خبرگزاری فارس: روزنامه آفتاب یزد امروز چهارشنبه 95/2/15 گفت و گویی با صادق زیباکلام استاد دانشگاه و از فعالان اصلاحطلب پیرامون جمله اخیر آیتالله هاشمی که گفته بود «حالا که مردم به این درجه از آگاهی رسیدند میتوانم با خیال راحت بمیرم» انجام داده است که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
آقای زیباکلام تحلیلتان از صحبت اخیر هاشمی که گفته "حالا که مردم به این درجه از آگاهی رسیدند میتوانم با خیال راحت بمیرم"، چیست؟
سیاستمداران بعضا از گزارههایی استفاده میکنند که اگر به آن فکر کند ترجیح میدادند آن گزاره را به شکل دیگری بیان میکردند. شاید این جمله هاشمی از همین دسته است. یعنی وقتی خود هاشمی به آن فکر میکند بگوید شاید بهتر بود موضوع را به گونهای دیگر میگفتم تا از آن معانی و تعابیر مختلفی حاصل نشود. من با شناختی که از هاشمی دارم فکر میکنم مقصود او از این جمله نتیجه انتخابات مجلس 94 است. به ویژه در تهران که یک نفر اصولگرا هم به مجلس نرفت. هاشمی میخواهد بگوید مقدار زیادی از رسالتی که داشته بعد از دو انتخاب 92 و 94 تحقق پیدا کرده است و مردم ایران از نوعی پختگی و آگاهی سیاسی برخوردار شدهاند. علیرغم بمباران تبلیغاتی اصولگرایان اصلاحطلبان را ترجیح دادند. هاشمی میخواهد بگوید که خدا را شکر من زنده هستم و دارم میبینم که مردم ایران به چنین بلوغ سیاسی و سعه صدری رسیدهاند. او با این جملهاش پیام میدهد که من در اهدافم به جایی رسیدم که اگر دیگر در این دنیا نباشم ناکام نخواهم بود. شما خودتان از سال 88 به بعد ببینید چه اتفاقاتی علیه هاشمی رخ داد. توهینی نبود که از سوی اصولگرایان به او نشود. من معتقدم که شرایط هاشمی از
سال 88 به بعد حتی از شرایط او در دوران انقلاب تلختر و سختتر بود. ولی وی با جمله اخیرش میگوید که علیرغم همه ظلمها و ستمهایی که علیه من کردند خوشحالم که چنین نتایجی در 7 اسفند به دست آمده و حالا دیگر فکر نمیکنم عمرم تباه شده است.
همانطور که شما هم اشاره کردید چنین جمله و صحبتی میتواند تعابیر متفاوت و بازخوردهای منفی نیز داشته باشد. مثلا ممکن است این حرف هاشمی را اینگونه تلقی کنیم که دیگر او در عالم سیاست تمام شده و وی تاثیرگذاری سابق را ندارد.
مطمئن باشید آقای هاشمی تا روزی که زنده هست و حواس پنجگانهاش کار میکند نه ساکت مینشیند و نه دست از سیاست میشوید و نه اعدام بازنشستگی خواهد کرد. اطمینان دارم او با تمام قوایی که دارد در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در کنار جریان دموکراسیخواهی قرار خواهد گرفت.
چقدر جمله اخیر هاشمی را مظلومنمایی سیاسی تلقی میکنید؟ شاید او چنین صحبتی را برای اینکه بگوید ما رغبتی به شرکت در رقابتهای ریاست خبرگان ندارد، بیان کرده است تا از این طریق نظر عدهای از روحانیون را به ریاستش جلب کند.
فکر نمیکنم او در این جمله به دنبال مظلومنمایی بود. اگر هاشمی مظلومنمایی هم بکند در ارتباط مردم خوب است. او خوب میداند که بسیاری از اعضای خبرگان و روحانیون همگام با او نیستند و حاضر نمیشوند به ریاست وی برای خبرگان رای دهند. بنابراین او به فکر جلب روحانیونی نیست که به قدرتها وابسته هستند.
پس آیا ممکن است که این جمله به این معنا باشد که وی قصد ندارد تا برای خبرگان کاندیدا شود؟
خیر اگر ضرورت اقتضا کند و هاشمی رفسنجانی حس کند که باید برای ریاست کاندیدا شود ولو اینکه بداند رای هم نخواهد آورد یقینا کاندیدا خواهد شد.
شما میگویید هاشمی باز هم با علم بر اینکه رای ریاست را نخواهد آورد کاندیدا خواهد شد؟
بله. هاشمی اگر احساس کند برای ریاست مجلس خبرگان باید بایستد میایستد حتی اگر بداند فقط یک رای -که آنهم رای خود اوست- بیشتر نخواهد آورد.
به نظر میآید علیرغم اینکه لیست هاشمی در خبرگان تهران رای آورده است باز هم گمان میکنید که روحانیون راه یافته به مجلس خبرگان برای ریاست به وی رای نخواهد داد و اتفاقی که در خبرگان دوره پیش افتاد، تکرار میشود.
یقینا در مجلس جدید خبرگان هاشمی به عنوان کاندیدای ریاست رای بیشتری از دور قبل خواهد آورد. ولی اینکه این رای به معنای نصف به علاوه یک خواهد بود بعید میدانم.
بنابراین او در این دوره هم شانس رئیس خبرگان شدن را ندارد؟
بعید به نظر می رسد که ایشان در شرایط عادی رای لازم را بیاورد. مگر آنکه تغییر و تحولاتی در بیرون از مجلس خبرگان اتفاق بیفتد. تغییراتی که باعث شود اعضای خبرگان شرایط کشور را حساس و خطیر بدانند و از روی ناچاری در این شرایط خبرگان را به هاشمی رفسنجانی بسپارند چرا که او تنها کسی است که در شرایط طوفانی و حساس میتواند سکان کشور را هدایت کند. یعنی فقط در صورت بروز شرایط خاص هاشمی رئیس خبرگان شود چرا که یکی از سوابق هاشمی عبور از بحرانهای کشور بوده است.
در نبود آیتالله هاشمی آینده سیاسی کشور را چگونه میبینید؟
فکر میکنم تلاشهای هاشمی در دو دههای که سعی داشته تعقلگرایی را به جای آرمانگرایی و ایدئالیست بودن جایگزین کند موفق بوده است. اکنون مردم میخواهند، دست دوستی را به سمت کشورها دراز کنیم. فکر میکنم بخش قابل توجهی از نسلهای کشور به همان آرمانهایی که هاشمی در دهه گذشته به آن تاکید کرده است، رسیدهاند. خردگرایی و اعتدالگرایی گسترش یافته مردم به دنبال شاخه زیتون به دست گرفتن هستند. مردم میخواهند به دیگران لبخند بزنند. بنابراین فکر میکنم حتی اگر آقای هاشمی هم در میان ما نباشد او توانسته با کمک شخصیتهای دیگر تفکر جدید را جایگزین کند و بهترین دلیل آن هم نتایج انتخابات مجلس دهم و مجلس خبرگان است. او قلهای را که میخواست پیموده و پیروزمندانه در آنجا پرچم اعتدال و میانهروی را به اهتزاز درآورده است.
دیدگاه تان را بنویسید