظام سلطه بدان جهت با مدل اسلام ناب دشمن است و از آن می‌ترسد که دارای دو شاخصه «اقتدار» و «شجاعت» است: «علت هراس قدرت‌ها از ملت ایران و انواع توطئه‌ها ضد این ملت، اقتدار بر مبنای اسلام است و دشمن از اسلام مقتدر و اسلام شجاع می‌ترسد.» پس در یک نگاه کلان، گفتمانی که رهبر معظم انقلاب درصدد ترسیم آن است، تقابل اسلام ناب با نظام سلطه و دنباله‌های منطقه‌ای آنان است. دو جبهه درگیری دشمنان با «اسلام ناب» حال وظیفه جهان اسلام در قبال این میدان درگیری چیست؟ «امروز مهم‌ترین وظیفه همه در امت اسلامی به‌ویژه علما، روشنفکران و تحصیل‌کردگان کشورهای اسلامی، مبارزه برای روشنگری و جهاد تبیینی درباره حقایق دنیای اسلام است.» از نظر ایشان به این دلیل که «فریضه تبیین» را درست انجام نداده‌ایم، یک عده‌ای دچار گمراهی شده‌اند. دو نامه رهبر انقلاب به فاصله یک سال از هم (بهمن 93 و آذر 94) که در پاسخ به موج جدید اسلام‌هراسی در غرب نگاشته شد، در همین چارچوب مبارزه برای روشنگری قابل تحلیل است. در کنار این اصل کلی، موضوعاتی چون انس با قرآن، وحدت جهان اسلام، نفی طواغیت زمانه، ایمان به عنوان قدرت اصلی مسلمانان، فراموش نشدن مسأله فلسطین، از کلیدواژه‌های رهبر انقلاب در این دیدار بود. در بعد داخلی نیز، جهاد روشنگری می‌بایست تداوم داشته باشد اما پا نهادن در این جهاد در مرتبه نخست بر عهده چه کسانی است؟ مسوولان سیاسی؟ سیاستگذاران فرهنگی؟ دانشگاه و اساتید و دانشجویان؟ گرچه همه طیف‌های مذکور، با یک نسبتی دارای وظیفه در این عرصه‌اند، اما از نظر رهبر معظم انقلاب، این روحانیت است که بیش و پیش از همه در این میدان می‌بایست نقش داشته باشد. شاید به همین دلیل بود که رهبر معظم انقلاب در کمتر از دو ماه، دو دیدار با اهالی حوزه و طلاب داشتند. دیدارهایی که البته هیچ‌یک مشروح نشد اما از حواشی که درباره آن در برخی رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، می‌توان دریافت که تفاوت‌های زیادی در تعیین اولویت‌های حوزه، میان دیدگاه رهبر انقلاب و برخی از مدیران حوزه وجود دارد. برای مثال، در حالی که یکی از محورهای اصلی سخنان رهبر معظم انقلاب در هر دو دیدار، انقلابی ماندن حوزه‌ها بود، برخی از سخنرانان جلسه، صحبت از ساخت ساختمان‌های جدید برای حوزه، آن هم در تپه‌های عباس‌آباد کردند تا بلکه نزد مهمانان خارجی شرمنده نشوند. رهبر انقلاب نیز اینگونه جواب دادند که اتفاقاً دست خارجی‌ها را بگیرید ببرید این حوزه‌ها را نشان بدهید و بگویید علمای ما از همین جاها بیرون آمدند؛ حالا خیلی وجهی ندارد یک جایی بسازیم که بخواهیم پزش را به دیگران بدهیم. (نقل به مضمون) شاید هم چنین حواشی بود که موجب غیرمشروح شدن این دیدار شد. صف اول انقلابی ماندن چه کسانی باید باشند اما پرسش بعدی آن است که چرا در صف نخست انقلابی ماندن و جهاد روشنگری، روحانیت قرار دارد؟ دلیل آن مشخص است؛ برای اینکه «استمرار حرکت صحیح و انقلابیِ کشور و جامعه، بدون حضور مستمر روحانیت امکان‌پذیر نیست.» تجربه تاریخی این کشور نیز نشان داده است که هر جا پیوند میان روحانیت با مردم از هم گسست، نهضت‌ها با انحراف یا شکست مواجه شدند. «مشروطیت و نهضت ملی به علت استمرار نیافتن حضور روحانیت به اهداف خود نرسید اما هنر امام خمینی (رحمه‌الله علیه) این بود که نگذاشت دشمن، حضور روحانیت را در حرکت عظیم انقلاب و پس از آن متوقف کند چرا که در غیر این صورت، نه انقلاب پیروز می‌شد و نه جمهوری اسلامی به حرکت خود ادامه می‌داد.» رهبر معظم انقلاب همچنین سه کارویژه عینی و ملموس را برای طلاب تعیین کردند: «هدایت فکری و دینی»، «هدایت سیاسی»، «غم‌خواری و خدمت اجتماعی به مردم». هدایت دینی و سیاسی، همان مبارزه برای روشنگری است آن هم در شرایطی که با گسترش شبکه‌های اجتماعی و موبایلی، فضای شبهات و القائات نادرست که بعضاً همراه با انگیزه‌های سیاسی است، به طرز چشمگیری افزایش یافته است. اما این دو، بدون در کنار ماندن مردم و فهم صحیح از مشکلات و گرفتاری‌های آنان امکان‌پذیر نخواهد بود. به نظر می‌رسد کارویژه سوم روحانیت، بی‌ارتباط با جلسات جدیدی که با موضوع آسیب‌های اجتماعی نزد رهبر انقلاب برگزار شد نباشد. در آن دیدار رهبر انقلاب پس از شنیدن گزارش‌ها صراحتاً از مسوولان خواستند: «مردم را باید عائله خودمان بدانیم». در نگاهی آسیب‌شناسانه، شاید بتوان گفت که بعد از انقلاب، «کارکردهای سیاسی» روحانیت، پررنگ‌تر و بیشتر از «کارکردهای اجتماعی» آن شد. برخلاف دوران نهضت انقلاب اسلامی، که روحانیت دارای کارکردهای اجتماعی بیشتری بود و همین هم موجب شد که مردم با روحانیت همراه شوند. بر همین اساس، چنین کارویژه‌ای را رهبر معظم انقلاب برای روحانیون تعریف کردند. باری، نهضت به نظام تبدیل نخواهد شد و انقلاب دچار آفت ایستایی نخواهد شد، اگر مسوولان و روحانیون، غمخوار مردم باشند و آنان را عیال خود بدانند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت