جریان شبه‌روشنفکری ذره‌ای فضا به انقلابی‌ها نمی‌دهد

کد خبر: 520162

وقتی مرزها کمرنگ یا جا بجا یا حذف شوند تداخل جبهه دشمن با خودی، مجرایی را برای نفوذ فراهم می‌کند. بنابراین شاید مهمترین پایه و رکن نفوذ، شناسایی بن مایه‌های فکری ادبیات انقلاب است.

جریان شبه‌روشنفکری ذره‌ای فضا به انقلابی‌ها نمی‌دهد
روزنامه کیهان: یکی از حوزه‌های باسابقه در زمینه «نفوذ»، ادبیات داستانی است. اما در مباحث پردامنه‌ای که طی ماه‌های اخیر حول مسئله نفوذ صورت گرفته، توجه چندانی به این عرصه نشده است. پروژه نفوذ، چگونه در وادی نسبتا آرام ادبیات داستانی به وقوع می‌پیوندد؟ چگونه می‌توان مجراهای نفوذ فرهنگی در این عرصه را مسدود کرد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش‌ها، با احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی گفت وگو کردم. شاکری، با رمان‌هایی مثل «عریان در برابر باد» و «انجمن مخفی» شناخته می‌شود و مدتی نیز عضو شورای سردبیری ماهنامه «ادبیات داستانی» و سردبیر فصلنامه «اصحاب قلم» بود. وی هم اکنون عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و عضو شورای اقتباس سیما فیلم است. همچنین «آنك جنگ، اینك داستان» با موضوع ادبیات دفاع مقدس، جدیدترین کتاب این نویسنده است که در بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران منتشر شده است.
مجاری «نفوذ فرهنگی» در ادبیات داستانی
بحث درباره جنگ نرم یا تهاجم فرهنگی در عرصه ادبیات داستانی، سابقه گسترده‌ای دارد و همه می‌دانیم که این فرایند، با محوریت برخی از نویسندگان معاند یا شبه روشنفکر صورت می‌گیرد. اما بحث درباره نفوذ فرهنگی در عرصه ادبیات داستانی، چندان عمیق و گسترده نیست. اساسا تفاوت نفوذ و تهاجم فرهنگی در حوزه ادبیات داستانی چیست؟
بله، یکی از موضوعات مهم و البته مغفول در حوزه ادبیات داستانی و آسیب شناسی این حوزه به مقوله نفوذ بر می‌گردد. البته این اصطلاح و این تعبیر، بارها و بارها از سوی بزرگان، به خصوص رهبر معظم انقلاب اسلامی تکرار شده و هشدارهایی درباره خطر نفوذ فرهنگی به مسئولان، متولیان و هنرمندان و اهالی فرهنگ داده شده است. اما به نظر می‌رسد اهمیت این موضوع و دایره مصادیق و همچنین پیچیدگی‌های این مفهوم، موجب شده که گاهی اهمیت لازم به این مفهوم داده نشود و در عمل در حوزه ادبیات می‌بینیم که چاره‌اندیشی و مقابله با نفوذ مورد غفلت قرار می‌گیرد.
البته مسئله نفوذ، در ذیل مفهوم کلی تهاجم فرهنگی قرار دارد. چون مقوله تهاجم هم عموما با نفوذ و پنهان کاری همراه است. به این معنا که اگرچه این تقابل واقعی است، اما برخی از جهات این تقابل ممکن است مورد غفلت واقع شود و همین اتفاق، زمینه نفوذ را فراهم می‌کند. بنابراین خود مفهوم نفوذ هم در ذیل مفهوم تهاجم فرهنگی که یک مفهوم کلان است، دیده می‌شود.
نکته مهم این است که توجه به نفوذ، مقدمه چاره اندیشی و مقابله با آن است. اگرچه همه کسانی که می‌توان آنها را در طیف ادبیات انقلاب قرار داد، به مفهوم «نفوذ» اذعان دارند و معتقد هستند که جریان معارضی وجود دارد و این جریان همواره تلاش دارد تا منویات خود را جاری کند و مقاصد خود را با تحریف و تغییر مسیر ادبیات انقلاب فراهم کند؛ اما آنچه برنامه‌ریزی برای مقابله با نفوذ را به تأخیر می‌اندازد چند نکته است: طی نامه‌ای که سال گذشته برای شاعر خوب کشورمان، علی‌محمد مودب نوشتم هم موارد بیست و چندگانه‌ای که جزو مجاری نفوذ هستند را به تفصیل معرفی کردم و نسبت به آنها هشدار دادم. مجاری عامی وجود دارد که به نظر من اختصاص به یک نهاد ندارد و مجموعه‌ای از نهادهای انقلابی بطور عام می‌توانند درگیر آنها شوند.
نکته مهم که اهمیتش از سایر مجاری بیشتر است اینکه ما باید مبانی هنر و ادبیات انقلاب را بشناسیم.
کاربرد شناخت مبانی نظری ادبیات داستانی انقلاب، در زمینه «نفوذ» چیست؟
واقعیت این است که مفهوم نفوذ، تصور نمی‌شود مگر اینکه خطوط قرمز یا مرزهایی برای هنر و ادبیات انقلاب یا غیراز آن محقق شود. چون تا مرزی نباشد، نفوذ معنا پیدا نمی‌کند. یعنی، نفوذ با تصور جبهه انقلاب و تلاش برای رخنه کردن در جبهه هنر و ادبیات انقلاب قابل فرض است. وقتی مرزها کمرنگ یا جا بجا یا حذف شوند تداخل جبهه دشمن با خودی، مجرایی را برای نفوذ فراهم می‌کند. بنابراین شاید مهمترین پایه و رکن نفوذ، شناسایی بن مایه‌های فکری ادبیات انقلاب است.
عدم شناخت و شناسایی مبانی نظری ادبیات داستانی انقلاب، چه خللی را در مقابله با پروژه نفوذ ایجاد می‌کند؟
تا این مبانی شناخته نشود، نه تنها ممکن است نفوذ مغفول واقع شود بلکه ممکن است خود جریان انقلاب به‌طور ناآگاهانه یا نادانسته فضا را برای نفوذ فراهم کند. اگر مرزها شناخته نشود ممکن است خود نهادهای انقلابی، عملی را انجام دهند که این عمل از جریان‌های شبه روشنفکر انتظار می‌رود. یعنی خودشان تبدیل به اهرم و مجری نفوذ می‌شوند، بدون اینکه بدانند. لذا فرایند نفوذ لزوما فرایندی نیست که فرد با نیت بدخواهانه آن را انجام دهد. ممکن است گاهی کسی با نیت خیر یا حتی انگیزه‌های انقلابی، مجرا و مسیر را برای نفوذ در مجموعه‌ای انقلابی فراهم یا آلوده کند.
سوال مهم این است که مگر چیزی به نام نظریه یا مبانی نظری ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وجود دارد؟
این مبانی نظری، با پاسخ به این پرسش شناخته می‌شوند؛ادبیات انقلاب چیست و بایسته‌های آن کدام هستند؟ اما ما برای حل آن خیلی کم کار کرده‌ایم. چون با پژوهش باید دنبال پاسخ به این سوال بگردیم. متأسفانه فضای پژوهشی ما چه در حوزه ادبیات داستانی محض و چه در حوزه مطالعات اجتماعی و تاریخی و چه موضوعات دیگر ادبیات، فقیر و گاه می‌توان گفت مفقود است.
مثلا ما مطالعه جامعه شناختی هنر راجع به هنر انقلاب به هیچ وجه نداشته‌ایم. همچنین مطالعه عمیق و دقیق و حتی مطالعه نسبتا قابل قبول راجع به جریان شناسی ادبیات داستانی پس از انقلاب با تکیه بر ارزش‌های انقلاب هم اساسا نداشته‌ایم. در حوزه‌های فلسفه ادبیات و ماهیت شناسی ادبیات، قدم حتی نصفه و نیمه‌ای هم برنداشته‌ایم. وقتی در عرصه پژوهش، کاستی صورت گیرد، فرمایشات بزرگانی همچون رهبر انقلاب نادیده انگاشته می‌شود. چرا؟ چون رهبر انقلاب، سیاست‌های کلی را ترسیم می‌کنند. سیاست کلی با وجود پژوهش است که دست ما را در ترسیم خطوط دقیق برای صیانت از ادبیات باز می‌کند.
نسبت این مباحث با همکاری دولت یا نهادها و سازمان‌های منتسب به نظام با نیروهای غیرانقلابی و گاه ضدانقلابی چیست؟ چون یکی از مصادیق نفوذ، ورود چنین افرادی به فعالیت‌های دولتی یا نهادهای انقلابی محسوب می‌شود.
یکی از مسائل مهم در این زمینه به این برمی گردد که ما در مرحله اجرا، با شناخت مرزها و خطوط، چگونه می‌توانیم مصلحت‌اندیشی کنیم. مصلحت‌اندیشی هم حکم عقل است و هم مقتضای حکومت داری و اداره کشور. یعنی عقل حکم می‌کند که حکومت با همه افراد در جامعه مدارا کند و باید با طیف وسیعی از هنرمندان کار کند؛ باید آنها را به خدمت بگیرد و بلکه باید زمینه‌های هدایت را در آنها فراهم کند.
اما متأسفانه ما چون در شناخت هویت و کارکرد ادبیات کوتاهی کرده ایم، گاهی مصلحت اندیشی‌هایی که در حوزه ادبیات انجام می‌دهیم مجاری نفوذ را باز می‌کند. به عنوان مثال بسیاری از نهادها در سه چهار دهه اخیر با همین دیدگاه مصلحت اندیشانه این تلقی را به عمل در آوردند و برای آن برنامه‌ریزی کردند که ما باید از طیف‌های گسترده‌ای از نویسندگان به عنوان منتقد، داور، داستان نویس، پژوهش‌گر و ... در جهت اهداف انقلاب استفاده کنیم. ولی به خاطر عدم ترسیم خطوط دقیق و عدم آشنایی با جزئیات ادبیات، این مصلحت اندیشی نتوانست حداقل مصالح را هم برای ادبیات ما فراهم کند.
مدیریت فرهنگی، چه در دولت و چه در نهادهای غیردولتی برای مقابله با نفوذ فرهنگی در عرصه ادبیات داستانی باید چه شاخصه‌هایی را رعایت کند؟
ضرورت مدیریت انقلابی در حوزه ادبیات به چند نکته بر می‌گردد: یک؛ دانش داشته باشد، مرزها را بشناسد. دو- بصیرت داشته باشد تا بتواند به نحو درستی مصلحت‌اندیشی کند. سه- شجاعت داشته باشد تا وقتی که می‌داند ادبیات انقلاب با خطر مواجه می‌شود جلوی خطر را بگیرد. این سه شاخص، در مدیریت ما باید جمع باشد. اما متأسفانه به دلیل عدم تجمیع هر سه خصوصیت، ما در بحث مدیریت ادبیات با مشکل مواجه هستیم. برخی از نهادهای منتسب به انقلاب و نهادهایی که در بدو شکل گیری شان بسیار امید می‌رفت که برای انقلاب کار کنند با همین معضلات مواجه بودند. نتیجه اش این شده که کار برخی از این نهادها از نفوذ گذشته و به لانه‌ای برای شبه روشنفکرها تبدیل شده‌اند و در آنها دیگر جایی برای نیروهای انقلابی نیست.
درحالی که در نقطه مقابل، اگر به لایه‌ها و حلقه‌هایی از فرهنگ که توسط جریان شبه روشنفکری درحال اداره شدن هستند بنگرید، می‌بینید که دقت و مواظبت آنها در جلوگیری از ورود تفکرات انقلابی بسیار شدیدتر است. به‌طور مثال یک مجله شبه روشنفکری به هیچ وجه، حتی در حد یک بند یا یک ستون هم به تفکر انقلابی مجال و فرصت مطرح شدن نمی‌دهد. نیروهایی که با آنها کار می‌کنند گزینش شده هستند، چون می‌دانند اگر این سنگر را از دست بدهند محکوم به شکست هستند. اما متأسفانه نهادهای انقلابی این تحفظ را ندارند. مع الاسف این نقص و خطر در حال تکرار است. باید هشدار جدی داد تا جامعه ادبی و کسانی که دلسوز هستند، متوجه این قضیه باشند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت