روایت هایی خواندنی از آخرین لحظات فرار شاه از ایران
تقویم ها ورق می خورد و به 26 دی ماه می رسد. روزی که یادآور شیرینی لبخند مردم از فرار شاه است. روزی که محمد رضا پهلوی بر خلاف پدرش، پس از 16 سال حاکمیت مستبدانه تحت حمایت اربابان انگلیسی و آمریکایی خود از کشور خارج و فصل جدیدی از تاریخ ایران شروع شد.
دوهفته نامه چشمه نوشت: تقویم ها ورق می خورد و به 26 دی ماه می رسد. روزی که یادآور شیرینی لبخند مردم از فرار شاه است. روزی که محمد رضا پهلوی بر خلاف پدرش، پس از 16 سال حاکمیت مستبدانه تحت حمایت اربابان انگلیسی و آمریکایی خود از کشور خارج و فصل جدیدی از تاریخ ایران شروع شد. صبح 16 آبان 57 تصویر شاه در حالی از تلویزیون ها به نمایش در آمد که با کاغذ سفیدی در دست گویی بیرق تسلیم را برافراشته بود: «ملت عزیز ایران در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تأیید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد.» شاه جمله تاریخی خود را که "من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم" در آن روز به عنوان آخرین برگ دفتر سیاست در جهت حفظ تاج و تاخت به زبان آورد و سالها بعد مشخص شد که متن آن نطق شاه، نوشته رضا قطبی بوده و شاه پس از قرائت آن، سخت پشیمان شده و رییس تلویزیون ملی را مورد لعن و دشنام قرار داده است. اما شاه چاره ای جز آنگونه صحبت کردن با مردمی که فریاد اعتراضشان ستون های کاخ شاه را به لرزه افکنده بود، نداشت. 25 دسامبر 1978 خبرنگار نیوزویک برای انجام مصاحبه ای به دیدار شاه می رود و از او می پرسد هدف شما از استقرار ارتش در خیابان و در برابر مردم چیست؟ پل مارتین پاسخی اینگونه از شاه ایران دریافت می کند که «اصلاحات! سعی بر اینکه بهترین کار را برای سبک کردن مشکلات مردم انجام دهیم. البته ما حتما برنامه های آزادی بخشی را ادامه خواهیم داد و کشور را برای انتخابات آزاد آینده آماده می سازی.» در همان مصاحبه و در اوج خفقانی که در سالهای میانه دهه 50 به واسطه استبداد پهلوی وجود داشت، مدعی وجود "سیاست باز" در کشور بود و از رعایت حقوق مخالفان سخن می گفت. تیتر نخست تایمز در آن روزها «تهران می سوزد» بود تا نشانگر این باشد که غربی ها نیز سخنان شاه را باور ندارند. شاه در آخرین روزهای حضورش در ایران گفته بود؛ "اگر شما می خواهید دموکراسی بدست آید باید قانون را در نظر بگیرید، در غیر اینصورت چگونه دموکراسی به دست می آید؟. وی در پایان گفتگوی خود با خبرنگار نیوزویک و در پاسخ به این پرسش که "از این مسائل بوجود آمده در ایران چه آموختید؟" گفت: «آموختم که اگر برنامه "آزاد سازی" ادامه یابد این بهایی است که باید برایش پرداخت". آری، درست می گفت و در 26 دی 57 آخرین بها را در جهت برقراری آزادی در کشور با خروج همیشگی از ایران پرداخت. فرار محمدرضا شاه در حالی صورت می گرفت که در سال های آخر سلطنت، متوجه سقوط پرشتاب حکومت خود نبود و کما اینکه بیماری وی و وضعیت نامناسب روحی، بر وخامت اوضاع افزوده بود. پس از شکست جمشید آموزگار، جعفر شریف امامی و ازهاری در اداره کشور و مهار كردن خشم و نفرت مردم نسبت به حکومت پهلوی، شاه آخرین تیر خود را رها كرد و سعی كرد با انتخاب یكی از اعضای جبهه ملی كه به ظاهر از مخالفان شاه باشد، خشم مردم را فرو بنشاند. به همین جهت شاپور بختیار به شرط گرفتن اختیارات كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلس به دولت، نخست وزیری را پذیرفت. در همین زمینه شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین می نویسد: «قرار شد شهبانو و من پس از اینکه بختیار از مجلسین رأی اعتماد گرفت، برای چند هفته استراحت، کشور را ترک کنیم. آخرین روزهای اقامت در تهران، سخت نگران بودم. آرزو داشتم سفر من موجب پیدایش آرامش و تسکین تشنجات شود. امیدوار بودم، بخت با شاهپور بختیار یاری کند و بتواند وطن را از ویرانی و نابودی نجات دهد.» این در حالی است که از زمان حکومت شریف امامی گاهگاهی شعارهایی علیه شاه داده می شد، ولی در دوران حکومت ازهاری به ویژه در تظاهرات تاسوعا و عاشورا بیشتر شعارها علیه رژیم سلطنت پهلوی بود. افزایش درآمدهای نفتی، توسعه و بهبود رابطه با همسایگان خود از جمله عراق، حمایت رسانههای غربی و همچنین حمایت دولت آمریكا از رژیم ایران (در مواردی نظیر مبادله تجهیزات نظامی و اطلاعاتی پیشرفته، همكاری اطلاعاتی میان سازمان اطلاعات و امنیت كشور با سازمانهای اطلاعاتی غربی و ...) مانع از آن میشدند که محمدرضا درک درستی از وضع ایران داشته باشد. به همین جهت او در سیاست های اقتصادی، فرهنگی، نظامی خود تا آنجا پیش رفت که دیگر راه برگشتی برای خود باقی نگذاشت . سرانجام بیماری کشنده سرطان، تظاهرات دامنه دار مخالفان در سراسر کشور، مطالب رسانه های گروهی در داخل و خارج، حمله همه جانبه به شاه، فرار سربازان و نظامیان از پادگانها، پیوستن گروه هایی از طرفداران شاهنشاه به مخالفان و به طور کلی، آشفتگی در همه امور کشور، سبب شد که او از هر سو وضع خود را متزلزل و حتی جان خود را در خطر ببیند؛ در نتیجه، درصدد برآمد، نمای حکومتی را با روی کار آوردن یکی از شخصیت های مخالف، سر و سامانی بدهد و پس از انجام کار و تشریفات حکومت بختیار، کشور را ترک کند. محمدرضا مرادی یكی از خدمه های دربار محمدرضا پهلوی و از خاندانی است كه مجموعا در دربار دو پهلوی كار كرده اند. وی خاطرات جالبی در نقل آخرین لحظات شاه و حضورش در کاخ نیاوران دارد و می گوید: "آخرین روزی كه من در كاخ نیاوران بودم شاه از كشور خارج شد. در كاخ نیاوران بودیم كه شاه آمد و با ما خداحافظی كرد. در آن روز بیشتر از بیست نفر در نیاوران همراه شاه نبودند (كه من هم یكی از آنها بودم) اولین كسانی كه شاه با آنها خداحافظی كرد ما (خدمه) بودیم." مرادی نقل جالبی هم از آخرین گفته های فرح دیبا دارد و می گوید: «ما می خواستیم از سالن به دنبال شاه خارج شویم كه یكی از بچه ها گفت علیا حضرت (فرح دیبا) هم از پله ها می آید. من و چند نفر از پیش خدمت ها كنار پله ها ایستادیم. من بودم و سه نفر از پیش خدمت های سفره خانه. مهدی خان، نصرت الله خان و عباس شرفی كه فوت كرده است. ما كنار پله ایستاده بودیم كه فرح آمد پایین. گریه ما را كه دید گفت:«چرا گریه می كنید؟ قرار نیست برویم، برمی گردیم، هیچ نگران نباشید، به سر اعلی حضرت بر می گردیم. الان سیاست اقتضا می كند كه برویم ولی به سر اعلی حضرت برخواهیم گشت، شما هم كاخ را ترك نكنید. دقیقا مثل زمانی باشید كه ما بودیم.» در همین زمینه جعفر دانیالی عکاسی است که شاهد رفتن شاه بوده است و در این باره نقل های جالبی دارد. وی در وصف آخرین ساعات پیش از رفتن می گوید: همیشه همه، از جمله نخست وزیر، باید منتظر شاه می ماندند تا او بیاید، ولی این دفعه، شاه نیم ساعت منتظر ماند، چون بختیار به مجلس رفته بود تا رای اعتماد بگیرد." دانیالی پس از بیان شرایط عبور و مرور سخت خبرنگاران برای ثبت لحظه های آخر از معطل ماندن شاه تصاویری خوبی در نظرش است و وضعیت شاه را برای پاسخ به سئوالات خبرنگاران نا مناسب توصیف می کند. این عکاس می گوید: "شاه نمی توانست جواب سئوالاتشان را بدهد. حالش خوب نبود و آمادگی مصاحبه با خبرنگارها را نداشت. این اولین بار بود که من صدای ناله شاه را به گوش خودم شنیدم. بپرسید چرا؟" وی بعد از روایت لحظه حضور نخست وزیر در کنار شاه و آخرین مصاحبه اش با مرتضی لطفی اینگونه توصیف می کند که: "شاه داشت ناله می کرد و می رفت و پایش کشیده نمی شد که برود. دستش از روی دست من که به نرده آویزان شده بودم، رد شد. دستش را گرفته بود به لبه نرده پلکان و خودش را به زور می کشید بالا. من هر جور بود دوربینم را میزان کردم و آخرین عکس شاه را در خاک ایران گرفتم." عکس گریه شاه قبل از رفتن از جمله عکس های مهم جعفر دانیالی است و در بیان توضیح آن علت گریه شاه را پابوسی یکی از فرماندهانش می داند که در لحظه آخر خود را روی پای شاه انداخته و از وی تعیین تکلیف می خواهد، اما شاه شانه های او را گرفته و از زمین بلند می کند و همزمان گریه اش می گیرد و اشک می ریزد. زهره شریفی در نوشته «روایت فرح از فرار شاه از ایران، ماهها بود خواب راحت نداشتیم» آورده است: «محمدرضا از آن كه مجبور به ترك وطن شده بود به شدت متاثر و ناراحت بود. ساعت از یك بعد از ظهر گذشته بود كه ما در میان بدرقه دكتر شاهپور بختیار (نخست وزیر) دكتر جواد سعید (رئیس مجلس شورای ملی) دكتر علی قلی اردلان (وزیر دربار) و فرماندهان عالی رتبه ارتش و گروهی از رجال و شخصیتهای مملكتی فرودگاه مهر آباد تهران را ترك گفتیم...» وی ادامه میدهد: «محمدرضا در گفتگوی كوتاهی كه پای پلكان هواپیما با خبرنگاران انجام داد گفت: برای چند روز استراحت به اسوان (مصر) میرود. او اضافه كرد همان طور كه در موقع تشكیل این دولت گفته بودم مدتی است كه احساس خستگی میكنم و احتیاج به استراحت دارم ضمنا گفته بودم بعد از این كه خیال ما راحت شود و دولت مستقر شود به مسافرت خواهم رفت و این سفر اكنون آغاز میشود. امروز با رای مجلس شورای ملی كه پس از سنا داده شد امیدوارم كه دولت بتواند هم در جبران گذشته و هم در قانونگذاری آینده موفق شود و برای این كار ما مدتی به همكاری و حسن وطن پرستی به معنای اشد كلمه احتیاج داریم. سخن دیگری غیر از حفظ مملكت و انجام وظیفه بر اساس میهن پرستی ندارم.» این دقیقا اخرین مطالبی است که شاه قبل از فرار خود بر زبان جاری می کند. همچنین دیبا در بخش دیگری از خاطراتش میگوید: «محمدرضا بیم آن را داشت كه ما به سرنوشت ژنرال داوود خان رئیس دولت افغانستان ـ كه به اتفاق تمام اعضای خانواده اش اعدام شد ـ دچار شویم. خوشبختانه محمدرضا با پیشبینی درست از ماهها قبل همه اعضای خانواده دیبا و پهلوی را به خارج فرستاده بود، فرزندانم در امریكا بودند. بیشتر اعضای خانواده محمدرضا هم به جز والاحضرت شمس و شوهرش در امریكا بودند و جایشان امن بود. اما من و محمدرضا ماهها بود از وحشت این كه به دست انقلابیون بیفتیم خواب راحت نداشتیم.» شاه پس از سالها ظلم و جنايت در حق مردم مسلمان ايران، به همراه همسرش، ايران را به سمت مصر ترک کرد، در حالي که حتي نزديکترين حاميان و اربابانش هم از پذيرفتن وی امتناع کردند. پس از فرار شاه، ملت با آمدن به خيابان ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني، اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند. این ابراز خوشحالی تا جایی پررنگ بود که سولیوان آخرین سفیر مریکا در تهران درباره عکسالعمل مردم پس از فرار شاه از ایران در 26 دی ماه 1357 به کاخ سفید چنین گزارش کرد: "پس از انتشار خبر عزیمت شاه از طریق رادیوی ملی کشور، شهر تهران یکپارچه دستخوش احساس و عاطفه گشته است. موتورسوارها با چراغهای روشن و بوق زنان در خیابانهای شهر به راه افتادهاند. افراد جوان به این سو و آن سو می دوند در حالی که خبرها را روی پوسترهای دست ساز نوشتهاند و آماده برگزاری تظاهرات میشوند. تا ساعت 16 مردم هنوز هم در حال رقص و پایکوبی بوده و گزارشی در مورد وقوع خشونت و درگیری دریافت نکردهایم. خیابان مقابل سفارت مملو از ماشینهایی است که بوقهای خود را به صدا در آورده و یا در نقطهای پارک کرده یا حلزونوار در میان ترافیک سنگین به سمت شرق در حرکت میباشند. گرچه سر و صدای بسیاری را به راه انداختهاند، ولی سفارت هدف یا آماج احساسات آنها قرار نگرفته است. نظامیانی که برای حراست از سفارت فرستاده شدهاند نظم و آرامش خوب خود را حفظ کردهاند، ولی قدری بی تابی از خود نشان میدهند. مردم به هیچ وجه نسبت به نظامیان دست به اَعمال تحریکآمیز نیز نزدهاند و از طرف نظامیان نیز تیر هشدار یا اخطاری شلیک نشده است.» این چنین بود که رژيم پهلوي پس از 50 سال حکومت استبدادي، روزهاي پاياني عمر خود را سپري مي کرد؛ چنانکه در کمتر از يک ماه پس از فرار شاه، طومار عمر 2500 ساله شاهنشاهي ايران در هم پيچيده شد.
دیدگاه تان را بنویسید