صاحبان کاباره چگونه دختران را به برده جنسی تبدیل میکردند؟/ روشهای روحانیون برای مقابله با فحشا در دوران طاغوت / ماجرای ساماندهی چهارهزار زن فریبخورده
حسين انصاريان در18 آبان ماه سال 1323 در اين شهر عالم پرور متولد شد .پدر او از خاندان حاج شيخ مى باشد . اين خاندان از خانواده هاى شناخته شده و خدمتگذار به دين بوده اند و عالمان باعظمتى در اين خاندان بزرگ به چشم مى خورد . مرحوم آية الله العظمى شيخ موسى انصاريان ( خوانسارى ) (رحمه الله) كه شخصيت علمى و دينى او بر اهل فن پوشيده نيست نيز از همين خانواده بود .
حسين انصاريان در18 آبان ماه سال 1323 در اين شهر عالم پرور متولد شد .پدر او از خاندان حاج شيخ مى باشد . اين خاندان از خانواده هاى شناخته شده و خدمتگذار به دين بوده اند و عالمان باعظمتى در اين خاندان بزرگ به چشم مى خورد . مرحوم آية الله العظمى شيخ موسى انصاريان ( خوانسارى ) (رحمه الله) كه شخصيت علمى و دينى او بر اهل فن پوشيده نيست نيز از همين خانواده بود . مرحوم امام خمينى رضوان الله تعالى عليه مى فرمودند : بهترين كتاب صلاة در فقه شيعه ، كتاب مرحوم آية الله انصاريان مى باشد . او دهها اثر علمى از خود بجا گذاشت كه منية الطالب كه تقريرات درس مرحوم نائينى است از آثار علمى آن بزرگوار مى باشد . شیخ حسین انصاریان در دوران انقلاب با توجه به وظیفه تبشیری و تبیلغاتی دینی به عنوان یک روحانی داشت سفرهای بسیاری به اقصا نقاط کشور داشته و دعای کمیل ومنبر رفتن در شهرهای مختلف به عنوان وسیله ای برای تبلیغات دین مبین اسلام مورد استفاده قرار داده است .در ادامه بخشی از خاطرات ایشان که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است نقل می گردد: مبارزه با فحشا و فساد قبل از انقلاب اسلامی چندین سال قبل از انقلاب ، طلبه ای جوان 25-26 ساله ای به فکر افتاده بود تا به طریقی بعضی از زنان را از مراکز فحشا و از منجلاب فساد نجات دهد . نام او آقای اثنی عشری و اهل تهران بود . وی بیشتر روی این نکته حساس شده بودد که بسیاری از زنان فاسد شاغل در مراکز فحشا ، به طور ناخودآگاه و به وسیلۀ شیادان سر از این جاها درآورده اند .
در آن زمان ، من در مبارز با منکرات ، فعالیت شدیدی داشتم و با برخوردهای شخصی و نیز دعوت از اهل فساد و کشاندن آنان به پای منبر ، آنها را راهنمایی و دستگیری می کردم . آقای اثنی عشری که از فعالیت من در این زمینه ها خبر داشت ، ابتدا نظر خود را با من در میان گذاشت . او اطلاعات مفصلی دربارۀ آن مراکز به دست آورده بود و می گفت ، در آن جا دخترانی وجود دارند که مثلا از دوست پسرشان فریب حورده اند ، یا از خانه فراری بوده و به تور آدم پستی افتاده و بدین مرکز فروخته شده اند و ... و اکنون روی برگشتن به خانه و کاشانۀ خود را ندارند . به علاوه روسای آنان به هیچ وجه دست بردار نیستند و برای محکم کاری ، از زنان بیچاره سفته و ضمانت گرفته اند . اقای اثنی عشری به این فکر افتاده بود که به نحوی به آن زنان در دام افتاده ، که از صبح تا شب مجبور به آن عمل شنیع هستند، امید و انگیزه بدهد و به آنها تفهیم کند که چاره ای غیر از آن هم هست . او می خواست با طرحی جامع همۀ آنان را نجات دهد. من ، او و آقای محمود اصفهانیان - که اکنون کارمند مجلس شورای اسلامی است - با هم نشستیم و نقشه ای بدین قرار طرح کردیم چند جوان پاکدامن را از میان دوستان انتخاب کردیم و از آنها خواستیم بدان مرکز رفته ، با دختران قصد و نیت خود را مطرح سازند و آنها را تشویق و ترغیب به نجات خود کنند . این نقشه گرفت و بعضی از آن زنان استقبال کردند . ما وجه آن سفته های امضا شده را پرداخت می کردیم و آنان را از آن مرکز بیرون می آوردیم . پس از چندی که زنان را در جوی سالم نگه داشته ، مسایل شرعی یادشان می دادیم و با آنها صحبت می کردیم ، روحیه شان تقویت می شد و از کارهای بد خود پشیمان شده ، توبه می کردند و به تدریج آمادگی نسبی پیدا می کردند که به کانون گرم و پاک خانواده بازگردند . ما هم آنها را همراهی کرده ، به آغوش خانوده شان می سپردیم و عنوان می کردیم که مثلا دختر شما گم شده بود و اکنون به شما پناه آورده است و از اصل ماجرا هیچ حرفی نمی زدیم . بعضی از زنان جوان نیز به همت آقای اثنی عشری ، ازدواج کردند و زندگی پاک و سالمی را تشکیل دادند . بدین ترتیب دختران و زنان زیادی را چه شهرستانی و چه تهرانی (که خانوادۀ محترمی هم داشتند ) نجات دادیم . آرزوی ما برچیدن کل آن لانۀ فساد بود ؛ ولی درآن زمان برای ما مقدور نبود . لکه ننگی که باید پاک میشد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، آن محل ، لکۀ ننگی بر دامن مملکت ایران بود . روزی هم مردم حمله کردند و آنجا را آتش زدند ، اما شعله های آتش دامنگیر نشد . آقای طالقانی نیز نسبت به این برخورد عکس العمل نشان دادند و ناراحت شدند . روزی آقای قدوسی ، داداستان انقلاب ، که از فعالیت من در این زمینه آگاهی داشت ، مرا دعوت کرد و گفت : « برای براندازی این مجموعه چه کار می توانی انجام بدهی ؟ » من گفتم : « فقط پول و جا و مکان مناسب می خواهد . » او چکی را به مبلغ سیصد هزار تومان برایم نوشت و نیز آقای گیلانی ، که بیشترین کمک مالی را در این زمینه کرد ، سه میلیون تومان در اختیار ما گذاشت . سپس حکم برایم صادر شد و مرکزی به نام دایرۀ مبارزه با منکرات - وابسته به دادستانی انقلاب - تأسیس گردید . همچنین مرکز بزرگی را در شمیران ، برای اسکان زنان در اختیار ما قرار دادند .
من دوستان قبل از انقلاب را جمع کردم و پس از سر و سامان دادن محل کارمان ، آنها را برای آمارگیری به مرکز فحشا فرستادم . هزار و 120 خانۀ یک طبقه و دو طبقه و در مسافتی برابر با 80 هزار متر مربع در آنجا وجود داشت . خانه ها همه کلنگی بود و مالک شخصی داشت . گرچه آن افراد خانه های خود را دراختیار فساد و فحشا قرار داده بودند ، این معصیت بزرگ ، مالکیت آنها را باطل نمی کرد و مصادره جایز نبود ؛ از این روی در روزنامه اطلاعیه دادیم و در محل نیز اعلام کردیم که همۀ مالکان محل مذکور ، با سند رسمی به دایرۀ مبارزه با منکرات مراجعه کنند . آقای قدوسی برای خرید تمام خانه ها به من وکالت دادند . همۀ مالکان مراجعه کردند . برخی از آنها صاحب چند خانه بودند . دوستانه و خیر خواهانه با آنها صحبت کردیم و همه را راضی کردیم که خانه هایشان را به مرکز بفروشند . جملگی حاضر شدند و خیلی سریع کارشناسی شد ، گرانترین خانه 50 هزار تومان بود . در محضری ، واقع در راه آهن ، کل اسناد به ما واگذار شد و صاحبان خانه ها پول خود را به طور نقد دریافت کردند . این کار با رضایت همۀ مالکان و در حالی که از خطای گذشتۀ خود اشک می ریختند ، به نحو احسن پایان پذیرفت . بعضی نیز سند را به نام ما زدند و اصلا پولی نگرفتند و گفتند ما می خواهیم در این امر خیر سهمی داشته باشیم تا بلکه خداوند از سر تقصیرات ما در گذرد. پس از آن ، موقعی که دیگر تمام خانه ها در اختیار ما قرار گرفته بود ، با اعلامیه ای همۀ زنان آنجا را فرا خواندیم ؛ البته آنها سه دستۀ جوان ، میانسال و سالمند بودند. برای سالمندان مقرری تعیین کردیم که ماهانه به آن پرداخت میشد . میانسالها و بعضی از جوانان را با آماده سازی و توبه دادن، به خانواده هایشان تحویل دادیم . شماری از زنان جوان را نیز شوهر دادیم که در این بین ، چند نفر به عقد کارمندان دایرۀ منکرات درآمده و زندگی سالم و پاکی را تشکیل دادند و اکنون نیز صاحب فرزندانی هستند که گاهی هم پای منبر من می آیند. بدین ترتیب کل منطقه از فحشا و منکر و مواد مخدر پاکسازی شد . فورا با چند بلدوزر ، منطقه را با خاک یکسان کردیم ؛ بخشی به بیمارستان فارابی واگذار شد و بخش اعظم دیگر برای احداث پارک و مرکز تفریحی برای همشهریان اختصاص یافت. دستور امام راحل برای مبارزه با فساد و فحشا روزی در ادامۀ کار ، طی نامه ای خدمت حضرت امام نوشتم که ما دست به این کار خطیر زده ایم و اکنون باید مخارج چهار هزار زن را بپردازیم و تقاضای کمک مالی کردم . حضرت امام فرمودند : «اگر از کمک های مردمی تأمین نشدید ، من به شما اجازه می دهم از سهم امام استفاده کنید.» نیز در ادامه کار ، آقای گیلانی مبلغ سه میلیون تومان دیگر به ما دادند که در پایان مقدار زیادی اضافه آمده بود . خواستیم مقدار باقی مانده را پس بفرستیم که ایشان گفتند : « در امر خیر دیگری به مصرف برسانید.» به دنبال کار ما در تهران ، در شهرهای دیگر نیز مراکز فساد و فحشا برچیده شد که بعضا از ما راهنمایی و خط مشی می گرفتند. مرکز فحشا ، علاوه بر معصیت و عواقب وخیم اخروی ، آلودگی و بیماری بسیار بدی هم داشت و خیلی از جوانان به مرضهای مختلف دچار می شدند. چهارهزار زن خیابانی که باید ساماندهی میشدند من در آن مدت با چهار هزار زن سر و کار داشتم . آنها به دفتر اداره می آمدند ، صحبت کرده ، مشکلاتشان را مطرح می کردند . من هم به آنها راهنمایی و کمک می کردم . خدا شاهد است که در این مدت من همیشه سرم پایین بود و حتی چهرۀ یکی از آنها را ندیدم . اضافه برآن ، برای آن که کارم خالص و مخلص برای پروردگار باشد ، در برخورد با صاحب خانه ها هم دقت کردم تا رضایت کامل حاصل شود و اجازه دادیم تمام وسایل و اثاثیۀ نو را جمع و جور کنند و با خود ببرند. گاهی مجله ها و رسانه ها جمعی ، با زنانی که از آن مراکز فساد رهایی یافته و دنبال زندگی سالمی رفته بودند ، مصاحبه می کردند . روزی ساعت ده صبح ، یکی از آن مصاحبه ها از رادیو پخش شد . من خود شنیدم که خبرنگار از دختر جوانی سئوال کرد که « شما قبلا کجا بودید و چه می کردید؟ » او گفت: « من اصلا به قبل و بعد کاری ندارم و هیچ حرفی برای گفتن ندارم . فقط این را می خواهم بگویم که یک نفر آمد و مرا نجات داد که او هم پدر من است و هم عمویم ، هم برادر و دایی و مادرم ، او همه کاری من است . او شیخ حسین انصاریان است.»
کار دیگر دایرۀ مبارزه با منکرات ، تعطیلی کاباره ها بود . بعد از پیروزی انقلاب برنامه های آن مراکز همچنان ادامه داشت و مجالس رقص و آواز و عیش و نوش بر پا بود. همۀ صاحبان کاباره ها را احضار کردیم و دستور دادیم آن شغل را ترک کرده ، به شغل دیگری روی آورند و به زودی در آن مراکز ، کارهای مفید اجتماعی راه اندازی شد. سوزاندن فیلم های مفتضح در لاله زار روزی خبر رسید که یک کامیون فیلم مفتضح در لاله زار وجود دارد . افرادی را فرستادیم که آنها را کشف و ضبط کردند . با بچه های اداره ، آتش روشن کردیم و همۀ فیلمها را سوزاندیم . همچینین کارهای دیگری از این قبیل در طول نه ماه فعالیت در دایرۀ مبارزه با منکرات انجام شد . من از طرف آیت الله گیلانی وکالت تام داشتم و مورد اطمینان و اعتماد ایشان بودم. با این وجود ، برای انجام هر کاری با ارسال نامه ای با ایشان هماهنگی می کردم. پس از چندی روزنامه های فرانسوی نوشتند: «در تهران اداره ای است به نام دایرۀ مبارز با منکرات ، که شهر را از هر گونه فسادی پاکسازی کرده است ؛ به تهران که وارد می شوی نه دیگر کاباره ای می بینی ، نه فاحشه خانه ای و نه مغازه های آنچنانی.» افرادی که با من همکاری می کردند عبارت بودند از : آقای اصفهانیان ، که قبلا نیز در همین امر فعالیت کرده بود ؛ آقای شیخ محمد گلابچی ؛ آقای معین شیرازی ، که اکنون در یکی از مساجد تهران امام جماعت است ؛ حاج حسین عطری نژاد ؛ حاج محمد راسین ، که عکس او در کتابهای ابتدایی بعد از انقلاب بود که داشت مجسمۀ ، شاه را با هفت تیر می زد ، یکی از محافظان آیت الله گیلانی و دو برادر به نام تقوی ، که بعدا با امضای خود من به دفتر رهبری راه پیدا کردند و هم اکنون در آنجا مشغول خدمت هستند. حاج حسین عطری نژاد ، رییس صنف نقاشان ساختمانی تهران بود و علاوه بر آن حدود 40 سال بود که در جلسات مذهبی تهران منبر می رفت و برای مردم فقه و مسایل شرعی می گفت و از این بابت هیچ ولی نمیگرفت . من از دوران بچگی با او آشنا بودم. حاج حسین در دایرۀ مبارزه با منکرات ، معاون بود . او که مردی متدین و با وقار و پر حوصله بود ، از بیان خوبی برخوردار بود و به قول معروف ، زبان چرب و نرمی داشت. او در این امر نقش بسیار خوبی ایفا کرد . آدرس زنان و دخترهای مذکور را چه در تهران و چه در شهرستانها به دست می آوردیم و به او می دادیم . او می رفت و خیلی هنرمندانه و با گفتاری محبت برانگیز خانوادۀ آنان را راضی و متقاعد می کرد تا پذیرای دختر خود شوند. حاج محمد ارسین نیز انسان پرشوری بود که در این امر کمک بسیاری به ما کرد . او پول زیادی از صنف خودش - فرش فروشی - جمع آوری کرده ، برای ما می آورد . با کمک آن پولها 40 عدد چرخ خیاطی برای زنانی که در شمیران و در خانۀ ثابت پاسال اسکان داده بودیم ، تهیه کردیم . اسم آنجا را « کانون تربیت اسلامی » گذاشته بودیم . آن زنان حدود ده سال در آنجا ماندگار شدند و زندگی سالم و پاکی داشتند. مکان دایرۀ مبارزه با منکرات ، نزدیک خیابان منوچهری بود . با پایان یافتن کارهای عمدۀ پاکسازی ، طی نامه ای خطاب به آقای قدوسی نوشتم که مایل هستم به سر کارهای خودم - منبر و تالیف - برگردم . او موافقت کرد و پست من به فردی روحانی واگذار شد ؛ اما او به دست منافقین تررو شد و پس چندی دایره به کل تعطیل گردید. با همۀ دقتی که در کارها داشتم ، پس چندی که از ماجرا گذشت ، در درونم احساس نگرانی پیش آمد که مبادا در آن گیرودارها حق الناسی ضایع شده باشد و من فردای قیامت مسئول باشم . برای آیت الله گیلانی نامه نوشتم و نگرانی ام را اظهار کردم . او در جواب نوشت : « من کل کارهای شما را خدمت حضرت امام عرض کردم و ایشان فرمودند که ثواب کار شما از کلیۀ دعاهای کمیل و سخنرانیهایی که برای مردم داشته اید و مردم به واسطۀ آنها هدایت شده اند ، بیشتر است . شما در این زمینه هیچ گونه نگرانی نداشته باشید.»
دیدگاه تان را بنویسید