سرویس سیاسی فردا؛ احسان رستگار- از همان خرداد ۹۲ و پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، برخی تحلیلگران بحث «رحم اجارهای» دولت روحانی در منظر اصلاحطلبان و موضوع مرحلهی گذار بودن دولت روحانی را مطرح کردند. نگاه غیراصلاحطلب بودن دولت یازدهم وقتی بیشتر قوت گرفت که روحانی وزرای پیشنهادیاش را به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد و در میان آنها افرادی هم چون عبدالرضا رحمانی فضلی و مصطفی پورمحمدی جلب توجه میکردند و حضور این افراد اصولگرا در فهرست وزرای روحانی در حالی بود که وی احمد مسجد جامعی را -که رسما توسط خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم معرفی شده بود- با نهایت بیاعتنایی خط زده بود.
در این قریب دو سال استقرار دولت یازدهم، برخی اصلاحطلبان با دست روحانی را به عنوان یک غیراصلاحطلب پس زدهاند ولی اکثرا به عنوان بهترین گزینهی نقد که میتواند مطالبات اصلاحطلبان را محقق کند، پیش کشیدهاند.
آنچه آتش این فضای غیرخودی پنداشتن روحانی در میان برخی از اصلاحطلبان را دوباره شعلهور ساخت، اظهار نظر هفتهی پیش محسن رهامی، رئیس کمیتهی انتخابات اصلاح طلبان، در سالن اجتماعات فرهنگیان شهر ایلام بود که در بخشی از سخنرانیاش، اینطور احساساتش را نسبت به رئیس جمهور ابراز و گویی بغضی دو ساله را فریاد کرد:
«اگر این کشتی سوراخ شود تمام ایرانیان غرق خواهند شد، یک شخص با رای احزاب، اشخاص و انجمنها بالا میآید و رئیس جمهور میشود، اینکه آن آقا بگوید من به هیچ حزبی وابسته نیستم نشان از بی (...) اوست، از کجا آوردید؟ ما ده به ده و شهر به شهر گشتیم و آراء را به حساب جاری شما حواله کردیم، مگر ما مرض داشتیم که هزینه دادیم، اگر کمک نمیکردیم جلیلی به روی کار میآمد.»
کنارهگیری عارف به نفع روحانی در انتخابات ۹۲ و حمایت رئیسجمهور اسبق از روحانی، تاثیری انکارناپذیر بر آراء وی داشت، اما مهمترین وزنهی پیروزی روحانی، حمایت همهجانبهی آیتالله هاشمی از وی بود؛ هم شخصا از روحانی تمامقد حمایت کرد و نیز کل ستاد ایشان به ستاد روحانی تبدیل شد. با این حال قطعا اگر حمایت طیف اصلاحطلبان از جنس عارف از روحانی نبود، شکی نیست که انتخابات در دور اول به سود آقای روحانی به اتمام نمیرسید و در خوشبینانهترین حالت، در دور دوم با رقابت با قالیباف، میتوانست به زحمت به ریاست جمهوری برسد. اجماع یک پارچهای که به نفع روحانی از هاشمی تا خاتمی وجود داشت، برگ برندهی وی نسبت به حمایت ناقص و اجماع چندپارهی اصولگرایان به نفع قالیباف بود.
تحلیل انتخابات ۹۲ بارها توسط افراد مختلف انجام و در رسانههای مختلف منتشر شده است و از حوصلهی این یادداشت خارج است، ولی صرفا بند فوق از این باب ذکر شد که یادمان باشد که اظهار نظر محسن رهامی مبنی بر تاثیر طیف وی در به قدرت رسیدن روحانی، اصلا پر بیراه نیست و میتوان به وی حق داد.
با این تفاسیر شاید هنوز زود باشد که به این نتیجه برسیم که اصلاحطلبان از روحانی ناامید شدهاند، همانطور که اصولگرایان از احمدینژاد ناامید شدند، ولی این نکته تاملبرانگیز است که احمدینژاد بعد از چهار سال ابتدایی اش از اصولگرایان فاصلهی محسوس گرفت ولی دولت روحانی از همان سال ابتدایی با عناوینی هم چون « رحم اجارهای » دولت موقت، مرحلهی گذار و امثالهم خطاب میشد و اینها همه میتواند ادلهای باشند مبنی بر این که شاید اگر دولت احمدینژاد پس از ۴ سال از طیف حامیاش فاصله گرفت، دولت روحانی در مدتی کمتر از آن از جریان حامیاش دور شود. البته تجربهی تلخ ۸۴ برای اصلاحطلبان، به عنوان درس عبرتی نصبالعین همیشگی آنان قرار گرفت و از این حیث، بعید است تا خطر کنند و خود را در معرض شکست به رقیب قرار دهند.
نگاه فوق آن جا عینیت ملموستر می یابد که برخی از اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس دهم، میگویند که حتی حاضرند علی لاریجانی -که قطعا اصلاحطلب محسوب نمیشود- رئيس مجلس بماند، ولی خطر حمایت از عارف که بخت کمتری نسبت به لاریجانی برای تصاحب کرسی ریاست قوه ی مقننه را دارد، آنها را در معرض حذفی دیگر از یکی از صحنههای قدرت قرار ندهد و در این مورد لاریجانی را نقد و عارف را نسیه میدانند .
احساس استقلال و فراجناحی بودن یک رئیس جمهور، موهبتی برای مردم، نظام و خود اوست، اما دلیلی ندارد که رئیس جمهوری که ژست فراجناحی بودن می گیرد، دچار این وهم شود که مردم فقط و فقط به خاطر گل روی خودش به او رای داده اند. بخش قابل توجهی از رای روحانی در انتخابات ۹۲، به عملکرد مقتدرانه و تسلط او به فنون مناظره باز می گردد، اما بستر دیده شدن برجستگی های شخصیتی روحانی، حمایت رجال اصلاح طلب و امثال آیت الله هاشمی از وی بود.
شاید الان این طور به نظر برسد که روحانی احساس بی نیازی نسبت به حمایت و سبد رای اصلاح طلبان می کند، اما تحلیل معقولانه تر این است که روحانی خوب دریافته که اصلاح طلبان جز او بختی برای ماندن و شراکت در قوه ی مجریه و بقای در قدرت ندارند. واقعیت هم این است که برخی از کسانی که حد فاصل فتنه ی ۸۸ تا انتخابات ۹۲، شب را با کابوس مرگ سیاسی و دستگیری و اوین صبح می کردند، از سال ۹۲، صبح ها با بدرقه ی محافظ و راننده، به عنوان معاونین و مشاورین وزارت خانه های مختلف یا حتی مناصب مهم تر، دوباره به حاکمیت بازگشته اند. اگر اصلاح طلب نبودن روحانی، واقعیتی تلخ برای اصلاح طلبان محسوب می شود، کلید روحانی که درهایی را به روی بسیاری از اصلاح طلبان در سازمان ها و وزارت خانه های مختلف و در سمت های متنوع گشوده، شهد شیرینی است که اصلاح طلبانی که ۸۴ تا ۹۲ را دیده اند، نمی توانند از کنار آن بگذرند.
این رگ خواب اصلاحطلبان است که میدانند اصلاحطلبترین شخصی که از یک سو قابلیت جذب آراء حداکثری مردم را داشته باشد و از دیگر سو توسط شورای نگهبان احراز صلاحیت بشود، همین حسن روحانی و در نتیجه، اگر هم روحانی یک مرحلهی گذار به شمار برود، گذاری ۸ ساله است برای اصلاحطلبان، نه ۴ ساله.
اگر رضایت نسبی مردم نسبت به عملکرد دولت در مذاکرات هستهای نیز ضمیمهی نکات فوق شوند، میتوان به دولت و روحانی حق داد که گاهی گمان کنند که امروز یک گفتمان فراگیر محسوب میشوند و خیلی هم نیازی به حمایت اصلاحطلبان برای پیروزی در انتخابات را ندارند.
حامیان احمدینژاد در سال ۸۴ هیچ کدام اصلاحطلب نبودند ولی حامیان روحانی در ۹۲، بعضی اصولگرایان و غیراصلاحطلبان را نیز شامل میشدند؛ این نکته باعث میشود که بتوان به روحانی قدری بیش از احمدینژاد حق داد که خود را ذیل اصلاحطلبان تعریف نکند.
قدر مسلم آن است، حمایت دائمی آیت الله هاشمی از روحانی است. پس تهدیدی که روحانی را تهدید میکند، ناامید شدن طیفی از اصلاحطلبان است که البته در بزنگاهها مانند انتخابات ۹۴ و ۹۶، به دلیل اجماع بزرگان جناحی که روحانی به آن منتسب است، حتی اصلاحطلبان هم منطقی نیست که بخواهند هزینهی ایستادن مقابل آقای هاشمی که برخلاف رئیسجمهور اسبق، طرفدارانی از طیفهای مختلف و فراتر از اصلاحطلبان دارد را، به کل پیکرهی اصلاحطلبان و اعتدالیون تحمیل کنند و دوباره دچار تجربیاتی تلخ از جنس ۸۴ و ۸۸ شوند.
دیدگاه تان را بنویسید