شاه کلیدهایی که نامه رهبری نشان داد
نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی حرفها و درسهای بسیاری برای اهالی رسانه و در عین حال فعالین انقلابی داشت. حرفها و درسهایی که مداقّه در آنها میتواند گرهگشای مسائل بسیاری باشد.
نفسِ این گفتگو با دنیا و این نگاه جهانی اولیه ترین درسی است که باید اذعان کنیم فعالین رسانه ای و انقلابی در در آن دچار ضعف جدی اند. ما اغلب، منازعات را در سطح ملی و معمولاً جناحی درک و تفسیر میکنیم اما رهبر انقلاب مسائل را از منظری بالاتر و کلانتر می بینند و تحلیل می کنند. تفاوت در منظر نگاه نسبت به پدیدارها اختلافات تحلیلی قابل توجهی می آفریند. مثلاً در ماجرای برجام اگر موضوع را تنها در سطح ملی و فارغ از مناسبات جهانی و عرصه نبرد بین المللی تحلیل میکردیم، به گونه ای پاسخ میگرفتیم و وقتی ضمن در نظر گرفتن ضعف و قوتهای آن در سطح ملی، آثار بین المللی آن و آثار بین المللی انواع مواجهه با آن را مد نظر قرار می دادیم، مسیری دیگر فرا روی¬مان قرار میگرفت. کسانی که مواضع طرفهای غربی خصوصاً مواضع سردامداران آمریکا را رصد میکردند و نیز موضع گیریها و فرمایشات رهبری را در این سطح از منازعه میفهمیدند، به خوبی متوجه بودند که نوعی دوئل بدعهدی بین ایران و آمریکا برقرار است و هر یک از طرفین، دیگری را با همین عنوان محکوم میکند. در عین حال تلاش طرف غربی نه تنها بر شکست سیاستهای ایران که در سطحی بالاتر بر شکست گفتمان و اندیشه رهبری در برجسته کردن مفاهیمی مثل استکبارستیزی تمرکز داشت. طرف غربی به دنبال ایجاد دودستگی و حاکمیت دوگانه در داخل کشور بود. طرف غربی میخواست و اذعان کرد که میکوشد با اتکاء به مسئولین دولت یازدهم مسیر مطلوب خویش را پی بگیرد. در واقع آنچه در ماجرای برجام اهمیت داشت، تنها دادهها و ستاندهها نبود. چند منازعهی همزمان کلید خورده بود. علت اینکه کمتر اینگونه به موضوع برجام در داخل کشور نگریسته شد، این بود که کمتر در داخل کشور آنگونه که باید و شاید با رسانهها و آخرین سرمقالهها و تحلیلها و مواضع طرفهای غربی مواجه هستیم. اساساً بیش از آنکه مثلاً آخرین سرمقاله واشنگتنپست برای ما اهمیت داشته باشد، آخرین سرمقاله روزنامههای احزاب سیاسی داخلی برایمان مهم است. حتی سیاسیون ما به شدت دچار این نقصان هستند. کمتر کسی هست که آخرین تحلیلهای بینالملی را دقیق رصد کند و بکوشد به عنوان یک سیاستمدار واقعی در این سطح نقش ایفا کند و طرفحسابِ آخرین حرفهای تحلیلگران غربی قرار بگیرد. ما نه تنها در اِشِل و سطح بینالمللی وارد فضای تخاطب جدی نشده و نمیشویم، بلکه از آخرین تحلیلها و آخرین سرمقالههای ستوننویسهای مطرح غربی و عربی نیز اطلاعی نداریم. البته سرویس بینالملل رسانههای ما فعال است اما آیا این برای کسب نگاه بینالمللی و دیدنِ خود در منازعه بینالمللی کافی است؟! دبیران سرویسهای سیاسی ما چه درکی از ستوننویسهای معروف رسانههای غربی دارند؟ اساساً ما سیاست و حتی اقتصاد را جدا از بخش بینالملل میفهمیم و یکی از مشکلات بزرگ و اساسی از همین جا آغاز میشود. آنچه سرویس بینالملل تحویل ما میدهد، پاسخگوی آن نیاز نگاه جهانی داشتن در سرویس سیاسی نیست. این نقد چنانچه گفته شد نه تنها به اصحاب رسانه ما که به دانشجویان، طلاب و مهم¬تر از همه سیاسیون ما وارد است و ضعف در درک زبانهای انگلیسی و عربی را میتوان یکی از دلایل این نقصان تلقی کرد. اینچنین است که وقتی متن برجام تحویل نمایندگان میشود، بسیار اندکند افرادی که علاقهای به مرور متن اصلی توافق داشته باشند. وقتی نماینده و سیاستمداری که باید در سطح بینالمللی نقشآفرین باشد، تمام نگاهش به درون کشور است و از رسانههای جهانی خبر ندارد، سطح سیاستورزی در ایران به نازلترین حد افول میکند. مهمتر از فهم آخرین تحلیلهای طرفهای غربی و رسانههای غربی، وارد شدن در مقام تخاطب و نقد و بحث جدی است. اکثر نقدهای ما در رسانههای انقلابی متوجه داخل کشور است. ما هیچگاه وارد مناظره مکتوب با ستوننویسهای رسانههای جهان یا حداقل نقدنویسی جدی بر آخرین تحلیلهای آنها نمیشویم. ما از مقام رو در رو سخن گفتن دور افتادهایم. ما حتی آنگونه که باید نگاهی به آمریکای لاتین و آفریقا نداریم. تانزانیا و جیبوتی و... را نمیشناسیم. مسائل جهان اسلام را نمیشناسیم؛ چه برسد به غرب. سفر رؤسای جمهور گذشته به آمریکای لاتین، آفریقا و کشورهای مختلف جهان نیاز آنان به درک و شنیدن پیام اسلام و پیام جمهوری اسلامی را فریاد میکرد و ما این همه را واگذار کردهایم تنها به ساختارهای رسمی و سفارتها و دفاتر فرهنگی ایران در کشورهای مختلف و اینها به تنهایی پاسخگوی این نیاز نیستند. حضور رئیس جمهور ایران در دانشگاه کلمبیا، نشان داد جوانان آمریکایی نیز تشنهی شنیدن پیام ایرانند. رسانهها به سهم خود با ورود در مقام تخاطب در این راستا میتوانند نقش ایفا کنند. اولین درس نامه رهبری به ما اهمیت مقام تخاطب و داشتن نگاه و درک بینالمللی است. ساختن فرصت از تهدید انفجارهای فرانسه و نامه نوشتن برای به هم زدن و به چالش کشیدن فضای تبلیغاتی و رسانهای غربیها، یعنی درک دقیق مناسبات بینالمللی. این همسخن شدن یعنی اهمیت بُردی که مقام تخاطب میتواند برای ما ایجاد کند. دومین مسئله مهم در نامه رهبر انقلاب مخاطب قرار دادن "جوانانِ" غربی است. رهبر انقلاب در نامه خود تصریح کردند: «من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راههایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهههایی شوید که غرب را به نقطهی کنونی رسانده است.» ایشان در نامه قبل نیز تصریح کردند:«شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آینده ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم.» مخاطب قرار دادن نسل جوان آن هم نه با ادبیاتی احساسی و تبلیغاتی که با ادبیاتی منطقی و استدلالی و درک کلیدی بودن روحیه حقیقتجویی آنان واجد اهمیت بسیاری است. رسانههای ما اولاً اغلب کمتر این قشر را مخاطب اصلی خود قلمداد میکنند بلکه بیشتر مخاطب سیاسی برایشان واجد اهمیت است؛ ثانیاً اغلب وقتی میخواهند مخاطب خود را جوانان قرار دهند نیز به فضایی زرد روی میآورند نه فضای منطقی و عقلائی. به راستی کدام رسانه در داخل کشور با چنین ادبیاتی با جوانان دبیرستانی و دانشگاهی ما سخن میگوید و اینان را مخاطب خود قلمداد میکند؟ در نگاهی دردمندانهتر باید گفت اساساً بسیاری از مدارس ما و فضای دبیرستانهای ما تا حد زیادی رها شده است. کسانی که ادعای کار فرهنگی و انقلابی دارند، خوب است سری به دبیرستانهای مناطق مختلف تهران و خصوصاً، منطق جنوبی بزنند و فقر شدید فرهنگی جوانان این مرز و بوم را از نزدیک لمس کنند. نه حوزههای علمیه ما جوابگوی نیاز جوان امروز ما هستند، نه دانشجویان انقلابی ما و نه رسانههای ما. این آن واقعیتی است که در مدارس ما در جریان است. بالاترین ظرفیت در قشر جوان ماست و روحیه حقیقتجویی در این قشر نهفته؛ حال آنکه قشری است که از کمترین و حداقلیترین میزان توجه ما برخوردار است. کدام نشریه انقلابی است که جوانان مدارس ما و جوانان دبیرستانی ما با اشتیاق آن را در دست بگیرند و در فضای آزادفکری و آزاداندیشی و حقیقتجویی پیگیر خواندن صفحات آن باشند؟ آیا رسانهها و مطبوعات ما جز برخی نشریات که عمدتاً فضای زرد دارند، تدارکی برای این قشر دیده است؟ اتفاقاً طرف مقابل نیز بیشترین سرمایهگذاریاش در داخل کشور بر روی همین قشر است و انواع و اقسام شبههافکنیها، آهنگهای رپ با پیامهای غیرمستقیمی که به این نسل ارائه میکند و عکسها و فیلمهایی که در گوشیهای همراه این نسل میآید و میرود عهدهدار تربیت فرهنگی این جوانان است. رسانههای ما اساساً نسل جوانِ ما را به عنوان نسلی که در این سن انواع و اقسام سئوالات و شبهات فرارویش قرار میگیرد، نشناختهاند و نشریه تهیه کردن برای این نسل را با فضای ژورنالهای زرد خانوادگی و جوک اشتباه گرفتهاند و این توهینی واضح به جوانان کشور است. بخشی از نسل جوان ما از همین دبیرستان دچار پرسشهای مختلف در خصوص وجود خدا، خلقت، توحید، امامت و... است و با آسیبهای مختلف فرهنگی که تا پیش از این در سنینی به مراتب بالاتر از این مطرح بود، دست و پنجه نرم میکند. این همه بدین معنا نیست که باید با ادبیاتی خشک با نسل جوان سخن گفت و از افراط زردگرایی به تفریط خشکگویی گروید؛ بلکه به این معنی است که باید با این نسل اولاً سخن گفت و ثانیاً صمیمی سخن گفت. رسانههای ما دنبال دعوای سیاسیاند؛ طلاب ما گوشههای حوزههای علمیه صرف و نحو میخوانند، مسائل طهارت و نجاست را مرور میکنند و حتی فرصت سر زدن ماهی یکبار به این نسل را ندارند؛ دانشجویان ما هم اغلب منتظرند اتفاقی بیافتد تا از سر انفعال در کشور آن هم بیشتر در واکنش به جناحهای سیاسی عکسالعملی نشان دهند و عرض اندامی بکنند. مساجد ما در روزهای عادی اغلب خالی از این جوانهاست و شده میعادگاه پیرمردها. سیاسیون هم که... . جوانان ما واقعاً خوبند اما بیپناه! این واقعیت تلخ کشور است. این جوانان را بی هیچ مقدمه و زمینهسازیای به اسم کار فرهنگی در اردوهای با جمعیت بالا برای درس دفاعیهاشان اردوی جنوب میبریم و گاه آنجا سرشان فریاد میزنیم که تو چرا شهدا را نمیفهمی و اینجا آمدهای! و آن جوان را بدتر زده میکنیم. کسانی که نگران نفوذ هستند، خوب است در کنار رسالتهای سیاسیای که برای خود متصوّرند، کمی هم درد فرهنگی را به دردهای خود ضمیمه کنند. نامه رهبری به جوانان غربی با ادبیاتی متین و استدلالی و تمجید و تجلیل از روحیه حقیقتجوییشان به رسانهها و مسئولین فرهنگی کشور ما شیوه سخن گفتن و تعامل با جوانان کشور را نیز میآموزاند. این نامه این پیام را دارد که وقتی حکایت جوانان غربی این چنین است، اگر در نسل جوان ما نقصانی هست، نه تقصیر این جوانان که حاصل غفلت و کمتوجهی دردمندان انقلاب است. باید روحیه حقیقتجویی جوان را قدر دانست، گرامیداشت و پرورش و پر و بال داد. با اینان باید با تواضع و زبان منطق سخن گفت نه با اخم یا حقیرشمردن. نامه رهبر انقلاب به ظاهر یک نامه ساده است اما فهم عمیقی پشت آن قرار دارد که این فهم گرهگشای بسیاری از مشکلات ماست. اصحاب رسانه، فعالان انقلابی و فرهنگی، دانشجویان، طلاب و سیاسیون به مداقّه در این خصوص نیازمندند. اهمیت نگاه جهانی و فهم مسائل در اِشِل و سطح بینالمللی، اهمیت مقام تخاطب و وارد بحث شدن با غرب، اهمیت نقش جوانان و اهمیت روحیهی حقیقتجویی آنان و نیز اخلاق و ادبیات سخن گفتن با جوانان درسهایی است که باید از این نامه گرفت. منبع: هفته نامه پیک خورشید استان خراسان رضوی
دیدگاه تان را بنویسید