خبرگزاری فارس: بازی تیم های والیبال ایران و امریکا، حضور رونی کلمن بدنساز معروف امریکا در تهران، بازدید پروفسور آلن گودمن رئیس موسسه آموزش بین المللی ایالات متحده از دانشگاههای کشورمان، برگزاری دوره های اموزش بازیگری توسط یانکی ها در تهران و اکنون توجه لئوناردو دی کاپریو بازیگر مشهور هالیوود به دریاچه ارومیه مجموعه اقداماتی است که از زمان آغاز گفتگوهای سیاسی ایران و 5+1، در زمینه های مختلف بین ایران و امریکا ظهور و بروز کرده است.
تمام رخدادهای فوق که از منظر برخی امتیاز بزرگی برای مردم ایران بحساب می آمده است مشابهات فراوانی دارد مثلا حضور "شان پن" در میدان التحریر مصر در اوج اقدامات انقلابی مردم این کشور و حمایت از آنها، همدردی آنجلینا جولی در مرز سوریه و ترکیه با آوارگان سوری، نقش آفرینی جورج کلونی در سودان در زمان تجزیه این کشور، دیدار "شان پن"با هوگوچاوز رئیس جمهور فقید ونزوئلا، انتخاب فرزند خوانده از بین کودکان ویتنامی توسط برت پیت و هزاران نمونه دیگر.
سوال اساسی که بایستی بتوانیم منصفانه به آن پاسخ دهیم اینست که این فعالیت ها با چه هدفی صورت می پذیرد؟
مثلا توجه دی کاپریو به دریاچه ارومیه، به اصطلاح عامیانه "چه بدی" دارد؟ اتفاقا این می تواند توجه مسئولان ایرانی را به این دریاچه بیشتر کند و کمپین راه بیندازیم و حتی بعدها دی کاپریو را دعوت کنیم از این دریاچه بازدید کند.
می خواهم کاربردهای این نوع زبانها را با یک مثال برای مخاطب این نوشتار ملموس تر نمایم.
کلینتون در کتاب "انتخاب های سخت" می گوید: در سفری که در سال ۲۰۱۰ به ویلای پوتین در خارج از مسکو داشتم، در بحثی که شکل نزاع داشت درباره تجارت و سازمان تجارت جهانی که در یک دایره در حرکت هستند، شرکت کردیم. پوتین حتی یک قدم کوتاه نمیآمد. او به سختی اهل گوش کردن بود. میدانستم که یکی از احساسات شخصی او حفظ حیات وحش بود که من هم عمیقاً به آن اهمیت میدادم. بنابراین بیمقدمه گفتم، «آقای نخستوزیر، برای نجات ببر سیبری چه اقداماتی را انجام میدهید.» او شگفتزده به من نگاه کرد. اکنون توجه او را جلب کرده بودم.
پوتین ایستاد و از من خواست به دنبالش بروم. از دستیارانمان خواستیم همانجا بمانند و او من را از یک راهروی طولانی به سمت دفترش راهنمایی کرد. چندین نگهبان امنیتی چاق که روی صندلی لم داده بودند، از دیدن ما تعجب کردند. پشت یک درب فولادی محکم، به میز کار او و یک دیوار در آن نزدیکی که نقشه بزرگی از روسیه روی آن بود رسیدیم. او بحث شاداب و سرزندهای به زبان انگلیسی درباره سرنوشت ببرها در شرق، خرسهای قطبی در شمال و سایر گونههای در معرض خطر را آغاز کرد. مشاهده تغییر در تعامل و تحمل او شگفتآور بود. او از من سوال کرد آیا شوهرم مایل است چند هفته دیگر برای دیدن خرسهای قطبی در مجمعالجزایر فرانز جوزف به اینجا بیاید؟
به او گفتم از همسرم خواهم پرسید، و اگر او نتوانست بیاید، برنامهام را (برای این بازدید) تنظیم میکنم. پوتین در پاسخ ابرو بالا انداخت. (سرانجام نه من و نه شوهرم به آنجا نرفتیم.)
بیان این خاطره از جهت شباهت کاربردی و نه ساختاری بسیار حائز اهمیت است باید قبول کنیم یانکی ها در دیپلماسی عمومی، ساختار،اهداف و موقعیت سازی ان بسیار حرفه ای عمل می کنند بگونه ای که با دریافت های کاملا علمی و روانشناسی و جامعه شناسی می توانند براحتی مخاطب را در زمینی که خود می خواهند بازی دهند چه آن مخاطب مردم مصر،سوریه، عراق باشند چه شخص قدرتمند و زیرکی چون پوتین، چه دریاچه ارومیه باشد چه ببرهای سیبری که ماهیتا برای امریکایی ها هیچ اهمیتی ندارد و آنها تنها به یک چیز نمی اندیشند و آن منافع ملی ایالات متحده است.
در واقع یک تقسیم کار بسیار هوشمندانه از این منظر، تحت قالب "دیپلماسی عمومی" بین رسانه ها، هنرمندان، سیستم آموزشی، دستگاههای ورزشی و مسئولان ارشد وزارت خارجه امریکا شکل گرفته است که همگی همچون اجزائ یک ماشین، هماهنگ و واحد عمل میکنند.
دیپلماسی عمومی یک سیستم است و برای یافتن و چگونگی عملکرد آن بایستی کاملا تحلیل سیستمی داشت البته سیستمی که بصورت ماهرانه و نامرئی بصورت یکطرفه هدایت می شود و در عمق خاک یک کشور نفوذ می کند.
«هوگو چاوز» متنفر از سیاستمداران آمریکایی، خود بارها عنوان کرده بود که حاضر نیست با هیچ سیاستمداری از ایالات متحده آمریکا ملاقات کند ولی با خشنودی حاضر شد که با «شان پن» ساعتها به گفتگو بنشیند.
این اقدامات با اهداف متفاوت اما مشخصی صورت می پذیرد گاه برای ارتباط با مقامات یک کشور، گاهی نفوذ در اصناف و NGO های مختلف تا بتوانند از این طریق به پشت دروازه های یک کشور دسترسی یابند بدون اینکه مانعی را مقابل خود احساس کنند.
تمرکز این دستگاه بر ایران در حین و پس از برجام بسیار هوشمندانه و نرم بعنوان یک اقدام با درجه اهمیت فوق العاده در ر
وی نمودار رف
تاری دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ایالات متحده بوضوح دیده می شود.
بازدید پروفسور گودمن، جاسوس ارشد سیا تحت عنوان رییس موسسه علمی از دانشگاههای ایران و برگزاری کارگاه آموزشی یک روزه در تهران و دیدار با روسای دانشگاههای علوم پزشکی تهران و اصفهان و سپس گزارش این سفر به مقامات ارشد امریکا مبنی بر ذوق زدگی مسئولان ایرانی برای تعاملات علمی و آکادمی زمانی معنا میابد که متوجه باشیم یکی از روشهای "رفورم" در حکومتهای مخالف امریکا، پرورش نخبگان علمی و سیاسی آن جامعه در دانشگاههای معروف ایالات متحده است بگونه ای که سایت وزارت خارجه امریکا می نویسد: دانشجویان بینالمللی که به آمریکا سفر میکنند «سالانه بیش از ۲۴ میلیارد دلار به اقتصاد آمریکا کمک میکنند که یکی از پرسودترین صادرات خدمات آمریکاست». همچنین در این مطلب در باب تأثیرات فرهنگی این طرح آمده است: «دانشجویان بینالمللی، علاوه بر افزایش دانش و مهارت خود، با درک عمیقتری از ارزشهای آمریکا به کشورهای خود بازمیگردند».
بسیاری از فرزندان خانواده های سلطنتی حوزه خلیج فارس و نخبگان برخی کشورها، بصورت خاص در امریکا تحصیل و زندگی می کنند و بعدها در حکومت های سلطنتی یا دموکراسی با حمایت ایالات متحده در مسئولیت های کلیدی قرار می گیرند، عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان یک نمونه کوچک است.
توجه دی کاپریو به دریاچه ارومیه نشان میدهد _ که دستگاه دیپلماسی امریکا که قبل تر وظایفش را سیستم اطلاعاتی و امنیتی این کشور بر عهده داشته است _ تمام راههای نفوذ را در دستور کار قرار داده است و احتمالا در روزهای آتی این چهره های مشهور که می توان آنها را سربازان نامرئی امریکا نامید به خاک ما بیشتر پا میگذارند.
ابده ترین بدیهیات است که موضع گیری علیه دی کاپریو و سایر اجزائ فعال شده دستگاه دیپلماسی یانکی ها در ایران نه تنها راه حل مسئله نیست که دلسوزان نظام را در موضع انفعال قرار خواهد داد.
پیش از آنکه بیندیشیم چه باید کرد بایستی بدانیم که اگر می خواهیم مقابل این ماشین قدرتمند را بگیریم و حتی تلافی نماییم بایستی سیستماتیک عمل نماییم و الا از پیش باخته ایم.
دیدگاه تان را بنویسید