مشق های سفارت آل سعود
اتفاق قابل پیش بینی سفارت پادشاهی عربستان در تهران، موضع گیری های مختلفی را متعاقب خود داشت. از نخبگان دولتی و حکومتی تا روزنامه نگاران جناح های مختلف سیاسی این اقدام را محکوم کردند. برخی موضع گیری ها چه از جانب سیاسیون و چه روزنامه نگاران، تنها محکومیت اقدام را در بر داشت بدون کمتر تلاشی برای درک دلایل اجتماعی، سیاسی و حتی تاریخی چنین اعمالی.
اتفاق قابل پیش بینی سفارت پادشاهی عربستان در تهران، موضع گیری های مختلفی را متعاقب خود داشت. از نخبگان دولتی و حکومتی تا روزنامه نگاران جناح های مختلف سیاسی این اقدام را محکوم کردند. برخی موضع گیری ها چه از جانب سیاسیون و چه روزنامه نگاران، تنها محکومیت اقدام را در بر داشت بدون کمتر تلاشی برای درک دلایل اجتماعی، سیاسی و حتی تاریخی چنین اعمالی. گویی هیچ کس دوست ندارد بداند چرا چنین می شود یا شاید بسیار بدیهی پنداشته می شود که، «خب طبیعتاً یک سری تندروی افراطی که دوست دارند سفارت اشغال کنند این کارها را می کنند». برخی دیگر هم که سعی کردند به کشف علل چنین اقداماتی بپردازند دست روی عاملین نهایی گذاشتند. مانند تغافل نیروی انتظامی، چهره های ایجاد تهییج در بین مردم، یا حتی پیدا کردن ردپای پان ایرانیستی ضد عرب در لباس و ظاهر برخی گروه ها. گرچه خوب است اما کمکی به فهم پدیدۀ اشغال سفارت در ایران نمی کند. مقاله پیش رو سعی خواهد کرد با کنکاشی کوتاه، این پدیده را در بستر تاریخی خودش بررسی کند، از معانی آن بپرسد تا به این ترتیب به چرایی آن نزدیک شود. تاریخچه اشغال سفارت در ایران اطلاع درستی از اینکه این پدیده صرفاً از آنِ ایران است یا نه پیدا نکردیم، اما اینکه تکرر این واقعه صرفاً در ایران بوده است هیچ جای شکی ندارد. برای همین باید فهمید که این پدیده چیزی در پشت خود برای کشف شدن دارد و نمی توان یک پدیدۀ تاریخی را به صرف خیره سری و خودسری حواله داد. اصولاً از زمان مشروطه ورود و بست نشینی در سفارتِ آن دیگری "سفارتخانه" را در ایران موضوعی مهم و قابل توجه کرده بود. از طرف دیگر، از آن جا که ایران هرگز مثل سایر کشورها مستعمره نشد که برای ادارۀ آن دم و دستگاهی راه بیاندازند، برای همین همیشه سفیر کبیرها، وزیر مختارها و رایزن های دول فخیمه و رقبایشان از طریق سفارت خانه هایشان در امور ایران دخالت و حتی فتنه می کردند که همین موضوع هم باعث بدنامی "سفارتخانه" در ایران شد. یعنی در واقع این نوعِ بازیِ خود خارجی ها بود که سفارتخانه ها را از بعد دیپلماتیک و وجه محترمانۀ آن در ایران خارج کرد و به مکانی نفرت انگیز و شوم مبدل ساخت. هر اتفاق شومی که می افتاد پای یکی از سفارتخانه ها در میان بود. البته این نقش فقط مختص سفارتخانه ها نبود. مثلا در تبریز در واقعۀ ناموسی ای که در شهر رخ داد، خانۀ برخی نخبگان سیاسی روس یا نمایندگی سفارت، یا همان کنسولگری روس، محل تصمیم و وقوع جرم بود که مردم در شورشی که برای نجات نوامیس خود کردند، به این ساختمان حمله کرده و با زور وارد شدند. علاوه بر این مورد، در افواه عمومی، در شعرهای هجو شاعران و حتی در میان نخبگان سیاسی، توهین لفظی به سفارتخانه های روس و انگلیس متداول شد. بعد از گذر زمان و حوادث، در جریان ملی شدن نفت و کودتای28 مرداد32 که نفوذ روزافزون دولت آمریکا در ایران را در پی داشت، این نقش تا حد زیادی از سمت سفارت شوروی و انگلیس به سمت سفارت آمریکا در تهران چرخید. نکتۀ جالب که اکثر ایرانی ها نمی دانند اینجا است که سفارت آمریکا در تهران پیش از 13 آبان معروف، دو بار دیگر اشغال شده بود. یکی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دی ماه 57 و دیگری دو سه روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 رخ داد. که در واقعۀ دوم در25 بهمن57 ابراهیم یزدی با هماهنگی نیروهای انقلابی وارد محوطۀ سفارت آمریکا می شود که همین عمل خودبخود باعث فرار نیروهای اشغال کننده و ناپدید شدن یکبارۀ آنان می شود. از همین رو دکتر یزدی تآکید می کند که نیروهای اشغالگر انقلابی و مردمی نبودند. علی ای الحال تا 25 بهمن 57 دو مورد اشغال سفارت و یک مورد حمله و اشغال کنسولگری در تاریخ ایران به ثبت رسیده است. که پیشتر به زمینه های سیاسی آن که همان دسیسه چینی های بی پایان دول متخاصم بود اشاره شد. اما این حد از تاریخ گویی و ذکر تنها عاملیت سیاسی دول متخاصم برای درک همه ابعاد این پدیده کافی نیست. زیرا تنها بازیگران این بازی دولت های متخلف خارجی یا نیروهای مردمی و انقلابی نبودند. این بازی یک طرف سومی هم داشت و آن، دولت ها و حکومت های وقت بودند. چه در مورد ایام مشروطه و قاجار و چه پیش از انقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب اسلامی، این پدیده زمانی رخ داده است که دولت ها و مجالسی بر سر کار بودند که به زعم مردم نمی توانستند از حقوق ملت در برابر این دولت ها و سفارتخانه های شان دفاع کنند. نمونۀ اول قضیۀ ربودن برخی زنان ارمنی شهر تبریز بود که پیامد یک قرارداد ضعیف بین المللی قاجار با روس ها بود که در آن بندی وجود داشت که نمایندۀ روس توانست از آن سوء استفاده کند. لذا تمام مردان شهر بدون توجه به دیانت شان برای آزادی این زن ها قیام کردند و بدون توجه به مفاد یک قرارداد بین المللی یا نظر حکومت مرکزی، کار خود را کردند. در نمونۀ دوم در جریان انقلاب، نفرت بیش از حد از دخالت های دولت آمریکا و ضعف شخص شاه در برابر غربی ها باعث شد نیروهای انقلابی که البته چندان اثبات شده نیست که آیا نیروهای انقلاب اسلامی بودند یا چریک های چپ که احتمال زیاد چپها بودند، اقدام به برهم زدن سفارت آمریکا بکنند. در مورد سوم که تنها دو روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود و باز هم مشخص نیست چه کسانی بودند، هنوز دولت قدرتمندی به وجود نیامده بود- به معنای عملی و گرنه اتفاق در روز و لحظۀ معرفی وزیران و معاونان دولت مهدی بازرگان رخ داد- هرچند به سبب ابهام بسیار در این یک مورد نمی توان قضاوت کرد اما احتمال اینکه باز هم نفرت از اعمال دولت خارجی متخاصم در کنار عدم استقرار دولتی که بتواند استیفای حقوق کند برخی را به صرافت چنین کاری وا داشته بود، هست. اما حادثۀ چهارم که همان اشغال لانۀ جاسوسی است، باز هم شاهد ستم آشکار و دسیسه چینی مشکوک اهالی سفارت آمریکا در زمان دولت ضعیف و مه آلود مهندس بازرگان هستیم که به نظر نمی رسید اقدام عملی مناسبی بتواند در برابر دسیسه های مریکایی بکند. دست داشتن آمریکا در وقایع مرزی، خصوصا کردستان و احتمالا دسیسه های بیشتر برای جدایی طلبی و تجزیه و حتی کودتا علیه انقلاب برای دانشجویان پیرو خط امام به یقین رسیده بود. و از جایی که طبق مقررات بین الملل اگر سفارتی جاسوسی یا توطئه کند کشور میزبان می تواند برای دفاع از تمامیت ارضی خود وارد سفارتخانه شود، اقدام به اشغال لانۀ جاسوسی کردند. که شاید از همین رو بلافاصله بعد از اشغال سفارت امام به عنوان رسمی ترین و بلندپایه ترین فرد حکومتی در ایران آن را تآیید کردند و حاج احمد آقا را به عنوان نمایندۀ رهبری به داخل ماجرا فرستاند تا بعد دولت خود را به قصه برساند! یعنی امام همانطور که در قضیه 24بهمن فرمان دفاع از سفارت را به طور قانونی داده بودند، در 13آبان 58خود و نمایندۀ ایشان مرحوم حاج احدآقا فوراً ورود کردند تا قضیه اشغال هم روال قانونی بیابد و طبق قوانین بین المللی باشد. باز می بینیم وجود نگرانی های مردم از یک طرف و عدم اقدام مقتضی دولت موقت از طرف دیگر نخبگان مردمی را به صحنۀ عمل کشاند. یعنی بازهم در شرایط توطئه و تاراج دولت خارجی و ضعف دولت داخلی بودیم که این اتفاق افتاد. به عنوان شاهد مثال به گفت و گوی حاج احمد آقا با یک خبرنگار می توان اشاره کرد که وقتی خبرنگار میپرسد شما اینجا چه می کنید؟ ایشان جواب می دهند که نمایندۀ رهبری در این قضیه هستند و بعد از پرسش دوبارۀ خبرنگار که می پرسد آیا این کار تضعیف دولت نیست؟ مرحوم حاج احدآقا می گوید: این کار تضعیف دولت نیست زیرا ملت یکپارچه این عمل را تایید می کند و لابد دولت هم از مردم است دیگر! این جملات پیام هایی را دارند. اول اینکه گویا بین دولت و ملت رابطۀ گرمی برقرار نبوده است. این از جملۀ آخر حاج احمد آقا و البته صدها نشانه دیگر تاریخی پیدا است. امروز می دانیم که مواضع قلبی و واقعی آن دولت چه بوده و طبیعی بوده است که بین دولت در حال زاویه گرفتن از انقلاب و ملت هنوز انقلابی اشکالاتی وجود داشته باشد. دوم سکوت ملت و حتی تآیید آنها نشان می دهد مردم از ضعف دولت موقت و تخاصم سفارتخانه آگاه بوده و راضی بودند که در نبود دولت مقتدر، خودشان به داد خودشان برسند. سوم ورود حاج احمد آقا به دستور رهبری انقلاب که با هدف بخشیدن وجاهت قانونی بر طبق قوانین بین الملل به این عمل مردمی و خودجوش بوده است که خود نشان از تعلل دولت موقت در چنین کاری را دارد. یعنی تعلل در استیفای حق مردم از سفارتخانۀ متخاصم. تمام این نشانه های مضمر در این جملات کوتاه موید تحلیل این یادداشت هستند که سفارت گیری در ایران زمانی رخ می داده است که دولت های داخلی اراده قلبی یا توان عملی برای استیفای حقوق مردم را در برابر زورگویی و تجاوز آشکار سفارتخانه ها و کنسولگری ها نداشتند. پدیده اشغال باغ قلهک توسط دانشجویان که انگلیسی ها نه تنها غیرقانونی در طول تاریخ صاحب و مالک آن شده اند که ادعاهای زشتی هم در آن موقع وارد کرده بودند، با واکنش مناسبی از سوی دولت وقت مواجه نشد، که گرچه یک دولت منفعل به حساب نمی آمد اما به هر ترتیب نتوانست رضایت افکار عمومی را جلب کند. و قضیه تنها با فرمان رهبری فیصله یافت. مورد آخر هم که سفارت عربستان بود. البته این مورد آخر شاید انتظار می رفت که پیشتر از اینها هم به وقوع بپیوندد یعنی دقیقاً بعد از تعرض و هتک حرمت به دو نوجوان ایرانی توسط عوامل آل سعود، وقتی دولت نتوانست جواب در خوری بدهد یا حتی یک بیانیه درست و حسابی قرائت کند، انتظار انفجار احساسات مردمی می رفت که شاید به نوعی تخلیۀ آن در فضای مجازی توانست آن را معطل کند. بعد از آن در پی وقوع حادثه منی و رفتارهای هتک حرمتانه مقامات سعودی با مسئولین و زوار در مدینه و مکه و حتی جنازه مطهر کشته شدگان، بر این آتش زیر خاکستر دمید و ان قریب احتمال انفجاری اجتماعی در مقابل سفارت در زمان دولتی منفعل می¬رفت تا اینکه این هیجانات با جملات رهبری آرام گرفت به این امید که دولت پیگیری مسولانه¬ای را داشته باشد. اما در پس ماجرای اعدام شهید شیخ باقر به محض اعلام تجمع، دیگر معلوم نیست که از پان ایرانیستهای ضد عرب گرفته تا مردم عادی تا جریان های خاص چه کسانی آمده بودند تا خشم و نفرت شان را خالی کنند. دولتی که گرچه به درست این اقدام را محکوم کرد و خواستار مجازات عاملانش شد، اما حتی به خود اجازه نداد در عذرخواهی از آل سعودی که به دوتن از شهروندان بیگناهش تعرض جنسی کرده، در قضیه مرگ حجاجش تجاهل و تغافل کرده، در برخورد با شهروندانش به اشکال مختلف هتک حرمت کرده، کمی تعلل کند یا حداقل قبل از محکوم کردن این عمل شهروندان خاطی خود سعودی ها را آغازگر تجاوزهای غیرقانونی بداند و به او یادآوری کند اول کسی که قانون و سیاست را از اعتبار ساقط کرد شخص پادشاه بود که فرمان تجاوز نظامی به حریم کشوری دیگر را داد. وقتی از نظر دولت سعودی ها به خاطر شکسته شدن شیشه و هتک حرمت آجر سفارتشان حقی دارند، آیا مردم این سرزمین در قبال تعرض به آن دو نوجوان حق نداشتند که دولتشان از موضع بالا برخورد کند و عزتشان را بازجوید؟ اکنون ما دولتی هستیم که در قبال تعرض سکوت می کنیم، اما آنها دولتی هستند که به خاطر چند شیشه و آجر ما را تنبیه می کنند! این نوع برخوردهای ضعیف دولت کنونی در عرصه بین الملل می تواند انباشتی از عزت جویی های ناآگاهانه را در سینه ها پرورش دهد که پیش بینی نوع برون ریزی آنها ساده نباشد. اگر دولت ها خواهان تمام شدن این قائله در ایران هستند باید بدانند که نمی توانند به سنت های تاریخی چشم ببندند و با حواله دادن کار به یک عده افراطی پرونده را ببندند. البته و صد البته که بهتر است مردم بدانند این اعمال و رفتار حساب نشده و گاه مخالف با نظر رهبری (صلاح جامعه) که در تعارض با حق واقعی ملت است گاه می تواند کار را به جایی بکشاند که دیگر اصلاً نشود از حقی حرف زد. محاسبۀ شرایط کنونی و رفتار مناسب و متناسب در آن بسیار سخت شده و نیازمند بصیرت فراوان است. هیچ اقدام غیرقانونی ای نمی تواند هیچ حقی را استیفاء کند. به قول شهید بزرگواری، گاهی دشمن در برابر ما رفتاری می کند که ما نمی توانیم عین آن را بکنیم. گرچه این خیلی سخت است اما این همان تفاوت ما با آنها است. ما هر کاری نخواهیم کرد.
دیدگاه تان را بنویسید