روحانی صدای پای دشمن را می‌شنود؟

کد خبر: 471107

آقای روحانی در ابتدای راهی پرخطر ایستاده که خاتمی 16 آذر 1383 به ته آن خط رسید و برخی حقایق تلخ را به زبان آورد

کیهان: آقای روحانی در ابتدای راهی پرخطر ایستاده که خاتمی 16 آذر 1383 به ته آن خط رسید و برخی حقایق تلخ را به زبان آورد. سیدمحمد خاتمی در آخرین 16 آذر 8 سال ریاست جمهوری، با جماعت دریده‌ای مواجه شد که به واسطه قصور و تقصیرهای وزارت علوم و کشور و اطلاعات و ارشاد، با نقاب همسویی اقدام به شبکه‌سازی در دانشگاه و احزاب و مطبوعات کرده بودند. خاتمی آن روز دو جمله گفت «کاری نکنید که بگویم شما را بیرون بیندازند» و «از اردوگاه اصلاحات صدای پای دشمن به گوش می‌رسد». او البته از این تجارب تلخ عبرت نگرفت و در فتنه و آشوب نیابتی سال 88 در خدمت همان شبکه برانداز درآمد و لعنت ملتی را به جان خرید؛ ‌او الی‌الابد سرزنش خواهد شد که با وجود اذعان به دروغ‌بودن تقلب در محافل خصوصی، چرا جزو دعوت‌کنندگان به اعتراض و آشوب خیابانی قرار گرفت و با فتنه‌گران تا به امروز همراهی کرد.
16 آذری که امسال دولت آقای روحانی برگزار کرد، بار دیگر صدای پای دشمن را از اردوگاه مدعیان اعتدال و اصلاح‌طلبی به گوش رساند. شماری از عمله‌های شبکه ساختارشکن روز دوشنبه مجال پیدا کردند تا خودنمایی کنند. کار به آنجا رسید که رئیس گروهک نهضت آزادی را به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دعوت کردند و پس از مخالفت برخی نهادهای ذی‌ربط، رئیس شاخه جوانان همین گروهک می‌خواست نامه رئیس گروهک را بخواند و سپس یک عضو مفسد کارگزاران که سمبل سقوط و انحطاط کامل یک آقازاده و دارای سابقه محکومیت است، در روز انزجار از شیطان بزرگ پشت بلندگوی خطابه رفت و از فتنه‌گران حمایت کرد. او همان کسی است که تا سر قبر شاه مقبور در مصر رفت، با بیوه وی مصاحبه و در روزنامه زن منتشر کرد و پس از آزادی از زندان مدعی شد دوستان خوبی از میان بهایی‌ها و «سازمان مجاهدین خلق» پیدا کرده و اصرار دارد تا این سازمان تروریستی را نه منافقین بلکه مجاهدین خلق بنامد! قبیل این انحطاط‌ها و کرم‌خوردگی‌ها در اردوگاه افراطیون مدعی اصلاحات به حدی است که محمدرضا تاجیک شنبه 7 آذر در مصاحبه با روزنامه اعتماد هشدار داد «بن‌مایه رنج اصلاح‌طلبان تعریف ناشدگی گفتمان اصلاح‌طلبی بعد از 18 سال است... هیچ مرزبندیی میان خودی و غیرخودی اتفاق نیفتاده است و به نام اصلاح‌طلبی 72 ملت وجود دارد... باید گفتمانی باشد تا به نام اصلاح‌طلبی دیگران سخن نگویند. وقتی این اتفاق نیفتاده، دیگر راه چاره‌ای باقی نمانده و باید هزینه هر گرایش و کنشی را بپردازیم؛ از کسی که به نام اصلاح‌طلبی می‌رود و با فرح پهلوی ملاقات می‌کند تا کسی که با خارج از کشور می‌بندد، تا کسی که در پشت تریبون رسانه‌های خارجی می‌خواهد نظام را براندازی کند، همه‌اش را می‌اندازند گردن اصلاح‌طلبان، پس از ماست که برماست. هرچه سریع‌تر مرزهای اصلاحات باید مشخص شود که اگر بشود هر کس نمی‌تواند در واکنش به هر مسئله کوچکی به دامن رادیکال‌ترین اپوزیسیون خارج کشور پناه ببرد؛ که اگر برد، قبل از خروج از حاکمیت، از اصلاحات خروج کرده است.»
سیدمحمد خاتمی سقوط کرد چون به نصایح و هشدارهای رهبر معظم انقلاب اهتمام نکرد حال آن که به قول مسعود بهنود «از حق نگذریم اگر حمایت آقای خامنه‌ای نبود، خاتمی را می‌خوردندش(!) آقای خاتمی در دنیا به هیچ کس به اندازه بدهی به آقای خامنه‌ای بدهی ندارد، یعنی هر 5 روز یک بار نجاتش داد.» خاتمی در ظلم و جفای خود علیه نظام جمهوری اسلامی سقوط کرد چون از سرنوشت ابوالحسن بنی‌صدر و روند سقوط او و هشدارهای امام عبرت نیاموخت. امام روز اول تیر 1360 با اشاره به ماجرای بنی‌صدر و نهضت آزادی و جبهه ملی و منافقین فرمود: «باید متأسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم. من نمی‌خواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته باشند... عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ... من به شما عرض کردم که یک مطلبی که برخلاف ضرورت اسلام است و برخلاف نص قرآن است و از یک گروهی صادر شده با اسم و رسم، من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، چرا نکردید؟ آن آقا، من کرارا به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت و دید آنچه دید و من امیدوارم توبه کند که خدای تبارک و تعالی او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الان وقت دارید... شما از اینها که دیروز پریروز ریختند در خیابان‌ها و آن همه جنایت کردند و اعلام کردند که ما بر خلاف جمهوری اسلامی مسلحانه جنگ می‌کنیم، شما از اینها تبرّی کنید. من صلاح شما را می‌خواهم شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شمّ سیاسی ندارید، چنانچه که آقای بنی‌صدر هم نداشت. من الان هم نصیحت می‌کنم آقای بنی‌صدر را به اینکه مبادا در دام این گرگ‌هایی که در خارج از کشور نشستند و کمین کردند بیفتید و این آبرویی که از دست دادید، بدتر بشود. من علاقه‌ دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنی... اگر نصیحت‌های من را گوش کرده بودی، این مسائل پیش نمی‌آمد. لکن نگذاشتند؛ آنهایی که به تو اظهار علاقه می‌کردند، به اسلام علاقه نداشتند و تو را کشاندند به جایی که تباه کردند. بیش از این خودت را تباه نکن، به دام این اشخاصی که مثل اژدها دهان باز کرده‌اند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند، نیفت...». (جلد 14 صحیفه امام، صفحه490)
در حالی که رهبر معظم انقلاب به اعتبار ظلم و جنایت عظیم فتنه‌گران و سران آنها به کشور و نظام و مقابله آنها با اسلامیت و جمهوریت می‌فرمایند «فتنه خط قرمز نظام است»، چه آفتی به جان برخی مدیران افتاده که مثلاً سخنگوی دولت می‌گوید: «در رابطه با موضوع حصر، دولت اقدامات لازم و اثربخش را انجام خواهد داد و رئیس‌جمهور از هیچ یک از وعده‌های خویش عدول نکرده‌اند» و شماری از همین جماعت یاغی و محارب و مفسد فی‌الارض با مساعدت مسئولین وزارت کشور و علوم و کوتاهی وزارت اطلاعات، مجال تجدید حیات سازمان فتنه (آشوب نیابتی CIA, MI6 و موساد) و سربازگیری را به بهانه روز دانشجو و روز مبارزه با استکبار آمریکا یا قبل از آن پیدا می‌کنند؟ آیا یکی از همان اعضای جبهه ملی مرتد اعلام شده از سوی حضرت امام نبود که در نشریه کارگزارانی آسمان، حکم قرآنی قصاص را غیرانسانی خواند و سردبیر همین نشریه (نایب‌رئیس کمیته سیاسی کارگزاران) نبود که در نشریه مردم امروز تیتر هتاکانه «من هم شارلی هستم» را علیه پیامبر اعظم(ص) انتخاب کرد؟! و آیا همین امروز دبیرکل حزب مذکور به تصریح اعلام نمی‌کند که مشغول سربازگیری هستیم؟! یعنی امثال این آقا غیر از بدبخت کردن کروبی و میرحسین موسوی باید چند ده رجل سیاسی دیگر را به امراض مهلک خود هلاک کنند، تا احساس خطر کنیم؟ آیا این خطر مثلا به اندازه مشاهده ویروس آنفلوآنزای «H1N1» در فلان شهر و جان باختن 33 نفر اهمیت ندارد که دولت و وزرای ذی‌ربط را تکان دهد؟! اگر بیماری‌های خود ایمنی (Autoimmune) نظیر ام‌اس، لوپوس و روماتیسم مفصلی، خطرناک حساب می‌شوند چون بخشی از سیستم ایمنی بدن به اشتباه به خود بدن حمله می‌کند و آن را از پا می‌اندازد، آیا شماری از سیاسیون و مطبوعات و احزاب و مدیران صاحب مسئولیت ما دچار این وارونگی خطرناک نشده‌اند؟!
این وارونگی است که فلان رجل سیاسی مدعی اعتدال و عقلانیت و نبوغ، مورد نفوذ قرار گیرد و دشمن از زبان او این یاوه را منتشر کند که «ما می‌خواستیم بمب اتمی بسازیم و نشد»! اما مسئولان امنیتی او را بازخواست نکنند. این غصه را کجا باید برد که همین رجل سیاسی پیش از این چند بار به خاطر اعتراض منتقدان به روند تهیه برجام مدعی شد «دلواپسان با صهیونیست‌ها و نتانیاهو همنوا شده‌اند» اما خود حرف گزافی را برزبان جاری کرد که بلافاصله با ذوق‌زدگی مورد استقبال نشریات صهیونیستی هاآرتص و عاروتص‌شوا و رادیو اسرائیل و نیویورک تایمز قرار گرفت تا بگویند اگر آژانس سندی رو نکرده، این هم سند دروغ‌گویی ایران! نظام و ملت و انقلاب به کنار، آیا دولت نمی‌خواهد از حیثیت خود دفاع کند و معترض ماجرا شود؟!
مورد دیگر مصاحبه چند ماه پیش همین چهره سیاسی است که مدعی شد شعار صدور انقلاب ما باعث شد صدام و کشورهای عربی بترسند و برای دفاع از خود به ایران حمله کنند! آیا واقعیت جنگ این است؟ آیا این سخن خلاف واقع، اول از همه تخطئه حضرت امام نیست که از صدور انقلاب سخن گفتند؟ ماجرای بعدی، طرح ادعای خلاف واقع استفاده حکومت سوریه از سلاح‌های شیمیایی (تکرار عملیات روانی غرب) بود که گزاف بودن ماجرا آشکار شد و همان چهره سیاسی مجبور شد حرفش را پس بگیرد. وقتی این «خارج زدن»‌ها تکرار می‌شود، ناظران را حساس می‌کند تا ببینند چه عارضه‌ای برای این سیاسیون پدید آمده است؟ دقیق که می‌شوید معلوم می‌شود شماری از عناصر آلوده- از بستگان نزدیک و فرزندان تا برخی نفوذی‌های کارکشته - چنان فرد را محاصره کرده‌اند که مجال تنفس و تعقل را ندارد. عمیق که می‌شوید نفوذی‌هایی را پیدا می‌کنید که بر سر فتنه سبز، نامه سرگشاده به امثال کروبی و موسوی نوشته و در آن نامه مشخصا 7-8 بار به حضرت امام ناسزا گفته و از کشور گریخته اما پس از انتخابات 92 به کشور برگشته و به عنوان مشاور ارشد در دفتر و دیدارهای فلان رجل ارشد سیاسی حاضر شده‌اند؛ حال آن که در همان نامه (با عرض پوزش از ساحت مقدس حضرت امام(ره) و خوانندگان محترم) از این دست ادبیات استفاده شده است. «تو را به خدا در زنده کردن «امام» نکوشید که این «امام» زنده‌شدنی نیست... طاقت از کف می‌رباید و خون جگر می‌خوریم اینکه از امام حرف می‌زنید... مگر آیت‌الله منتظری نگفت ولایت مطلقه شرک است و مگر امام خمینی واضع ولایت مطلقه نبود... فاجعه بارتر از کتاب ولایت فقیه، کتاب کشف‌الاسرار است. «امام خمینی» مصداق آیه ]...‌[ درباره نابودی نعمت‌ها و تبدیل آنها به کفر است»!! کرم خوردگی و فسادزدگی دفتر یک رجل سیاسی مدعی همراهی با نظام و انقلاب تا کجا؟! این پیچک‌های سرطان‌گون اگر به پر ‌و‌ پای سیاستمداری حلقه زدند، اجازه حیات و بالندی سالم سیاسی را می‌دهند؟‌ چرا قبیل این جماعت در مدیریت مرکز اسناد دانشگاه آزاد و برخی مراکز دولتی تصمیم‌گیر یا تصمیم‌ساز به کار گمارده می‌شوند؟
جریان ساختارشکنی که در 8 ماهه آشوب‌افکنی نقاب از چهره برداشت و به خاطر زنجیره خیانت‌هایش در حماسه الهی 9 دی مورد لعنت ملت قرار گرفت، به صراحت از دولت به عنوان «دولت اجاره‌ای» (رحم‌اجاره‌ای) یاد کرده است. از این بدتر نمی‌شود به یک دولت ناسزای ناموسی گفت. سکوت در برابر این ادعا که در عمل نیز شواهد و قرائن آن دیده می‌شود، یعنی سوزاندن ریشه‌های حداقل تدبیر و کفایت و امید در یک دولت. خروجی انفعال دامنه‌دار همین می‌شود که پس از 27 ماه، دولت در زمینه «برنامه» و «کارنامه» به شکل کاملا محسوس بلنگد و برخی مدیران دولتی به جبران این اتفاق، تحریک شوند به رادیکالیسم سیاسی و ایجاد دوقطبی‌های مصنوعی در درون کشور دامن بزنند تا محیط آلوده‌تری برای زیست انگل‌های سیاسی و عناصر طفیلی آویزان از شعار اعتدال فراهم شود. می‌شود همین که اگر امویان و آل یزید، روز عاشورا را به روز مبارک و عید تبدیل کردند، هم گفتمان‌های آنها روز قربانی شدن شهدای دانشجو پیش پای معاون رئیس‌جمهور آمریکا را روز بزک شیطان و پنجه کشیدن به سیمای جمهوری اسلامی قرار دهند. آن سوی این قهقرای سیاسی و فرهنگی منافقین مدعی حمایت از دولت، انبوهی از مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم در حاشیه دید برخی دولتمردان قرار گرفته است. آقای روحانی اگر نجنبد و در تراز خطابه تاریخی 23 تیر 1378 علیه منافقین جدید ظاهر نشود، همین بی‌صفت‌های سیاسی و فرهنگی بلایی را که سر خاتمی و هاشمی درآوردند، سر او درمی‌آورند و خدا نکند که چنین شود.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت