راه جنگ را قدرت نظامي مي‌بندد نه گفتمان‌‌

کد خبر: 506904

سال 2001 ميلادي، قرار بود براي خيلي از ايراني‌ها و حتي كل مردم جهان، رنگ و بوي ديگري داشته باشد.

سرویس سیاسی فردا؛ کبری آسوپار*: سال 2001 ميلادي، قرار بود براي خيلي از ايراني‌ها و حتي كل مردم جهان، رنگ و بوي ديگري داشته باشد. آن سال به پيشنهاد رئيس‌جمهور وقت ايران، توسط سازمان ملل، سال گفت و گوي تمدن‌ها نام گرفته بود و اينجا در ايران هم خيلي‌ها بابت اين اتفاق كه نامي شيك از سوي ايران در سازماني بين‌المللي پذيرفته شده، ذوق زده شدند و آن را فتح باب تغيير نگاه بين‌المللي به ايران مي‌دانستند و البته فتح باب خيلي اتفاقات خوب ديگر. لاجرم تصور مي‌شد با چنين شعارهايي، جهان بيشتر به سوي صلح و آرامش برود و از ميزان جنگ‌ها كاسته شود. با اين همه، در سپتامبر همان سالي كه به نام گفت‌و‌گوي تمدن‌ها ناميده شد و در حالي كه دولت اصلاحات در ايران مشعوف نام بين‌المللي آن سال ميلادي بود، چند هواپيماي مسافربري در امريكا دزديده و به وسيله آنها به برج‌هاي دوقلوي تجارت جهاني در نيويورك و نيز ساختمان پنتاگون حمله شد و‌ حدود 3 هزار نفر در نيويورك كشته شدند. چه آن حملات را زير نظر سازمان‌هاي اطلاعاتي اسرائيلي و امريكايي بدانيم و چه كار القاعده و چه محصول همكاري ناخودآگاه هر دو و چه هر سناريوي ديگري براي آن قائل باشيم، در هر حال جايي براي گفت‌وگوي تمدن‌ها باقي نمانده بود. كمتر از يك ماه بعد، ايالات متحده به افغانستان حمله كرد؛ اين حمله گرچه به منظور سرنگوني حكومت طالبان و به انتقام حملات القاعده به نيويورك انجام شد، اما بسياري از كشته‌شدگان آن غيرنظامي بودند. آمار دقيقي از كشته‌هاي سال‌هاي جنگ در افغانستان وجود ندارد، اما مطابق يك تحقيق منتشر شده در گاردين، تنها در سه ماهه اول اين جنگ 4 هزار نفر كشته شدند تا سال گفت‌وگوي تمدن‌ها عملاً سال جنگ و حملات تروريستي باشد. يك روز قبل از حمله به برج‌هاي دو قلوي امريكا هم، احمد شاه مسعود، رهبر مبارزان افغانستاني عليه طالبان ترور شده بود. كمتر از دو سال بعد، امريكا به عراق حمله كرد. همه اين اتفاقات نشان مي‌داد دنيا را شعارهاي شيك اداره نمي‌كند. واقعيت‌هاي جهان، عريان رخ مي‌نمود؛ واقعيت‌هايي كه با عناوين فانتزي تغيير نمي‌كرد.
بازي گفت‌وگوي تمدن‌ها و سالي را به آن ناميدن، حتي براي تغيير نگاه بين‌المللي به ايران هم سودي نبخشيد؛ هنوز چند هفته‌اي از پايان سال گفت‌و‌گوي تمدن‌ها نگذشته بود كه ايران در كنار عراق و كره شمالي «محور شرارت» لقب گرفت؛ عنواني كه رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده تقديم همتاي ايراني‌اش كرد تا بداند براي تغيير نگاه‌ها به ايران، عينك طرف غربي بايد تغيير كند نه ايران. وسط آن فروريزي برج‌هاي دوقلوي امريكا و ترور و جنگ و اسلام هراسي و ايران هراسي و محور شرارت و... سخن از گفت‌وگوي تمدن‌ها و اميد بستن به آن زياد ساده‌لوحانه به نظر مي‌رسيد.
جهان گفتمان و تمدن يا جهان قدرت؟
طبيعتاً جنگ‌ها، ترورها، حملات و كشته‌ها هيچ‌كدام تقصير رئيس‌جمهور وقت ايران نبود؛ اما اشكال وارد به او، اشتباه تحليلي و محاسباتي او به عنوان يك سياستمدار و يك رئيس‌جمهور بود. جهاني كه روز به روز بيشتر به سمت و سوي درگيري و جنگ و ترور مي‌رود، منيت‌ها و دنياطلبي‌های مستكبرين آن بيشتر مي‌شود و ضعفا بيشتر تحت ستم قرار مي‌گيرند، ناگاه با يك شعار تغيير مسير نمي‌دهد. مي‌توان شعار داد، اما نبايد سياست‌هاي دفاعي را بر مبناي شعارهاي خودمان تبيين كرد؛ چه آنكه طرف غربي سياست‌هايش را بر مبناي شعارهاي صلح‌طلبانه ما تنظيم نمي‌كند. از همين روست كه اتفاقاً جهان فردا جهان گفتمان‌ها و تمدن‌ها نيست؛ جهان قدرتمندان است، وگرچه قدرت علمي، قدرت اقتصادي و... يقيناً نقشي مؤثر خواهند داشت، اما آنچه در دنياي فردا راه جنگ را خواهد بست، قدرت نظامي كشورهاست و صرفاً كشورهايي از خطر حمله نظامي در امان خواهند بود كه زورگويان از حمله به آنان، به دليل توان نظامي بالا صرف‌نظر كنند. اين البته اتفاق خوشحال‌كننده‌اي نيست، اما واقعيت جهان كنوني اين است كه راه صلح و امنيت، از كانال انبارهاي موشكي و ساير ادوات نظامي مي‌گذرد.
مذاكراتي كه از مسير توان نظامي مي‌گذرد
از قضا، اگر مذاكره و گفت‌وگويي هم در ميان است، راه آن لاجرم از مسير قدرت نظامي عبور خواهد كرد. در دنياي فردا كه هيچ، حتي در دنياي امروز نيز، به رسميت شناختن طرف مقابل براي نشستن پاي ميز مذاكره، نسبت مستقيم با حجم تسليحات نظامي او دارد. اگر در مورد كشوري اين تحليل(ولو نادرست) وجود داشته باشد كه در برابر حمله نظامي توان دفاع ندارد، با او مذاكره نمي‌شود؛ بلكه آماج موشك‌ها قرار مي‌گيرد. چه يمن باشد، چه افغانستان، چه عراق، چه فلسطين و چه و چه و چه حتي ايران. سال‌ها جنگ عليه ايران و ايجاد ترور و ناامني در كشور ما براي روزگاراني بود كه توان ما (توان دنيايي كه مورد توجه تحليلگران دنياست) كم بود. اما زماني كه برد موشك‌هاي ايران افزايش يافت و زماني كه انواع ادوات نظامي ساخت داخل در اختيار نيروهاي مسلح ايران قرار گرفت، به جاي حمله، به ايران پيشنهاد مذاكره داده شد. در واقع، پايه‌هاي ميز مذاكره روي موشك‌هاي بالستيك بنا شد. وگرنه براي ايالات متحده احتمالاً چندان سخت نبود مشكل ايران را هم به جاي چند سال مذاكرات سخت و فشرده با كشوري كه ارتباط ديپلماتيك هم ميانشان برقرار نيست، از طريق جنگنده‌هاي پيشرفته حل كند؛ همچون عراق و افغانستان. آنچنان كه براي آزادي گروگان‌هايش، نيروي نظامي به ايران فرستاد، اما آيا هميشه مي‌توان چشم اميد به معجزه طوفان شن داشت؟
تن دادن عربستان به مذاكره با انصارالله بعد از يك سال نبرد نظامي هم نشان مي‌دهد مذاكرات جهان كنوني نيز از كانال مقاومت و دفاع مي‌گذرد...
از سوي ديگر، اگر كسي به كشورهاي قدرتمند جهان حمله نمي‌كند، آيا به دليل آن است كه دنياي آنها دنياي مذاكره است؟ يا بدان دليل كه تسليحات نظامي پيشرفته و بودجه نظامي بالا و قدرت دفاعي كم‌نظير آنها باعث هراس شده است؟
شايد براي همه آناني كه در مسير اثبات درستي برجام، از قطعنامه 598 مثال مي‌زدند، خوانش اين بخش از پيام حضرت امام(ره) كه سياست‌هاي كلي نظام در دوران بازسازي بعد از اتمام جنگ را در مهرماه سال 67 ابلاغ فرمودند، كمي(قدر انصاف شان) راهگشاي دوران پسابرجام باشد. در بند دوم پيام مورد اشاره، حضرتشان مي‌فرمايند: «با قبول و اجراي صلح کسي تصور نکند که ما از تقويت بنيه دفاعي و نظامي کشور و توسعه و گسترش صنايع تسليحاتي بي‏نياز شده‏ايم، بلکه توسعه و تکامل صنايع و ابزار مربوط به قدرت دفاعي کشور از اهداف اصولي و اوليه بازسازي است و ما با توجه به ماهيت انقلابمان در هر زمان و هر ساعت احتمال تجاوز را مجدداً از سوي ابرقدرت‌ها و نوکران‌شان بايد جدي بگيريم.»
دنياي فردا، اگر هم دنياي گفتمان‌ها باشد، گفتمان قدرت حرف اول را خواهد زد و در گفتمان قدرت نمي‌توان به موشك «نه» گفت.
*روزنامه جوان
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت