لیبرال‌ها به دنبال به راه انداختن جنگ دینی هستند/سه تضاد اصلی در نظام سرمایه‌داری

کد خبر: 368702

یک جامعه‌شناس با بیان اینکه قطب‌بندی در نظامِ بدیل جهانی، مبتنی بر توحیدگرایی خواهد بود، گفت: سه تضاد نظام سرمایه‌داری یعنی تضاد «سود و نیاز»،‌ تضاد «خودویرانگر خودبنیاد» و تضاد «مبنا و بنا» نظام سرمایه‌داری را از پای درمی‌آورد.

لیبرال‌ها به دنبال به راه انداختن جنگ دینی هستند/سه تضاد اصلی در نظام سرمایه‌داری
سرویس سیاسی «فردا»؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیرشان با اعضای خبرگان رهبری، به تبیین تغییر نظم جهانی و تزلزل پایه‌های اقتدار غرب در دو ساحت «فکری ارزشی» و «نظامی سیاسی» پرداختند. در همین زمینه، عماد افروغ جامعه‌شناس، استاد دانشگاه، نمایندهٔ مردم تهران در مجلس هفتم و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس و نویسنده کتاب‌هایی همچون توحیدگرایی و صلح،‌ هویت ایرانی،‌ فرهنگ شناسی و حقوق فرهنگی چالش‌های کنونی ایرانی،‌ اسلام و جهانی شدن، انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن، در گفت‌و‌گویی تفصیلی پیرامون نظم نوین جهانی ضمن ارائه تصویری از «وضعیت کنونی جهان بین‌الملل» و هژمون غرب در این وضعیت به تبیین سه تضاد نظام سرمایه‌داری یعنی تضاد «سود و نیاز»،‌ تضاد «خودویرانگر خودبنیاد» و تضاد «مبنا و بنا» پرداخت و در عین حال مولفه‌های نظام بدیل آن یعنی توحیدگرایی را تشریح کرد. مشروح گفت‌و‌گو فارس با عماد افروغ در ادامه از نظرتان می‌گذرد: آقای دکتر! در سؤال اول تحلیل خود را پیرامون وضعیت کنونی جهان بین‌الملل و هژمون غالب بر آن بفرمایید و توضیح دهید این هژمون برآمده از چه چارچوب‌های فکری و مبتنی بر چه ساختاری است؟ افروغ: سؤال خوبی است، به هر حال این هژمون با نظام سرمایه‌داری پیوند خورده است و نظام سرمایه‌داری می‌کوشد تا استیلا و هژمونی روانی خود را با لیبرالیستی پیوند زند و در شرایط فعلی به گونه‌ای بحث نئولیبرالیسم را در راستای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دنبال می‌کند؛ حال اینکه تا چه حدی به این دموکراسی پایبند است سخن دیگری است، یعنی او تلاش می‌کند استیلای روحی و روانی خود را با مفهوم لیبرال‌دموکراسی پیش ببرد، اما اینکه آیا کاملاً ملتزم به لوازم آن باشد یا اینکه صرفاً به مثابه یک پرده هژمونیک از آن استفاده کند، یک مقوله دیگری است. * نظام سرمایه‌داری سه تضاد عمده دارد نظام سرمایه‌داری سه تضاد عمده دارد و خودآگاه یا ناخودآگاه گرفتار این سه تضاد است و در جاهایی که نسبت به این تضادها آگاهی لازم را دارد تلاش می‌کند تا به گونه‌ای خود را از این تضادها خارج کند. این سه تضاد کدام است، بیشتر توضیح دهید. افروغ: این سه تضاد عمده یکی تضاد «سود و نیاز» است؛ اسم نظام سرمایه‌داری روی آن است یعنی نظامی است که اصالت را به سرمایه می‌دهد، اصالت را به کار یا کارگر نمی‌دهد و سرمایه‌دار هم سودش در افزایش سود و کاهش هزینه است، بنابراین تضاد سود و نیاز به این معناست که سود سرمایه‌دار با نیاز واقعی مردم الزاماً سازگار نیست، از این رو، نظام سرمایه‌داری نمی‌تواند مبنائاً با مفهوم عدالت اجتماعی کنار بیاید، چون عدالت اجتماعی علاوه بر اینکه طرف نیاز و نیازمند را می‌گیرد، ابتنای آن بر یک نگرش اصالت‌ جمعی است و نظام سرمایه‌داری هم بر حسب تفکر فردگرایانه خود که به گونه‌ای با لیبرال‌دموکراسی مرتبط است، چندان رغبتی به حقوق اجتماعی ندارد و یک تعارضی بین حق فردی و حق اجتماعی، بین حق فردی و آزادی‌های سیاسی و مدنی و حق اجتماعی و اقتصادی پیش می‌آید. سرمایه‌داری حداقل بنا به گفته متقدمان و شارحان آن، بیشتر با حقوق فردی اعم از سیاسی و مدنی سازگار است و بیشتر با فردگرایی میانه خوبی دارد، بنابراین وقتی نظام سرمایه‌داری ابتنای خود را بر فردگرایی بگذارد، نیاز اجتماعی چه می‌شود؟ رفاه عمومی چه می‌شود؟ لذا یکی از تضادهای نظام‌های سرمایه‌داری همین تضاد سود و نیاز است. پس شما تشکیل دولت‌های رفاهی در کشورهای اروپایی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ افروغ: اگر شما می‌بینید دولت رفاهی در نظام سرمایه‌داری شکل گرفته، در باب جلوگیری از شورش‌های اجتماعی است، نه از باب ارادت و عنایتی که نظام سرمایه‌داری به حقوق اجتماعی دارد که در فلسفه سیاسی ـ اجتماعی این یک بحث جا افتاده است که الزاماً بین سود سرمایه‌دار و نیاز واقعی مردم، جمع نشده است و همواره هم تلاش کرده‌اند به جای اینکه نیاز واقعی به خواسته‌ واقعی مبدل شود، می‌کوشند یک خواسته غیرواقعی را در مردم بدمند. *نیاز غیرواقعی مردم به فرایندهای القایی نظام سرمایه‌داری بازمی‌گردد این ریشه در این بحث مبنایی و اصلی دارد که الزاماً بین نیاز و خواسته انسان‌ها رابطه‌ای وجود ندارد، اما ممکن است بین سود سرمایه‌دار و نیاز مردم الزاماً ارتباطی وجود نداشته باشد اما همواره یک خواسته غیرواقعی را در مردم ایجاد کرده‌اند از این رو رفتار غیرواقعی که به نیاز واقعی ربطی ندارد، به فرایندهای القایی و اغوایی نظام سرمایه‌داری بازمی‌گردد که یکی از الزامات آنها همین شبکه‌های القایی است. اما تضاد دوم، تضاد مبنایی‌تر و فلسفی‌تر است، یعنی ممکن است از لیبرال‌دموکراسی هم دم بزند اما توجه به ملزومات و مفاهیم دموکراسی و ارتباطات مفهومی آن ندارد؛ تضاد دوم به «خودویرانگری خودبنیاد» بازمی‌گردد. * خردِ بیگانه با تکیه‌گاه خود به ضد خودش تبدیل می‌شود این امر به این معناست که اگر خرد بخواهد بیگانه با تکیه‌گاه خود باشد به ضد خود تبدیل می‌شود و این یک واقعیت تاریخی واجتماعی است و هم می‌شود آن را از لحاظ مفهومی اثبات کرد که اگر خرد بخواهد خردورزی کند به یک تکیه‌گاه و اصل نیاز دارد، این یک بحث بسیار مفصلی است که ریشه در اومانیسم هم دارد، اومانیست به قیمت گریز از خدا خواست که بر ذاتی‌گرایی اصرار بورزد دیدیم که دچار چه مصائبی شد و سر از ضد خود برآورد یعنی ارتباط بین اومانیست و نهیلیست و یا ارتباط بین مدرنیته و پست‌مدرنیسم بیانگر این مسئله بسیار مهم فلسفی است که اگر شما می‌خواهید بر خرد انسان و خردگرایی او اصرار بورزید باید بر ذات و ذات‌گرایی او اصرار بورزید و ذات نیز بدون غایت و بدون اصل نیست، لذا بر اساس این سه‌گانه غایت، ذات و خدا یا غایت، ذات و اصل که می‌تواند علاوه بر حقوق فردی، حقوق اجتماعی را هم دربربگیرد، کسی می‌تواند دم از خردگرایی بزند که حتماً به غایت، ذات و اصل تکیه‌گاه داشته باشد. نظام سرمایه‌داری تکلیف خود را با این مسائل معلوم نکرده است. اگر بگوییم که ابتنا بر لیبرالیسم دارد و سعی بر اینکه بسیاری از لیبرال‌ها هم توجهی به این مفاهیم سه‌گانه ندارند نتیجه این می‌شود که تضاد دوم شکل بگیرد و این تضاد خودویرانگری خرد خودبنیاد است، خردی که خودبنیاد است و به قیمت گریز از خدا می‌خواهد خردورزی کند و چون مفهوماً‌ متوجه این خردگرایی خویش نیست، سر از ضد خودش در می‌آورد. در تاریخ غرب هم ما شاهد انواع و اقسام تقابل‌های اینچنینی بوده‌ایم و امروز هم تقابل مدرنیسم و پست مدرنیسم نشان‌دهنده این تضاد است. خود پست‌مدرنیست‌ها نیز می‌گویند که امانیسم خدا را کشت و پست‌مدرنیسم انسان را هم کشت و این انسان‌کشی نتیجه منطقی آن خدا کشی است. سومین تضاد در این تفکر غربی چه موضوعی است؟ افروغ: تضاد سوم تضاد مبنا و بنا است،‌ روزهای اولی که نظام سرمایه‌داری شکل‌ می‌گرفت بر پایه دولت حداقلی بود. دولت حداقلی به چه معنا؟ افروغ: دولت حداقل به این معنا است که چون نگرش را مبتنی بر اصالت فرد می‌گذارند و نگاهشان به جامعه و دولت یک نگاه انجمنی است تا اجتماعی،‌ قرارداد می‌کنند، نگاه انجمنی یعنی قرارداد می‌کنند که به صورت داوطلبانه دولتی را تشکیل دهند و آن دولت اختیارات محدودی دارد بنابراین کماکان حق شورش برای افراد محفوظ است یعنی دولت به مثابه یک انجمن بوده و به عنوان یک ارگانیسم نیست بلکه اختیارات بسیار محدودی دارد و محدود به حقوق افراد، حقوق فردی افراد، حقوق آزادی و حقوق مدنی و سیاسی فردی است. حق می‌تواند هم جنبه فردی و هم جنبه اجتماعی داشته باشد، آنها ابتنای حق را در مکتب خود در موضوع فردی گذاشتند اما اینها ابتنای حق و مکتب خودشان را بر مکتب فردی گذاشته‌اند و حق فردی هم بیشتر به حقوق مدنی و حقوق سیاسی توجه دارد. تضاد مبنا و بنا به عنوان سومین تضاد چگونه اتفاق می‌افتد؟ افروغ: ببنید! آنها از یک طرف آمده‌اند دولت حداقلی را برای خود تعریف کرده‌اند اما بنای فعلی نظام سرمایه‌داری برای برون‌رفت از نیاز سود و نیاز بر پایه تصمیمات امپریالیستی و جهان‌گستر تعریف می‌شود. یعنی دیگر از دولت حداقلی خارج و به دولت حداکثری در سطح جهانی تبدیل شده است و به جای اینکه در مرزهای جغرافیایی دولت ملت تعریف شود برای برون‌رفت در تضادهای خود دست به سلطه‌طلبی و تولید فضا زده‌اند و باید همه جغرافیا، نظام‌های دیگر و فضاهای دیگر پیرامون این نظام سرمایه‌داری شوند تا نظام سرمایه‌داری از فضای خود خارج شود بنابراین برون‌رفت از تضاد سود و نیاز منجر به تضاد سوم یعنی تضاد مبنا و بنا می‌شود که متناسب و متناظر با مبنای لیبرال دموکراسی دولت ملی است و یک دولت در فضای دولت ملت است. وقتی نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که رد پای نظام سرمایه‌داری کل جهان را گرفت و این به خاطر برون‌رفت تضادهای خودش است بلافاصله دیده می‌شود که این نظام سرمایه‌داری به مبنای خود هم پایبند نیست یعنی به مبنای خود هم وفادار نمانده است. *تضادهای نظام سرمایه‌داری آن را از پای در می‌آورد در تضاد سوم اگر نظام سرمایه‌داری بخواهد به مبنای خود متکی باشد فقط باید در حد دولت ملی باشد در حالی که امروز یک دولت ملی نیست و یک دولت فراملی و جهانی است و ادعای جهانی شدن دارد لذا این جهانی شدن با آن مبنای محدود جغرافیای دولت حداقلی سازگار نیست و یک دولت حداکثری است که ناسازگار با مباحث فلسفی خود است بنابراین الآن می‌توان گفت که این نظام سرمایه‌داری با انواع و اقسام تضادها مواجه است و این تضادها به هر حال آن را از پای خواهد انداخت. چطور این نظام سرمایه‌داری به عنوان نظم فعلی جهان به چالش کشیده می‌شود و آیا شما این سه تضاد را چالش‌های اصلی این هژمون می‌دانید؟ افروغ: بله و من معتقدم ما باید روی این سه تضاد کار کنیم؛ اگر ما بخواهیم نظام سرمایه‌داری نابود شود و دست از سیاست‌های استکباری، غیرانسانی، ضد عدالت، ضد آزادی و صهیونیستی خود بردارد باید این سه تضاد را حساس کنیم و بر روی آنها تمرکز کنیم که این تمرکز بر این سه تضاد هم از لحاظ فکری و ایدئولوژی مطرح است و هم آگاهی‌ بخشی‌های لازم در این زمینه باید صورت گیرد و هم برای به ثمر نشستن تقابل خودمان با این سه تضاد باید در ساختارهای متناظر، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در سطح منطقه، جهان و قاره اقدام کنیم. *هژمون غرب مقابله با این سه تضاد است فارس: هژمون فعلی نظام سرمایه‌داری در حال حاضر چگونه تأمین می‌شود؟ چرا که به هر حال ما شاهد جهانی شدن این تفکر در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی‌، سیاسی و نوعی از سبک زندگی هستیم. افروغ: هژمون آنها مقابله با این سه تضاد است، یعنی آنها می‌خواهند وانمود کنند که هیچ تضادی ندارند. نه تضاد «سود و نیاز»،‌ نه تضاد «خودویرانگر خودبنیاد» نه تضاد «مبنا و بنا» داریم و اگر مبنائاً تحلیل کنیم هژمونی آنها مقابله با تضادهای سه‌گانه است. از یک طرف وانمود می‌کنند که اهل دولت رفاه هستند و از طرفی سیاست‌های بیمه، رفاه و دولت رفاه می‌خواهند و از سویی وانمود می‌کنند که به شکاف‌های طبقاتی توجه دارند درحالی که مبنائاً نمی‌توانند با شکاف‌های طبقاتی مخالف باشند. *نظام سرمایه‌داری به جای نیاز واقعی مردم تصورات دیگری القاء می‌کند آنها از طریق شبکه‌های القایی و اغوایی تلاش می‌کنند که نیازهای کاذب ایجاد کنند یعنی اگر نیاز واقعی مردم عدالت است تصورات دیگری را در مردم القاء می‌کنند که نیاز واقعی شما چیز دیگری است تا بدین ترتیب بین خواسته و نیاز آنها شکاف ایجاد شود؛ در واقع این یکی از مواردی است که نظام سرمایه‌داری انجام می‌دهد، یعنی آنها چیزی می‌خواهند که جزء نیازشان نیست مثل برده‌ای که به وضع موجودش راضی می‌شود در حالی که در یک نگرش ذات‌گرایانه برده، برده است چه از وضع موجود خود راضی باشد چه نباشد، اما او تلاش می‌کند یک نگرش رادیکالی نسبت به قدرت اتخاذ کند و اعمال قدرت نظام سرمایه‌داری برخلاف نیاز واقعی مردم باشد که حتی ممکن است مردم احساس رضایت هم بکنند و مقاومتی نیز از خود نشان ندهند و این قضیه حکایت از این می کند که دچار استثمار شده‌اند و مثل برده‌هایی هستند که از وضع موجود و بردگی خود راضی هستند و این را از طریق شبکه‌های القایی و اغوایی خود انجام می‌دهند. در این مورد مصداقی‌تر و عینی‌تر مثالی بزنید؟ افروغ: مثلاً آنها از یک طرف خودشان داعش را ایجاد می‌کنند و از سوی دیگر به عنوان مقابله با داعش وارد عمل می‌شوند و در تمام دنیا این کار را انجام می‌دهند. یعنی معتقدید این هژمون باید پاد هژمونی تولید کند که این تضادهای خود را بپوشاند؟ افروغ: کلاً همین است؛ داعش یک استثنا بود که من مثال زدم اما کلاً این سه تضاد اصلی را نظام سرمایه‌داری دارد و تلاش می‌کند که وانمود کند تضادی وجود ندارد و این کار را از طریق شبکه‌های رسانه‌ای، القائات ایدئولوژیک انجام می‌دهد چرا که هژمون از جنس نرم است یعنی از طریق قدرت نرم خود وانمود می‌کند که از هیچ تضادی برخوردار نیست و هر مؤلفه‌ای که ذیل قدرت نرم تعریف شود در واقع از فعالیت‌های هژمونیک نظام سرمایه‌داری به حساب می‌آید و ممکن است رشته‌های دانشگاهی،‌ رسانه، تکنولوژی ارتباطات و سایر موارد اینچنینی باشد. در همین زمینه موضوع افغانستان، عراق، اتفاقات حوزه بالکان، و بوسنی را می‌توان مثال زد و روش آمریکا این است که تفرقه‌ راه می‌اندازد و از طریق حضور نظامی تلاش می‌کند آن تفرقه را که ممکن است دامن خودش را گرفته باشد که این نکته ظریفی است، حل کند و از طریق روش نرم منافع خود را پیش ببرد. * کاری که غرب از طریق درگیری به آن نرسد با توافق‌نامه سیاسی پیگیری می‌کند یعنی کاری که از طریق درگیری به آن نرسد از طریق توافقنامه دنبال می‌کند تا هژمون خود را مستقر کند. الآن افغانستان کاملاً سبک آمریکا را پذیرفته است. مثلاً دیپلمات‌های آنها از نوعی پوشش غربی و آمریکایی مثل کروات استفاده می‌کنند؛ در واقع خودش طالبان را ایجاد می‌کند و ایجاد مسئله می‌کند و بعد استقرار صلح می‌کند و سپس قرارداد و توافقنامه‌هایی را جا می‌اندازد که بدون اجازه امریکا کسی اجازه آب خوردن هم ندارد. به این سؤال برگردیم که شما گفتید باید با این سه تضاد و سه چالش نظام سلطه مقابله کنیم؛ شما پارادایم توحیدگرایی را جایگزینی برای نظم فعلی جهان می‌دانید؟ افروغ: من نکته‌‌ای را عرض کنم، اگر بخواهیم یک سیاست جهانی متناسب با توحید و توحیدگرایی دنبال کنیم باید به چند عامل توجه کنیم. ما ابتدا باید این سه تضاد را بشکافیم نکته اول تضاد سود و زیان است یعنی باید یک سازگاری بین سود و زیان ایجاد کنیم. این در صورتی محقق می‌شود که به جامعیت حق توجه کنیم و حق را صرفا فردی، گروهی یا جامعه‌ای نبینیم. *توحیدگرایی می‌تواند جایگزینی برای هژمونی غرب باشد پس معتقدید این توحیدگرایی می‌تواند جایگزینی برای هژمونی غرب باشد؟ افروغ: بله می‌خواهم بگویم چرا توحیدگرایی را جایگزینی برای هژمونی غرب می‌دانم. باید دید مؤلفه توحیدگرایی برای برخورد با این تضادها چیست و توحید چه ظرفیتی به ما می‌دهد که بتوانیم با این تضادی که نظام سرمایه‌داری به آن گرفتار است، مقابله کنیم و خودمان هم دچار آن نشویم. اولین کار این است که بفهمیم در چه صورتی می‌توانیم بین سود و نیاز آشتی برقرار کنیم، در صورتی می‌توان آشتی برقرار کرد که نگاه یکسویه به انسان و حق او نداشته باشیم بلکه باید نگاه جامعی به حق انسان داشته باشیم و حق فردی، گروهی و جامعه‌ای را هم ببینیم. یعنی هم آزادی توجه داشته باشیم و هم به عدالت. نکته دوم این است که برای توجه به حق انسان همانطور که اشاره کردم در ارتباط با خودویرانگری خرد خودبنیان در صورتی می‌توانیم به خود توجه داشته باشیم که به خالق انسان توجه شود. یعنی بدون توحید نمی‌شود مفهوم حق که ریشه در نیاز دارد را دنبال کرد. از این رو در صورتی می‌توان از نیاز فردی و گروهی انسان سخن بگوییم که برای او خالقی قائل شویم. یعنی بدون توحید نمی‌توان چالش سود و زیان را حل کرد؛‌ بدون توحید نمی‌توان خودویرانگری خرد خودبنیان را حل کرد. بنابراین این قابلیتی است که توحیدگرایی برای ما دارد. نکته دیگر این است که اگر توحید وسط بیاید تضاد سوم را هم حل خواهد کرد. یعنی همان تضاد مبنا و بنا را؟ افروغ: بله توحید مرز و جغرافیا نمی‌شناسد، نظام سرمایه‌داری از یک طرف آمده نفی جهان‌گستری می‌کند اما از آن طرف عملاً جهان‌گستری را دنبال می‌کند لذا وقتی می‌گوییم توحیدگرایی مرز نمی‌شناسد در سطح جهانی فکر می‌کنیم یعنی الآن مشکل مفهومی نداریم و به لحاظ مبنایی هم مشکلی نداریم. چرا که اگر توحید بیاید توجه به حق فردی و گروهی به میان می‌آید و تضاد سود و نیاز هم حل می‌شود و ما در عین حال تضاد مبنا و بنا را هم نخواهیم داشت. *مولفه‌های جهانی شدن مستقر در پارادایم توحید‌گرایی ما برای جهانی شدن در پارادایم توحیدگرایی به چه مؤلفه‌هایی نیاز داریم؟ افروغ: این صرفاً در حد مفهومی بود که من اشاره کردم اما اگر می‌خواهیم یک جهانی شدن مستقر داشته باشیم به این عوامل نیاز داریم؛ باید ببینیم کجای کار هستیم، کار آسان نیست و به آسانی این امر به دست نمی‌آید. نباید این امر را ساده انگاشت لذا ما باید هم روی آن تضادها کار کنیم و هم نسخه‌های بدیع بدهیم؛ بنابراین ما به الگو و نظریه نیاز داریم. نکته اول عام‌گرایی هستی‌شناختی است که همان توحیدگرایی است یعنی توجه به انسان به ماهو انسان قطع نظر از رنگ، پوست و جغرافیا و قومیت که این امر به وفور در ادیان ابراهیمی دیده می‌شود و این مبنای مستعدی برای گفت‌وگوی ادیان است. نکته دوم این است که از این عام‌گرایی یکسری نکات مشترک وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. وقتی انسان به ماهو انسان را مورد توجه قرار دهیم خواه ناخواه می‌توانیم ارزش‌های مشترکی برای آن تعریف کنیم؛ نکته سوم در این زمینه مسئله روحی روانی و ذهنی است که بایستی جهانیان و شهروندان این عالم آمادگی برای توحیدگرایی داشته باشند. لذا این امر باید عملاً مورد قبول قرار گیرد و این آمادگی روحی روانی می‌تواند مستقلاً سوژه بحث باشد. نکته چهارم برای شکل‌ گرفتن این جهانی شدن که مبتنی بر توحیدگرایی باشد و بدیل نظام سرمایه‌داری هم باشد نیاز به یک صلح و امنیت جهانی است؛ یعنی ما نمی‌توانیم در یک فضای نا امن که سرشار از جنگ و صلح مسلح است آن هدف خود را دنبال کنیم. اما فضای صلح مسلح و حتی فضای به هم ریخته سیاسی-نظامی در خاورمیانه به عنوان خاستگاه ادیان ابراهیمی، نقیض این امر است. افروغ: بله عرض کردم؛ بنابراین ما باید بگوییم وضعیت مطلوب کدام است و سپس بررسی کنیم که وضع موجود چیست، لذا اول باید به تصویر بکشیم، جهانی شدن مطلوب ما که ناشی از توحیدگرایی است چیست و سپس ببینیم کجا قابل و کجا مانع است. کجا فرصت است و کجا تهدید است، بنابراین من لازمه را می‌گویم. ما در حال حاضر صلح و امنیت جهانی نداریم. نکته پنجم استقرار عدالت و امحای فقر است، ما نمی‌توانیم در شرایط فقر و فقر فزاینده و وجود بی‌عدالتی اجتماعی از یک جهان عادل و پایدار و منصف دم بزنیم. نکته ششم خیلی مهم است و آن هم مدیریت اقناعی است؛ ما نمی‌توانیم از طریق تهدید و زور هژمون یک نظام را بپذیریم. مدیریت باید اقناعی باشد و رهبر نظام جهانی باید اقناعی باشد لذا این اغوا باید از طریق سازوکارهای مستدل صورت بگیرد که از شرایط یک جهان مستقر، صلح‌آمیز و پایدار است. مسئله هفتم موضوع حقوق بشر است، حقوق بشر جهانی یعنی همه انسان‌ها یکسان دیده شوند و این یکسان دیده شدن انسان‌ها تناقضی با حقوق اجتماعات مدنی و ملی آنها ندارد و ما در واقع به یک وحدت در عین کثرت نیاز داریم؛ انسان‌ها از این جهت که انسان هستند از یک وحدت و از جهت تفاوت‌های خود از کثرت برخوردارند. مسئله هشتم امکان تولید آزاد اطلاعات و دسترسی منصفانه به آن است. ما در جهان صلح‌آمیز و یکپارچه مؤلفه‌ای به نام تولید آزاد اطلاعات داریم اما در حال حاضر چنین چیزی نداریم و می‌دانیم که همه نیز به اطلاعات دسترسی منصفانه ندارند و تولید و دسترسی به اطلاعات در اختیار همان کشورهای هژمون است و شبکه ارتباطی جهانی مسئله دیگری است که شاید گفته شود ما این شبکه را داریم و ما هم منکر این شبکه اطلاعاتی جهانی نیستیم. بحث تجارت و تعاملات جهانی نکته بعدی است که ما در حال حاضر شاهد نابرابری در این زمینه هستیم و خیلی از واقعیت‌های کشورها به حساب نمی‌آید و این شبکه تجارت و تعامل جهانی در خدمت کشورهای سرمایه‌داری است. الآن در بررسی وضع موجود می‌بینیم در برخی مسائل در سطح جهان اتفاقاتی افتاده است. * توحیدگرایی سهم بالایی در جهان امروز ندارد مثل چه اتفاقاتی؟ افروغ: ما در حال حاضر عام‌گرایی هستی‌شناختی را در نظام جهانی فعلی نداریم و ارزش‌های مشترک برگرفته از این عام‌گرایی را هم نداریم چون توحید سهم بالایی ندارد آمادگی هم برای زیست در این جهان وجود ندارد؛ ما در سطح جهان شاهد عدالت اجتماعی نیستیم آیا مدیریتی که در حال حاضر زمام آن به دست آمریکاست اقناعی و برابر است؟ آنها هرکاری بخواهند انجام می‌دهند هرجا که بخواهند حمله می‌کنند و هرجا که خواستند بمب می‌اندازند و از هرکس بخواهند حمایت می‌کنند و کاری هم به واکنش‌های مردمی ندارند اما ممکن است شما بگویید یکسری مسائل جهانی شده است، مثلاً اینترنت؛ بلکه سبک زندگی هم جهانی شده است من نمی‌گویم که سبک زندگی جهانی نشده است اما اگر این سبک زندگی در حد الگوی مصرف و نوع پوشش باشد بله جهانی و حتی آمریکایی شده است اما این به معنای جهانی شدن در لایه‌های زیرین نیست. ممکن است یک نفر لباس آمریکایی بپوشد، غذای آمریکایی بخورد اما آمریکایی فکر نکند. از این رو این جهانی شدن مستقر نیست بلکه یک لایه‌ای از جهانی شدن را به خود اختصاص داده است و این نگران‌کننده هم نیست چرا که ما می‌دانیم لایه زیرین این جهانی شدن رویین یا سبک زندگی دوام ندارد اما متأسفانه تفکر فلسفی را کنار می‌گذاریم و فکر می‌کنیم اگر کسی لباس آمریکایی پوشید دیگر آمریکایی شده است. خیر اینگونه نیست و آمریکا وانمود کرده که موفق شده و در لایه‌های زیرین هزار مسئله و مشکل دارد. *برای تحول در سبک زندگی باید به لایه‌های زیرین توجه کرد من نمی‌گویم نباید به سبک زندگی توجه داشت اما می‌خواهم بگویم نباید معلول‌گرایانه برخورد کرد و به لایه‌های زیرین باید توجه بیشتری داشت. اگر می‌خواهید سبک زندگی را متحول کنید باید به لایه‌های زیرین اهتمام بیشتری نشان داد و این بحث بسیار اساسی و مهمی است. ما نمی‌خواهیم نسبت به سبک زندگی بی‌تفاوت باشیم اما نباید اینطور باشد که به عنوان سبک زندگی از لایه‌های اصلی و زیرین غافل شویم ممکن است طرف دیندار و مسلمان باشد و به نوافل و واجبات خود پایبند باشد اما شما از شکل ظاهر او خوشتان نیاید و برعکس در لایه‌های زیرین هزار مشکل داشته باشد اما تظاهر کند. یعنی به نوعی مقدس‌نمایی مبتلا باشد. افروغ: دقیقاً، بنابراین اگر می‌خواهید روی تضادها تمرکز کنید باید به لایه‌های زیرین بروید و این آگاهی صورت بگیرد که این چه نظامی است که در حال حاضر حاکم شده است به هر حال این تضادها بسیار مهم است و به آنها می‌توان افزود و رفتارهای متناسب با این تضادها را هم می‌توان فهم کرد و هم می‌توان به یک نظام جهانی بدیل اندیشید. این نظام جهانی بدیل باید چگونه باشد که از حالت شعاری بودن خارج شود؟ افروغ: این نظام جهانی بدیل شعاری نیست؛ ما اگر می‌خواهیم ارائه کننده یک نظام جهانی بدیل ولو در سطح محدود باشیم همینطوری و شعارگونه نمی‌شود و در واقع نمی‌تواند با چند شعار مرگ بر آمریکا این کار را انجام داد. ما الگویی ایجابی می‌خواهیم و با برخورد سلبی نمی‌توانیم پیش برویم. * انقلاب اسلامی نقش بارزی در بازگشت به ارزش‌های توحیدی داشت با توجه به اهمیت سیاسی دین در عرصه سیاست بین‌الملل که از اواخر قرن بیستم با وقوع انقلاب اسلامی پررنگ شد شما مختصات اسلام و انقلاب اسلامی را در این نظم بدیل جهانی چطور ارزیابی می‌کنید، آیا می‌توان گفت که قطب‌بندی جدید ناظر به اسلام خواهد بود؟ افروغ:‌ انقلاب اسلامی نوید توحیدگرایی را داد یعنی این انقلاب اسلامی بود که نقش بارزی در بازگشت به ارزش‌های توحیدی داشت و نوید احیای ارزش‌ها متعلق به انقلاب اسلامی است، بنابراین با بروز انقلاب اسلامی تحولی در هستی‌شناسی اتفاق افتاد و اگر قرار باشد اتفاقاتی در جهان آتی رخ دهد باید شاهد اتفاقات ایجابی در خود کشور باشیم یعنی همزمان که دیالوگ برقرار کرده و مسائل خود را منتقل می‌کنیم تا حدودی در کشور خودمان باید این راهکارهای ایجابی را دنبال کنیم. اگر برای دنیا دم از وحدت در عین کثرت می‌زنیم در داخل نیز باید شاهد دولتی باشیم که تجلی‌بخش وحدت در عین کثرت باشد و ما شاهد حق فردی در کنار حق اجتماعی باشیم و اگر ما نظام سرمایه‌داری را در جهان به چالش می‌کشیم در داخل نباید شاهد رفتارهای سرمایه‌داری باشیم و نباید اینگونه باشد که جا پای نظام سرمایه‌داری بگذاریم اما متأسفانه می‌گذاریم. ما اگر می‌خواهیم طلایه‌دار یک نظم مطلوب باشیم به میزان و در گستره ملی خود باید به این مفهوم توجه کنیم. قرار نیست ما در سطح جهانی به دنبال این باشیم که دیگران را نبینیم و آنها را نادیده بگیریم. وحدت درعین کثرت و مدیریت اقناعی باید صورت گیرد چرا که ادیان توحیدی دیگر هم در گستره جهان حضور دارند و از این رو توحید حرف اول و آخر را می‌زند اما این توحید یک جوهره‌ای دارد و ممکن است این جوهر در جهان گسترش پیدا کند اما همانطور که ما به لایه‌های مختلف اعتقاد داریم رفتارهای دینی متفاوت است. *تلاش لیبرال دموکراسی ایجاد یک سنگر دینی است این یک نقیض ندارد؟ افروغ: چه نقیضی دارد؟ یک مسلمان در کنار یک مسیحی یا یهودی بر اساس و بر محور توحید زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند هیچ مشکلی به وجود نمی‌آید؛ بر مبنای توحید می‌توان گفت‌وگو کرد چون مشترک در سراسر عالم است و امروز تلاش لیبرال دموکراسی ایجاد یک سنگر دینی برای خود و راه اندازی جنگ دینی است؛ هانتینگتون می‌خواست یک سنگر مذهبی برای سیاست‌های جنگ‌طلبانه نظام سرمایه‌داری ایجاد کند و جنگ تمدن دینی را مطرح کرد در حالیکه ما دعوا نداریم چرا که خدا محور ماست. یعنی شما معتقد هستید قطب‌بندی در نظامِ بدیل جهانی، مبتنی بر توحیدگرایی است نه اسلام صرف؟ افروغ: بله دقیقاً توحیدگرایی است. اما در اهمیت سیاسی بودن دین ما فقط شاهد این هستیم که اسلام در این ساحت نظریه و جایگاه دارد و سایر ادیان اینگونه نیستند. افروغ: هیچ اشکالی ندارد، اینها بحث‌های تخصصی دیگری است آنها هم می‌توانند به اخلاقیات توجه کنند و مراقب باشند که در سیاست اخلاق پاس داشته شود؛ هیچ نظامی نمی‌تواند مدعی سکولاریزم باشد و هیچ نظامی در عالم سکولار نیست منتها آنها توسعه اخلاق منفی را در سیاست انجام می‌دهد و ما می‌گوییم باید اخلاق مثبت در سیاست ایجاد شود و اگر نه همان ماکیاول که می‌گوید در سیاست همه چیز مباح است، اباحه‌گرایی خودش یک اخلاق منفی است و ما دنبال نظارت متعالی اخلاقی هستیم طوری که اخلاق فعل هدف باشد و قدرت فعل ابزار لذا ما در این زمینه گفت‌وگو می‌کنیم حرف می‌زنیم و قانع می‌کنیم.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

فروش اسکوربرد ورزشی

قرص لاغری پلاتین

تازه های سایت